کلیپ صوتی | امام رضا(ع) و جلودی
شناسنامه:
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 04:06
- لینک تلگرامی: اینجا
- صوت مرجع: همۀ نیاز ما
مدت: | دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) | متوسط(2MB) | خوب(4MB)]
متن:
زمان هارونالرشید ملعون دستور میداد میگفت بروید این بنیهاشم را به گدایی و فقر مبتلا کنید. جز یک لا پیراهن هیچی برای اینها نمیگذاری. دوست دارم تو برگشتی اینجا، به یکی از فرماندههایش گفت، برگشتی اینجا بگویم بنیهاشم واقعاً فقیر هستند افتادند تو مردم به گدایی. هیچی برای اینها نمیگذاری. این نامرد جلودی فرماندۀ هارون بلند شد آمد مدینه را غارت کرد. شست! رسید به خانۀ امام رضا. گفت آقا میخواهم بیایم تو، با سربازهای بیدینش حمله کرد به خانۀ امام رضا، خیلی بیادب کرد جلودی. آقا خیلی اصرار کرد. آخرش میدانی آقا چی فرمود؟ فرمود تو مگر نمیخواهی ما را غارت کنی؟ من میروم خودم هر چی تو خانه هست برایت میآورم ولی تو دست به نامحرم نزن. اینها ناموس من هستند. جلودی هم که خب میدانست آقا راست میگوید. گفت آقا پس خودت برو بردار بیاور. آقا رفت هر چی تو خانه بود توی کیسهای ریختند آورد گفت کسی تو خانۀ من دیگر جز یک لا پیراهن تنش نیست برو. رفت. جلودی نامرد غارت کرد رفت، قصه گذشت تا زمان مأمون، جلودی را زندان کرد، با چند تا از فرماندههای دیگر. مأمون ملعون دستور داد گردنشان را زدند. نوبت به جلودی رسید. مأمون میخواست گردن جلودی را هم بزند. امام رضا آرام آمد درِ گوش مأمون شروع کرد به صحبت کردن. جلودی دیده بود یک روزی امام رضا را خیلی اذیت کرده، خیلی امام رضا را ناراحت کرده، برگشت گفت الآن دارد امام رضا به مأمون میگوید که این را زودتر بکش که خیلی ما اهلبیت را یکروزی چزاند، سوزاند، ناراحت کرد. برگشت جلودی داد زد: آی مأمون! تو را به قبر هارون قسمات میدهم، تو را به چی قسمات میدهم، یکوقت حرف امام رضا را در مورد من گوش نکنی، این کینۀ من را به دل دارد، من اذیتش کردم، این میخواهد انتقام بگیرد. حالا امام رضا داشت درِ گوش مأمون چی میگفت؟ داشت میگفت مأمون، میشود جلودی را بهخاطر من ببخشی؟ این یک روزی من ازش تقاضا کردم نیا تو خانۀمان، نیامد. مأمون یک نگاه به امام رضا کرد، یک نگاه به جلودی بیچاره، گفت بیچاره نمیفهمی آقا دارد چی به تو میگوید. جلودی گوش نمیکرد، هی داد میزد بیچاره میگفت نه گوش نکن! هر چی گفت برعکساش را عمل کن. مأمون گفت باشد برعکساش را عمل میکنم. آقا امام رضا دیدی که خودش چی دارد میگوید. دستور داد جلّاد بیا گردنش را بزن. یک جنایتکاری آمده یک خواهش امام رضا را قبول کرده، امام رضا شفاعتش میکند. امام رضا! من کجا جنایت در حقّ شما کردم؟ من کجا به خانۀ شما بیاحترامی کردم؟ هر جا بوده از دور از کنار حرمت رد میشدم برگشتم خم شدم احترام کردم. یک جنایتکاری آمده، یک خواهش امام رضا را قبول کرده، امام رضا شفاعتش میکند. امام رضا! من کجا جنایت در حقّ شما کردم؟