فلسفۀ تاریخ و موضوع دخالت خداوند در جبهۀ اولیاء و اشقیاء بر اساس قاعدۀ لا جبر و لا تفویض
- تاریخ شکل گرفته از ارادۀ آدمها و جوامع بشری است، اما در ذیل سنتها و مقدرات الهی که حاکم بر تمام ارادهها و حتی افکار و احساسات انسانهاست. همانطور که در زندگی فردی به «لا جبر و لا تفویض» قائلیم، در حیات اجتماعی و روند شکلگیری حوادث تاریخی هم به دخالت ارادۀ خدا در ارادۀ بشر معتقدیم. (امام صادق(ع): لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِیضَ بَلْ أَمْرٌ بَیْنَ الْأَمْرَیْن؛ احتجاج طبرسی/2/451) در عین حال هیچگاه نباید با نگاه به قدرت پروردگار و علم او جبری مسلک شد، زیرا آنجا که خداوند متعال اجازه میدهد ارادۀ انسانها نیز نافذ است. به همین دلیل است که میتوان از تاریخ درس گرفت و از روند حرکت حیات بشر در بستر تاریخ به بسیاری از سنن و قواعد حاکم بر حیات آگاه شد.
- در این میان، تاریخ اسلام از جایگاه خاصی برخوردار است. از آنجایی که پیامبر گرامی و اوصیاء شریفش -علیهم افضل صلوات المصلین- به دلیل هدایت بشر مبعوث شده اند و زندگی آنها الگویی برای مؤمنان است، قرار گرفتن آنها در یک بستر اجتماعی تاریخی خاص میبایست سرشار از حکمت در جهت هدایت بشر باشد. به تعبیری دیگر با توجه به مقدرات و ارادۀ خداوند که حاکم بر ارادۀ انسانهاست، باید شرایط حیات مبارک اولیاء به گونهای باشد که بیشترین فایده در جهت هدایت انسانها و تبیین معارف دینی را درپیداشته باشد. طبیعی است نباید معنای دخالت پروردگار را جبری مسلکانه دانست. بلکه برآیند دخالت انسانها تحت ارادۀ خداوندی اقتضا میکند لحظه لحظۀ حیات مبارک اولیاء خدا طوری تنظیم شده باشد که درس آموز باشد.
- البته درک درسها و پیامهای معرفتی و تکالیف برآمده از آن درسهای تاریخی نیاز به دقت نظر و رعایت اصولی دارد که بر اهل نظر پوشیده نیست، ولی این دقتها هیچگاه به گونهای نیست که درس و عبرت گرفتن از تاریخ اسلام و سیرۀ اولیاء را دشوار و ناممکن سازد. به حدی که بدون بهره داشتن از علوم و فنون پیچیده نیز هر آدم سالم و عاقلی میتواند درسهای فراوان از تاریخ اسلام بگیرد و چراغ راه خود سازد.
- نباید دربارۀ تاریخ اسلام که فلسفۀ شکل گیری حوادث آن از جانب پروردگار، هدایت انسانها تا ابد میباشد اینگونه قضاوت کرد که این حوادث ناشی از ارادۀ گروهی از آدمها با مختصات ویژه و غیرقابل صدق بر کثیر میباشد و شرایط نیز شرایطی خاص بوده که درس گرفتن از تاریخ اسلام را ناممکن سازد. وقتی از داستان ابلیس باید درس گرفت و خدا او را هم برای عبرت آموزی معرفی مینماید، با آنکه او اساساً انسان نیست و شرایط زندگیش هم کاملاً منحصر به فرد بوده است، دیگر دشمنان اسلام که مشابههای فراوانی در زمانهای مختلف دارند جای خود دارند. بر این اساس نباید گفت حیف که اولیاء خدا با گروهی غیر متعارف از انسانها مواجه بودهاند، یا در شرایط خاصی به سر میبردهاند و الّا بهتر از این برای ما درس آموز میشدند. باید اعتراف کنیم اگرچه در شکل گیری حوادث تاریخ اسلام ارادههای آدمهای خوب و بد نقش داشته است، اما بر اساس حکمت هدایت، این اراده ها در جهت ارادۀ پروردگار سوق یافتهاند و عالیترین صحنهها که حاوی مهمترین و ارزشمندترین درسهای جاودانه است خلق شده است. درسهایی که برای هر زمان سهمی از آن میتواند موجب نجات بشر باشد و باید هر زمان به تدبر در آنها پرداخت.
- یکی از نکات مهم در مورد درس گرفتن از تاریخ و بهرهگیری از آن در شرایط فعلی، اینست که نباید انتظار داشت دقیقاً همان شرایطی که در تاریخ اسلام اتفاق افتاده، در زمان حال نیز اتفاق بیفتد تا بتوان از آن بهرهگرفت. به عبارت دیگر نباید درس و عبرت گرفتن از تاریخ را منوط به تشابه کامل شرایط کنیم. بلکه طبیعتاً باید یک واقعۀ تاریخی را از ابعاد مختلف بررسی کرد و از همان جهت که با شرایط فعلی مشابهت دارد، مورد بهرهبرداری قرار داد. البته طبیعی است که همیشه امکان سوءاستفاده از تاریخ در تحلیلها و تطبیقها وجود دارد، ولی این مشکل نباید مانع تلاش برای رسیدن به تحلیل درست و تطبیق صحیح شود. همچنانکه متون دینی هم همیشه در معرض تحریفهای فراوان قرار دارند و کسی نباید به این دلیل باب فهم معانی آنها را مسدود بداند و به طور کلی دیگران را از تفسیر آیات و روایات دیگران منع کند.
سلام،
ملاک سجده آمر است نه مسجود
و در ضمن آن چیزی که باید توسط ابلیس و ابن ملجم کشته میشد همان کبر و حسدی بود که خدا و علی را در مقابل یکدیگر قرار داده بود نه در طول(رابطه طولی) هم
ابلیس گر از در جهل و نادانی سرپیچی میکرد جای مدارا بود
لیک چون از در کبر طغیان کرد،نبودش هیچ غفاری
(خراسانی)