۹۰/۰۹/۱۶ چاپ ایمیل و پی دی اف
سخنرانی در محضر رهبر معظم انقلاب و عزاداران:

فرصت قربانی/ خطر «استبدال» و «ابتلا» برای سیاستمدارانی که فرصت فداکاری را از دست بدهند/ غضب خدا به سیاستمدارانی که از فرصت فداکاری استفاده نکنند

متن کامل سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین پناهیان در حضور رهبر معظم انقلاب، در پنجمین شب عزاداری حسینه امام خمینی(ره)

 

فرصت هر کار خیری، زمانی دارد

در زندگی فرصت‌ها برای هر کار خیری، زمانی دارند. همیشه فرصت برای اقدامات ارزشمند برای انسان باقی نمی‌ماند، امیرالمؤمنین علی(ع) می‌فرمایند: « الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ، بَطِیئَةُ الْعَوْدِ؛ فرصت‌ها زود از دست می‌روند و دیر برمی‌گردند.»(1) امیرالمؤمنین علی(ع) از یکی از واقعیت‌هایی که در سنّت‌‌های حاکم بر هستیِ ما وجود دارد و خداوند متعال مقرر فرموده، خبر می‌دهند. صرفاً برای انگیزه‌سازی برای ما نیست.

در فرمایش دیگری می‌فرمایند: «بَادِرِ الْبِرَّ فَإِنَّ أَعْمَالَ الْبِرِّ فُرْصَةٌ»(2) باید به کارهای خیر مبادرت کرد، زیرا برای هر کار خیری فرصتی است که از دست می‌رود. ما باید همیشه برعکس وسوسه‌های شیطان که کارش تصویف است، کارش عقب انداختن است و مدام به انسان می‌گوید که «حالا بعداً، حالا در این موقعیت شاید ضرورت نداشته باشد» و به بهانه‌های مختلف کار خیر را تأخیر می‌اندازد؛ از توبه گرفته تا دیگر کارهای خیر، به ویژه کارهای خیرِ بزرگ را، باید برعکسش عمل بکنیم. بگردیم دنبال فرصت، فکر کنیم، نقشه بریزیم، و فرصت برای کار خیر را پیدا کنیم.

این یک مقدمۀ کوتاه؛ خداوند متعال این روحیه را در ما ایجاد بکند که نسبت به زمان، حساس بشویم و ذهن‌مان به دنبال فرصت‌ها بگردد تا آنها پیدا کند. اگر این حساسیّت ایجاد نشود فرصت‌های زیادی را در زندگی از دست خواهیم داد.

قربانی دادن، ضرورتی که فرصتش به این سادگی داده نمی‌شود

اما گفتگوی ما دربارۀ فرصت و زمان نیست، بلکه موضوع دیگری که خیلی کم در تاریخ فرصتش پیش آمده، حتی برای اولیاء خدا هم خدا کمتر یک همچین فرصتی داده، می‌خواهیم دربارۀ آن موضوع صحبت کنیم.

قربانی دادن، قربانی کردن، فداکاری کردن، از آن خوبی‌هایی است که فرصتش کم پیش می‌آید. شهادت، اوج قلّۀ قربانی دادن است. در دامنه‌های این قلّۀ بلند، انواع و اقسام قربانی دادن وجود دارد. گاهی از اوقات ممکن است کسی با قربانی‌های خاصی که در راه خدا می‌دهد، بدون شهادت، به اجر عظیم شهادت هم برسد.

تاریخچۀ قربانی دادن، از ابتدای خلقت

موضوع قربانی دادن موضوعی است که از اول خلقت حضرت آدم و فرزندان او مطرح بوده؛ نبرد بین هابیل و قابیل سرِ قربانی دادن که نه، سرِ حسادتی که به‌خاطر قبول شدن قربانیِ هابیل در نزد پروردگار شکل گرفت. یعنی قربانی دادن یک سنّت آغازین هست از ابتدا همین‌جور این مسأله بوده، حتی در ادیان گذشته خیلی برجسته‌تر بوده تا در دین ما.

در آیات قرآن هم هست که یهودی‌های مدینه آمدند گفتند: اگر شما پیغمبر هستید، ما یک رسمی داریم در بنی‌اسرائیل، مثلاً می‌گوییم کسی می‌خواهد پیغمبر باشد، یک قربانی بدهد ببینیم خدایا آیا قربانیِ او را قبول می‌کند یا نه؛ رسم هم این‌گونه بود، مثلاً ساعقه‌ای می‌آمد آن قربانی را می‌سوزاند، معلوم می‌شد که این قربانی قبول شده. یا به صورت‌های دیگری معلوم می‌شد.

(الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‏ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ؛ (اینها) همان کسانى (هستند) که گفتند: «خداوند از ما پیمان گرفته که به هیچ پیامبرى ایمان نیاوریم تا (این معجزه را انجام دهد:) یک قربانى بیاورد، که آتش [صاعقه آسمانى‏] آن را بخورد!» بگو: «پیامبرانى پیش از من، براى شما آمدند و دلایل روشن، و آنچه را گفتید آوردند پس چرا آنها را به قتل رساندید اگر راست مى‏گویید؟!»(3)

آنگاه خداوند متعال به رسول خدا(ص) می‌فرمایند: به آنها بگو: «آن پیامبرانی که قربانی دادند، و قربانی‌شان قبول شد و معلوم شد پیامبر هستند، شما با آنها چه‌‌‌کار کردید؟ آنها را کشتید، حالا دوباره آمدید علامت بگیرید که آیا آخرین پیامبر، پیامبر هست یا نه؟» می‌خواهم بگویم مسألۀ قربانی یک مسألۀ جدی است.

فرصت برای قربانی به این سادگی داده نمی‌شود و قربانی هم یک ضرورت است. در روایات دارد، قربانی‌هایی که امّت‌های پیشین می‌دادند در جامعۀ اسلامی اکثراً تغییر پیدا کرده، تکامل پیدا کرده، مثلاً انفاق یکی از این قربانی‌هاست که فرمودند: جایگزینِ قربانی‌های سابق هست. خداوند متعال فرمود: اینها را ببرید بدهید به فقرای خودتان.(4) لذا می‌بینید که در قرآن کریم، معمولاً انفاق در کنار نماز قرار می‌گیرد(5)، نماز خواندی انفاق هم بکن؛ در قرآن کریم، توصیۀ به این دو معمولاً در کنار هم قرار داده شده است.(5)

فلسفۀ قربانی، شناخت سره از ناسره

این قربانی دادنِ در راه خدا، فلسفۀ عمیق و نسبتاً روشنی هم دارد. آدم در این دنیا دارا نمی‌شود که بهره‌برداری کند و لذّت ببرد. انسان در این دنیا دارا می‌شود تا وقتی دارایی‌هایش را جمع کرد، برایش اهمیّت پیدا کرد  و به آن علاقمند شد، دارایی‌هایش را در راه خدا بدهد. قربانی کند.

خدا به انسان جان می‌دهد که او تمنّا کند: «خدایا! جان مرا در راه خودت بگیر.» مثلاً «شهادت روزی ما کن» چنین تقاضایی است. هر کسی تقاضای جهاد نداشته باشد، منافق می‌میرد.(6) اینقدر ضرورت قربانی دادن و فدا شدن و فدا کردنِ دارایی‌ها بالاست. مکرّر هم فرموده «جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ»(7) «جان» و «دارایی‌ها» در کنار همدیگر ذکر شدند.

اینجاست که سره از ناسره شناخته می‌شود، کی اهل ادّعاست، کی اهل صداقت است، و واقعاً خداپرست است. هزاران سال رسم بوده که خداپرستی با قربانی دادن مشخص می‌شده. آنگاه، قبول شدن قربانی هم داستانِ علی‌حدّه‌ای دارد.

در روایت آمده است: اطرافیان عیسی‌بن مریم(ع) بنا شد چهل روز عبادت کنند بعد قربانی بدهند ببینند قبول می‌شود یا نه، این کار را انجام دادند، قربانیِ همه قبول شد؛ یعنی معلوم شد عبادت‌شان قبول شده، اما یک نفر در آن میانه قربانی‌اش قبول نشد. گفت: «ای پیامبر خدا! چرا قربانی من قبول نشده؟» وحی آمد به عیسی‌بن مریم، خدا فرمود: «عیسای من! به او بگو که تو یک مقداری ته دلت نسبت به ولایت و نبوّت عیسی‌بن مریم شک داری، من از تو هیچی قبول نمی‌کنم.» وقتی عیسی‌بن‌مریم رو کرد به او و علّت قبول نشدن قربانی‌اش را گفت، گفت: «بله راستش من گاهی یک ذرّه به تو تردید می‌کنم.» آقا فرمودند: «پس دلت را پاک کن تا قربانی ازت قبول بشود.»

کسی که ولایت اولیاء خدا را قبول نداشته باشد، عبادت و قربانیِ او از او قبول نخواهد شد. قربانی دادن یک رسم بوده، در دین ما هم این رسم تکامل پیدا کرده، شهادت اوجش است و انواع انفاق‌ها هم وجود دارد

سخت‌ترین انفاق و قربانی، گذشتن از «آبرو» است

همین ابتدا هم عرض بکنم، سخت‌ترین انفاق، سخت‌ترین از خودگذشتگی اولاً از جان گذشتن نیست، ثانیاً سخت‌ترین انفاق، انفاقِ مال نیست؛ مهمتر از انفاق مال، انفاق آبروست.

خیلی‌ها از جان خود به سهولت حاضر بودند بگذرند، اما از آبروی خود حاضر نبودند بگذرند و دچار سقوط‌های عجیب و غریب شدند. داراییِ آبرو در جهان، قیمتی‌تر از داراییِ مال است. به همین دلیل خیلی‌ها مال خود را صرف می‌کنند تا آبرو و عزّت و مکنت و مقامی به دست بیاورند.

قربانی کردن مقام، امتحان مردان سیاست

قربانی کردن مقام از امتحاناتی است که برای مردانِ سیاست است که امیرالمؤمنین(ع) فرمود «الْوِلَایَاتُ مَضَامِیرُ الرِّجَال؛ مسئولیت‌های سیاسی میدان آزمایش مردان است‏‏»(8) صحبت ما هم بر سر قربانی دادن توسط دارایان است. هر کسی هر چه دارد باید آماده باشد جایی خدا از او قربانی خواهد خواست. داستان حضرت ابراهیمِ خلیل‌الرّحمان، داستان پیچیده و عجیبی است. آثارش به عنوان شعائر الهی، هنوز مناسک ماست و تا روز قیامت هم باقی خواهد ماند. اسماعیلت را در راه من قربانی کن!

اینکه اول عرض کردم فرصت‌های قربانی دادن کم پیدا می‌شود، باید گشت و پیدا کرد، یکی از مصادیق بسیار مهمّش حضرت ابراهیم خلیل‌الرّحمان است. کارد را گذاشت روی گلوی بچه‌اش، فرزندش را در راه خدا قربانی کند، خدا فرمود: «کافیست؛ این گوسفندی که برای شما فرستادم، این حیوانی که برای شما فرستادم، همین را قربانی کن.»

دل حضرت ابراهیم گرفت، گریه‌اش آمد، «خدایا! چه‌جوری در راه تو عزیزی را قربانی نکرده باشم، در حالی‌که تو معبود من هستی، تو محبوب من هستی، می‌شود آدم در راه محبوب قربانی نکرده باشد؟ قربانی نداده باشد؟ من یک فرصتی پیدا کرده بودم استثنایی، چرا این فرصت را کامل به من ندادی؟»(9) بله، به این سادگی‌ها نیست که فرصت قربانی کردن به هر کسی بدهیم.

خدا به کسی که از فرصت قربانی استفاده نکند، غضب می‌کند

داستان حضرت ابراهیم خلیل‌الرّحمان هنوز تمام نشده، اما اجازه بدهید قبلش یکی دو کلمه عرض کنم. خدا از کسی که از فرصت استفاده نکند، قربانی ندهد، ناراحت می‌شود؛ غضب می‌کند؛ غضب‌های عجیب و غریبی که در برخی از نمونه‌های آیات قرآن آمده؛ آیاتی که شاید مردم کمتر شنیده باشند، و کمتر درگیر بودند.

من جایی از دوستانم می‌پرسم که آیا تا حالا با چنین آیاتی برخورد کرده بودید؟ می‌گویند «نه! ما خبر نداشتیم.»، اما بگذارید من یکی از آیات مربوط به غضب الهی در چنین مواردی را بخوانم که اتفاقا در قرآن کریم تکرار هم شده است.

یکی از فرصت‌های قربانی دادن، جهاد فی سبیل‌الله است. پیامبر گرامی اسلام(ص) برای جنگ تبوک دستور جهاد دادند، عده‌ای سنگین‌شان آمد، گفتند: حالا این‌دفعه ما نیاییم، موقع برداشت محصول است، ـ تابستان بود و راه جنگ هم طولانی و سخت.  آیه نازل شد. فرمود: پیامبر من! «فَإِن رَّجَعَکَ اللّهُ إِلَى طَآئِفَۀٍ مِّنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ، فَقُل لَّن تَخْرُجُواْ مَعِیَ أَبَدًا وَلَن تُقَاتِلُواْ مَعِیَ عَدُوًّا إِنَّکُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ؛ هر گاه خداوند تو را بسوى گروهى از آنان بازگرداند، و از تو اجازه خروج (بسوى میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنى نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره‏گیرى راضى شدید، اکنون نیز با متخلّفان بمانید!»»(10) اگر اینهایی که یکبار بهشون گفتی بیایند، یکبار فرصت فداکاری بهشون دادیم، آمدند گفتند: «آقا! عذرخواهی می‌کنیم، این‌دفعه ما می‌خواهیم بیاییم جهاد»، پیامبر من! بهشون بگو: «شما هرگز با من نخواهید آمد و هرگز به شما فرصت جهاد نمی‌دهم.»

خدایا! می‌خواهد بیاید فداکاری کند، خودش را برای شما بکشد! خدا! تحویل بگیر!

فرصت فداکاری یک فرصت استثنایی است. خدا به کسی که از آن فرصت استثنایی استفاده نکند، غضب می‌کند. می‌فرماید: هرگز! «إِنَّکُمْ رَضِیتُم بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّۀٍ» شما بار اول که فرصت جهاد بود، راضی شدید بنشینید، راضی شدید در عرصه نیایید، دیگر از چشم من افتادید، می‌خواهم نبینم‌تان، می‌خواهم صدسال سیاه فداکاری نکنید؛ «فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ» بنشینید! فکر کردید ما دنبال سرباز می‌گردیم، بیاید برای ما فداکاری کند؟ لیاقت نداشتی.

«استبدال»، سنت خدا برای کسانی که فرصت فداکاری را از دست بدهند

بنده تقاضا دارم از سروران خودم، در محضر اساتید خودم درس پس می‌دهم، بنده‌نوازی می‌فرمایند که کوچک‌هایی مثل ما را هم میدان می‌دهند، عرائضی داشته باشیم در محضرشان، توجّه بفرمایید؛ سخن از فداکاری به تنهایی گفتن فایده ندارد. تا بگویی، همه می‌گویند: «بله! خب شهادت که خوب است، در راه خدا فدا کردن هم خب، این هم خوب است.»

بعضی از فرصت‌ها پیش می‌آید، آدم در راه خدا فداکاری بکند. فرصت را از دست بدهی، خدا به تو غضب خواهد کرد. وقتی غضب بکند چه اتفاقی می‌افتد؟ یکی از اتفاق‌ها استبدال است. اصطلاح استبدال، یک اصطلاح قرآنی است.

بعضی از آیات قرآن هم هست کلمۀ استبدال درِش نیست، ولی صریحاً این تغییر و جابجایی را مطرح می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّۀٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّۀٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَۀَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء»(11) اگر خوب پای دین نایستید، فکر نکنید من می‌نشینم منّت شما را می‌کشم، یک گروه دیگر جای شما می‌آورم.

در آیات دیگر قرآن هم در‌بارۀ این استبدال دارد. مثال دیگر فداکاری گفتیم انفاق است «ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ فَمِنْکُمْ مَنْ یَبْخَلُ وَ مَنْ یَبْخَلْ فَإِنَّما یَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ؛ شما همان [مردمى‏] هستید که براى انفاق در راه خدا فرا خوانده شده‏اید. پس برخى از شما بخل مى‏ورزند، و هر کس بخل ورزد تنها به زیان خود بخل ورزیده، و [گرنه‏] خدا بى‏نیاز است و شما نیازمندید»(12)

«وَإِن تَتَوَلَّوْا، یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ» اگر پشت کنید به این فرصتِ فداکاری، فدایی دادن، خدا یک قوم دیگر را جای شما خواهد آورد.

این جملۀ آخرِ آیۀ کریمه را دقت بفرمایید، در آن آیۀ قبل هم به‌گونۀ دیگری بود. یک‌جورهایی می‌خواهم بگویم، این قسمت از آیه، از داغ دل خدا دارد خبر می‌دهد. می‌فرماید: یک قوم دیگر جای شما می‌آورم ،«ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ؛ آنها دیگر مثل شما نیستند.» بهتر از شما می‌آورم جای شما. برخوردهای خداوند متعال را نگاه کنید.

اینها بحث‌هایی نیست که حاشیه‌ای باشد، اینها بحث‌هایی است که حلقه‌های وصل صحنه‌های عجیب و غریبِ تاریخ پشت سر همدیگر است. اصلاً ارتباطش با کربلا، ارتباط بسیار روشن است. ماهیّت کربلا را بدون این بحث اصلاً نمی‌شود توضیح داد. چرا کربلا؟ چه ارتباطی دارد؟ همه تا الان حدس زدند کربلا محل قربانی دادن بوده است، اما از این بالاتر اجازه بدهید در قسمت عبرت‌ها به کربلا نگاه بکنیم.

پس خدا فرصت قربانی دادن را می‌گیرد، می‌فرماید دیگر فرصت بهتون نمی‌دهم. اگر «خوب» قربانی ندهی، ازت قبول نمی‌کند. اگر خالص نباشی، به ولیّ خدا شک داشته باشی، ازت قبول نمی‌کند. این اول، می‌خواهیم بشماریم مشخص بشود در ذهن‌مان.

دوم. فرصت قربانی دادن دیگر بهت نمی‌دهد، می‌فرماید: «فَاقْعُدُواْ مَعَ الْخَالِفِینَ» بنشین! نمی‌خواهد بیایی.

سوم. استبدال است. جابه‌جا می‌کند. یک قوم بهتری را جای شما می‌آورد؛ «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» من دوستشان دارم، آنها هم عاشق من هستند. آنها استوار هستند، از سرزنش نمی‌ترسند.

چهارم. چه اتفاقی می‌افتد اگر کسی از فرصت قربانی استفاده نکند؟ اگر کسی می‌خواهد سخن تلخی بشنود آماده باشد. اگر کسی می‌خواهد خطرناک‌ترین سنّت الهی را بشنود آماده باشد.

وقتی خطر استبدال جای خودش را به خطر ابتلا می‌دهد

خطر این سنّت الهی از عذاب دوزخ بالاتر است، خطر این سنّت و عذاب الهی برای آنان که فداکاری نمی‌کنند از قعر جهنم بالاتر است و این یک سنّت الهی است که در همین دنیا اجرا می‌شود. خدا چه می‌کند با کسانی که فرصت فداکاری پیدا کردند، اما از فرصت استفاده نکردند؟ امام صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یُنْفِقَ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّه‏»(13) کسی که در راه طاعت خدا خرج نکند و از دارایی خودش فدا نکند، مبتلا می‌شود به اینکه در راه معصیت خدا خرج کند و فدایی بدهد، و کسی که در راه ولی خدا قدم بر ندارد و فدایی ندهد، خدا او را مبتلا می‌کند که در راه منافع دشمنِ خدا قدم بردارد.

آنها که فرصت رکاب امیرالمؤمنین(ع) را از دست دادند، مبتلا به خون حسین(ع) شدند

به خدا قسم مردم کوفه، یزید را دوست نداشتند. مردم کوفه از یزید متنفر بودند. مردم کوفه امیدی به یزید نداشتند که به آنها مهربان بشود. مردم کوفه هیچی از یزید نمی‌خواستند. بیچاره‌ها، بدبخت‌ها فداکاری کردند برای یزید. اینکه خیلی بدتر از جهنم است. چرا فداکاری کردند برای یزید؟ چون امیرالمؤمنین(ع) به آنها می‌فرمود: بیایید در راه خدا جهاد کنید، در رکاب من جهاد کنید اما سستی می‌کردند. مردم کوفه لااقل سه جنگ پای رکاب امیرالمؤمنین جنگیدند نه اینکه نیایند اصلاً، جنگ صفین بیش از یک سال طول کشید سی هزار کُشته داد. مردم کوفه این‌جور نبود که مطلقاً نیایند، ملحد نبودند، کافر نبودند اما شُل آمدند.

امیرالمؤمنین را غضبناک کردند، دلش را شکستند، انتظار امیرالمؤمنین را برآورده نکردند، فرمود: «یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ»(14) مرد نیستید شما انسان نیستید شما. چرا اذیت می‌کنید؟ چرا گوش نمی‌دهید؟ مقداری از اینها در جنگ جمل آمدند، در جنگ نهروان حضور داشتند، آمدند پای رکاب امیرالمؤمنین، اما خوب نیامدند، تا آخر نیامدند. اینها چون خوب پای رکاب امیرالمؤمنین(ع) نیامدند خدا تصمیم گرفت آنها را مجازات کند، چگونه مجازات کرد؟ کاش اینها را مستقیم برده بود جهنم، دست‌شان به خون حسین آغشته نمی‌شد.

فرمود: حالا که به علی امیرالمؤمنین کمک نکردید، من مبتلایتان می‌کنم به اینکه بروید ایثارگرانه از خود بگذرید، خودکشی کنید، بی‌جیره و مواجب برای یزید کار کنید، حسین(ع) بکشید. آیا ماهیّت حقیقی عبرت‌های عاشورا اینجا نیست؟ چرا آن روزی که بهت گفتم فداکاری، بکن فداکاری نکردی؟ این یک فرصت از دست رفته است، اگر غضب خدا در عالی‌ترین مرتبه به تو متوجه بشود دیگر بحث استبدال نیست بحث ابتلاست، مبتلا می‌کند تو را.

خطر «ابتلا» برای سیاستمدارانی که فرصت فداکاری را از دست بدهند بالاست

در جامعۀ اسلامی مردم داراتر هستند یا مسئولان؟ بله بسیاری از مسئولان الحمدلله اهل زهد هستند یا از طبقات پایین آمدند و در مملکت ما اینگونه نیست که کسی مقام را به خاطر مال بخواهد. هوشیاری مردم ما و خوبی مسئولین ما بالاست و ما این مشکل را نداریم، ولی مسئولین توجه کنند، سیاستمداران توجه کنند آنجاهایی که خدا بهشون فرصت فداکاری می‌دهد از دست ندهند، آنجاهایی که خدا فرصت فداکاری برای ولیّ خدا بهشون می‌دهد از دست ندهند، خطر استبدال به جای خودش، خطر ابتلا را چه می‌کنند؟

خب ما با دانشجوها می‌نشینیم با هم بحث می‌کنیم با هم گپ می‌زنیم روایات را با هم می‌خوانیم خب دانشجو می‌آید می‌گوید که: پس آن کسی که الان دارد خدمت می‌کند به صهیونیزم، استکبار جهانی را با کار خودش خوشحال می‌کند، سرباز بی‌جیره و مواجب او شده و دارد در راه او فداکاری می‌کند، او یک روزی امام(ره) را ناراحت کرده بوده؟ می‌گویم: والا در صحیفۀ نور هست، می‌توانید بخوانید. اینها دیگر بررسی نمی‌خواهد. یک روزی کم گذاشته بوده برای ولیّ خدا؟ هر کس کم بگذارد، این‌جوری است. خدا با کسی شوخی ندارد، اینجاها به کسی رحم هم ندارد، رحم و شفقت مال یک جای دیگر است.

معمّای تاریخی «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ» چگونه حل می‌شود؟

باور بفرمایید خیلی از کسانی که آمده بودند کربلا، قصد کشتن اباعبدالله‌الحسین(ع) را نداشتند، این سقوط به یکباره بود، تصاعدی اینقدر بدی در روح آنها ایجاد شد، این سخن مشهور تاریخ است، گفتند: «قُلُوبُهُمْ مَعَکَ وَ سُیُوفُهُمْ عَلَیْکَ» دوستت دارند حسین، اما شمشیرهایشان علیه شماست. این معمّای تاریخی را حل کنید. چرا اینگونه کسی را که دوست دارند، دارند قطعه قطعه می‌کنند؟ بگویم فریاد شما مردان غیرتمند بلند بشود؟ روضه‌های ما مثال‌های عالی‌ترین و عمیق‌ترین معارف ماست.

داشت خلخال را از پای یکی از دخترکان حسین فاطمه می‌کَند، بچه می‌ترسید، می‌لرزید، آن نامردی که داشت خلخال را می‌کَند خودش هم گریه می‌کرد، برگشت فرمود: آخر نامرد ـ من می‌گویم نامرد ـ داری ظلم می‌کنی، گریه هم می‌کنی؟ گفت: آخر من می‌دانم شما بچه‌های پیغمبر هستید. خب چرا این جنایت را می‌کنی؟ خدا مبتلا نکند آدم را، در خدمت قرار می‌گیرد، در خدمت که قرار گرفت چه خواهد شد؟

دو دعا کنم، داستان حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان را به پایان برسانم، نمی‌خواهم ذائقۀ شما را تلخ کنم با توجه کردن به فرصت‌های از دست رفتۀ کسانی که فرصت‌هایشان را از دست دادند. نمی‌خواهم ذائقۀ شما را در این مجلس شریف تلخ کنم، مخصوصاً که بعد از عاشورای حسین(ع)، اباعبدالله‌الحسین همۀ شما را در آغوش گرفته، گرد و غبار عزاداری را از سر و روی شما پاک کرده، به شما لبخند زده، نام شما را ابالفضل العباس ثبت کرده، دلم نمی‌آید در میان شما تلخ صحبت کنم. برویم سراغ کسانی که قربانی می‌دهند.

دعا کنم، با این دعا کام خودتان را شیرین کنید. کلمات‌مان را بدون نگاه به آنهایی که فرصت‌ها را از دست می‌دهند، با نگاه به آنهایی که آرزوی قربانی دادن کردند و الان آرزو دارند. آنهایی که به دنبال فرصت قربانی دادن می‌گردند و می‌گویند: «خدایا چه موقع چه چیزی را فدا کنم؟» شیرین کنیم ذائقۀ خودمان را با این دعا: خدایا فرصت قربانی دادن و قربانی کردن دارایی‌هایمان را در راه خودت به ما عنایت بفرما! فرمود کسی صادقانه برای شهادت که یکی از مصادیقش هست دعا کند شهید هم نشود خدا به او خواهد داد.(15)

بعضی از علما و بزرگان بودند یک سال هر شب احیا گرفتند، مثل برنامۀ شب قدری که ما داریم تا صبح عبادت می‌کنیم.

 - آقا چرا به خودت سخت می‌گیری؟ بالاخره یکی از این شب‌ها شب قدر هست، مگر حاجت خاصی داری می‌خواهی قطعاً آن شب بگویی و بگیری؟

- بله، من شهادت در راه خدا را می‌خواهم.

قربانی دادن منّت‌کشی می‌خواهد، این مسیر نورانی علم و فن‌آوری که یکی از مجاهدت‌های تاریخی این ملّت هست که بی‌نظیر بوده تاکنون و با رهبریِ داهیانۀ عزیز دلمان نایب امام زمان‌مان انجام گرفته، ببین چه قربانی‌هایی می‌گیرد، شهدای فناوری را ببینید! همچین که خبر شهادت آخرین شهدایی که در این راه به شهادت رسیدند، بچه‌های سپاه را این دانشمندان بسیجی را شنیدم، گفتم ببین خدا دست بر نمی‌دارد از سنّتش، می‌فرماید: این راه قربانی می‌خواهد، عزیزترین کسان‌تان را باید بدهید، این راه قربانی می‌خواهد، خدایا ما را قربانی راه خودت قرار بده! خدایا خدایا فرصت قربانی کردنِ بهترین دارایی‌های ما را به ما عنایت بفرما! و ما را در آن لحظه غافل و زمین‌گیر قرار مده!

اگر کسی نعمت «جاه» را در راه خدا فدا نکند، خدا از او گرفته و به دیگری می‌دهد

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً یَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ» اصلاً کلمات امیرالمؤمنین علی(ع) متفاوت است. خدا بندگانی دارد که این بندگان را بهشون نعمت‌هایی داده، به خاطر منافع مردم. چقدر زیباست که بهترین مصادیق این نعمات را نعمت «جاه» بدانیم. بعد می‌فرماید: «فَیُقِرُّهَا فِی أَیْدِیهِمْ مَا بَذَلُوهَا» این نعمت‌ها را در دست اینها قرار می‌دهد، که بذل و بخشش بکنند، در راه خدا فدیه بدهند، قربانی بدهند. «فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ ثُمَّ حَوَّلَهَا إِلَى غَیْرِهِم»‏(16) اگر استنکاف بورزند، خدا نعمت‌ها را از آنها می‌گیرد، می‌دهد به یک گروه دیگر. خدا ان‌شاءالله هیچ نعمتی را از ما نگیرد!

داستان ابراهیم خلیل‌الرحمان را تمام کنم آرام آرام به کربلای اباعبدالله‌الحسین(ع) برسیم. امام رضا(ع) به تفصیل حقایق این داستان را بیان می‌فرمایند.(17) ابراهیم خلیل‌الرحمان صدا زد: خدایا من که قربانی نکردم. خدا فرمود: قبول کردم. ابراهیم عرض کرد: خدایا، درست است قبول کردی، ولی چقدر زیباست عاشقی برای معشوقش قربانی بدهد.

مادرها بچه‌هایتان را این‌جوری تربیت کنید. پسرم دخترم، دکتر شو! مهندس شو! موقعیتی پیدا کن! خانواده تشکیل بده! بچه‌هایی داشته باش! ثروتی به هم بزن! چه اشکالی دارد؟ پولدار بشوی. ببینیم در این راه، خدا در طول مسیر از تو چه قربانی‌هایی می‌خواهد، قربانی‌های ارزشمندی فراهم کن، یکی یکی آنها را در راه خدا بده!

حضرت ابراهیم خلیل‌الرحمان بعد از اینکه تقاضای عاشقانه و عارفانۀ خودش را برای قربانی دادن مطرح کرد، خداوند متعال فرمود: خب، ابراهیمِ من، تو بیشترین کسی که در این عالم دوست داری کیست؟ عرضه داشت: خدایا معلوم است آخرین پیامبر محمد مصطفی(ص). فرمود: آیا او را بیشتر از خودت دوست داری؟ عرضه داشت بله خدایا. معلوم است او را بیشتر از خودم دوست دارم. فرمود: فرزندان آخرین پیامبر را هم بیشتر از فرزندان خودت دوست داری؟ بیشتر از اسماعیلت؟ عرضه داشت: بله خدای من، مولای من. بیشتر دوست دارم.

فرمود: یکی از فرزندان آخرین پیامبر، نامش حسین است. به دلت مراجعه کن! خدایا خیلی دوستش دارم. این کیست اسمش آتش به دلم می‌زند. ابراهیمِ من! من حسین را به عنوان قربانیِ تو قبول می‌کنم، بیشتر نمی‌سوزی؟ گفت: بله خدای من. نشست گریه کرد برای حسین. اینقدر گریه کرد که نگو!

خدا در طول تاریخ فقط به یک نفر فرصت داد تمام دارایی‌اش را قربانی کند

می‌خواهیم یک گفت‌وگوی قشنگی با همدیگر داشته باشیم ها. ببینید هنوز بدن حسینِ فاطمه روی زمین است. خدا به عاشقانِ خودش هم اجازۀ فدا شدن و قربانی دادن نمی‌دهد. اولیای خدایی که دوست داشته باشند در راه خدا قطعه قطعه بشوند، زیاد هستند ولی بسیاری از اولیای خدا این فرصت را خدا بهشون نداده. می‌دانم دوست داری فدا بشوی اما قبول است، بیا. خدا در میان این همۀ اولیا به یک نفر به تمامه فرصت قربانی کردن قربانی دادن و فداکاری داد. در بین یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر، اوصیای‌شان و همۀ خوبان عالم فقط یک نفر این فرصت را پیدا کرد.

هر خوبی در عالم می‌خواهد قربانی بدهد، از یک جایی به بعد مثل حضرت ابراهیم، خداوند متعال می‌فرماید: بس است عزیزِ من، قبول است بیا برو! اما نمی‌دانم رابطه‌اش با حسین چی بود؟ خدایا اجازه می‌دهی من تا آخر هر چه دارم قربانی کنم؟ بیاور حسین قربانی‌هایت را. می‌پرسیدند این بچه‌ها را کجا می‌بری؟ نمی‌توانست حسین(ع) جواب بدهد. نمی‌فهمیدند آنها. یک فرصت استثنایی برای من پیش آمده قربانی بدهم. ان‌شاءالله سال آینده عرفه این عرض بنده را به یاد داشته باشید دعای عرفه‌ات متحوّل خواهد شد.

هدیه یک روضه خوان است به عزاداران اباعبدالله‌الحسین(ع)، دوستانِ من شکر بهترینش این است که نعمت را در راه خودش مصرف کنی، نعمت را در راه خودش مصرف کنی، بهترینش این است که قربانی بدهی. در هیچ دعایی مثل دعای عرفه شکر جاری نیست، نمونۀ اعلای مناجات شاکرانه با خداوند متعال دعای عرفه است. عجیب و غریب اباعبدالله‌الحسین ولع تشکر از خدا را در این دعا نشان می‌دهد، اصلاً این دعا را باید اسمش را گذاشت دعای شکر، اینقدر قشنگ از نعماتی که از خدا گرفته حسین تشکر می‌کند که این تشکرها انگار آرزوی حسین است که خدا این نعمت‌هایی که به من دادی چه‌جوری در راه تو مصرف کنم یعنی فدای تو بکنم؟ امشب هر کسی می‌خواهد برود کربلا دعای عرفه را در بدن حسین ببیند، همه را خدا اجازه داد بیاور فدا کن!

سخت‌ترین امری که فدا کرد چی‌ها بودند؟ ان‌شاءالله می‌رویم یک روز حسین فاطمه(س) را صحرای محشر می‌بینیم، روضه‌های زیادی می‌شنویم. آنجا از خودِ حضرت می‌پرسیم. به نظر می‌آید سخت‌ترین بخش فداکاری حسین می‌دانید کجا بود؟ لحظۀ آخر، حسین(ع) داشت کجا را نگاه می‌کرد، که سر از بدن مطهرش جدا کردند؟ نگران خیمه‌ها بود. زینبم این دخترها را مواظب باش... این دخترکانِ من را مراقب باش... زینبم، زینبم، زینبم، ای امام زین‌العابدین، شما که گریۀ بر حسین(ع) را دوست داشتید یک جمله از امام زین‌العابدین بگویم. درد امام زین‌العابدین(ع) آن درد با عظمتش این بود: خدا به امام زین‌العابدین(ع)  فرصت نداد، امر فرمود عزیزم، تو نباید فدا بشوی. همچین که صدای غریبیِ حسین(ع) بلند شد، به شمشیری تکیه کرد، هی خودش را دارد می‌کشاند بیاید به سمت حسین(ع). آقا فرمود: زینبم، جانِ تو و جانِ علیِ من، نگذاری امامت قطع بشود! «الا لعنة‌الله علی‌القوم الظالمین».

---------------------------------------------

(1) غررالحکم/حدیث2041

(2) غررالحکم/حدیث3925

(3) آل عمران/83

(4) امیرالمؤمنین علی(ع): «... وَ کَانَتِ الْأُمَمُ السَّالِفَةُ تَحْمِلُ قَرَابِینَهَا عَلَى أَعْنَاقِهَا إِلَى بَیْتِ الْمَقْدِسِ فَمَنْ قَبِلْتُ ذَلِکَ مِنْهُ أَرْسَلْتُ عَلَیْهِ نَاراً فَأَکَلَتْهُ، فَرَجَعَ مَسْرُوراً وَ مَنْ لَمْ أَقْبَلْ مِنْهُ ذَلِکَ رَجَعَ مَثْبُوراً، وَ قَدْ جَعَلْتُ قُرْبَانَ أُمَّتِکَ فِی بُطُونِ فُقَرَائِهَا وَ مَسَاکِینِهَا...»(احتجاج طبرسی/1/221)

(5) از جمله: «یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون»‏(بقره/3) و «أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ»(بقره/43)

(6) رسول خدا(ص): «مَن ماتَ و لَم یَغْزُ، و لَم یُحدِّثْ بهِ نَفسَهُ، ماتَ على شُعْبَةٍ مِن نِفاقٍ؛ کسى که جهاد نکرده یا آرزوى جهاد نداشته باشد و بمیرد به نوعى نفاق مرده است.»(میزان الحکمه/2829)

(7) حجرات/15

(8) نهج البلاغه، حکمت441

(9) عن الرضا(ع): «لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِبْرَاهِیمَ ع أَنْ یَذْبَحَ مَکَانَ ابْنِهِ إِسْمَاعِیلَ الْکَبْشَ الَّذِی أَنْزَلَهُ عَلَیْهِ تَمَنَّى إِبْرَاهِیمُ ع أَنْ یَکُونَ یَذْبَحُ ابْنَهُ إِسْمَاعِیلَ ع بِیَدِهِ وَ أَنَّهُ لَمْ یُؤْمَرْ بِذَبْحِ الْکَبْشِ مَکَانَهُ لِیَرْجِعَ إِلَى قَلْبِهِ مَا یَرْجِعُ إِلَى قَلْبِ الْوَالِدِ الَّذِی یَذْبَحُ أَعَزَّ وُلْدِهِ بِیَدِهِ فَیَسْتَحِقَّ بِذَلِکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ مَنْ أَحَبُّ خَلْقِی إِلَیْکَ فَقَالَ یَا رَبِّ مَا خَلَقْتَ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ حَبِیبِکَ مُحَمَّدٍ ص فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ أَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ نَفْسُکَ قَالَ بَلْ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ نَفْسِی قَالَ فَوَلَدُهُ أَحَبُّ إِلَیْکَ أَوْ وَلَدُکَ قَالَ بَلْ وَلَدُهُ قَالَ فَذَبْحُ وَلَدِهِ ظُلْماً عَلَى أَعْدَائِهِ أَوجَعُ لِقَلْبِکَ أَوْ ذَبْحُ وَلَدِکَ بِیَدِکَ فِی طَاعَتِی قَالَ یَا رَبِّ بَلْ ذَبْحُهُ عَلَى أَیْدِی أَعْدَائِهِ أَوْجَعُ لِقَلْبِی قَالَ یَا إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ طَائِفَةً تَزْعُمُ أَنَّهَا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص سَتَقْتُلُ الْحُسَیْنَ ع ابْنَهُ مِنْ بَعْدِهِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْشُ فَیَسْتَوْجِبُونَ بِذَلِکَ سَخَطِی فَجَزِعَ إِبْرَاهِیمُ ع لِذَلِکَ وَ تَوَجَّعَ قَلْبُهُ وَ أَقْبَلَ یَبْکِی فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ یَا إِبْرَاهِیمُ قَدْ فَدَیْتُ جَزَعَکَ عَلَى ابْنِکَ إِسْمَاعِیلَ لَوْ ذَبَحْتَهُ بِیَدِکَ بِجَزَعِکَ عَلَى الْحُسَیْنِ ع وَ قَتْلِهِ وَ أَوْجَبْتُ لَکَ أَرْفَعَ دَرَجَاتِ أَهْلِ الثَّوَابِ عَلَى الْمَصَائِبِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه‏» ترجمه: «هنگامى که حقتعالى حضرت ابراهیم (ع) را امر فرمود که جاى فرزندش اسماعیل بره که از براى او فرستاده بود قربانى کند ابراهیم (ع) از خداوند آرزو کرد که کاش فرزند خود اسماعیل را بدست خود در راه خدا قربانى میکردم و کاش مأمور نشده بودم بقربانى کردن بره جاى اسماعیل تا اینکه قلب من رجوع کند و قلب پدرى شود که عزیزترین فرزندان خود را بدست خود در راه دوست قربانى کند و باین سبب درجه‏هاى او بلندتر شود از کسانى را که حقتعالى بآنها ثواب عطا فرموده بجهت نزول مصائب بآنها حقتعالى وحى بسوى او فرستاد که اى ابراهیم از مخلوق من کیست دوست‏تر بسوى تو عرض کرد پروردگارا این همه مخلوق را که آفریدى احدى را بیش از حبیب تو محمد مصطفى (ص) دوست‏تر ندارم حقتعالى باو وحى فرستاد که آیا او را بیشتر دوست میدارى یا خود را عرض کرد بلکه او را فرمود فرزند او را بیشتر دوست میدارى یا فرزند خودت را عرض کرد بلکه فرزند او را فرمود قربانى شدن فرزند او بر دست دشمنان او از روى ظلم بیشتر دل ترا بدرد مى‏آورد یا قربانى کردن فرزند خود را بدست خود در اطاعت من عرض کرد بلکه قربانى شدن فرزند او بر دست دشمنان او بیشتر دلم را بدرد مى- آورد فرمود اى ابراهیم طائفه را گمان برسد که از امت محمد (ص) باشند و بکشند فرزند او حسین را بعد از او بجور و ستم مانند آنکه بره را ذبح کنند یعنى قتل آن حضرت نزد آنها عظمى ندارد و مستوجب شوند باین سبب سخط و غضب مرا پس فریاد و فغان ابراهیم (ع) بلند شد و دل او بدرد آمد و شروع کرد بگریه کردن پس خطاب از مصدر جلال الهى رسید که اى ابراهیم جزع و فغان تو را فداى فرزندت اسماعیل قرار دادم مثل آنکه اسماعیل را بدست خودت فدا کرده چون بر حسین (ع) و قتل‏ او گریه کردى و واجب گردانیدم از براى تو بلندترین درجات کسانى را که ثواب دادم بجهت مصائب و این است تفسیر قول حقتعالى که میفرماید وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم‏» عیون اخبار الرضا/1/209. ترجمه اقا نجفی اصفهانی.

(10) توبه/83 – برای مطالعه شأن نزول آیه، رجوع فرمایید به تفسیر نمونه، ذیل همین آیه.

(11) مائده/54 – ترجمه: اى اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد [زیانى به خدا نمى‏رساند] خدا به زودى گروهى را مى‏آورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند در برابر مؤمنانْ فروتن‏اند، و در برابر کافرانْ سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد مى‏کنند، و از سرزنش هیچ سرزنش کننده‏اى نمى‏ترسند. این فضل خداست که به هر کس بخواهد مى‏دهد و خدا بسیار عطاکننده و داناست. – علامه طباطبایی در ذیل همین آیه توضیح می‌دهد که ارتداد در این آیه به معنی کسانی است که « باکى ندارند از اینکه با از دست دادن سرمایه دین، دنیا را به دست آورند و آنچه در نزد دشمنان دین از عزت کاذب و مقام‏هاى حیوانى و فانى سراغ دارند را مقدم مى‏دارند بر عزت حقیقى که تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنین است و بر سعادت واقعى که هم شامل زندگى دنیا است و هم آخرت.»

(12) محمد/38

(13) من لایحضره الفقیه/4/412

(14) نهج البلاغه، خطبه 27

(15) رسول خدا(ص): مَن طَلَبَ الشهادَةَ صادِقا اُعطِیَها ، و لَو لَم تُصِبْهُ (میزان الحکمه/حدیث9948)

(16) نهج البلاغه، حکمت 425

(17) رک: پاورقی 6.

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...