هنرِ آزاد اندیشی | جلسۀ دهم
آیا عقاید دینی، نوعی جزماندیشی نیست؟/ ایمان، یک احساس خوب است؛ نه جزماندیشی/ ایمان، با اعتقاد فرق میکند/ برای دوری از جزماندیشی، باید اصول اندیشیدن را رعایت کرد/ اگر کسی اصول اندیشیدن را رعایت کند، به خدا میرسد
شناسنامه:
- مکان: دانشگاه هنر
- زمان: ۱۴۰۳.۰۵.۰۵
- مناسبت: محرم ۱۴۰۳
آیا عقاید دینی، نوعی جزماندیشی نیست؟
یکی از دلایل بسیار مهم برای اینکه ما باید دربارۀ آزاداندیشی گفتگو کنیم، این است که ما افراد دینداری هستیم و دین در بخشی از داراییهای خودش یک جزماندیشیای دارد. وقتی شما دیندار میشوید، به دنبال امر خدا هستید و سلیقۀ خود را کنار میگذارید. ظاهراً در اینجا آزاداندیشی هیچ راهی ندارد. یا وقتی عقایدی را میپذیرید دیگر از آنها دست برنمیدارید، و از دور احساس میشود که دین با آزاداندیشی رابطهای ندارد؛ همانطور که الان مشهور شده است.
ایمان، یک احساس خوب است؛ نه جزماندیشی
اولاً در مورد عقاید باید گفت که آن چیزی که در قرآن مطرح است، بحث عقاید نیست؛ بحث ایمان است. ایمان اثر عقیده است، اثر فکر سالم است که به قلب وارد میشود و یک احساس آرامش و امنیت به آدم میدهد. اینکه آدم احساس خوبی داشته باشد، خیلی چیز خوبی است، این جزماندیشی نیست. یک احساس خوب است؛ مثل احساس شجاعت و احساس سخاوت. ایمان با جزماندیشی فرق میکند. آن چیزی که در دین مطرح است، عقیده نیست بلکه ایمان است.
ایمان، با اعتقاد فرق میکند
توضیح دوم این است که بعضیها عقایدشان خوب است ولی ایمان ندارند. این افراد عقیده به معنای قاطعیت عقلی و فکری را دارند ولی ایمان به قلبشان وارد نشده و بعد حقیقت را انکار کردند و با آن مبارزه کردند. ابوجهل به نبوت پیغمبر(ص) معتقد بود و میگفت پیامبر وقتی میگوید به من وحی میآید که دروغ نمیگوید، حتماً به او وحی میآید ولی من نمیتوانم قبول کنم. خب چرا قبول نمیکنی؟ خودت استدلال آوردی که او دروغ نمیگوید؟ حسادت او اجازه نمیدهد که ایمان به قلبش وارد شود. خداوند در قرآن حساب عقیده را از ایمان جدا میکند، آن چیزی که ملاک است ایمان است؛ یک احساس خوب، احساس اطمینان و آرامش.
برای دوری از جزماندیشی، باید اصول اندیشیدن را رعایت کرد
توضیح بعدی این است که اصول اندیشیدن باید درست باشد. اگر من یک اصولی داشته باشم و شما هم اصول دیگری در مورد اندیشه صحیح داشته باشید که اصلاً سنگ روی سنگ بند نمیشود. به عنوان مثال اولین اصل بدیهیای که ما باید بپذیریم تا بتوانیم با هم حرف بزنیم این است که اجتماع نقیضین محال است. یعنی کلام نباید پارادوکسیکال باشد و نباید دچار تناقض درونی باشد. مثلاً الان هوا یا گرم است یا سرد است. نمیتوان گفت هوا هم گرم است و هم سرد است. مگر اینکه جهاتش را عوض کنید؛ از این جهت میگویم که گرم است و از این جهت میگویم سرد است؛ آن وقت متناقض نمیشود و الّا اجتماع نقیضین محال است.
اگر کسی اصول اندیشیدن را رعایت کند، به خدا میرسد
ما باید اصول تفکر را رعایت بکنیم. اگر شما اصول تفکر را رعایت بکنی، طبیعتاً به خدا هم میرسی. این نتیجۀ یک تفکر سالم است. وقتی که به نتیجۀ فکر سالم که درست حرکت کرده، برسی این جزء جزماندیشی نیست! این مصداق یک تفکر بالنده است که اگر کسی به اینجا نرسیده باشد، اتفاقاً او جزماندیش است، او یک جای فکرش ایراد دارد. خداباوری از نظر ذهنی، نتیجه این آزاداندیشی است. به همین دلیل در اصول عقاید تقلید جایز نیست؛ یعنی اعتقاد و ایمان باید نتیجۀ آزاداندیشی باشد و خودت درک کرده باشی.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید