ما علاوه بر قاتلان، باید خاذلان حسین(ع) را هم لعنت کنیم؛ آنهایی که نشستند و نگاه کردند./ مهمترین عبرتی که باید از کربلا بگیریم دوری کردن از این ویژگی شخصیتی است: «یاری نکردن حق در بزنگاه» در آن لحظۀ حساس، اگر حسین(ع) را کمک نکنیم، کار تمام است! این بزرگترین عبرتی است که باید از عاشورا گرفت./ برخی خوبان، سرِ بزنگاه که باید حق را کمک کنند، میگویند: حالا چند روز سکوت کنیم، ببینیم چه میشود!/ اگر حسین(ع) در کربلا تنها مانده، بهخاطر آدمبدها نبود؛ بهخاطر نامردها بود/ ثمرۀ مهم عاشورا، نفرت پیدا کردن از دشمنان حسین(ع) است؛ نه علاقمند شدن به حسین(ع)
منیّت انسان که سرچشمۀ تمام رنجها و مانع لذات برتر است، فقط با «دستور» از بین میرود/ چقدر زشتند آنهایی که خوب شدهاند اما «من» دارند!/ خدا با دستور دادن، تو را از یک عیب بزرگ به نام «انانیت» نجات میدهد/ ما یک گرایش فطری داریم به نام "میل به عبد بودن و اطاعت از دستور مولا"
منیّت انسان که سرچشمۀ تمام رنجها و مانع لذات برتر است، فقط با «دستور» از بین میرود/ چقدر زشتند آنهایی که خوب شدهاند اما «من» دارند!/ خدا با دستور دادن، تو را از یک عیب بزرگ به نام «انانیت» نجات میدهد/ ما یک گرایش فطری داریم به نام "میل به عبد بودن و اطاعت از دستور مولا"
برخی شخصیت خوبی دارند اما بهدلیل سوءتفاهم سراغ دین نمیآیند، اما بعضیها دوست دارند دچار سوءتفاهم بشوند؛ اصلاً کارخانۀ تولید سوء تفاهم هستند! بیماریهای قلبی آنها، مدام شبهه تولید میکند، تا کِی میخواهید او را متقاعد کنید؟!/ سوءتفاهم بعضیها را نمیشود برطرف کرد؛ چون بیماری قلبی آنها مدام سوءتفاهم تولید میکند/ دلایلی که برای دینگریزی خود میآورند، دروغ است! مثلاً از استقلال رأی دم میزند ولی برای دشمنان حسین(ع) بردگیِ فکری میکند!/ بعضیها وقتی دین غلبه و قدرت پیدا میکند، دیندار میشوند؛ نه از سرِ صدق و صفای باطن خود؛ اینها شخصیت درستی ندارند
قساوت قلب و عاطفی نبودن، از ویژگیهای شخصیتی نامتناسب با دین است/ شاید کربلا بیشتر برای نشان دادن قساوت قلب جبهۀ باطل بود تا نشان دادن خوبیِ حسین(ع)/ برخی هم عاطفه دارند، اما عاطفۀ رشدنیافته دارند! اینها دینگریز میشوند و میگویند: دین جنگ راه میاندازد!/ بعضیها از سرِ عاطفه، دلشان نمیآید به سردمداران کفر، تند بگویند؛ اینها یا رشد عاطفی ندارند یا قسیالقلب هستند/ آدمهای عاطفی که «رشد عاطفی» ندارند، ممکن است از دین خارج شوند؛ یک نمونهاش ابن ملجم است.
به خاطر همۀ لحظههایی که شادِ شاد نبودیم باید استغفار کنیم!/ بندگان شکور خدا از صبح تا شب مست لذت هستند!/ برای عبور از رنج و رسیدن به لذت، اگر از راه اصلی نروی، تمام راههای فرعیِ خوب، تو را به دوزخ میبرند/ «اطاعت از دستور مولا» آخرین زییاییای است که انسانها بعد از «خیلی خوب بودن» درک میکنند/ «رسالۀ عملیه» وسیلۀ عشقبازی رزمندگان با خدا بود
ریشۀ دینداری و عدالتگرایی برخی، حرص و حبنفس است؛ مثل رئیس خوارج/ اینها یک روزی علیه دین قیام خواهند کرد؛ اتفاقاً به بهانۀ همین عدالت!/ برخی، با کمال بیشخصیتی سراغ دین میروند تا با دین، ضعفشان را جبران کنند/ اگر مذهبی شدیم، باید عرضۀ ما چهاربرابر باشد، تا یکوقت از دین ارتزاق نکنیم!/ آقازادهها-که پدرشان اعتبار دینی یا انقلابی دارند- در معرض ارتزاق از دین هستند؛ مثل عمر سعد./ برخی امامان را آقازادههای دیگر ائمۀ(ع) به شهادت رساندند!