خیالپردازان بینظماند
آدمهایی که به نظم رفتاری عادت دارند، فرصت برای خیالپردازیهای بیبندوبار در افکار خود پیدا نمیکنند و آدمهای خیالپرداز قدرت منظم شدن ندارند.
آدمهایی که به نظم رفتاری عادت دارند، فرصت برای خیالپردازیهای بیبندوبار در افکار خود پیدا نمیکنند و آدمهای خیالپرداز قدرت منظم شدن ندارند.
خیالپردازی مثبت فرصتی برای رهایی از محدودیتها و تلخکامیهاست؛ ولی خیالِ بدون فعالیت و بدون امید به قدرت و رحمت خدا، از چاله به چاه افتادن است.
باید ارزش حیات را فهمید و عشق بیپایان انسان به حیات را بیدار کرد. درک ارزش حیات، آدم را از مردگی نجات میدهد و مشتاق رسیدن به حیاتِ برتر میکند.
زندگیها با خیالپردازیهای شیرین شروع و با واقعبینیهای تلخ بر خلاف خیالپردازیها به پایان میرسد. خوشبخت کسی است که خیالاتش به واقعیت تبدیل شود.
خیالپردازی مانند تنفس در هوای معطر و مسموم است؛ هر چه بیشتر استنشاق شود بیشتر بیحس میکند، تا به مرگ خاموشِ همۀ استعدادها و فرصتها ختم میشود
اگر دینداران از ارزش و اهمیت حیات، بیشتر سخن بگویند، بسیاری از سوءتفاهمها نسبت به دین از بین میرود و دینگریزیِ به خاطر دنیا کاهش پیدا میکند.
خداپردازان از اندیشیدن دربارۀ تقرب به خدا و دوستان خدا و رضوان الهی لذتی میبرند که خیالپردازان از تجربۀ شیرینیهای دنیا این لذت را نمیبرند.
آموزش دین را از اثبات خدا شروع نکنیم، بلکه از نیاز انسان به حیات آغاز کنیم؛ حیاتی که میتواند هر انسانی را به هوس بیندازد و او را به خدا نیازمند کند.
در مدت زمانی که خیالپردازان سعی میکنند از خیالات خود لذت ناقص ببرند و بعد سرخورده بشوند، خداپردازان از حرکت واقعی به سوی خدا لذت کامل میبرند.
آدمها دو دستهاند: خیالپرداز و خداپرداز. اگر خداپرداز باشی تمام همتت صرف جلب نظر خدا میشود و از نزدیک شدن به او لذت میبری وگرنه خیالپردازی!