حیات(4)
با تمنّا دینداری میکنی یا با منّت؟
اگر قبل از دیندار شدن، انگیزۀ زندهتر شدن و دستیابی به حیات برتر را در خودمان بیدار کنیم، با تمنّا دینداری خواهی کرد و الّا با منّت، دینداری میکنیم.
اگر قبل از دیندار شدن، انگیزۀ زندهتر شدن و دستیابی به حیات برتر را در خودمان بیدار کنیم، با تمنّا دینداری خواهی کرد و الّا با منّت، دینداری میکنیم.
برای افراد سنگدل و بیادب تمسخر کردن دیگران بسیار آسان و باعث تفریح است ولی یک انسان مهربان و دلسوز به سختی راضی میشود دیگران را مسخره کند.
کافی است کمی به عظمت جهان هستی و ظرائف عجیب خلقت نگاه کنیم و عمیقاً دربارۀ علت خلقت عالم بیندیشیم، آنوقت از اهداف کوچک خود شرمنده میشویم.
زنده بودن کافی نیست؛ باید ابتدا زندهتر بشویم تا لذت عمیق زندگی را بچشیم. اگر به معنای واقعی، حیات پیدا کنیم، سطح و نوع لذتهایمان متفاوت خواهد شد.
سفر انسان را از پوسیدن نجات میدهد و باعث جاری شدن آب تازه در برکۀ وجود آدمی است. بهترین سفر نتیجهاش رسیدن به بیشترین تغییرها و طراوتهاست.
بدی حسادت این است که میتواند بیش از دیگر رذائل اخلاقی در وجود انسان پنهان بشود. حتی خود را در رفتارهای خوب مثل دلسوزیهای نابجا یا غیر مخلصانه نشان میدهد. کسی اهل محاسبه نباشد هیچگاه از حسادت پنهان خود آگاه نمیشود. باید همیشه برتریهای دیگران را بپذیریم تا مطمئن بشویم حسادت نداریم.
یکی از راههای خودشناسی این است که انسان دقت کند هر عملی را چرا و به چه انگیزه و نیتی انجام داده؟ چه غایتی در نظرش بوده و اساساً چه اهدافی برایش مهم است؟ چون قیمت هر آدمی متناسب با هدفش تعیین میشود و قیافۀ روح او شبیه هدفش خواهد شد. پس از نیّت، مقدار قوّت اراده و عملش سنجیده میشود.
برای رشد معنوی نیاز به برنامه روزانۀ تفکر داریم. باید به صورت مستمر و منظم دربارۀ موضوعات مهم بیندیشیم و الّا دچار بیماری غفلت میشویم. نباید تفکر و توجه را به شرایط و یا تمایل واگذار کنیم. توجه یافتن و تفکر دربارۀ مرگ و معاد، نعمات خدا و معصیتهای ما و... برنامۀ روزانه میخواهد.
اگر هنگام مناجات با خدا دائماً از خودمان و رنجها یا بدیهایمان صحبت کنیم کمتر آرامش خواهیم یافت. ولی اگر از خوبیها و اسماء حسناء خدا یا خوبیهای اولیاء خدا صحبت کنیم، آرامش و نور بیشتری به ما خواهد رسید. جوشن کبیر، زیارت جامعه و دعای ندبه سرشار از ذکر خدا و اولیاء خدا هستند.
بدترین کار فرهنگ و فکر غربی این است که بشر را به حداقلی از حیات قانع میکند و اجازۀ پرواز به او نمیدهد؛ بیدینی و فساد از همین جا آغاز میشود.