کلیپ صوتی | رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست!
شناسنامه:
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 00:05:09
- صوت مرجع: معنویت شاد شهیدان
مدت: | دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) | متوسط(2MB) | خوب(5MB)]
متن:
این معنویت در جنگ حاصل چی بود؟ دو موضوع در جنگ خیلی اهیمت داشت؛ یکی سختیها و تلخیهای جنگ. بچهها مشکلات تو زندگی دارید یا نه؟ یا علی دمتان گرم. پس بهخاطر این مشکلات آدم خوبی بشوی. بچهها فکر کردید تو جبهه با چی خوب میشدند؟ سخت بود جنگ! مردم بزرگ را به گریه میانداخت مثل بچۀ سه چهار ساله! جنگ وحشتناک است! یکوقت فکر نکنی که همین هلو راحت بیا برو تو گلو. نخیر اینجوری نیست.
حاج آقا از حرف، از سختی جنگ نگو یکوقت خدای نکرده جنگی پیش بیاید اینها باید بروند جبهه. کلک بزنیم؟ با کلک زدن ببریم جبهه؟ دروغ بگوییم؟ ما تو جنگ اینجوری نبود. میدانی کیها میرفتند جبهه؟ میآمد تو بیمارستان رفیقش را میدید، میدید قطع نخاع شده، تا آخر عمر فقط باید سرش را تکان بده، تمام شد رفت! یک خانم بیرون اتاق بیمارستان وایستاده زار زار سرش را گذاشته به دیوار دارد گریه میکند. این خانم کیه؟ این نامزدش است! مانده چهکار کند با زندگی! خجالت میکشد از کنار این برود. خانوادهاش مخالفت میکنند! میخواهد زندگی کند. این میگوید نه برو، این میخواهد بماند. چه خاکی به سرش بریزد؟! هر کی این آدم را میدید بلند میشد میرفت! و بهش نگفته بودند ما قول میدهیم ترکش به نخاع تو نخورد. جنگ سخت بود! مرد میخواست!
این در جنگ معنویت ایجاد میکرد.
رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست. شهید چمران سختترین لحظۀ جنگیِ خودش را به تصویر کشیده در جزوهای که به نام رقصی چنین میانۀ میدانم آرزوست آورده، اگر نخوانیاش عمرت هدر است. هفتاد سال زندگی کن هر جوری میخواهی، این را نخوانده باشی عمرت ضایع است. آنوقت شهید چمران آنجا میگوید من وسط یک گردان تانک بودم از نیرو مخصوصهای دشمن، تکی، و با یک گردان تکی میجنگیدم. میگوید تو آن سختیها و درگیریهای سخت که خون از دو جای بدنم ترکش خورده بودم و گلوله خورده بودم و با یک کلاش داشتم با آن گردانی که من را محاصره کرده بودند و تا شش متری من رسیده بودند و من اینها را به سمت خودم کشانده بودم، آنجا یک لحظه احساس کردم فقط منم و خدا و هیچکس دیگری در عالم؛ اوج سختیها! معنویت جنگ را سختیهای جنگ تولید میکرد عزیز دلم.
آقا حاج آقا این را برای چی میگویی؟ برای اینکه سختیها را تحمّل کن. برای اینکه داشته باشی جنگ را همچین خواهر برادرانه به تو توضیح نداده باشند. مرد بار بیایی، محکم بار بیایی تو زندگی. تقّی به توقی خورد اعصابت خورد نشود از کوره در بروی. لذّت ببری از حیات خودت! داستانهای حماسهسازان را انسان وقتی میخواند، بلند میشود راه میرود احساس میکند انرژیاش بیشتر شده. برای اینکه کسالتت، افسردگیت برطرف بشود! آدم ببین احساس آدمیّت به تو دست بدهد! برای اینکه خوش بگذرانی به تو میگویم!
تو آن سر و صدایی که میخواهی از موسیقی از بیرون به وجودت تزریق بکنی بندۀ خدا! چشمه باید از خودش آب داشته باشد! قدم میزنی روی زمین، زمین و زمان باید آهنگ طنین صدای گامهای تو را بشنوند برای خودشان بلرزند. آن باید از درون تو شنیده بشود! چون از درون نداری از بیرون این را میگیری و داغون میکنی خودت را!
آنوقت دیگر به جاز و مجاز و غیر مجاز و اینها دیگر هیچکدام احتیاجی نیست. خودت آهنگی هستی که نفس میکشی قدم برمیداری نگاه میکنی عالم را به رقص درمیآوری! بگذار این از درونِ تو بجوشد. از عوامل دیگر فراهم آمدن این معنویت در جنگ، فقط اشاره کنم تفکّر بود و تدبّر. بنده بیشترین کسانی که سخنرانی گوش میکردند، سخنرانی نیمساعت بود، آن ده ساعت سخنرانی گوش میکرد. توی جنگ دیدم، عجیب بود. بیشترین جوانهایی که کتاب خواندند توی جبههها بودند. شاید باور نکنید. کمتر این خاطرات گفته شده. هی فیلم دیدی رزمنده در حال دویدن بوده.
رزمندهها بهویژه رزمندههای بسیجی بیشتر اوقاتشان جز، فرماندهان حسابشان جداست، رزمندهها بیشتر اوقاتشان را توی مقرها صبحها یک تمرینی میکردند فوقش در طول روز هم یک آموزشی داشتند همینجوری برای کارهای خودشان و اکثر اوقات را بیکار بودند. تو این بیکاریها مطالعه میکردند. آی مطالعه میکردند! آی تفکّر میکردند، آی میفهمیدند. خیلی قشنگ بود. این هم کمتر گفته شده. این دو تا که کمتر گفته شده از عوامل معنویت جنگ من به شما عرض کردم.
دو موضوع در جنگ خیلی اهمیت داشت، یکی سختیها و تلخیهای جنگ. از عوامل دیگر فراهم آمدن این معنویت در جنگ تفکّر بود و تدبّر.