صوت | روضۀ امام حسین(ع)
شناسنامه:
- زمان: ماه رمضان 79 - شب هشتم
- مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
- موضوع سخنرانی: عبودیت
روضۀ شب هشتم، با نوای استاد پناهیان
دریافت با کیفیت پایین (1.5 مگا بایت)
دریافت با کیفیت متوسط (2.7 مگا بایت)
متن:
خب من بنا شد که کجا تمرین کنم یا کجا تجلی بدهم این لذت بردن از راه لبخند دیگری را؟ تو اگر عبد هستی لذت میبری از راه لبخند خدا، دیگر دنبال دل خودت نباید باشی، اینجا است که میگویند مقابله کن با هوای نفس، دنبال...، این در یک جا تمرین و تجلی پیدا میکند، خواستی تمرین کنی برای لبخند دیگران زندگی کن، خواستی تجلی بدهی تجلی هم پیدا میکند، یعنی آدمهای خوب مثل علیبنابیطالب، علیبنابیطالب تمرین...، تمرین که نمیکند که من افطاری بدهم تا کمکم در لبخند دیگران که غذا را میخورند تمرین بکنم آن از خودگذشتگی را، از خود گذشتن را. او دارد تجلی میدهد، او امیر کمّلین هست، دارد تجلی میدهد.
یا تجلی یا تمرین خلاصه در زندگی با مردم این قصه خودش را نشان میدهد. حالا برویم سراغ چی؟ اهلبیت عصمت و طهارت. مردم، یک قسمتی از مردم هم اهلبیت هستند ولی چه قسمتی؟ در عرش، در اوج، در اوج. آدم بدو امام زمانش سر سفرۀ افطار کیف نمیکند، جای امام زمانش را سر سفره خالی میکند هی هرشب میگوید چی؟ میگوید آخ فدای دلت بشوم امام زمان که دوست داشتی الان سفره بیندازی، الان نمیتوانی. اگر امام زمان بود حتماً سفره میانداخت، ولی نمیتواند.
آدمی که اینجوری میشود خودمحور نیست غصهاش غصههای دیگران است، شادیاش شادیهای دیگران است. آقا زندگی یک همچین آدمی عجیب است! نشوید اینجوری ها، زندگیتان فلج میشود، دیگر نمیتوانید، اصلاً یکجوری میشوید. در شادیهایش غصۀ دیگران را یادش میآید در غمهایش غم دیگران را یادش میآید. در غم میافتد غم دیگران را یادش میآید، در شادی میافتد شادی دیگران یادش میآید. امام زینالعابدین یک عمر زندگی کرد سی و خردهای سال بعد از أباعبداللهالحسین، بچۀ کوچک میدید در بغل یک مادری شروع میکرد زار زار گریه کردن، آب میدید گریه میکرد، غذا برایش طبخ میکردند میآوردند غذای گرم شروع میکرد گریه کردن، هرجوری لاال...، نوشتهاند جوان میدید، جوان هجده ساله میدید شروع میکرد گریه کردن، دیگر چی میماند برای امام سجاد؟
حالا ببین خود أباعبداللهالحسین چی فرمودند، بنا بر روایتی که خیلی از علما این روایت را معتبر میدانند، حضرت سکینه خاتون دختر دلبند امام حسین که خیلی امام حسین به حضرت سکینه علاقه داشته، داستانهای کربلاییاش را شنیدی، خیلی زبان میریخته برای بابا ها، دلی میبرده از بابا، اصلاً بچههای حضرت رباب در کربلا یک ویژگیهای خاصی داشتند، ظاهراً حضرت سکینه هم خواهر علی اصغر، مادرش رباب، و مادرش حضرت رباب اصلاً مورد عنایت ویژۀ أباعبداللهالحسین بوده، زن فاضله و عالمهای که خیلی اهل دل و اهل معنا بوده. اگر شما برایتان دیدید که روضه از حضرت رباب نخواندند، روضه از حضرت زینب برای حسین میخوانند، از حضرت رباب برای حسین نخواندند چون حضرت رباب باادب است، تا صاحبعزا زینب هست هیچ وقت یاحسین یاحسین نمیکند.
یک گوشهای مینشیند، من فکر میکنم گهوارۀ علیاصغر را بهانهای کرده بود برای حسین گریه کند، و الا رباب علی اصغرم فدایت حسین! وقتی دنبال علی اصغر افتاده بود مهلاً مهلا یابنالزهرا، برای اینکه بیاید صدا بزند حسین علی اصغرم را اینجوری سیرابش میکنی؟ نه بخدا قسم، آمده بود بگوید حسین من ناراحت نباش، سرت را بالا بگیر، علی اصغرم به فدای تو! یک وقت نگویی من مادر هستم حالا طوریام میشود در دلم چیزی میگویم، خب یک همچین مادر بافضلی بچهاش...، بچههایش خیلی مردۀ أباعبداللهالحسین بودند، نقلی هست که سکینه خاتون آمدند کنار بدن قطعه قطعهشدۀ أباعبداللهالحسین...
ناگاه از رگهای بریدۀ حسین شنیدند سکینه جانم برو به شیعیان من خبر بده «شیعتی مهما شربتُم ماءَ عذبٍ فاذکرونی» دیگر آب بدون حسین نخورید، آب گوارا به شما دادند، به یاد لب تشنۀ من گریه کنید. یعنی در همۀ شادیهایتان ای وای من، جوانها به شما بگویم هرکدامتان مجلس عروسی تشکیل دادید یک گوشهاش یک روضۀ نمکی برای حسین و علیاکبر و قاسمش بخوانید، یعنی حسین ما بیادب نیستیم ارباب.
آن عالم بزرگوار...، چایی یک چیزی است که از روسیه یک زمانی آمد در کشورهای اسلامی مد شد، یکی از علماء احتیاط میکرد، علماء دأبشان این است احتیاط میکنند یک چیز جدید میآید حریص که نیستند که، پس میزنند. هی میگفتند آقا بخور چیزی نیست این، توسل پیدا کرد به أباعبداللهالحسین آقا اشکال ندارد ما این را بخوریم؟ حالا عالم باصفایی بود نمیتوانست همینجوری راحت اصل برائت جاری کند، خیلی باادب. شب خواب دید آقا فرمودند عیبی ندارد مشکلی نیست، اما هر موقع یک استکان چای خوردی به یاد لب تشنۀ ما هم بیفت، یادی از لب تشنۀ ما هم بکن.
یعنی اگر در کربلا یک آب گرمی هم بود به لبهای تشنۀ بچهها میرساندیم شاید کفایت میکرد. «أو سمعتم بغریبٍ أو شهیدٍ فأندُبونی» اگر صدای غریبی را شنیدی برای غریب زهرا گریه کن. حسین من... «لیتَکم فی یوم عاشورا جمیعاً تنظرونی، کیف استستقی لطفلی و أبا أن یرحمونی» کاش بودید کربلا تماشا میکردید برای طفل شیرخوار آب خواستم به من ندادند. «و أنا سبطُ الّذی من غیرجرمٍ قتلونی و بجرد الخیل بعد القتل عمداً سحقونی» به چه جرمی اسب بر بدن من تازاندند؟! به چه جرمی بچۀ فاطمه را سر از بدن جدا کردند؟
ألا لعنة الله علی القوم الظالمین، اللهم احینا حیات محمدٍ و آل محمد و امتنا ممات محمد و آل محمد، و ارزقنا رضایة محمد و آل محمد و لاتفرّق بیننا و بین محمدٍ و آل محمد، و احشر امامنا الخمینی مع المعصومین، و احفظ قائدنا الخامنئی، و انصر من نصر الخامنئی، و اخذل من خذل الخامنئی، اللهم اغفر ذنوبنا و استر عیوبنا و طهّر قلوبنا، لاتکلنا إلی انفسنا طرفة عینٍ ابدا، لا تنزع منّا صالحنا اعطیتنا وفّقنا لما تحبُّ و ترضَی، و اجعلنا کما تحبُّ و ترضَی، و اشفِ مرضانا و ارزقنا رزقاً حلالاً طیبّاً واسعا، و ارزقنا الصحّة و السّلامة و العافیة، و ارزقنا شهادة فی سبیک تحت رایة ولیّک، اللهم عجّل فی فرج مولانا صاحب الزمان.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید