صوت | روضۀ امام حسین(ع)
شناسنامه:
- زمان: ماه رمضان 79 - شب نوزدهم
- مکان: هیئت محبین اهل بیت(ع)
- موضوع سخنرانی: عبودیت
روضۀ شب نوزدهم، با نوای استاد پناهیان
دریافت با کیفیت پایین (1.8 مگا بایت)
دریافت با کیفیت متوسط (3.3 مگا بایت)
متن:
خدا نگذاشته، ماها را خلق نکرده خوشاخلاق بشویم از دنیا برویم، خوشاخلاقی یعنی چی؟ خب ملائکه خوشاخلاق هستند، اینقدر خوشگل خوشاخلاق هستند! خدا میخواست خوشاخلاقی ما را ببیند؟ دوزار خوشاخلاقی ما به چه دردی میخورد؟ ها؟ خدا میخواست عبودیت ما را ببیند، بعد نتیجۀ عبودیت هم خوشاخلاقی است، خدا میخواست ولایتپذیری ما را ببیند، بعد نتیجۀ این ولایتپذیری خوشاخلاقی هم هست، کریم میشوی، کریم بودن بدون ولایت حالا تو به من بگو ارزش دارد؟
برای چی بذل و بخشش میکنی؟ روحیهام اینجوری است، خاک بر سر تو و روحیهات بشود الهی، این چه ارزشی دارد برای من؟ نان برای من میخواهی جور بکنی؟ کاری که بهت گفتم نمیکنی رفتی برای من اخلاق درست کردی؟ اخلاق خوب نتیجۀ ولایت باید باشد، از ولایت در بیاوریم، ماها قصهمان خیلی ف...، اصلاً حقیقت این است، حالا شما از ولایت در بیاورید از بین رفتن خساست را، از ولایت در بیاورید از بین رفتن حبالدنیا را. بابا تو صاحب داری، تو ولش کن، «حبالدّنیا رأسُ کلّ خطیئه»، «النَّبیُّ اولی بِالمُؤمِنین مِن أنفُسِهِم» این گیر کرد من صاحبش هستم.
دقیقاً مثل چی میماند؟ بلکه بهتر، دقیقاً مثل این میماند کسی وام میگیرد یک آدم ثروتمندی را...، من میخواستم بروم چند وقت پیش جایی وام بگیرم، گفت آقا ضامن میخواهد، یکجوری گفت آقا ضامن میخواهد که نگاه نگاهم... ضامن میتوانی پیدا کنی؟ اینجوری هم گفت که دیگر یعنی نمیتوانی، قطعاً نمیتوانی پیدا کنی، که ده برابر این پولی که ما به تو میدهیم این داشته باشد، ما یک روز هم صبر نمیکنیم، مستقیم از حسابش بتوانیم برداشت بکنیم.
ما هم یک ضامنی داشتیم اتفاقاً گفتیم آقای فلانی ضامن شدند، گفت خب پس هیچی دیگر، هیچی. ایشان خودش قبول کرده؟ گفتیم آره، گفت خب هیچی دیگر، امضا کن برود تمام بشود. البته برای خودمان هم نمیخواستیم میخواستیم بدهیم جایی گفت مثلاً به تو میدهند، به من نمیدهند اینجوری. گفت پس هیچی! آن ضامن نقشش چیست؟ آن ضامن نقشش این است که کم آورد میپردازد دیگر، «النَّبیُّ اولی بِالمُؤمِنین مِن أنفُسِهِم» یعنی کم آوردی من میپردازم.
امام صادق میفرماید یهودیهای مدینه این حرف را که شنیدند مسلمان شدند! آنوقت خاک بر سر نباید بگوییم به آن کسی که ولایتگریز است؟ یک بار مقام معظم رهبری...، در مراتب خودش این ولایت همین است دیگر، اصلاً معنای ولایت همین است، یعنی «کهف الورَی» غاری که مردم در سختیها به آن پناه میبرند به همه آرامش میدهد. فرمودند، یک بار فرمودند بروید فوائد ولایت را به مردم بگویید، گوش کردید؟ از آنطرف فرمودند چی؟ یکبار دیگر فرمودند...، اینها ثمرات همان حرفه است، همین «النَّبیُّ اولی بِالمُؤمِنین» با تفسیر امام صادق(ع)، فرمودند که ولایتفقیه را چرا باهاش دشمن هستند؟ چون ولایت فقیه نباشد دولتها را راحت میشود سرنگون کرد، ولایتفقیه از دولتها پشتیبانی میکند.
جوانِ آمده به من میگفتند یعنی چی پشتیبانی میکند؟ میبینی چقدر ابتدائیات الفبای ولایت در جامعۀ ما توضیح داده نشده! طرف میگوید از کجا میآورد پشتیبانی میکند؟ از خدا، از دل دریاییاش، از توکلش! از قداستی که توی مردم دارد، از حکم شرعی که توی دستش هست میتواند زنت را به تو حرام بکند، از کجا؟ از نیروی معنویاش، سرمایههای ولایت چیها است؟ خدا هست، یک نفس بکشد، یک نفس بکشد. یک راه بهت میگویم ولی نه موجب زحمت آقا میشود نمیگویم، آنی که میخواستم بگویم و...، ولی نمیگویم این است: گرفتار شدی ها بتوانی یک کاری بکنی مقام رهبری برایت دعا کند، تمام است دیگر! سرمایه، س...، این سرمایه است، این سرمایه است.
این سرمایه میکشد تا روز قیامت، آنجا کنار حوض کوثر علیبنابیطالب ایستاده، سرمایه آنجا است، «إنّا أعطَیناکَ الکَوثَر» ما به تو سرمایه میدهیم! سرمایه بیانتها، آنجا هم کار میکند. هیچ سرمایهای آنجا کار نمیکند جز این سرمایه. خدایا دلم میخواهد این را ببخشی، تمام شد دیگر! میگوید آن کسی را که نخواهند علی شفاعتش بکند میبرند از یک راه دیگری میبرند علی نبیندش و الا ببیندش شفاعتش میکند، سرمایه تا آنجا میرود.
ولایت یعنی صاحبی که سوراخ سنبههای زندگیات را پر بکند، آنوقت میدانی چقدر خلاص میشوی، چقدر اخلاقت خوب میشود؟ اول ماه رمضان ما یک اشارهای کردیم که ما میخواهیم اخلاقمان را چجوری درست بکنیم؟ ولایی درست بکنیم! صاحب پیدا میکنی، یک ضامن پیدا میکنی، تمام شد دیگر، خیالت راحت باشد، پشت و پناه داری. این پشت و پناه معنوی، مادی همهجوره دیگر، چی بهت بگویم؟ این فایدۀ ولایت است، آنوقت بگیرند به صورت ولیالله الاعظم أباعبداللهالحسین سنگ بزنند؟ آخر آدم این را چجوری تحمل بکند آخر؟
یا باسط الیدین بالعطیه! دستهایش را باز کرده برای کمک به مردم، دستهایش را ببرند، قطع بکنند؟ این را کی آخر میآید باور میکند؟ تو نگو حسین خوب بود و زدندش دلم بسوزد، نه! داشت خوبی میکرد و زدندش! خب یک کسی آدم خوبی است نمیشناسند میزنندش، آن که درد ندارد که، مردم بیمعرفت هستند نمیدانستند این آقا آدم خوبی است.
اما یک کسی خوب دارد میکند، همان حسینی که وقتی خواستند در خاک قبر بگذارند، چه حسینی! دیدند یک زخمهایی روی بدن حسین فاطمه هست زخمها کهنه است، بنیاسد پرسیدند امام سجاد این زخمهای کهنه مال چیست روی شانۀ حضرت؟ گفت این زخم جای نان و خرمایی است که شبها حسین روی دوش میگذاشت میرفت درِ خانۀ این و آن را میزد. «بِمُوالاتِکُم تمّتِ الکلمة و عَظُمَتِ النِّعمة» لاإلهإلّاالله! آیۀ قرآن فرمود خدا روز قیامت از نعیم از شما سؤال میکنند، از نعمتی که به شما داده سؤال میکنند، آقا امام صادق از یک نفر که مخالف ولایت بود پرسید خدا از چه نعمتی روز قیامت سؤال میکند؟ گفت از همین آب...، فرمود شنیدم تو اینجوری میگویی از آب و دانهای که خدا به ما داده سؤال میکند، گفت خب آره دیگر اینها نعمت هستند.
فرمود آدم میرود توی خانۀ یک کریم ثروتمندی یک شام بگذارد جلوی آدم بعدش از شام سؤال بکند خب این شام را خوردی حالا چیکار میکنی، اخلاقش بد نیست؟ گفت خب چرا، گفت پس چرا این نسبت را به خدا میدهی؟ گفت پس آقا امام صادق خدا روز قیامت از چه نعمتی سؤال میکند؟ آقا فرمودند از نعمت ولایت ما سؤال میکند، دنیا چیست؟ تو ولایت داشته باش همۀ دنیا به فدای تو، دنیا برایت کم است! لاإلهإلّاالله.
آهای روضهنشینهای امام حسین! چند نفر مثل شماها رفتند در خانۀ امام صادق روضه خواندند و گریه کردند برای حسین فاطمه، آقا گریه کرد، خانواده گریه کردند، اینقدر گریه کردند تا پیغام رسید خانمها پشت پرده به حالت غش افتادند، فرمود بس است دیگر، بعد یک کیسهای را فرستاد توی خانمها فرمود هرچی طلا و جواهر در خانه هست بردارید بیاورید، جلوی روضهخوانها و گریهکنهای امام حسین گذاشت، آخرش هم فرمود ببخشید شرمنده هستیم کم است، باشد بقیهاش آن دنیا جبران بکنیم.
همۀ دنیا را جلویت میگذارند، دنیا دیگر برایت ارزشی ندارد که، خیلی آنوقت میارزی. این راه سادهاش است، نگاه کن چقدر فایده دارد، آنوقت این را نپذیرد، مگر میشود یک همچین چیزی؟ یا صاحبالزمان بعضیها در جامعۀ ما بالاخره لقمۀ حرام خوردند، چیست خدا خوشش نمیآید از آنها، ولایتگریز هستند، یابنالحسن ما خجالت میکشیم اینها اصلاً در جامعۀ ما هستند، ما عذرخواهی میکنیم از طرف آنها، شما بیا، شما بیا. شما به این یک مشت دلسوختهای نگاه کن که دوستت دارند برایت هم میمیرند تو هم میدانی راست میگویند، ما را هم جزء آنها قرار بده.
صاحب ما، آقاجان تو بالای سرم نبودی اخلاقم بد شده، کجا بروم خودم را درست کنم؟ تو بالای سر من نبودی خسیس شدم، بخیل شدم، بد شدم، خودخواه شدم، دنیادوست شدم. وقتی حجةبنالحسن بیایند اینقدر دنیا جلوی چشم مردم میریزند، روایت است ها، مردم میگویند خاک بر سر ما، برای این دنیا داشتیم توی سر هم میزدیم؟ این دنیا ببین چقدر زیاد شد! ما فقط مشکلمان یک چیز بود صاحب نداشتیم، آقایمان بالای سرمان نبود! حسین فاطمه تا ظهر عاشورا هی بذل و بخشش میکرد، هرکسی میآید هی پول میداد، هی آذوقه میداد، هی چی میکرد، لاإلهإلّاالله!
وقتی میخواست حرکت بکند از سوی منا در آن منا در آن سخنرانیشان اواخر حکومت ملعون معاویه بود، سخنرانی کردن همهاش از فقرا، بدبختها، بیچارهها، ندارها، مسکینها حرف زدند، فرمودند اینها ماندهاند کسی نیست به داد اینها برسد، مردم قیام کنید! همان فقرا آمدند دورش را گرفتند اینقدر سنگ به صورت حضرت زدند، همانها! دلش میسوخت حسین برای کسانی که غریب هستند کسی را ندارند، حسین بیا در مسیر کوفه و شام یک مشت غریب بهت نشان بدهم اینها بابایشان را از دست دادند هیچی، از این شهر به آن شهر میبرندشان مردم به آنها بخندند!
فقط برای خندۀ مردم آنها را میبرند، این خانواده هم غریب هستند حسین، یک نگاهی به این خانواده هم بکن، بخدا اینها هم آدمهای خوبی هستند حسین، یکی از اعضای این کاروان اسیر و غریب دختر فاطمۀ زهرا زینب است اینها را هم...
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید