۹۵/۱۰/۱۸ چاپ ایمیل و پی دی اف
در میلاد امام حسن عسکری(ع) در حسینیه آیت الله حق‌شناس(ره)

پناهیان: اثبات حق همیشه کار دشواری بوده/«حق» پیچیدگی‌هایی دارد که به‌سادگی نمی‌شود آن‌را اثبات کرد/ انتظار نداشته باشید که همیشه حق «آشکارِ آشکار» باشد/ حق را بگو و رد شو/ دلی که نالایق باشد، ولایت برایش جانمی‌افتد/ تعلیمات دینی به‌گونه‌ای انجام می‌شود، که انگار «حق» همیشه واضح و آشکار است! 

پناهیان: حق همیشه به یک نوعی پنهان بوده؛ همیشه فهمیدن حق، سخت بوده است... همیشه در حق، یک ابهامی هست. شما فکر می‌کنید که همۀ حقایق دربارۀ 14 معصوم-صد در صد- روشن بوده، اما الان دربارۀ ولیّ فقیه موضوع روشن نیست و جانیفتاده است؟! امروز اگر بخواهید حقانیت برخی امور را ثابت کنید، واقعاً دشوار است. آن موقع هم اگر می‌‌خواستید حق بودنِ ائمۀ هدی(ع) را ثابت کنید، خیلی سخت بود. اتفاقاً دربارۀ امام حسن عسکری(ع) نیز-به‌صورت عجیبی- همین‌گونه بود.

شناسنامه

  • زمان: 951018
  • مکان:حسینیه آیت الله حق شناس(ره)
  • مناسبت: میلاد امام حسن عسکری(ع)
  • صوت: دانلود | بشنوید

حجت الاسلام پناهیان در میلاد امام حسن عسکری(ع) در حسینیه آیت الله حق‌شناس(ره)، با بیان اینکه حق همیشه به یک نوعی پنهان بوده و همیشه فهمیدن حق، سخت بوده است، گفت: «نه شما انتظار داشته باشید که حق «آشکارِ آشکارِ» باشد، و نه اینکه وقتی با دیگران برخورد کردید، اجازه بدهید که آنها انتظار داشته باشند، حق «آشکارِ آشکار» باشد! حق همیشه پیچیده بوده است.» در ادامه فرازهایی از این سخنرانی را می‌خوانید:

تعلیمات دینی به‌گونه‌ای انجام می‌شود، که انگار «حق» همیشه واضح و آشکار است!   

  • آموزش‌های دینی در میان ما، گاهی اوقات-بلکه اکثر اوقات- به‌صورتی انجام می‌گیرد که انگار حق، همیشه بسیار واضح و آشکار است و از اول هم معلوم بوده! و گویا هر کسی حق را نمی‌پذیرفته و نبوت پیامبر خدا(ص) یا ولایت علی(ع) را نمی‌پذیرفته، آدم کج و معوجی بوده یا فرد نادان و بی‌مغزی بوده است!  
  • الان برداشت خیلی‌ها این‌گونه است که: «عجب مردمان بی‌خِردی بودند! چرا امام حسن(ع) را یاری نکردند؟! چرا امام حسین(ع) را تنها گذاشتند؟! چرا دیگر امامان ما را کمک نکردند؟!»

«حق» پیچیدگی‌هایی دارد که به‌سادگی نمی‌شود آن‌را اثبات کرد

  • این‌طوری که الان تعلیمات دینی بیان می‌شود، طبیعتاً موجب می‌شود این برداشت اشتباه صورت گیرد که «حق کاملاً آشکار بوده؛ پس چرا آنها حق را قبول نمی‌کردند؟! عجب آدم‌های بدی بودند!» درحالی‌که اصلاً این‌طوری نبوده و هیچ‌وقت هم این‌طور نیست! یعنی همیشه حق پیچیدگی‌هایی دارد؛ شبیه پیچیدگی‌های برخی اموری که همین امروز هم حق هستند، ولی ما به این سادگی نمی‌توانیم حقانیتِ آنها را ثابت کنیم.
  • امروز اگر بخواهید حق بودن برخی امور را ثابت کنید، واقعاً دشوار است. آن موقع هم اگر می‌‌خواستید حق بودنِ ائمۀ هدی(ع) را ثابت کنید، خیلی سخت بود. اتفاقاً دربارۀ امام حسن عسکری(ع) نیز-به‌صورت عجیبی- همین‌گونه بود.

در زمان امام عسکری(ع) جاانداختن امامت ایشان سخت بود/ امروز هم جاانداختن حقانیت ولایت فقیه سخت است

  • الان اگر شما بخواهید بگویید که «ولیّ فقیه یا ولایت فقیه، جریان بر حقی است» خیلی سخت است که بخواهید این‌را برای خیلی‌ها جا بیندازید! می‌گویند: «آیۀ قرآنش کجاست؟!» یا «دست‌نوشتۀ امام زمان(ع) که نشان دهد ایشان بر حق هستند، کجاست؟!» یعنی خیلی‌ها، قرائن و شواهد خاصی را درخواست می‌کنند تا این موضوع، حسابی برای‌شان واضح شود. ضمن اینکه می‌بینید-در اطراف ما- خیلی‌ها هستند که این مسأله را قبول ندارند و راحت هم دارند زندگی می‌کنند و نماز می‌خوانند و حتی سراغ روضه هم می‌روند.
  • به عنوان مثال، الان سخت است که ما بخواهیم از حقانیت انقلاب حضرت امام(ره) دفاع کنیم؛ یعنی اگر بخواهیم به‌صورت دینی از آن دفاع کنیم، بالاخره دشوار است. در زمان امام حسن عسکری(ع) هم جا انداختن امامت ایشان خیلی سخت بود. در زمان امام هادی(ع) نیز همین‌طور بود و در زمان غیبت صغری نیز همین دشواری‌ها وجود داشت.

اثبات حق همیشه کار دشواری بوده / الان اثبات ولایت فقیه راحت‌تر از اثبات ولایت امام زمان(ع) در دوران غیبت صغری است

  • الان ما «ولایت فقیه» را راحت‌تر می‌توانیم اثبات کنیم تا اینکه -در آن زمان- کسی می‌‌خواست ولایت امام حسن عسکری(ع) یا امام زمان(ع) در دروان غیبت صغری را اثبات کند؛ یعنی امروز وضعیت روشن‌تر است. تعلیمات دینی ما نباید طوری باشد که انگار «در طول تاریخ، همه‌چیز روشن بوده، ولی الان یک‌مقدار ابهام وجود دارد و لذا نمی‌توانیم حق را درست و حسابی جا بیندازیم!» نه؛ همیشه اثبات حق کار دشواری بوده است.
  • حالا ببینیم شرایط زمانِ امام حسن عسکری(ع) چگونه بوده که جاانداختن امامت ایشان را سخت می‌کرد؟ ایشان آخرین امام حاضر بین مردم هستند. ایشان 22 سال قبل از امامت‌شان در خانۀ امام هادی(ع) به‌دنیا آمدند و تقریباً کسی ایشان را ندیده بود؛ یعنی خیلی افراد کمی بودند که قبل از امامتِ امام عسکری(ع) ایشان را دیده باشند. چرا؟ چون امام هادی(ع) اکثراً در پادگان یا محیط نظامیِ حکومتی بودند و کسی نمی‌توانست به سادگی خدمت ایشان برسد.
  • وقتی کسی خدمت امام هادی(ع) می‌رسید، ایشان غالباً از پشت پرده با او صحبت می‌کردند. یعنی کسی که به دیدار امام هادی(ع) می‌رفت، خیلی از اوقات ایشان را نمی‌دید بلکه از پشت پرده با ایشان صحبت می‌کرد. خب در این صورت، ممکن است کسی بگوید: «از کجا معلوم است، آن کسی که از پشت پرده با تو صحبت کرده، خودِ امام هادی(ع) باشد؟!»

امام عسکری(ع) فقط 6سال امامت کرد؛ این مدت برای جاافتادن یک معلم در مدرسه هم کم است!

  • حالا شما تصور کنید که امام حسن عسکری(ع) 22 سال در چنین محیطی بودند که غالباً کسی ایشان را نمی‌دید. وقتی که ایشان به امامت رسیدند، غیر از برخی خواص، ایشان با سایر افراد از پشت پرده صحبت می‌کردند. و بعد هم ایشان فقط 6سال امامت کردند، درحالی‌که 6سال برای جاافتادن یک معلم در مدرسه هم کم است، چه برسد به اینکه یک امام در این مدت بخواهد در یک جامعه جابیفتد!
  • ما-طبق محاسبات خودمان- می‌گوییم: «خدایا! آخرین امامی که قرار است امام بعد از ایشان غایب شود، لااقل دوران امامتش 30 سال باشد! 6سال برای هموار کردن زمینۀ این کار و جاانداختن امر غیبت، خیلی کم است! یا حداقل شرایط امام عسکری(ع) طوری باشد که راحت‌تر با مردم ارتباط بگیرند و رؤسای قبائل شیعه از همۀ جهان لااقل یک‌بار مفصل امام عسکری(ع) را دیده باشند!» اما طراحی پرورگار عالم این‌گونه نبود!

امامی که ارتباطش با مردم محدود بود، طبیعتاً جاانداختن امامتش سخت است

  • شما خودتان را در زمان امام حسن عسکری(ع) تصور کنید؛ امامی که ارتباطش با مردم این‌قدر محدود بود، چگونه می‌شود این امام را برای مردم جابیندازیم؟ واقعاً جاانداختن امام خمینی(ره) به عنوان یک فقیه عادل و به‌عنوان ولیّ فقیه، خیلی از این آسان‌تر بود.
  • حالا یک نمونه هم از صدر اسلام بگوییم. بعد از 25سال وقتی علی‌بن ابیطالب(ع) حاکم شدند، یک جوان ایرانی از حذیفه-که فرماندار یک شهری بود- پرسید: علی(ع) اگر اینقدر خوب است، پس تا به‌حال کجا بوده؟ حذیفه بالای منبر به‌طور مفصل، ماجرا را توضیح داد و گفت که از اول بنا بود حکومت در دست ایشان باشد اما نشد. آن جوان گفت: «واقعاً ایشان بر حق است! پس مردم مدینه چه‌کار می‌کردند؟! یعنی این‌همه مردم خطا کردند!» این جوان که دلش پاک بود، بعد از توضیحات حذیفه، شیفتۀ امیرالمؤمنین(ع) شد و پرسید که ایشان کجا هستند تا من به خدمت‌شان برسم؟ این مسأله، مربوط به زمانی بود که طلحه و زبیر علیه علی(ع) قیام کرده بودند و امیرالمؤمنین(ع) به سمت بصره حرکت کرده بود. این جوان هم بلافاصله به سمت بصره رفت و در رکاب علی(ع) قرار گرفت. (قَالَ الْفَتَى أَخْبِرْنَا کَیْفَ کَانَ ذَلِکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ قَالَ حُذَیْفَةُ إِنَّ النَّاسَ کَانُوا یَدْخُلُونَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص...؛ ارشادالقلوب/2/323)

حق همیشه به یک نوعی پنهان بوده/ انتظار نداشته باشید که حق «آشکارِ آشکار» باشد

  • امیرالمؤمنین(ع) هیچ‌وقت از امامت و تشیع سخنرانی نکرد؛ غیر از یکی دو سال آخر که خطبه‌ای در این‌باره خواندند و گفته می‌شود که در آن سال آخر، تعداد شیعیان زیاد شد. قبل از اینکه حضرت خودش صراحتاً این مسأله را برای مردم بگوید، برخی از کسانی که حقانیت ایشان را می‌دانستند، درِ گوشی می‌گفتند: «ایشان امام و وصیّ پیامبر(ص) است» اما خیلی‌ها می‌گفتند: «اگر قضیه این‌طور است، خُب چرا خودِ علی(ع) این‌را نمی‌گوید؟» و حضرت در آن یکی دو سال آخر، سخنرانی کردند و توضیح دادند که «از اول بنا بوده که وصی پیامبر(ص) من باشم...»
  • حق همیشه به یک نوعی پنهان بوده و همیشه فهمیدن حق، سخت بوده است. نه شما انتظار داشته باشید که حق «آشکارِ آشکارِ» باشد، و نه اینکه وقتی با دیگران برخورد کردید، اجازه بدهید که آنها انتظار داشته باشند، حق «آشکارِ آشکار» باشد! حق همیشه پیچیده بوده است.

اثبات حقانیتِ امامی که تقریباً کسی او را ندیده، واقعاً سخت است!

  • حالا شما شرایط زمان امام حسن عسکری(ع) را تصور کنید؛ امامی که 6سال امامت داشته و حالا به شهادت رسیده است؛ وقتی امام حسن عسکری(ع) به شهادت رسید، برادر ایشان-یعنی جعفر کذاب- می‌آید و ادعای امامت می‌کند. او به سراغ حکومت(بنی‌العباس) می‌رود و می‌گوید: «مرا کمک کنید، من می‌خواهم این قصه را جا بیندازم که من امام هستم!» آنها هم او را مسخره می‌کنند و می‌گویند: ما سعی می‌کردیم جا بیندازیم که امام حسن عسکری(ع) امام نیست، ولی او در دل‌های مردم امام می‌شد، حالا بیاییم به مردم بگوییم که «تو امام هستی»؟! خودت برو هر کاری می‌خواهی انجام بده! (قَد کانَ جَعفَر الکَذاب حَمَلَ إلى الخَلیفَة...ما کانَ فِی أَخِیکَ لَمْ نُغْنِ عَنْکَ فِی ذَلِکَ شَیْئا؛ کمال الدین/2/479) و (ارشاد مفید/2/336)
  • شما می‌توانید قبول کنید که بعد از امام حسن عسکری(ع) یک امامی که فقط حدود 5 سال سن دارد، به امامت رسیده است؟ و در این پنج سال، تقریباً کسی ایشان را ندیده؟! اصلاً تمام همسایه‌ها و مأمورین اطراف خانۀ امام عسکری(ع) می‌توانستند بگویند: «ما اصلاً ندیده‌ایم که حضرت نرگس خاتون، باردار باشند. پس چطور ممکن است که امام عسکری(ع) صاحب فرزندی شده باشند؟!»
  • از یک‌سو امام حسن عسکری(ع) خودشان هم زیاد توسط مردم دیده نشده، چه رسد به فرزند ایشان که مخفیانه به‌دنیا آمده است! فقط بعضی از کسانی که موفق می‌شدند خودِ امام حسن عسکری(ع) را ببینند، حضرت به آنها اجازه می‌داد که فرزندشان (یعنی امام زمانِ ما) را هم ببینند.

گویا خدا وقتی دید معرفت شیعه بالا رفته، حق را بیشتر پنهان کرد! / ولیّ فقیه نه کاغذی از امام زمان(ع) دارد و نه معصوم است!

  • حق در طول تاریخ، زیاد آشکار نبوده، اصلاً شاید بتوان گفت که وقتی خداوند دید، معرفت شیعه دارد بالا می‌رود، حق را بیشتر پنهان کرد! الان هم ما داریم «با فرمان ولیّ فقیه» امتحان می‌شویم درحالی‌که ایشان از سمت امام زمان(ع) کاغذی(دست‌نوشته‌ای) ندارند و معصوم هم نیستند، بلکه ایشان یک فقیه عادل هستند؛ و یکی از فقها هستند. حالا اگر کسی بگوید: «آیا واجب است من از ایشان اطاعت کنم؟» بنده می‌گویم: چه عرض کنم؟!
  • از این نوع سؤالات دربارۀ امام زمان(ع) هم می‌شود پرسید: مثلاً این امام زمانی که شما می‌گویید «پشت پردۀ غیبت است» آیا کسی ایشان را دیده است؟ کسانی که ایشان را دیده‌اند به 10 نفر می‌رسند؟ آیا پدر ایشان را کسی دیده است؟ آیا کسی در تاریخ بوده که بگوید «ما دیدیم که مادرشان - برای وضع حمل ایشان- باردار هستند»؟!

خدا انتظار دارد مردم این‌قدر عاقل و تحلیل‌گر باشند که خودشان حق را پیدا کنند

  • گویا خداوند متعال خودش کار را سخت‌تر کرده است! مثلاً اینکه دوران امامت آخرین امام حاضر(امام عسکری(ع)) فقط 6 سال بود و این مدت برای جاانداختن مسألۀ غیبت آخرین امام، بسیار کم است. ضمن اینکه خود امام زمان(ع) را هم کمتر کسی دیده است.
  • انتظار خداوند از ما خیلی بالاست؛ خدا انتظار دارد که دلِ مردم این‌قدر پاک باشد که با دل نورانی‌ خود، همه‌چیز را درک کنند. انتظار دارد که مردم این‌قدر عاقل و تحلیل‌گر باشند که خودشان بفهمند چه‌کار باید انجام دهند؟

امام صادق(ع): دلی که نالایق باشد، ولایت برایش جانمی‌افتد

  • یک کسی به بنده گفت: «بیا ولیّ فقیه را برای من جابینداز!» گفتم: «من حتی نمی‌توانم خودِ پیامبر(ص) را برایت جابیندازم، چه رسد به 12 امام و بعدش هم نائب عام آخرین امام! ول‌مان کن تو را به خدا!» امام صادق(ع) فرمود: مردم را ول کنید، اصرار نکنید که امر ولایت را برای آنها جا بیندازید، نگویید: او برادر من است، پدر من است، رفیق من است، دلم برایش می‌سوزد، بگذار ولایت را برایش جابیندازم! مردم را رها کنید! (کُفُّوا عَنِ‏ النَّاسِ‏ وَ لَا یَقُلْ أَحَدُکُمْ أَخِی وَ عَمِّی وَ جَارِی فَإِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً طَیَّبَ رُوحَهُ فَلَا یَسْمَعُ مَعْرُوفاً إِلَّا عَرَفَه ؛ تحف العقول/312)‏
  • و بعد می‌فرماید: جاافتادن ولایت برای دل‌های آماده، مثل رابطۀ کبوتر جلد به لانۀ خودش است، هرجا آن‌را رها کنید به لانه برمی‌گردد. و اگر کبوتری جلد یک لانه‌ای نباشد، نمی‌توانید آن‌را نگه دارد و بالاخره می‌پرد و می‌رود. دلی که نالایق باشد، ولایت برایش جانمی‌افتد. (...ثُمَّ هُوَ إِلَى أَمْرِکُمْ أَسْرَعُ مِنَ الطَّیْرِ إِلَى وَکْرِه؛ تحف العقول/313 و کافی/1/266‏) برای چنین کسی؛ چه ولایت فقیه و چه ولایت معصوم و چه ولایت پیامبر(ص) جا نخواهد افتاد.

همیشه در حق، یک ابهامی هست

  • الان بعضی‌ها هستند که ائمۀ معصومین را قبول دارند، اما ولایت فقیه را قبول ندارند. این افراد اگر در زمان ائمۀ هدی(ع) بودند، معلوم می‌شد که آیا واقعاً ولایت را قبول دارند یا نه؟  
  • همیشه در حق، یک ابهامی هست. شما فکر می‌کنید که همۀ حقایق دربارۀ 14 معصوم-صد در صد- روشن بوده ولی الان دربارۀ ولیّ فقیه، موضوع روشن نیست و جانیفتاده است؟!
  • وقتی امام زمان(ع) هم تشریف بیاورند، آیا شما ایشان را می‌شناسید؟ در آن موقع هم برخی می‌گویند: آیا ایشان واقعاً خودِ حضرت هستند؟ هر کسی هم بگوید: «بله او خودش است» از او می‌پرسند: «تو از کجا می‌دانی؟! از کجا مطمئن هستی؟!»

گاهی جاانداختن حقانیت خودِ پیامبر(ص) هم دشوار بود!

  • در یک ماجرایی، منافقین علیه پیامبر اکرم(ص) حرفی زده بودند، و پیامبر(ص) ناراحت شدند و دستور دادند که لشکر را حرکت دهند. در همان لحظه شتر پیامبر(ص) گم شده بود و ایشان با صدای بلند می‌فرمود: شتر من کجاست؟(درحالی‌که ایشان می‌توانست آرام به علی(ع) بفرماید که بروید شتر مرا پیدا کنید) در این شرایط، منافقین طعنه می‌زدند و می‌گفتند: ایشان که نمی‌تواند شتر خودش را پیدا کند، چطور می‌خواهد راه‌های آسمان را به ما نشان دهد؟!(أَنَّ نَاقَتَهُ افْتَقَدَتْ فَأَرْجَفَ الْمُنَافِقُونَ فَقَالُوا یُخْبِرُنَا بِأَسْرَارِ السَّمَاءِ وَ لَا یَدْرِی أَیْنَ نَاقَتُهُ؛ الخرائج و الجرائح/1/30)و(دلائل‏النبوة/5/232)
  • درست است که آنجا پیامبر(ص) نمی‌خواست از علم غیب خود استفاده کند، ولی شما فکر نمی‌کنید که این رفتار پیامبر(ص) باعث می‌شد ذهنیت مردم نسبت به ایشان خراب شود؟ آیا این به اعتبار پیامبر(ص) لطمه نمی‌زد؟!
  • گاهی جاانداختن حقانیت خودِ پیامبر(ص) هم دشوار بود، آن‌وقت شما در روضه‌ها می‌گویید: «چرا سخن پیامبر(ص) را گوش نکردند و نگذاشتند حضرت وصیتنامه بنویسد؟! یا چرا وقتی گفته شد که پیامبر(ص) هذیان می‌گوید، مردم قبول کردند؟!»

چرا مردم به حضرت زهرا(س) کمک نکردند؟

  • راستی چرا مردم به حضرت زهرا(س) کمک نکردند؟ با اینکه مردم مدینه دیده بودند حضرت زهرا(س) چقدر مورد احترام پیامبر(ص) بود و همه می‌دانستند که ایشان دختر پیامبر(ص) است. بله؛ الان ما می‌گوییم آنها «فی قلوبهم مرض» بودند ولی این مرض چگونه به وجودشان افتاد؟
  • می‌دانید چرا مردم به حضرت زهرا(س) کمک نکردند؟ حضرت زهرا(س) به مسجد رفتند و از آنها خواستند که باغ فدک را پس بدهند. و همان‌طور که می‌دانید، فدک یک باغ بزرگ بود و مدیران جامعه در آن زمان، این باغ را در اختیار بیت‌المال قرار داده بودند و گفتند که منافعش به همۀ مردم برسد. لذا وقتی حضرت زهرا(س) در مسجد از مهاجرین و انصار خواست که کمک کنند و باغ را به ایشان پس بدهند، همه سرها را پایین انداختند و برای غربت ایشان گریه می‌کردند اما حاضر نشدند، باغ را پس بدهند!

وقتی حضرت زهرا(ص) برای فدک رفتند، ماجرا پیچیده شد؛ حق همیشه این پیچیدگی‌ها را دارد   

  • وقتی حضرت زهرا(س) برای پس گرفتن فدک رفتند، ماجرا پیچیده شد، و حق همیشه این پیچیدگی‌ها را دارد. ما می‌دانیم که حضرت فاطمه(س) نیازی به باغ فدک نداشتند و اگر هم این باغ را می‌گرفتند، منافعش را به مردم و نیازمندان می‌بخشیدند، پس چرا رفتند و فدک را طلب کردند، درحالی‌که می‌دانستند این مسأله ممکن است خیلی‌ها را به اشتباه بیندازد و برخی تصور کنند «ایشان برای منافع شخصی خود دارد تلاش می‌کند!» ولی بالاخره مردم باید یک‌طوری مورد امتحان قرار بگیرند و این وظیفۀ اولیاء خدا بود که محل امتحان مردم قرار گیرند. کمااینکه برخی به امام حسین(ع) گفتند: شما به سمت کوفه نروید. حضرت پاسخ دادند: اگر من نروم مردم چگونه امتحان شوند؟!(فَإِذَا أَقَمْتُ فِی مَکَانِی فَبِمَا یُمْتَحَنُ هَذَا الْخَلْقُ الْمَتْعُوسُ وَ بِمَا ذَا یُخْتَبَرُونَ؛ لهوف/67)  

در میان این پیچیدگی‌ها چه کسانی می‌توانند حق را پیدا کنند؟

  • بحث‌ ما سرِ این است که حق پیچیده است، حالا در میان این پیچیدگی‌ها چه کسانی می‌توانند حق را پیدا کنند؟ طبق سخن امام صادق(ع) قلبی که آمادگی داشته باشد، می‌تواند حق را بفهمد. ولایت برای قلب آماده، مثل کبوتر جلد لانه‌اش است. شما هم اگر خواستید ولایت فقیه را توضیح دهید، فقط در همین حد که به گوش طرف مقابل بخورَد، برایش بگویید و زیاد اصرار نکنید که او حتماً قبول کند. (کُفُّوا عَنِ‏ النَّاسِ‏...؛ تحف العقول/312)‏

بعضی‌ها طوری می‌خواهند ولایت را جابیندازند که انگار مسأله خیلی واضح است! درحالی‌که مسأله به همین سادگی‌ها نیست! / بگو و رد شو

  • بعضی‌ها یک‌طوری می‌خواهند ولایت را جابیندازند که انگار مسأله خیلی واضح است! درحالی‌که مسأله به همین سادگی‌ها نیست!
  • یکی از مشرکین به پیامبر(ص) گفت: من به نمایندگی از قریش آمده‌ام، من اگر آن فرشته‌ای که به شما وحی می‌فرستد را ببینم، ایمان می‌آورم و بقیۀ نیز ایمان خواهند آورد. اما خداوند متعال این‌را قبول نکرد، درحالی‌که شاید به نظر ما، این درخواست خیلی زیادی هم نبود.

امام عسکری(ع): مردم دربارۀ من، چند دسته هستند...

  • یک نفر به امام حسن عسکری(ع) نامه‌ای نوشت که شیعیان دربارۀ شما اختلاف کرده‌اند، برخی از آنها شما را قبول دارند و برخی قبول ندارند. حضرت در پاسخ او فرمود: «إِنَّمَا خَاطَبَ اللَّهُ الْعَاقِلَ»(تحف‌العقول/486) یعنی خدا انسان‌های عاقل را مورد خطاب قرار می‌دهد(به تعبیر ما یعنی: طرف خودش باید عقل داشته باشد و بفهمد)
  • و بعد فرمود: «وَ النَّاسُ فِیَّ عَلَى طَبَقَاتٍ: الْمُسْتَبْصِرُ عَلَى سَبِیلِ نَجَاة..» مردم دربارۀ من چند دسته هستند، گروه اول کسانی هستند که بینا هستند و می‌فهمند، اینها در سبیل نجات هستند و متمسک به حق هستند و به شاخۀ این حقیقت آویزان هستند، اینها هیچ شکّی ندارند، غیر از من هم هیچ پناهی برای خودشان سراغ ندارند. گروه دوم، کسانی هستند که حق را از اهلش دریافت نکرده‌اند(یعنی حرف این و آن را گوش می‌دهند و به شکّ می‌افتند) اینها مانند کسانی هستند که روی قایقی سوار شده‌اند، اینها با موج دریا این‌طرف و آن‌طرف می‌روند.
  • گروه سوم، کسانی هستند که شیطان بر اینها مسلط است. شخصیت اینها طوری است که حق را می‌بینند و رد می‌کنند! بعضی‌ها یک مرضی دارند که دنبال حق می‌گردند تا آن‌را رد کنند! اتفاقاً این‌قبیل افراد، گاهی ادعا می‌کنند که «ما دنبال حق هستیم!» درحالی‌که اگر واقعاً دنبال حق بودند، می‌توانستند آن‌را درک کنند.
  • حضرت در پایان می‌فرماید: «بر شما باد که اسرار ما را برملا نکنید، و دنبال ریاست نباشید، اگر کسی سراغ این دو تا برود، سراغ هلاکت و بدبختی رفته است»( وَ إِیَّاکَ وَ الْإِذَاعَةَ وَ طَلَبَ الرِّئَاسَةِ فَإِنَّهُمَا یَدْعُوَانِ إِلَى الْهَلَکَة؛ تحف‌العقول/478)

سرنوشت دزدی که ادعا می‌کرد شیعۀ امام عسکری(ع) است...

  • در پایان، یک خاطره‌ای هم از امام حسن عسکری(ع) نقل کنم. در زمان حیات ایشان، یک نوسانی-در نحوۀ برخورد حکومت با ایشان- پیش آمد به‌ این صورت که یک مدت کوتاهی، خلیفه به ایشان احترامِ ظاهری می‌گذاشت(گفته می‌شود این احترام ظاهری برای این بود که دوستان حضرت را بشناسد و حضرت را شدیدتر کنترل کند)
  • یکی از یاران امام حسن عسکری(ع) می‌فرماید: در این دوره‌ای که یک فراغتی حاصل شده بود، ما در کنار حضرت در پشت بام خانۀ ایشان نشسته بودیم. فرماندۀ نظامی آن منطقه، داشت از آنجا عبور می‌کرد که حضرت از آن بالا نگاهش کرد، این فرمانده، از مرکب پیاده شد و احترام گذاشت. حضرت-به تعبیری- فرمود: راحت باشید. او گفت: من با شما کاری دارم. حضرت فرمود: کارتان را بگویید. او گفت: من دزدی را گرفته‌ام و عادتم این است که هر دزدی را می‌گیرم، اول 500 ضربه شلاق به او می‌زنم و بعداً او را محاکمه می‌کنیم. اما وقتی می‌خواستم او را بزنم، او گفت: «از من بترس، من شیعۀ امام حسن عسکری(ع) هستم!» شما چه نظری می‌دهید؟ حضرت فرمود: او دروغ می‌گوید، او شیعۀ ما نیست؛ ببریدش. آنها هم بردند و شروع کردند به شلاق زدن. اما هرچه می‌خواستند شلاق بزنند، ضربات شلاق به زمین می‌خورد و اصلاً به آن فرد برخورد نمی‌کرد!

اینکه شلاق‌ها به او نمی‌خورَد، برای این است که محبت ما را در دلش دارد...

  • آن فرمانده نزد حضرت آمد و گفت: ما فکر می‌کردیم هر کسی شیعۀ شماست، جایش در جهنم است، ولی الان او فقط با ادعای شیعه بودن، چنین معجزاتی برایش پیش می‌آید! حضرت فرمود: او شیعۀ ما نیست، ولی اینکه شلاق‌ها به او نمی‌خورَد، برای این است که محبت ما را در دلش دارد. اگر شیعۀ حقیقی ما بود که اصلاً گیرِ تو نمی‌افتاد و این بلا سرش نمی‌آمد. اینکه گیرِ تو افتاده به‌خاطر آن دروغی است که گفته است.
  • البته او قصد دروغ نداشته، می‌خواسته بگوید که من «محبّ هستم» ولی اشتباهی گفته است که «من شیعه هستم» اگر عمداً قصد کرده بود دروغ بگوید، و ادعای شیعه بودن کند، همۀ شلاق‌ها به او خورده بود و سی سال هم دچار زندان می‌شد.(حَضَرْنَا لَیْلَةً عَلَى غُرْفَةِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ کَانَ مَلِکُ الزَّمَانِ لَهُ مُعَظِّماً، وَ حَاشِیَتُهُ لَهُ مُبَجِّلِینَ، إِذْ مَرَّ عَلَیْنَا وَالِی الْبَلَدِ- وَالِی الْجِسْرَیْنِ وَ مَعَهُ رَجُلٌ مَکْتُوف‏... تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)/316)

کسی که خیلی از دستورات ما را اجرا نمی‌کند، از شیعیان ما نیست

  • آن فرمانده پرسید: مگر شیعۀ شما چه کسانی هستند؟ حضرت توضیح می‌دهند: شیعۀ ما کسی است که همۀ حرف‌های ما را گوش کند و تبعیت کند اما کسی که خیلی از دستورات ما را اجرا نمی‌کند، او از شیعیان ما نیست «الْفَرْقُ أَنَّ شِیعَتَنَا هُمُ الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ آثَارَنَا، وَ یُطِیعُونَّا فِی جَمِیعِ أَوَامِرِنَا وَ نَوَاهِینَا، فَأُولَئِکَ مِنْ‏ شِیعَتِنَا فَأَمَّا مَنْ خَالَفَنَا فِی کَثِیرٍ مِمَّا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ- فَلَیْسُوا مِنْ شِیعَتِنَا»( تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)/318)

نظرات

۱۸ دی ۹۵ ، ۲۳:۱۳ ابوالقاسم
ماشاءالله لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم
استاد عزیزم خدا شما رو حفظ کنه ان شاءالله.ما لیاقت شما رو نداریم ولی خوشبختانه خدا مطابق لیاقت به آدمها نعمت نمیده. الحمدلله شما رو از فضل و کرمش به ما داده.
ای خدای  بی همتا، "فانه غیر منقوص ما اعطیت وزدنی من فضلک یا کریم"

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...