انقلابیگری ناشی از «عقلانیت وافر» و «مهربانی فراگیر» به مردم است؛ عقلانیت و مهربانی نیاز به آرامش دارد. نیروهای انقلابی هم در متن آرامش قابل شناسایی هستند و الا در فضای هیجانی و شلوغ، خیلیها احساس انقلابیگری پیدا میکنند.
انقلابیگری با مصلحتاندیشی چه تعارضی دارد که جوانان نباید مصلحت را بشناسند و یا مسئولین بخواهند تنها به مصلحتاندیشی رو بیاورند و از انقلابیگری فاصله بگیرند؟ اینگونه حرفها عوامزدگی و سطحینگری است. مصلحت اگر صحیح و بجا باشد، تمام جوانان انقلابی باید آن را بشناسند و پاس بدارند، انقلابیگری هم اگر به مصلحت است که هست، تمام مسئولین باید انقلابی باشند، و الا در دام ضدانقلاب میافتند.
آرمانگرایی و انقلابیگری معنای دقیقش واقعبینی، منفعتگرایی و عقلانیت است. آنهم دیدن همۀ واقعیتها و منفعتها، خصوصاً منافعی که در بلندمدت به آنها نیاز داریم. در مقابل، انقلابی نبودن یعنی ادعای واقعبینی و منفعتگرایی داشتن، و با خیالبافی و حماقت به توجیه ضررها و ضعفها پرداختن.
من به تمام دعوتهای اخلاقیای که نه برای فداکاریِ برای خداست مشکوک هستم. آنها سپری است که جهاد را از کار بیندازد...
ریشۀ انقلابیگری «سیاسی» بودن است/ هر بحث دینی اگر ناقص و ابتر ارائه نشود، به ابعاد سیاسی کشیده میشود،و هر صفت اخلاقی را وقتی توسعه دهیم؛ میشود «سیاسی»، مثلا صدقه و نوعدوستی به استکبارستیزی کشیده میشود