زندگی یعنی فرایندی که موجب شکوفا شدن استعدادهای انسان میشود. هرکسی تو را به کشف قدرتهای درونی خودت وادار نکرد و مدام تو را به بیرون ارجاع داد، در واقع به تو خیانت کرده و فریبت داده است. باید بروی و آن قدرتهای درونی خودت را پیدا کنی؛ آنوقت زندهتر خواهی شد.
تصور کنید یک کسی دارد برای کنکور درس میخواند...حالا او با اکراه، مشغول درس خواندن شود و هر چند دقیقه یکبار مُشتی روی کتابهایش بکوبد و با ناراحتی بگوید: «این درس خواندن هم که تمام نمیشود؟!» آیا دانشمند مفیدی خواهد شد؟ بعضیها با زندگی خودشان همینطوری برخورد میکنند. انگار ناراحت هستند که خدا آنها را در بستر این زندگی آفریده است!
بنده یک پیشنهاد جدی و اساسی دارم؛ اینکه بیایید مشکلات معنوی، اخلاقی و روحی و روانی خودمان را بررسی کنیم، و همۀ این مشکلات را با درک حقیقت حیات، با درک معنای زندگی و با درک تعریف دقیق زندگی حل کنیم. بنده تصور میکنم اگر آدم بخواهد مشکلات خودش را با معاد حل کند، ولی قبل از آن مشکلاتش را با درک همین حیات دنیایی حل نکرده باشد، کارش دشوار است.
اگر شیطان بتواند هر یک از این عناصر کلیدی در تعریف زندگی را از توجه ما خارج کند، میتواند ما را فریب دهد و دچار اشتباه کند. گمراهی انسان از اینجا شروع میشود که شیطان انسان را نسبت به متن زندگی دچار اشتباه میکند؛ نه نسبت به هدف زندگی؛ مثلاً اگر ما فکر کنیم که میتوانیم طوری زندگی کنیم که دیگر در آن تلاش و مبارزه نباشد؛ خُب این اشتباه است. شیطان همینجا آدم را به اشتباه میاندازد و دچار خیالپردازی میکند. در این صورت ما را نابود کرده و دیگر هیچ دینی هم شاید نتواند ما را نجاتمان دهد.
اگر خدا فقط به ما دستور داده بود که بندگی کنیم و هیچ توصیهای دربارۀ بهبود زندگی به ما نداده بود، کار ما آسانتر بود. اگر خدا فقط به ما دستور زهد و پرهیز از دنیا داده بود و به فعالیتهایی که ما را درگیر مسائل دنیا میکند، ما را وادار نکرده بود، کار ما بسیار آسانتر بود.
شروع دینداری از «اثبات صانع»، فشار روانیاش بر آدمها بالاست؛ بیایید از همین زندگی شروع کنیم. مردم مشغول زندگی هستند و درگیری ذهنی اکثر مردم، زندگی است؛ بیایید به طرز تفکر مردم احترام بگذاریم و از همین زندگی شروع کنیم. بگوییم شما چه میخواهی؟ میگوید: من زندگیام را میخواهم. بعد بگوییم: «آیا میخواهی زندگیات بهتر بشود؟ یقیناً میگوید: بله. بعد بگوییم: بیا فکر کنیم چگونه میتوان زندگی را بهتر کرد؟ حالا چه با دین چه بدون دین.
ما باید از طریق اصلاح زندگی، بندگی خودمان را اصلاح کنیم. اگر ما بتوانیم زندگی خودمان را تنظیم کنیم به نقطهای خواهیم رسید که بندگی بسیار زیبایی خواهیم داشت. هر وقت دیدید که حال مناجات ندارید، مطمئن باشید که خوب زندگی نکردهاید، یعنی یکجاهایی به زندگی بیاعتنا بودهاید، یکجاهایی برای زندگی اهمیت قائل نشدهاید، یا اینکه با پدیدۀ معیشت و حیات و زندگی، غیرمحترمانه برخورد کردهاید.
تصور نکنید که سختترین قسمت دینداری نمازشب خواندن است که ما توفیق پیدا نمیکنیم برای نماز شب بیدار شویم! آن اوجی که هنوز دینداران به آن نرسیدهاند این است که با دین زندگی خودشان را آباد کنند. دینداران وقتی میخواهند از خودشان ناراحت باشند و استغفار کنند، از اینکه دینداریشان در زندگیِ آنها نتیجه نداده باید استغفار کنند!