۹۲/۰۸/۱۷ چاپ ایمیل و پی دی اف
دانشگاه تهران | محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه-2

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد / نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد / فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

پناهیان: متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

بخش‌هایی از دومین جلسه سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مراسم سوگواری دهۀ محرم در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «محبت خدا؛ نزدیک‌ترین راه» را در ادامه می‌خوانید:

«محبت خدا» هم می‌تواند «هدف» تلقی شود و هم «راهی برای رسیدن به هدف»/ سعی ‌کنیم «محبت خدا» راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود

  • درست است که «محبت به خدا» به تعبیری نزدیک‌ترین راه سعادت انسان است اما به تعبیر دیگری می‌توان محبت خدا را «راه» تلقی نکرد بلکه آن‌را «نتیجه» یا «هدف» تلقی کرد؛ هدفی که همۀ راه‌ها به آن ختم شوند. چون تمام کارهای خوب، فداکاری‌ها، ترک معاصی و ... همۀ این کارهای خوب به محبت خدا منجر می‌شوند و در واقع محبت خدا نتیجۀ همۀ خوبی‌هاست.
  • محبت خدا را وقتی می‌توانیم «راه» تلقی کنیم که به خودِ محبت خدا، به عنوان یک موضوع بسیار مهم توجه کنیم، به آن علاقه‌نشان دهیم، به آن فکر کنیم و به خودمان تلقین کنیم و آن را از خودمان توقع داشته باشیم و مدتی بر این توجه ممارست داشته باشیم، آن‌وقت است که محبت خدا خودش به عنوان یک «راه» برای رسیدن به همۀ خوبی‌ها تلقی خواهد شد.

اگر محبت خدا «راه» تلقی شود پس هدف چیست؟/ هدف «ملاقات خدا» خواهد بود

  • اگر محبت به خدا را «راه» تلقی کنیم، به تعبیری کارمان آسان می‌شود چون به جای اینکه به سراغ کارهای خوب دیگر برویم تا به محبت خدا برسیم، سعی می‌کنیم محبت به خدا راهی برای انجام بقیۀ کارهای خوب شود.
  • حالا اگر راه خودمان را محبت خدا قرار دادیم، هدف این راه چه خواهد شد؟ نباید به محبت خدا «ابزار انگارانه» نگاه کنیم و مثلاً بگوییم «هدف این راه خوش‌اخلاق شدن یا راستگو شدن است»! اینها چیزهایی نیست که به عنوان هدف تلقی شود، اینها فقط می‌تواند یکی از نتایج باشد. هدفِ محبت خدا، «ملاقات خدا» خواهد بود. یعنی خودِ خدا هدف ما خواهد شد. اهداف خوب دیگر اصلاً در مقابل محبت خدا رنگ می‌بازند و این نگاه دیگری به دین و مسیر سعادت است.
  • متاسفانه بعضی‌ها دین و معنویت را آن‌قدر تنزل می‌دهند که هدف دین را رسیدن به برخی از فضایل حداقلی اخلاقی قرار می‌دهند؛ فضایلی که جزء مکارم و قله‌های اخلاق هم نیست بلکه اخلاقیات حداقلی‌ای است که همۀ کارگردان‌های شرق و غرب عالم در فیلم‌های خودشان نشان می‌دهند. بعد می‌خواهند این‌قبیل امور حداقلی اخلاقی را هدف دین معرفی کنند!

دین برای اخلاق حداقلی نیامده؛ زشت است سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم

  • الان بازار معنویت و اخلاق رونق گرفته است. در بسیاری از سریال‌های خارجی شرقی و غربی هم مردم را دعوت به اخلاق می‌کنند. اگر هدف از دین، همین اخلاقیات بود دیگر نیاز به پیامبران الهی و چهارده معصوم نبود، همین کارگردان‌ها کافی بودند! چون همین کارگردان‌ها دارند مردم را به حداقل‌های اخلاق دعوت می‌کنند. اما دین برای این چیزها نیامده است، زشت است که سطح دین را این‌قدر پایین بیاوریم.
  • شخصی از امام صادق(ع) پرسید: فتوت چیست و به چه کسی جوانمرد می‌گویند؟ حضرت فرمود: خودِ شما فتوت را چگونه تعریف می‌کنید؟ عرض کرد: اینکه اگر به ما نعمت دادند شکر کنیم و اگر ندادند صبر کنیم. حضرت فرمود: «سگ هاى مدینه نیز همین‌طور رفتار مى‌کنند! اگر به آنها چیزی ندهید صبر می‌کنند و اگر چیزی بدهید تشکر می‌کنند» او گفت: آقا جان شما فتوّت را تعریف کنید؟ حضرت فرمود: فتوت نزد ما این است که اگر به ما نعمت دادند ایثار مى‌کنیم و اگر به ما نعمت ندادند، شکر مى‌کنیم. (سَأَلَ شَقیقٌ البَلخِىُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ علیهما السلام عَنِ الفُتُوَّةِ ، فَقالَ : ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقیقٌ : إن اُعطینا شَکَرنا ، وإن مُنِعنا صَبَرنا. فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام : الکِلابُ عِندَنا بِالمَدینَةِ تَفعَلُ کَذلِکَ ! فَقالَ شَقیقٌ : یَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَکُم؟ فَقالَ : إن اُعطینا آثَرنا ، وإن مُنِعنا شَکَرنا»(میزان الحکمه/حدیث12) این یعنی مکارم اخلاق. حالا چه کسی می‌تواند به این مکارم اخلاق برسد؟

خیلی‌ها برای خلاص شدن از دینداری، به اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان پناه می‌برند!/عمر سعد هم چنین آدمی بود...

  • متاسفانه امروزه اخلاق حداقلی بدون دین و ایمان و نماز و قیامت خیلی بازار پیدا کرده است، و خیلی‌ها برای اینکه از دینداری خلاصی پیدا کنند، به این اخلاق پناه می‌برند. خیلی‌ها برای اینکه وجدان خودشان را آسوده کنند تا از کفر و نفاق خودشان رنج نکشند، به این اخلاق حداقلی پناه می‌برند. عمر سعد هم یکی از همین افراد بود. او هم در لحظات شهادت اباعبدالله(ع) که لشکرش داشت به خیمه‌ها حمله می‌کرد، با دیدن آن وضعیت گریه می‌کرد. (و قد دنا عمر بن سعد من حسین(ع) اذ خرجت زینب ابنة فاطمة اخته: فقالت: یا عمر بن سعد! أ یقتل أبو عبد اللّه و أنت تنظر إلیه! صرف بوجهه عنها؛ کأنی انظر الى دموع عمر و هی تسیل على خدّیه و لحیته‏؛ وقعه‌الطف/252)

مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خود را کنار بگذریم

  •  وقتی ما علیه اخلاق حداقلی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که اخلاق برای اینکه هدف دین قرار بگیرد، کم است، بلافاصله می‌گویند پیامبر اکرم(ص) فرموده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ‏ مَکَارِمَ‏ الْأَخْلَاق‏» در حالی که پیامبر گرامی اسلام(ص) در اینجا از «مکارم و قله‌های اخلاق» سخن می‌گویند نه از اخلاق. یک نمونۀ مکارم اخلاق همین است که امام صادق(ع) فرمود: «اگر نعمت دادند ایثار کنی و اگر نعمت ندادند شکر کنی» مکارم اخلاق این است که خوبی‌های خود را فدای خدا کنیم نه اینکه به خاطر خدا اخلاق‌های بد خودمان را کنار بگذاریم. اینکه بدی‌های خود را کنار بگذرایم، دورۀ ابتدایی اخلاق است نه مکارم اخلاق! چهار تا آدم بی‌اخلاق نباید ما را به اشتباه بیندازند و تصور کنیم که دین صرفاً به این خاطر آمده است که ما را از چندتا رفتار بد اخلاقی و چندتا گناه کبیره جدا کند، اینها مقدمه و مراحل اولیه‌اش است؛ دین آمده ما را به قله برساند و به لذت ملاقات خدا-که هدف خلقت انسان است- برساند.

با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند چندتا جامعه اخلاقی شده است؟!/ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، یک فیلم استعماری است

  • با همان پیام‌های اخلاقی حداقلی که در فیلم‌ها نشان داده می‌شود، هم نمی‌توانند انسان‌ها را نجات دهند. با این سریال‌هایی که پیام‌های اخلاقی می‌دهند تاکنون چندتا جامعه اخلاقی شده است؟! با این فیلم‌های هالیوودی که در آنها پیام‌های اخلاقی هم دیده می‌شود، چقدر جهان غرب اخلاقی شده است؟ آیا اینکه خانواده در غرب به اضمحلال رسیده است، یکی از شاخص‌های اخلاقی شدن جوامع غربی است؟! اینکه تروریست‌ها در این سوی دنیا با پول‌های آنها دارند جنایت می‌کنند و قلب مظلومین را به دندان می‌کشند، بعد غربی‌ها می‌گویند «منافع ما ایجاب می‌کند که از تروریست‌ها دفاع کنیم» نشان‌دهندۀ اضمحلال اخلاق در غرب نیست؟! چرا این فیلم‌ها حکومت اخلاقی درست نکردند؟ فیلمی که به جای درست کردن حکومت اخلاقی، بخواهد صرفاً ضعفا را اخلاقی بار بیاورد، فیلم استعماری است. این فیلم دارد انسان‌های ضعیف را به بردگی می‌کشد چون می‌گوید: «ای انسان‌های ضعیف! شما اخلاق‌مدار باشید تا گرگ‌ها شما را بدرند! شما آرام باشید و سر و صدا نکنید.» اگر واقعاً یک فیلم، اخلاقی باشد باید در جهت اخلاقی کردن حکومت باشد نه اینکه فقط بخواهد مردم ضعیف را اخلاقی کند.
  • پیام‌های اخلاقی وقتی منتشر می‌شود، نتیجه‌اش باید این باشد که حاکمیت اخلاقی بشود. و الا نتیجه‌اش می‌شود همین دموکراسی غربی که علامه طباطبایی ذیل آیۀ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا»(آل‌عمران/200) درباره‌اش می‌فرماید: «دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است. دیکتاتوری فقط به مردم خودش ظلم می‌کند اما دموکراسی به مردم جهان ظلم می‌کند.» (علامه طباطبایی: در حکومتهاى دموکراسى از آنجا که اساس کار بهره‏گیرى مادى است، قهراً روح استخدام غیر، و بهره‏کشى از دیگران در کالبدش دمیده شده و این همان استکبار بشرى است ... و این بعینه همان دیکتاتورى شاهى است که در اعصار گذشته وجود داشت، چیزى که هست اسمش عوض شده و آن روز استبدادش مى‏گفتند، و امروز دموکراسیش مى‏خوانند، بلکه استبداد و ظلم دموکراسى بسیار بیشتر است... فراعنه مصر و قیصرهاى امپراطورى روم، و کسراهاى امپراطورى فارس، اگر ظلم مى‏کردند، اگر زور مى‏گفتند، اگر با سرنوشت مردم بازى نموده به دلخواه خود در آن عمل مى‏کردند، تنها در رعیت خود مى‏کردند...؛ ترجمۀ تفسیر المیزان/ج4/ص194)

از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود/ رئیس خوارج با یک گزارۀ اخلاقی به پیغمبر اعترض کرد

  • از اخلاق، خیلی سوء استفاده‌ها شده و می‌شود. مثلاً در جریان تقسیم غنایم بعد از غزوۀ حنین، پیامبر گرامی اسلام(ص) به مصلحت‌هایی غنایم را زیاد و کم تقسیم کردند، آن‌وقت یک‌نفر - که بعدها رییس خوارج می‌شود- دربارۀ نحوۀ تقسیم غنایم اعتراض می‌کند و یک گزارۀ اخلاقی به زبان می‌آورد و می‌گوید: «چرا شما غنایم را عادلانه تقسیم نمی‌کنید؟! (أَقْبَلَ رَجُلٌ ... بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ، فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص، ثُمَّ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ. قَالَ ص: وَ کَیْفَ رَأَیْتَ؟ قَالَ: لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ. فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَالَ: وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ؟؛ ارشاد مفید/1/148) ابلیس هم وقتی در مقابل خدا ایستاد و به آدم سجده نکرد، در دفاع از خودش یک گزارۀ اخلاقی به کار برد و گفت: «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»(اعراف/12) یعنی خدایا! شایستگی‌ها را رعایت کن! من شایسته‌تر از آدم هستم!

نباید هدف محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد/مرحلۀ اصلی دین گذشتن از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا است

  • نباید هدف از محبت خدا را صرفاً «اصلاح اخلاق» قرار داد، البته یکی از نتایجش اصلاح اخلاق است؛ آنهم «مکارم اخلاق» که چیزی مافوق این اخلاقی است که ما می‌شناسیم.  نه اخلاق حداقلی که هم توسط ظالمان و مستکبران عالم مورد سوء استفاده قرار می‌گیرد، و هم اثر ندارد چون نمی‌تواند حکومت اخلاقی درست کند، و هم اثر منفی دارد چون مردم ضعیف را اخلاقی بار می‌آورد تا گرگ‌ها بیشتر بتوانند آنها را چپاول کنند.
  • دین از ما چه می‌خواهد؟ اینکه ما بدی‌های خودمان را به خاطر خدا ترک کنیم، مرحلۀ مقدماتی دین است که هرکس دین را پذیرفت باید از اینجا شروع کند. اما مرحلۀ بعدی که کار اصلی دین است، این است که شما حاضرید از کدام‌یک از خوبی‌ها به خاطر خدا و امر خدا بگذرید.
  • همۀ کسانی که به امام حسین(ع) می‌گفتند بچه‌ها را با خودتان نبرید، خبر داشتند چه اتفاقی خواهد افتاد. و این توصیه‌شان یک توصیۀ اخلاقی و عاطفی بود. و امام حسین(ع) که فرزندانش را در کربلا گذاشت، در واقع به خاطر خدا از خوبی‌ها گذشت. مگر بد است آدم بچه‌های خودش را در امنیت قرار دهد؟! ولی امام حسین(ع) از این کار خوب به خاطر خدا گذشت.
  • مگر دفاع از حضرت زهرا(ع) برای امیرالمؤمنین(ع) عالی‌ترین آرمان نبود؟ مگر ایشان به دفاع از حضرت زهرا(س) کم عشق می‌ورزیدند؟ با این وجود وقتی صدای حضرت زهرا(س) از بین در و دیوار بلند شد امیرالمؤمنین(ع) شمشیر نکشید؛ برای اینکه در راه خدا قربانی به این عظمت را فدا کند. داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل(ع) نیز از همین نوع است، دین آمده است که آدم را به این‌جاها برساند. دین می‌گوید همۀ خوبی‌های خودت را به میدان بیاور. اعتبار و آبروی خودت را به میدان بیاور.

دین نمی‌خواهد ما به اخلاق حداقلی برسیم، دین می‌خواهد «عبودیت ما» درست شود

  • دین نمی‌خواهد آدم را به اخلاق حداقلی دعوت کند، بلکه می‌خواهد او را به اتصال به پروردگار عالم دعوت کند. ابلیس عبادت کرده‌ بود و اخلاق هم داشت ولی ایرادش این بود که به خدا متصل نشده بود. اگر خداوند در ابتدای داستان خلقت انسان، موضوع ابلیس را برای ما به تصویر می‌کشد برای این است که بفهمیم مشکل اصلی دین گنهکارها و بی‌دین‌ها و کافران (به معنای لائیک و لامذهب) نیستند. مشکل اصلی دین و جهان بشریت عبور از مرز ابلیس بودن است. یعنی ابلیس بعد از شش هزار سال عبادت به هدف عبادت نرسید(...وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ)(نهج‌البلاغه/خطبه192)
  • مشکل بر سرِ کسانی است که پیام اخلاقی و معنوی و دینی می‌گیرند اما به هدف دین که اتصال به پروردگار عالم است نمی‌رسند. دین نمی‌خواهد ما به اخلاق برسیم، می‌خواهد «عبودیتِ ما» درست شود. باید از این پیام‌های حداقلی اخلاقی بگذریم و الا «شرک خفی» وجومان را فرا می‌گیرد.
  • هدف حب الله اتصال به خود پروردگار عالم است. به حدی که خدا هر سازی برایمان زد، به آن ساز برقصیم. نه اینکه مطابق میل و تشخیص خودمان دینداری کنیم. و الا شبیه ابلیس خواهیم شد که وقتی به آدم سجده نکرد، به خدا گفت: اگر من را از این سجده معاف کنی، آن‌قدر برایت نماز می‌خوانم که تا حالا کسی نخوانده باشد! اما خداوند فرمود: من دوست دارم هرطوری که خودم دوست دارم اطاعت شوم نه آن‌طوری که تو می‌خواهی! (قَالَ الصَّادِقُ ع: ... فَقَالَ إِبْلِیسُ: یَا رَبِّ أَعْفِنِی مِنَ السُّجُودِ لآِدَمَ وَ أَنَا أَعْبُدُکَ عِبَادَةً لَمْ یَعْبُدْکَهَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَقَالَ اللَّهُ لَا حَاجَةَ لِی إِلَى عِبَادَتِکَ إِنَّمَا أُرِیدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَیْثُ أُرِیدُ لَا مِنْ حَیْثُ تُرِیدُ) (تفسیرقمی/1/42)
  • وقتی بحث حب الله را مطرح می‌کنیم، به تعبیری می‌خواهیم اسیر اخلاق حداقلی نشویم، البته نه اینکه اخلاق بد باشد، اخلاق فقط یکی از نتایج این مسیر نورانی است. باید ببینیم که خدا از ما چه می‌خواهد، باید به نقطه‌ای برسیم که ابلیس نتوانست به آنجا برسد و قبل از آن متوقف شد. اصلاً داستان خلقت برای رسیدن به همین نقطه است.

اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند

  • در کربلا عجیب اینجاست که می‌بینیم اخلاقی‌ترین قوم، اباعبدالله(ع) را به شهادت رساندند. قوم مسلمانان آن زمان سه بار غربال شده بودند. قاسطین و مارقین و ناکثین در بین این قوم تضعیف شدند و یک‌عده‌ای از آنها به حاشیه رفتند و کسانی که در این غربال باقی مانده بودند، دست به جنایت کربلا زدند و بزرگ‌ترین مصیبتی که از آدم تا خاتم برایش گریه کردند، را رقم زدند. 
  • درست است که در میان لشکر عمر سعد، یک عده اراذل و اوباش هم بودند اما مگر کوفه 30هزار اراذل و اوباش داشت؟ این اراذل هم برای مأموریت‌هایی مثل غارت خیمه‌ها آمده بودند ولی همین اراذل زیر سایۀ نماز‌خوان‌های لشکر عمر سعد جرات کردند آن‌طور جنایت کنند...

 

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...