کلیپ تصویری
رازهای عاشورا/ قسمت 7: انسان و عبودیت
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 07:27 دقیقه
- منبع: رازهای عاشورا
- 07:27 دقیقه | دریافت با کیفیت(پایین(9 مگابایت) | متوسط(38 مگابایت) | بالا(78 مگابایت))
- دریافت صوت کلیپ(5 مگابایت)
متن :
امام صادق(ع) میفرماید: «إنَّ القَلب لَیَتَجَلجَلُ فِیالجَوف یَطلُبُ الحَقّ فَإذا أصابَهُ إطمَأنَّ وَ قَرَّ» قلب انسان یَتَجَلجَلُ! تو سینۀ انسان میتپد تا به حقیقت برسد. این بیقراری در وجود او هست، تا وقتی به حق برسد آرام میشود. قلبش قرار پیدا میکند.
اگر میخواهی یک تلنگری به دل بزنی، کسی را از درون خانۀ دل صدا بزنی، گوهر تابناکی را که مؤثر است در سرنوشت آن انسان پیدا بکنی، گوهری را تقویت بکنی، اوّل باید گوهر عبودیت باشد. یکی از ویژگیهای عبد احساس نیاز، نداری و وابستگی است. «أنتم الفقراءُ إلی الله» همیشه! این همیشه فارسی آن بغل تو قسمت سفیدش نوشته. «أنتم الفقراءُ إلی الله» همیشه! تحت هر شرایطی. من فقیرش هستم! من میخواهمش!
رابطۀ دیگر عبد با مولا دریافت امر است. دستور بده آقای من. من عبد هستم. اگر دستور اجرا نکنم احساس دور شدن از هویت اصیل و شیرین خودم دارم. مولای من، به من امر کن. امر نکنی فکر میکنی عبد تو نیستم، تو مولای من نیستی. دو وجه اساسی در مفهوم عبد، یکی وابستگی است، یکی امر. صبح بیدار میشوی از خواب چشمت را با امر باز میکنی. امر تو چیست مولای من؟ «با یاد تو میخوابم در خواب تو را بینم، از خواب چو برخیزم اول تو به یاد آیی.» امر؛ امر تو کو؟ حیات من با امر تو است. دستور بده عزیز من.
تمام زندگی التهابت، سرگرمیات، لذّتت، هیجاناتت، حرص و جوشت، حسرتت، سر فاصلۀ...، فاصلهای است که با خدا داری. مناجات یعنی خدایا من چشیدمت، میخواهمت، بیشتر میخواهمت، چهکار کنم؟! جهنم هم یک بهانهای است برای عشقبازی با پروردگار عالم. ادب دارد عبد پیش مولا رویش نمیشود بگوید خدایا دوستت دارم. عبد است!
ای انسان خودت را لحظهای ملاقات کن! بهشت از نظر تو خواهد افتاد! حتی اگر در بهشت متنعّم باشی! خودت را ملاقات کن. میخواهی از خودت برایت وقت بگیرم؟ از خودت وقت ملاقات بگیر. حقّ ویزیتت چقدر میشود من میدهم. خودت را ملاقات کن. فدایت بشوم ملاقات کن خودت را ببین چی میخواهی. بفهمی چی میخواهی تمام است، بردنت. بقیهاش زحمت ندارد. بقیهاش مشغول او هستی، مراقب او هستی، والِه او هستی.
یادتان هست یک وقتهایی با هم گپ اخلاقی میزدیم؟ میگفتیم خانه میخواهی؟ میبینمت تو قیافهات نوشته خانه میخواهی. خانه میخواهی؟ برای چی خانه میخواهی؟ «آقا دیگه حاج آقا دیگه خانه میخواهد دیگه آدم، تو خودت خیالت راحته. خانه میخواهیم جوان هستیم دیگه.»
خب برای چی خانه میخواهی؟ «اِ! حاج آقا دیگر نمیشه، باید راحت باشیم دیگه.» خب عزیزم بگو من میخواهم راحت باشم، چرا میگویی خانه میخواهم؟ «خب حاج آقا نمیشه آدم راحت باشه بدون خانه که.» خب اگر شد چی حل است؟ «والّا چه عرض کنم.» ببین این آدم تا حالا خودش را ملاقات نکرده ها!
والّا چه عرض کنم؟ هیچی نمیخواهد عرض کنی؛ بفهم. خانه میخواهی؟ آره. برای چی میخواهی؟ برای راحت باشم. خب برای چی میخواهی راحت باشی؟ همینجوری بروی جلو، آخرش میگوید من هیچی نمیخواهم فقط خدا را میخواهم.
شما میدانید بشر را در غرب با چی فریب دادند؟ با کلمۀ قلّابی بازگشت به خویشتن، خودت باش. با ترجمۀ قلّابی «مَن عَرَفَ نَفسَه». با همین فریب دادند. چرا با لیبرالیزم مردم فریب خوردند و طولانیترین دوران فریب را با لیبرالیزم پشت سر گذاشتند؟ برای اینکه گفتند خودت باش! آزاد باش! هر چی دلت میخواهد!
این خیلی فریبنده بود! خیلی دل برد! چون واقعش این است که خدا هم همین را میگوید. ولی خدا میگوید خودِ پنهانت، آن نامردها میگویند خودِ آشکارت. فرق این است. آنها بازگشت به خویشتن را به اومانیزم، به گرایشهای سطحی انسان ترجمه کردند و اینقدر دلبری کردند. تو برو با زبان خودِ او به او بگو! بگو من آزاد هستم، دلم میخواهد! منتها من به حقیقت دلم رسیدم، تو با لایههای سطحی دلت رسیدی.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید