دو تفاوت مهم فرهنگ ولایی با فرهنگ غرب
- رابطه بین ساختارهای اجتماعی که حاکمیتها آن را تعریف میکنند و فرهنگ ملتها یک رابطه روشن و غالباً یک سویه است. یعنی حاکمیتها بیشتر در شکلگیری فرهنگ ملتها موثرند. قدرتها همیشه مهمترین عامل فرهنگسازی در میان مردم خود بودهاند.
- امروز شاهد تقابل دو فرهنگ هستیم، یکی فرهنگ جوامع به اصطلاح دموکراتیک که ناشی از ساختار سیاسی و حاکمیت سرمایه داری در جوامع غربی است که امتحان خود را در این صدسال اخیر پس داده و دوم فرهنگ نشأت گرفته از یک نظام ولایی و یک جامعۀ ولایتمدار است که در آغاز راه خود قرار دارد و در حال شکوفایی است.
- اگر بتوانیم زیباییهای پنهان موجود در نظام ولایی خود را پیدا کنیم و نشان دهیم و از سوی دیگر، زشتیهای پنهانِ موجود در نظام و فرهنگ غرب را به مردم عالم نشان دهیم، گام بلندی در جهت مقدمهسازی برای ظهور برداشتهایم و ظهور حضرت نیز چیزی نیست جز «حاکم ساختن یک ساختارِ ولایی در سراسر عالم». مقایسۀ دو مورد از مهمترین ویژگیهای این دو فرهنگ از این جهت هم برای جامعۀ ما و هم برای جامعۀ جهانی بسیار مفید و لازم است:
- 1. عدم استقلال روحی و فکری) مهمترین ویژگی فرهنگی در جامعه غربی، عدم استقلالِ روحی و فکری انسانهاست و این عدم استقلال به وسیلۀ کنترل افکار و تحمیل برخی علاقهها به مردم با ابزار مدرن رسانهای، هنری و نیز با اعمال ساختارهای غیرانسانی صورت میگیرد. همین عدم استقلال موجب سلطهپذیری انسانها میشود.
- برخلاف نظام دموکراتیک، در نظام ولایی آزادی و استقلال انسانها کاملاً حقیقی است. ساختار نظام ولایی اقتضا میکند که انسانها روی پای خودشان بایستند و به درک و تشخیص خود و به علاقههای قلبیِ خود اتکا نمایند. نظام ولایی فرصت میدهد که انسانها علایق پنهان و فطریشان شکوفا بشود. و حتی در جریان این امهال هزینه های سنگینی را هم پرداخت میکند. این شیوه در برخورد انبیاء الهی به ویژه در برخورد پیامبر(ص) و علی(ع) با «منافقین» زمان خود کاملاً روشن است.
- 2. خودخواهی) ویژگی دیگر فرهنگ و جامعۀ غربی این است که خودخواهی انسانها را تقویت میکنند. و اساساً راه ازبین بردن استقلال آدمها و تسلط بر آنها تقویت همین خودخواهی است. یعنی با فریب، انسانها را به صورت خودخواهانه به سمت منافع خود میفرستند ولی تمام داراییهایشان را هم سلب میکنند.
- اما در یک نظام ولایی مردم به مرور از خودخواهیها فاصله میگیرند و با فاصله گرفتن از خوخواهی ها اهل محبت میشوند. همانطور که در غرب دلبخواهیهای سطحی و هواهای نفسانی را میدان میدهند و مردم را تشویق میکنند که به سمت هوسهای خود بروند تا کسی که اهل هوس باشد، نتواند اهل محبت باشد. و آنگاه سلطه بر آنها را تحکیم میبخشند.
- وضع فرهنگی در جوامع تحت سلطه سرمایه داران زالو صفت به صورت طبیعی شکل نگرفته و این نظام استکباری سلطه است که فرهنگ جاری در آن جوامع را شکل داده است و در نهایت مهمترین ویژگی این فرهنگ هم همان تحکیم سلطه است.
بنام خدا سلام ، دیدگاه جناب پناهیان و نتیجه گیری ایشان از مقایسه دو فرهنگ متاسفانه فاقد استدلال منطقی و یک نظریه ی اثبات نشده است گرچه قبول صحت این ادعا هم بنوعی اعتراف به شکست است زیرا بنظر میرسد مدعیان و سیاست گذاران فرهنگ غرب در هدایت مردم به مطلوب خود موفق تر از ما عمل کرده اند کافی است از علایق و سبک زندگی مورد پسند جوانان و نوجوانانی که پس از انقلاب متولد شده و تحت سیاست های تربیتی موجود پرورش یافته اند نظرسنجی آزاد بعمل آید تا میزان تاثیرگذاری دو فرهنگ مشخص شود حقانیت یک امر متضمن پذیرش حتمی از سوی مخاطب نیست و به شکل و نحوه ی ارایه آن هم بستگی دارد بعبارت دیگر فرهنگ مخرب غرب با پوششی جذاب مردم را بسوی خود دعوت میکند آیا ما توانسته ایم فرهنگ سازنده ی خود را به شکلی عرضه کنیم که برای پذیرش آن در مردم ایجاد انگیزه نماید ؟ تخریب فرهنگ غرب و تمجید از فرهنگ خود در سخنرانی ها نمیتواند عامل تعیین کننده در انتخاب مردم باشد ممنون از حوصله و زحمات