۹۶/۰۵/۱۲ چاپ ایمیل و پی دی اف

کلیپ صوتی | امام رضا(ع) و جلودی

شناسنامه:

مدت: 4دقیقهدریافت با کیفیت: [پایین(1MB) | متوسط(2MB) | خوب(4MB)]

متن:

زمان هارون‌الرشید ملعون دستور می‌داد می‌گفت بروید این بنی‌هاشم را به گدایی و فقر مبتلا کنید. جز یک لا پیراهن هیچی برای اینها نمی‌گذاری. دوست دارم تو برگشتی اینجا، به یکی از فرمانده‌هایش گفت، برگشتی اینجا بگویم بنی‌هاشم واقعاً فقیر هستند افتادند تو مردم به گدایی. هیچی برای اینها نمی‌گذاری. این نامرد جلودی فرماندۀ هارون بلند شد آمد مدینه را غارت کرد. شست! رسید به خانۀ امام رضا. گفت آقا می‌خواهم بیایم تو، با سربازهای بی‌دینش حمله کرد به خانۀ امام رضا، خیلی بی‌ادب کرد جلودی. آقا خیلی اصرار کرد. آخرش می‌دانی آقا چی فرمود؟ فرمود تو مگر نمی‌خواهی ما را غارت کنی؟ من می‌روم خودم هر چی تو خانه هست برایت می‌آورم ولی تو دست به نامحرم نزن. اینها ناموس من هستند. جلودی هم که خب می‌دانست آقا راست می‌گوید. گفت آقا پس خودت برو بردار بیاور. آقا رفت هر چی تو خانه بود توی کیسه‌ای ریختند آورد گفت کسی تو خانۀ من دیگر جز یک لا پیراهن تنش نیست برو. رفت. جلودی نامرد غارت کرد رفت، قصه گذشت تا زمان مأمون، جلودی را زندان کرد، با چند تا از فرمانده‌های دیگر. مأمون ملعون دستور داد گردنشان را زدند. نوبت به جلودی رسید. مأمون می‌خواست گردن جلودی را هم بزند. امام رضا آرام آمد درِ گوش مأمون شروع کرد به صحبت کردن. جلودی دیده بود یک روزی امام رضا را خیلی اذیت کرده، خیلی امام رضا را ناراحت کرده، برگشت گفت الآن دارد امام رضا به مأمون می‌گوید که این را زودتر بکش که خیلی ما اهل‌بیت را یک‌روزی چزاند، سوزاند، ناراحت کرد. برگشت جلودی داد زد: آی مأمون! تو را به قبر هارون قسم‌ات می‌دهم، تو را به چی قسم‌ات می‌دهم، یک‌وقت حرف امام رضا را در مورد من گوش نکنی، این کینۀ من را به دل دارد، من اذیتش کردم، این می‌خواهد انتقام بگیرد. حالا امام رضا داشت درِ گوش مأمون چی می‌گفت؟ داشت می‌گفت مأمون، می‌شود جلودی را به‌خاطر من ببخشی؟ این یک روزی من ازش تقاضا کردم نیا تو خانۀ‌مان، نیامد. مأمون یک نگاه به امام رضا کرد، یک نگاه به جلودی بیچاره، گفت بیچاره نمی‌فهمی آقا دارد چی به تو می‌گوید. جلودی گوش نمی‌کرد، هی داد می‌زد بیچاره می‌گفت نه گوش نکن! هر چی گفت برعکس‌اش را عمل کن. مأمون گفت باشد برعکس‌اش را عمل می‌کنم. آقا امام رضا دیدی که خودش چی دارد می‌گوید. دستور داد جلّاد بیا گردنش را بزن. یک جنایتکاری آمده یک خواهش امام رضا را قبول کرده، امام رضا شفاعتش می‌کند. امام رضا! من کجا جنایت در حقّ شما کردم؟ من کجا به خانۀ شما بی‌احترامی کردم؟ هر جا بوده از دور از کنار حرمت رد می‌شدم برگشتم خم شدم احترام کردم. یک جنایتکاری آمده، یک خواهش امام رضا را قبول کرده، امام رضا شفاعتش می‌کند. امام رضا! من کجا جنایت در حقّ شما کردم؟

نظرات

یا امام رضا نگاهی به ما کن...

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...