آخرین آمادگی برای ظهور؛ اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه –جلسه 6
اولین اصل مدیریت، رعایت کرامت و عزت انسان است/ برای اینکه بچهات درسخوان بشود، عزتش را لِه نکن!/ چرا تئاتر بازیکردن برای بچۀ دبستانی لازم است؟
شناسنامه:
- مکان: تهران، دانشگاه امام صادق(ع)
- زمان: محرم98
- صوت: اینجا
- موضوع: آخرین آمادگی برای ظهور؛ اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه
- تاریخ: 98/06/14
مهمترین آفت مدیریت این است که مدیر با قدرتی که در اختیار دارد، کرامت و عزت انسانها را له کند! لذا اصل اول در مدیریت «رسیدن به هدف» نیست؛ این است که مدیر، کرامت و عزتِ خود و افراد زیردست خود را حفظ کند. در سطوح مختلف مدیریت، باید «کرامت مردم»، «کرامت خانواده» و «کرامتِ خود» حفظ بشود.
چرا انسان به مدیریت احتیاج دارد؟
- قبل از اینکه انسان متوجه بشود که اراده و اختیار دارد، قبل از اینکه انسان متوجه بشود که میتواند از ابزار استفاده کند، قبل از اینکه انسان متوجه بشود که میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند و در این ارتباطها تأثیر بگذارد و تأثیر بپذیرد؛ یعنی در دورانی که مثلاً آغاز نوجوانی گفته میشود که انسان کمکم دارد متوجه داراییها و تواناییهای خودش میشود و حتی قبل از این دوران، انسان باید با مدیریت آشنا بشود.
- انسان باید بداند که «خواستههای خودش را باید مدیریت کند و روابطش را باید مدیریت کند و ابزار و امکانات را هم باید مدیریت کند» و الا انسان تبدیل میشود به یک موجود جذبشونده؛ یک موجودی که با ترس، منفعل میشود و به هر سو کشیده میشود.
یا مدیر هستی یا منفعل!/در فرهنگ غرب، رام و منفعلبودن یک امتیاز محسوب میشود
- کلمهای که در مقابل کلمۀ مدیریت میتوان بهکار برد، شاید کلمۀ منفعلبودن باشد. یا مدیر هستی یا منفعل! یکی از تفاوتهای فرهنگ اسلام با فرهنگ غرب دقیقاً این است که در فرهنگ غرب، انسانِ رام و منفعلبودن یک امتیاز است. گاهی از اوقات احساس میشود که آموزش و پرورش ما هم میخواهد انسانِ رام و «منفعل» تربیت کند که این هم غلط است. یعنی این اثر تربیتی در فرایند تعریم و تربیت، غلبه دارد.
- هرکسی باید مدیر باشد؛ اولاً خودش را مدیریت کند و در مرحلۀ بعد، دیگران را مدیریت کند. اتفاقاً این موضوع که انسان باید خودش را مدیریت کند، موضوعی است که در علوم انسانی بهویژه در روانشناسی خیلی به آن توجه کردهاند. در روانشناسی میگویند: کسی که خودش را مدیریت کرد توانمند میشود که روابطش را هم مدیریت کند و توانمند میشود که محیط را هم مدیریت کند و در زندگیاش موفق خواهد بود.
«مدیریتِ خود» یعنی اینکه گرایشهای متفاوت خودمان را مدیریت کنیم
- مدیریتکردن دیگران یعنی اینکه چند نفر آدم را مدیریت کنیم، اما مدیریتِ خود یعنی اینکه گرایشهای متفاوت خودمان را مدیریت میکنیم. مدیریت در عالم خارج یعنی اهدافت را مدیریت کنی. وقتی انسان میبیند که اهداف متعدد و متنوعی دارد یا ابزار متنوعی دارد یا افراد متعدد یا ملاحظات متعددی وجود دارد، و بعد سعی میکند بین اینها ارتباط برقرار کند، این یعنی دارد مدیریت میکند.
- «مدیریتِ خود» و اینکه انسان، خودش را مدیریت کند، یک اصطلاح نسبتاً رایج است و جزء نکاتی است که در علوم انسانی جدیداً به آن توجه کردهاند؛ از این جهت، باید به علوم انسانی تبریک بگوییم.
در «مدیریتِ خود» هم مثل مدیریت جامعه، نیاز به شناسایی تواناییها و داراییهای خود داریم
- همانطور که در مدیریت به معنای اجتماعیِ کلمه، شما نیاز به شناسایی امکانات دارید، در مدیریتِ خودتان هم نیاز به شناسایی امکانات، تواناییها و داراییهای خودتان دارید.
- همانجوری که جدول «SWOT» را در مدیریت و برنامهریزی راهبردی در نظر میگیرید، یعنی نقاط قوت، نقاط ضعف، تهدیدها و فرصتها را درنظر میگیرید، همین را یک انسان هم باید برای خودش فهرست کند. نباید کسی بدون توجه به تهدیدها از خانه بیرون برود، نباید کسی بدون توجه به تهدیدها در خانه تنها بماند، نباید کسی بدون توجه به نقاط قوت خودش از خانه بیرون برود. چون ممکن است مثلاً چهار نفر بهظاهر موفقتر از خودش ببیند، و منفعل یا مرعوب بشود. نباید انسان بدون دیدن فرصتهای خودش شروع کند به برنامهریزی کردن! اگر فرصتها را در نظر نگیری، مأیوس میشوی. همان اتفاقهایی که در مدیریتِ موفق جامعه میافتد، همان اتفاقها در «مدیریت خود» میافتد.
یک مدیر خوب در مقابل هر حرفی، اول میگوید «بگذارید بررسی کنم»
- من هرچیزی را خواستم، اول باید ببینم که الان وقتش هست این خواستۀ خودم را برآورده کنم یا نه؟ این یعنی مدیریت! یک مدیر خوب، وقتی پیشنهاد یا خواستۀ شما را-دربارۀ مسائل مربوط به مدیریتش- بشنود، اولین حرفی که میزند این است که «بگذارید من بررسی کنم»
- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «إِذَا تَفَقَّهَ الرَّفِیعُ تَوَاضَعَ» (غررالحکم/4048) تواضع یک کسی که رفعت و مقامی دارد، به این نیست که دستش را بگذارد روی سینهاش و مدام کرنش کند یا سرش را پایین بیاورد. وقتی همۀ مسائل را خوب بررسی بکند، یعنی تواضع کرده است، اما وقتی بررسی نکند و بدون بررسی تصمیم بگیرد، یعنی تواضع نکرده است و متکبرانه دارد مدیرت میکند.
- در «مدیریتِ خود» هم همینطور است، وقتی خودت را مدیریت میکنی، هرچه دلت خواست اول باید بگویی «صبر کن بررسی کنم» اصلاً همین، یک قدم فوقالعاده در مدیریتِ خود است.
مبارزه با هوای نفس، چیزی جز مدیریتِ خود نیست
- مبارزه با هوای نفس هم چیزی جز مدیریت خود نیست، مبارزه با گرایشهای بیارزش چیزی جز مدیریت خود نیست و مدیریت خود، معنایش این نیست که ما بهطور مطلق در مقابل لذتها بایستیم، بلکه باید برنامهریزی کنیم تا به بالاترین لذتها را برسیم.
- جامعه ظرفیت برخی از ادبیات اصیل دینی را ندارد، بهخاطر اینکه جامعۀ ما به شدت تحت تأثیر عوامزدگیِ منحط فرهنگ غربی است لذا بعضی چیزها را نمیشود در جامعه گفت؛ با اینکه دربارۀ این موضوعات، حدیث و آیه هم وجود دارد.
مدیریت یعنی برنامهریزی برای رسیدن به لذت خوب/ مدیریت یعنی «چگونه با رنج، برخورد کنیم؟»
- مدیریت این نیست که فقط به لذت بگویی «دورباش کورباش»! مدیریت این است که برای رسیدن به لذتِ خوب برنامهریزی کنی. در این زمینه، چه دستورات نابی در دین ما وجود دارد! منتها این فرهنگ غرب که همهچیز را به مسخره گرفته و نمیخواهد اصلاً کسی مدیریت کند و حتی فکر کند، محیط را خراب کرده است لذا خیلی از این حرفها را نمیشود مطرح کرد.
- مدیریت یعنی اینکه «من با رنج چگونه برخورد کنم؟» مثلاً در توصیههای اولیه برای فوریتهای پزشکی در هنگام حوادث ناگوار، اولین توصیه این است که «خونسردی خودتان را حفظ کنید» این یک اصل مدیریتی است، درواقع معنایش این است که «رنج را باید مدیریت کنی»
- کافی است آدمها یاد بگیرند که در مواجهۀ با رنج، اول خونسردی خودشان را حفظ کنند! این قدم اول مدیریت است. بعداً چهکار کنیم؟ بیتاب نشو، جزع نکن، فزع نکن، آرام باش، شاید این رنج برایت مفید باشد.
بخشی از دینداریِ مرد وابسته است به اینکه با چه زنی ازدواج میکند/ مردان تحت تأثیر مربیگری مدبرانۀ زنان خود هستند
- تا اینجا یک اجمالی را دربارۀ «مدیریت خود» بیان کردیم. حالا یک اجمال دیگر هم دربارۀ مدیریت خانواده بیان کنیم: مدیریت کلان خانواده طبیعتاً با مرد است، مدیریت داخل خانه-که مهمترین بخش آن یعنی بحث تربیت، در همان مدیریت داخل خانه است- برعهدۀ خانم است؛ حتی تربیت مردش! بخشی از دینداریِ مرد وابسته است به اینکه با چه زنی ازدواج میکند.
- مردان تحت تأثیر مربیگری مدبرانۀ زنان خود هستند، این را بر اساس کلام أمیرالمؤمنین(ع) میتوان گفت. ایشان دربارۀ حضرت زهرا(س) میفرماید: «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه» (مناقب آلابیطالب(ع)/3/356) ایشان کمک بسیار خوبی است برای بندگی خدا! یعنی زن خوب کلاً اینگونه است، نه اینکه حضرت زهرا(س) فقط اینطور باشد، البته حضرت زهرا(س) در اوج است. هرچند ما بگوییم که علیبنابیطالب(ع) نیازی به مدیریت و تربیتشدن توسط حضرت زهرا(س) ندارد ولی اینقدر این قصه مهم است که امیرالمؤمنین(ع) به صراحت بیان میکند، میفرماید فاطمۀ من، خوب کمکی است برای اینکه من بروم خدا را بندگی کنم. ببینید چقدر زیباست!
بخشهای حساستر مدیریت در خانواده با زن است
- به هیچوجه مدیریت از زن سلب نمیشود بلکه بخشهای حساستر مدیریت در خانواده با او است، و اینکه مدیریت کلان با مرد هست، هیچ فضیلتی برای مرد محسوب نمیشود. آیۀ قرآن میفرماید: «وَ لا تَتَمَنَّوْا ما فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْن» (نساء/32) موقعیتهای همدیگر را تمنا نکنید، هرکسی در موقعیت خودش، شروع کند به کارکردن و سعیکند کار خودش را قشنگ اجرا کند.
بچه اگر از کودکی، مدیریت را یاد بگیرد، نقشپذیری را هم میآموزد
- بچه اگر از همان دوران کودکی، مدیریت را یاد گرفته باشد، نقشپذیری را هم یاد میگیرد، بچهها باید در گروه شروع کنند به فعالیتکردن و تقسیم کارکردن باهمدیگر و هر دفعه یک نقشی را بپذیرند. لذا تئاتر بازیکردن برای بچههای دبستانی فوقالعاده ضروری و لازم است.
- بچهها باید تئاتر بازی کنند. نگویید «مگر اینها میخواهد هنرپیشه بشوند؟!» به هنرپیشگی چه ربطی دارد؟ مگر وقتی بچهها در حیاط مدرسه توپبازی میکنند، میخواهند بروند فوتبالیست بشوند یا عضو تیمملی بشوند؟ اکثرشان میخواهند بروند مهندس یا دکتر یا طلبه و.. بشوند اما توپبازی هم دارند میکنند، پس چرا توپبازی میکنند؟
چرا تئاتر بازیکردن برای بچۀ دبستانی لازم است؟
- اگر بچهها تئاتر بازی کنند، ارزشش خیلی بالاتر از توپبازی است. وقتی کسی تئاتر بازی کرد، یعنی یک نقشی پیدا میکند که در این نقش، یک رفتاری را انجام میدهد و بعد، کارگردان به او میگوید: «حالا از این نقش بیرون بیا و برو توی نقش بعدی!» او هم میرود توی نقش بعدی و دوباره یک نقش دیگر را تجربه میکند. آنوقت اگر از یک طلبهای مثل بنده بخواهند که برای این بچهها دربارۀ نماز صحبت بکنم، من یک جلسه میروم به آنها میگویم: «بچهها وقتی که رفتید سر نماز، حس عبد بگیرید!» بچههایی که تئاتر بازی کردهاند، توان درک این حرف را دارند اما آن بچهای که تئاتر بازی نکرده است، اصلاً نمیفهمد اینکه «حس عبد بگیرید» یعنی چه؟ آنوقت شما چطور میخواهید این را به بچه بفهمانید؟!
- بچه باید نقش بپذیرد! حتی خوب است که بچهها بتوانند در یک تئاتر، چندبار نقش عوض کنند و دوباره اجرا کنند؛ مثلاً یکبار نقش پدر، یکبار نقش پسر، یکبار نقش معلم و... بعد ببینند چطوری توی نقش خودشان قرار میگیرند؟ البته این بچهها اکثراً بنا نیست در حد تیم ملی، بازیگر بشوند! یعنی بنا نیست حرفهای به این کار ادامه بدهند و ما هم نمیخواهیم در کار بازیگرها و تئاتریها و سینماییها دخالت کنیم! این بچه همانطوری که در حیاط مدرسه فوتبال بازی میکند، دارد تئاتر هم بازی میکند ولی برایش مفیدتر است از اینکه دنبال یک توپ قلقلی بیفتد و به نتیجۀ خاصی هم نرسد!
- بهجای فوتبال، ورزشهای خیلی بهتری هم وجود دارد که طبیعتاً بنده کوهنوردی را پیشنهاد میکنم. البته در فوتبال هم یک کار جمعی وجود دارد که در آنجا نقشپذیری-به یک نوعی- هست، منتها بههیچوجه اثرش به اندازۀ نقشپذیری در تئاتر نیست.
ما در جریان مدیریت، نقشپذیری را هم تمرین میکنیم
- ما در جریان مدیریت، نقشپذیری را هم تمرین میکنیم، وقتی نقشپذیری را تمرین کردیم و بعد به یک محیطی رفتیم که یککسی مدیر بود، از او میپذیریم که مدیریت کند، چون میدانیم که «او الان مدیر است و یک مدیر هم باید همین رفتارها را انجام بدهد و من الان کارمند هستم...» یا اگر خود ما مدیر شدیم، میدانیم با کارمندهای خودمان چگونه باید برخورد کنیم.
- آموختن مدیریت یک توامندی فوقالعاده است، در خانه مدیریت کلان برعهدۀ مرد است و مدیریتی که داخل خانه هست، برعهدۀ خانم است. در واقع به تعبیری که از منابع دینی پیدا کردهایم-و اخیراً این تعبیر را برخی از اندیشمندان علوم انسانی هم گفتهاند- این است که «مدیریت عاطفی در خانه با زن است»
اینکه مدیریت عاطفی با زن است؛ یعنی بر مرد هم مدیریت دارد
- اینکه در خانه مدیریت عاطفی با زن است، یعنی بر مرد هم مدیریت دارد. عدهای به دیدن امامحسین(ع) آمدند و دیدند که حضرت در خانهاش، پرده و پُشتی گذاشته است، گفتند: وضع خانۀ شما خیلی پررونق شده، درحالیکه خانۀ پدر شما خیلی زاهدانهتر بود. حضرت فرمود: همسرم اینطوری دوست دارد (امام صادق(ع): دَخَلَ قَوْمٌ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فَقَالُوا یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ نَرَى فِی مَنْزِلِکَ أَشْیَاءَ نَکْرَهُهَا وَ إِذَا فِی مَنْزِلِهِ بُسُطٌ وَ نَمَارِقُ فَقَالَ ع إِنَّا نَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ فَنُعْطِیهِنَّ مُهُورَهُنَّ فَیَشْتَرِینَ مَا شِئْنَ لَیْسَ لَنَا مِنْهُ شَیْءٌ ؛کافی/6/476) در اینجا میتوان گفت که خانم امامحسین(ع) دارد ایشان را مدیریت میکند
- یک کسی به دیدن امام باقر(ع) آمد و دید که ایشان تقریباً لباس قرمز پوشیده است، گفت: چرا این لباس قرمز رنگ را پوشیدهاید؟ حضرت فرمودند: این رنگ را خانمم دوست دارد؛ من هم برای داخل خانه پوشیدم، برای بیرون که نپوشیدم. (دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ عَلَیْهِ مِلْحَفَةٌ حَمْرَاءُ جَدِیدَةٌ شَدِیدَةُ الْحُمْرَةِ...؛ کافی/6/447) یعنی خانم میگوید من این را دوست دارم و دارد رفتار مردش را مدیریت میکند و مردش هم امام معصوم است! از نظر معنوی، یک همسر خوب میتواند کمک خوبی برای بندگی خدا باشد «نِعْمَ الْعَوْنُ عَلَى طَاعَةِ اللَّه» از نظر زندگی عادی هم این مدیریت را توسط خانم در خانه میبینید.
گاهی مرد و زن باهم، بچهها را مدیریت میکنند
- وقتی میگوییم «مدیریت در خانه» فقط مقصودمان مدیریتِ مرد نیست، ضمن اینکه گاهی مرد و زن باهم، بچهها را مدیریت میکنند. شاید یکی از حکمتها یا دلائل اینکه مرد و زن باید دو نفر باشند تا بچه داشته باشند، بهخاطر این باشد که اصلاً تربیت بچه با تئاتر خیلی بهتر ممکن است! این مامان و بابا نقش بازی میکنند و این بچه تربیت میشود!
- مثلاً اگر خانوادهای فقط یک فرزند دارند و پدر و مادر میبینند که بچهشان قُدبازی در میآورد و عذرخواهی بلد نیست، میتوانند یک برنامهای بین خودشان بگذارند و باهمدیگر، نقشِ عذرخواهیکردن را جلوی بچه، بازی کنند. مثلاً این خانم مدام به آقا میگوید «من معذرت میخواهم، واقعاً معذرت میخواهم» او هم میگوید «خُب اشکال ندارد، من بخشیدم» دوباره چند دقیقه دیگر، آقا میگوید «واقعاً من معذرت میخواهم...» این بچه یکبار به پدر نگاه میکند و یکبار به مادر نگاه میکند و میبیند که اینها چقدر از همدیگر عذرخواهی میکنند! یکی دو هفته بعد، کمکم خودش هم شروع میکند به عذرخواهی کردن.
پدر و مادر با همدیگر، نقش بازی میکنند و رفتار بچه را مدیریت میکنند
- یعنی گاهی پدر و مادر با مشارکت همدیگر، نقش بازی میکنند و رفتار بچه را مدیریت میکنند. البته بهترین شیوۀ تربیت بچه این است که بچههای دیگری هم در این خانواهد باشند و بعد در درگیری بین بچهها و اتفاقهایی که در خانه میافتد، بچهها خود بهخود خیلی چیزها را یاد میگیرند. وقتی در یک خانواده چندتا بچه باشند و بچهها ببینند که مادر یا پدر دارند برنامهها و خواستههای بچهها را مدیریت میکنند، کمکم خودشان هم مدیریت را یاد میگیرند.
- البته بعضیها کلاً مدیریتگریز هستند، آنها لابد با سگ و گربه زندگی میکنند. چون بالاخره مدیریتکردن آدم، کار سختی است و آنها میخواهند از این سختی فرار کنند، لذا بهسراغ برخی حیوانات میروند.
- وقتی از مدیریت در خانواده صحبت میکنیم، هم مدیریت مرد را میگوییم و هم مدیریت زن را. البته نسبت این دوتا مدیریت باهمدیگر بحث بسیار مفصلی دارد که الان نمیخواهیم به آن بپردازیم، فقط به همین جمله اکتفا میکنیم که «مدیریت کلان خانواده با مرد است و مدیریت داخل خانه و مدیریت عاطفی با زن هست» این یک تقسیم مدیریتی است که بهجای خودش محفوظ است. ولی هردوی اینها مدیر هستند، هردوتا باید رفتار خودشان و روابطشان و اتفاقهایی که در خانه میافتد را مدیریت کنند و البته در این زمینه، ما در جامعهمان ضعف زیاد داریم.
برای مدیریت جامعه لااقل دو سطح قائلیم:
- تا اینجای بحث؛ «مدیریت خود» و «مدیریت خانواده» را یکمقدار توضیح دادیم و فقط یک بخش دیگر میماند که «مدیریت جامعه» است. برای مدیریت در جامعه هم لااقل دو سطح قائل هستیم (البته در اینجا صرفاً در حد بحث خودمان این تقسیمبندی را مطرح میکنیم و الا بحث مدیریت، خودش به یک دورۀ کارشناسی ارشد و دکترا نیاز دارد)
- مدیریت جامعه، لااقل دو سطح دارد: «مدیریت سازمانها و نهادها و...» مثلاً مدیر یک مدرسه، مدیر یک دانشگاه، مدیر یک اداره، مدیر یک کارخانه و... یکی دیگر هم مدیریتهای کلان اجتماعی است که اصطلاحاً ممکن است به مدیرانش بگویند «مقامات سیاسی»؛ مثلاً استاندار، رئیسجمهور، رهبر، نمایندۀ مجلس و...وقتی از «مدیریت در جامعه» صحبت میکنیم، هر دو نوع یا هر دو سطح این مدیریت را در نظر میگیریم.
مدیریتِ خود، مدیریت خانواده و مدیریت جامعه، اصول مشترکی دارند
- راز این بحث و گفتگوی ما دربارۀ مدیریت، این است که «اصول مشترکی» وجود دارد برای مدیریت خود، مدیریت خانواده و مدیریت جامعه (در هر دو سطح).
- اولین اصل مهم در مدیریت چیست؟ بگویید اولین و مهمترین آسیب مدیریت چیست، تا بنده بگویم اولین اصلی که در مدیریت باید رعایت بشود چیست؟ اولین لطمهای که در جریان مدیریت، به انسانها یا جامعۀ انسانی وارد میشود چیست که معمولاً کسی حواسش به آن نیست؟
- وقتی به یک کسی چاقوی تیز میدهند و میگویند «این میوه را پوست بکن یا این پیاز را خرد کن» اولین چیزی که میگویند این است که «مراقب باش دستت را نبری؛ این چاقو خیلی تیز است!» اولین ضرری که چاقو میتواند بزند، این است که ممکن است دست آدم را ببرد، لذا اولین توصیه این است که «مواظب باش، این چاقو دستت را نبرد»
اولین اصل در مدیریت، رعایت کرامت و عزت انسان است
- مدیریت در واقع یکجور قدرت، یکجور برتری، یکجور اختیار برای ادارهکردن، پدید میآورد و این هم اجتنابناپذیر است، نمیشود که انسانها بدون مدیریت، باهم زندگی کنند. اولین آسیب مدیریت، همان چیزی است که اولین توصیه یا اولین اصل مدیریت را شکل میدهد و آن «رعایت کرامت و عزت انسان» است.
- آقایی که مدیر شدهای، میخواهی چهکار کنی؟ مثلاً میگوید: «میخواهم کارخانهام این تولید را داشته باشد...» خُب یکوقت بهخاطر اینکه کارخانهات این تولید را داشته باشد، کارگر را له نکنی؛ عزت و کرامت او را لِه نکنی! از این کارگرها، هرجوری استفاده نکنی تا بههر قیمتی کارِ کارخانهات راه بیفتد!
در مدیریت جامعه هم اولین اصل، حفظ کرامت و عزت مردم است
- آقای سیاستمدار! یکوقت برای اینکه جامعه را به هدفی که مد نظر داری-که نمیدانم هدفت خوب است یا بد- برسانی، عزت جامعه و کرامت انسانها را از بین نبری! باید عزت و کرامت مردم را حفظ کنی!
- اگر یککسی رفت برای انتخابات کاندیدا شد، اما در جریان کاندیداتوری، تبلیغات و سبک برخوردش یکجوری بود که عزت جامعه و عزت مردم را لکهدار میکرد، او شایستگی حضور در مدیریت کلان جامعه را ندارد. مثلاً کاندیدایی که خیلی راحت میایستد و تخریب میکند، دروغ میگوید و عین بیبیسی خبیث رفتار میکند، این فرد باید از جریان انتخابات کنار گذاشته شود؛ تعارف که نداریم! چرا؟ برای اینکه عزت جامعه را حفظ نکرده است!
- بالاخره در هر سطحی از مدیریت، اصل اول «به هدف رسیدن» نیست که مدیران معمولاً مد نظرشان است، بلکه اصل اول، حفظ کرامت و عزت انسان است. رسول خدا(ص) و ائمۀ هدی(ع) در جریان مدیریت جامعه، این اصل را رعایت میکردند. حالا اگر خواستی این اصل را رعایت کنی، اما ضربه خوردی یا مسخرهات کردند، تکلیف چیست؟ اشکالی ندارد، کمااینکه نمونههایش در زندگی انبیاء و اولیاء وجود دارد.
در خانواده هم اصل اول مدیریت، حفظ کرامت و عزت است
- حالا ببینیم در خانواده، اصل اول مدیریت چیست؟ پدر و مادر عزیز، شما که میخواهی بچهات را مدیریت کنی. بعضیها کرامت و عزت بچههایشان را رعایت نمیکنند و میخواهند به هر قیمتی که شده، بچهشان در فلان رشتۀ کنکور برود قبول بشود! اینطوری که درست نیست. بعضیها بچهشان را میسوزانند، بچهشان را پنهانکار میکنند، بچهشان را ذلیل میکنند، برای اینکه به نتیجۀ خاصی در اهداف تربیتی برسند، درحالیکه نباید این کار را بکنید! اگر میخواهید بچه شما نمازخوان بشود، باید با حفظ کرامت باشد، اگر میخواهد درسخوان بشود، با حفظ کرامت باشد، هر افتخاری را برای خانواده میخواهد تأمین بکند، باید با حفظ کرامت بچه باشد.
- شاید بگویید: «اینکه جزء اصول تربیت است!» بله، طبیعتاً بخشی از مدیریت در خانواده، بحث تربیت است؛ کمااینکه «مدیریت خود» هم درواقع همان خودسازی است.
در «مدیریتِ خود» هم اولین اصل، رعایت عزت و کرامت است
- اگر خواستی خودت را مدیریت بکنی، اولین اصلی که باید در نظر بگیری همان «عزت» است! مگر در مدیریتِ خود، اولین ضرری که ممکن است به آدم برسد، عزت است؟ بله!
- شما در مدیریت یک مدرسه، چندتا دانشآموز را داری مدیریت میکنی، در مدیریت خانه هم، چند نفر را داری مدیریت میکنی، در مدیریت کارخانه هم یک عده کارگر را مدیریت میکنی در مدیریت جامعۀ کلانتر هم به شرح ایضاً. اما در مدیریت خودت داری چهکار میکنی؟ در مدیریت خودت، چندتا «خواسته» را داری مدیریت میکنی. اگر به حرف شرترین و شلوغکنندهترین خواستههای خودت گوش بدهی، آنها ذلیلت میکنند.
- هر موقع خواستی هر خواستهای را جواب بدهی، اول به آن بگو: «من نباید ذلیل بشوم» شما این حرف را ببرید پیش علمای اخلاق، اساتید عرفان یا کسانی که همۀ کتابهای تهذیب نفس و تزکیۀ نفس را خواندهاند، بگویید: «آیا این لااقل جزء اولینها هست یا نه؟» اینکه «عزت و کرامت خودت را حفظ کن!»
• امام صادق(ع) میفرماید: «ما مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ» (کافی/2/320) چقدر زشت است برای انسان مؤمن که یک میلی داشته باشد که این میل، او را ذلیلش بکند.
- مادرها وقتی میخواهند بچههایشان را باحیا بار بیاورند چهکار را میکنند؛ مثلاً وقتی میخواهند به مهمانی بروند، به بچه میگویند: «اگر به میوه یا شیرینی خیلی میل پیدا کردی که بخوری، آبروی ما را نبری! بگذار من خودم به تو میدهم، یا صبر کن خودِ میزبان تعارف کند...» این خیلی مهم است که شما بتوانی بچهات را مدیر بار بیاوری برای کنترل نفسش؛ این یعنی همان «مبارزه با هوای نفس» که گفته میشود.
مهمترین عامل بازدارنده برای حفظ کرامت و عزت نفس «حیا» است
- یکی از عوامل بازدارنده «حیا» است؛ حیا مهمترین عامل بازدارنده برای حفظ کرامت نفس و عزت نفس است. اگر خواستی خودت را مدیریت کنی، اول عزت نفس خودت را رعایت کن و بعدش به حرفهای دوستداشتنیها و دلبخواهیهای خودت گوش کن. کسی که نتواند با رعایت این اصل (رعایت عزت و کرامت نفس) خودش را مدیریت کند، پسفردا در جامعه اگر او را رئیس کارخانهای بگذارید، نمیتواند در یک کارخانه هم مدیریت صحیح انجام بدهد.
- اگر خواستید خودتان را مدیریت کنید، عزت نفس خودتان را-بهعنوان یک اصل اولیه- نگه دارید. دربارۀ «عزت نفس در زندگی فردی» خیلی میشود مثال زد؛ مثلاً کسی که دروغ میگوید خودش را پیش خودش ذلیل کرده است. تو حق نداری خودت را پیش خودت ذلیل بکنی! اینقدر اثرات بدی دارد که اگر روی مغزت سنسور بگذارند، آثارش را نشان میدهد، حتی روی جسمت و روی قیافهات هم آثارش را نشان میدهد، چون خودت میفهمی کار بدی کردهای! یک مملکتی در درون ما هست! لذا اگر چندتا سنسور بگذارند، خیلی راحت میتوانند بفهمند که طرف دروغ میگوید، چون او دارد خودش را داغون میکند و آثارش معلوم میشود.
هیچ گناهی را بدون استغفار رها نکنید و الا خرابیاش در وجودتان میماند
- استغفار پیش پروردگار عالم یکی از آثار بسیار مهمش این است که میگوید «تو خودت را پیش خودت ذلیل و داغون کردهای، اما بیا پیش من استغفار کن، من دوستت میدارم و به تو احترام میگذارم تا این خرابکاریات جبران بشود» پس نگذار این گناه بماند. هیچ گناهی را بدون استغفار رها نکنید و الا خرابیاش در وجودتان میماند.
- باید خود را مدیریت کرد و در مقام مدیریتِ خود، عزت نفس انسان حفظ میشود. حالا فرهنگ غرب دارد چهکار میکند؟ یکی از کارهایی که میکند این است که میگوید «هیچ چیزی بد نیست، خودت را خلاص کن! این کار که مغایر عزت نفس نیست! آن هم مغایر عزت نفس نیست...» البته اندیشمندان غربی هم کمکم دارند از این حرف برمیگردند و میگویند «این کار که مخالف عزت نفس است... با آن کار، روحش داغون میشود و...»
«حیا» یکی از جلوههای رعایت عزت نفس است
- در مقام مدیریتِ خودمان، رعایت اصل عزت نفس واقعاً یک اصل کلیدی است، رعایت اصل عزت نفس، یکی از جلوههایش در حیا است. رسول خدا(ص) فرمود: یک حرفی از انبیاء گذشته باقی مانده که تبدیل شده است به ضربالمثل و همۀ اقوام بلد هستند، من هم آن را میگویم: «إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ» اگر حیا نداری دیگر هرکاری دلت میخواهد انجام بده! در اینصورت منِ پیغمبر هم برایت کاری نمیتوانم بکنم. (لَمْ یَبْقَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ إِلَّا قَوْلُ النَّاسِ إِذَا لَمْ تَسْتَحْیِ فَاصْنَعْ مَا شِئْتَ؛ امالیصدوق/510)
- در روایت دارد؛ نهایتِ حیاء این است که آدم از خودش خجالت بکشد! (غَایَةُ الْحَیَاءِ أَنْ یَسْتَحْیِیَ الْمُؤْمِنُ مِنْ نَفْسِه؛ 6369) در مدیریت میدانید که حسابکتاب و محاسبه و کنترل، یکی از اصول یا اقدامات بسیار مهم مدیریتی است، جالب اینجاست که در بحث «مدیریتِ خود» هم میبینید که فرمودهاند: «حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا» (غررالحکم/4741)
- همانطور که مدیریت بیرونی، بدون حسابکتاب اصلاً امکان ندارد در «مدیریتِ خود» هم باید حساب و کتاب کنیم، در مدیریت خانواده هم همینطور است؛ یعنی اینها یکی است. وقتی یگانگیِ اینها را دیدیم، دیگر در حد و اندازههای کلان هم سیاست و دیانت را از هم جدا نمیدانیم، آنوقت هر کسی را سیاستمدار یا مدیر نمیکنیم، بلکه میبینیم او خودش را کجا ساخته است؟ آیا «مدیریتِ خود» را درست انجام داده است که حالا بخواهد دیگران را مدیریت کند؟
به ما گفتند نیروهای «ارزشی» که به خودشان بگویند «واقعبین!»
- اینها بحث ارزشی نیست، إنشاءالله شما به زودی خواهید دید که اینها یکروزی به بحثهای فنیِ اجتماعی تبدیل میشود و دیگر به این حرفهای بیهودهای که از ادبیات غرب آمده است توجهی نمیکنیم؛ مثلاً بحث بر سرِ «ارزشها» و «واقعیتها»! به ما گفتند نیروهای «ارزشی» که به خودشان بگویند «واقعبین!» و الا قصدشان این نبود که به ما احترام بگذارند! ما هم گفتیم «ارزش که چیز خوبی است پس ما نیروهای ارزشی هستیم!» نخیر؛ ما نیروهای واقعبین هستیم.
- در اسلام هم هرچه داریم، همهاش واقعیت است. بزرگترین واقعیت، خود خداست، تقرب به خدا بزرگترین منفعت را ایجاد میکند و اینها همه واقعیت است. اصلاً ارزش چیست که برخی میگویند «ما باید ارزشها را پاس بداریم!» یا «ارزشهای اخلاقی را پاس بداریم!» ما یک سلسله واقعیتها داریم، مثلاً اینکه شما وقتی دروغ میگویید بهصورت فیزیولوژیک، روی شما اثر دارد، در آیندهات هم اثر وضعی دارد، خدا را هم از خودت غضبناک کردهای! خُب اینها همهاش واقعیت است، چرا میگویید «راست و دروغ، ارزش است»؟! چرا میگذارید یک عدهای از زیر این واقعیتها فرار کنند و بگویند «حالا ما زیاد ارزشی نیستیم!» نخیر، شما واقعبین نیستی! اینها واقعیتهایی است که ما باید با آنها درگیر بشویم، و در بین این واقعیتها، واقعیتهای ضررزننده را کنار بزنیم و واقعیتهای سودرساننده را جلو بیاوریم.
در خانواده «کرامت» حرف اول را میزند / در خانواده، ادب مقدم است بر محبت!
- در «مدیریتِ خود» کرامت یک اصل است، در مدیریت خانواده هم کرامت یک اصل است. حالا یکمقدار به مدیریت خانواده میپردازیم. در خانواده، کرامت حرف اول را میزند؛ یعنی کرامت و عزت نفس در خانواده مقدم بر محبت است، یعنی ادب واجبتر از محبت است!
- اکثر دستورات اسلام، حداقلها را تضمین میکند که تخطی نکنیم. شرعیات تنظیمکنندۀ آداب است. لذا رسول خدا(ص) وقتی میخواهد بفرماید که من علیبنابیطالب را بر اساس دین بار آوردهام، میفرماید: «علیٌّ أدیبی» علی ادبشدۀ من است «أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی» (مکارمالاخلاق/17) ادب یعنی آن حداقلهایی که «دوست داری یا دوست نداری» باید رعایتش بکنی. در خانواده ادب مقدم است بر محبت! کرامت انسانها باید حفظ بشود.
- میفرماید: «أَکْرِمُوا أَوْلَادَکُمْ وَ أَحْسِنُوا أَدَبَهُم» (مکارمالاخلاق/222) اکرام کنید بچههای خودتان را و خوب آنها را مؤدب بار بیاورید. پس محبت چه میشود؟ محبت مرحلۀ دوم است. اگر شما محبت را جای ادب بگذاری، میدانی چه اتفاقی میافتد؟ این فرد وقتی محبت نداشت، فحش و ناسزا میدهد! وقتی محبت نداشت بیاعتنایی میکند، قهر میکند و رفتار زشت انجام میدهد!
در خانه، محبت اول نیست، بلکه آرامش اول است!
- وقتی محبت را جای ادب بگذاری، چون محبت نوسان دارد (کم و زیاد دارد) وقتی به یک کسی بیشتر علاقهمندتر میشود، به او ابراز محبت میشود و تبعیض ناروا در خانه میآید. در خانه، محبت اول نیست، بلکه آرامش اول است! «و مِن آیاته» از آیات الهی این است که از نفس شما یک زوجی برای شما آفرید؛ برای مرد زن، برای زن مرد، «لِتَسکُنوا إلیها» تا کنار او آرامش پیدا کنی (نه اینکه در کنار او عشق و عاطفه پیدا بکنی!) آرامش با احترام است، آرامش با این است که «این هیچوقت به من توهین نمیکند، هیچوقت عیب من را پشت سر من نمیگوید، هیچوقت من را خراب نمیکند، هیچوقت به من خیانت نمیکند» هدف تشکیل خانواده، اول آرامش است، آرامش هم با ادب است، ادب یعنی همین کرامت نفس و همین عزت.
- وقتی در یک خانواده افراد در کنار همدیگر قرار گرفتند اصل اول، ادب است، اما خیلیها مدام میگویند: «با محبت، همدیگر را دوست داشته باشید» اولاً دوستداشتن که زوری نمیشود! ثانیاً «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً» (نهجالبلاغه/حکمت 312) گاهی آدم دوست ندارد، گاهی آدم دوست دارد. قلب انسان اینگونه است؛ چیزهایی را که دوست دارد، بعضی وقتها زیاد خوشش نمیآید. شما امام حسین(ع) را دوست دارید؛ یک شب گریه میکنید، یک شب گریه نمیکنید. اما هرشب به هیئت میروی و میگویی «بیادبی است اگر نروم! ماه محرم است...»
ادب یعنی احترام و احترام یعنی رعایت اصل کرامت نفس
- ادب یعنی احترام و احترام یعنی رعایت اصل کرامت نفس. من باید احترام بچهام را حفظ کنم، احترام همسر باید حفظ بشود، احترام نباید از بین برود. عاق والدین شدن بهخاطر دوست نداشتن بابا و مامان نیست؛ ممکن است یک کسی بابا و مامانش را دوست نداشته باشد، ولی اگر هم دوست ندارد، بیادبی نباید بکند، چون اصل کرامت و اصل حرمت انسان، اصل اول است.
- مثلاً یکوقت ممکن است مامان در خانه ناراحت شده باشد، ولی باید زبان خودش را کنترل بکند. فضیلت زن در «حسنُ التَبَعُّل» است؛ یعنی خوب شوهرداری کردن (جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل؛ نهجالبلاغه/ حکمت136) شوهرداری کردن برای زنها سخت است، چرا؟ برای اینکه آقایان نوعاً یکمقدار شلختگی دارند و دقت در جزئیات نمیکنند، یکمقدار هم بیعاطفه هستند، یکمقدار هم کج سلیقه و بیذوق هستند، لذا کفر این خانم را در میآورند و این خانم، باید او را تحملش کند. میفرماید: «جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّل» (نهجالبلاغه/ حکمت136) شما نمیخواهد جهاد بروی با صدام بجنگی، صدام تو همین شوهر محترم تو است، او را رعایتش کن!
- «حسنُ التَبَعُّل» خوب شوهرداری کردن است. خُب اگر زن، بیادب باشد، تا رفتار غلطی دید، شمشیرِ اخم را میکشد و در قلب او میزند. بچه هم این رفتارها را میبیند و میگوید «وای، چه مادر میرغضبی!» این بچه معمولاً خوب بار نمیآید. گاهی اوقات وقتی خانم ناراحت میشود، زبان را باز میکند به نیش و کنایه!
- روانشناسها در اینباره یک حرفی زدهاند و ائمۀ هدی(ع) هم کلامی دارند که خیلی شبیه هم است. روانشناسها به خانمها توصیه میکنند که وقتی آقایتان به خانه آمد، تا ده دقیقۀ اول (یا بیست دقیقۀ اول) هیچ حرف منفیای نزن، هیچ خواستهای را مطرح نکن، حرفهای منفی را کنار بگذار؛ هیچی عیبی نگیر، هیچ انتقادی نکن و... اهلبیت(ع) هم به خانمها فرمودهاند: همان اول که آقا به خانه آمد، اظهار عشق کن. (وَ أَنْ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّبَ بِهِ؛ مکارمالاخلاق/214) اگر زن اینطوری برخورد کند، طبیعتاً مرد خیلی آرام میشود. اینطور نباشد که همان اول که آمد بلافاصله مثلاً بگوید «چرا فلان چیز را نخریدی و...»
- وقتی این خانم، حرمت حفظ کند و ادب رعایت کند همین رعایتکردن احترام، موجب میشود بچۀ آنها متعالی بار میآید. مهمترین کار خانم «حسنُ التبعُّل» است، در حسن التّبعل هم مهمترین کارش این است که زبانش را نگه دارد.
در مدیریت خانواده، اصل اول «احترام» است
- اگر میخواهی اطرافیان را مدیریت کنی، رعایت ادب و احترام، اصل اول است، این اصل بههیچوجه نباید مخدوش بشود. آقا هم وقتی میخواهد مدیریت بکند، باید احترام خانم را رعایت کند. در رسالۀ حقوق امامسجاد(ع) آمد است: «عَلَیْکَ فَتُکْرِمَهَا وَ تَرْفُقَ بِهَا وَ إِنْ کَانَ حَقُّکَ عَلَیْهَا أَوْجَب» خیلی صریح میفرماید: آقا، حق تو بر خانم بیشتر است ولی باید اکرام و ارفاق کنی و باید رفق و مدارا با همسرت داشته باشی؛ باید احترامش را حفظ کنی! فکر نکن اگر حق تو بیشتر است هرکاری دلت خواست میتوانی انجام بدهی!
- در مدیریت خانواده، اصل اول، احترام است. وقتی بچه به بابا و مامان بیاحترامی میکند، لابد بابا و مامان یکجایی جلوی بچهها، در ادب کم گذاشتهاند؛ به ویژه مامان!
پیامبر(ص) اینقدر اصل کرامت را در مدیریت جامعه رعایت میکرد که به ایشان ظلم میکردند
- حالا سراغ مدیریت جامعه برویم و این اصل را در آنجا بررسی کنیم. یک منافقی بود، که میآمد پیش پیغمبر(ص) مینشست و جاسوسی میکرد؛ یعنی اخبار و اطلاعات را میگرفت و به منافقین میداد. جبرئیل امین آمد به پیغمبر(ص) خبر داد. رسول خدا(ص) صدایش زد و گفت: آقای فلانی، شما از ما پیش دیگران خبر میبری؟ گفت: نه این کار را نمیکنم! (آن فرد جاسوس، فهمید که جبرئیل امین به پیامبر(ص) خبر داده است)
- رسول خدا(ص) به او فرمود: واقعاً تو این کار را نمیکنی؟ گفت: نه. حضرت با او برخورد بدی نکرد و فرمود: من حرف تو را قبول کردم، ولی از باب نصیحت به او فرمود که بالاخره این کار را نکن. این فرد، پیش منافقین رفت و گفت: رسول خدا چقدر دهنبین است، با اینکه جبرئیل به او گفته بود که من جاسوس هستم، اما وقتی من گفتم که این کار را نمیکنم، از من قبول کرد! آیه نازل شد؛ «وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ» (توبه/61) ایشان سادهلوح نیست، اما با شما ساده برخورد میکند.
- رسول خدا(ص) در ریاست و در مدیریت خودش، اینقدر احترام میگذاشت و اینقدر ادب رعایت میکرد که به ایشان ظلم کردند! شما این حدّ را داشته باشید و ببینید که پیامبر(ص) و اهلبیت(ع) چقدر رعایت میکردند. خانۀ ائمۀ هدی(ع) پُر از نور بوده و اکثراً اطرافیانشان خوب بودند اما بالاخره در بین آنها هم میشود نمونههایی را پیدا کرد؛ مثلاً یک نفر از فامیلهای امام صادق(ع) بود که در نهایت هم عامل قتل امام صادق(ع) شد. هربار که او نزد امام صادق(ع) میآمد، حضرت به او محبت میکرد. یک نفر به حضرت گفت: شما که میدانی او کیست! او خبرچینِ شما است، آخرسر میترسیم که موجب قتل شما هم بشود، حضرت فرمود: میدانم!
- وقتی ابنملجم ملعون ضربت به فرق أمیرالمؤمنین(ع) زد و بعد او را نزد حضرت آوردند، به او فرمود: آیا من بیش از همه به تو محبت نکردم؟ گفت: چرا! (أَبِئْسَ الْإِمَامُ کُنْتُ لَکَ حَتَّى جَازَیْتَنِی بِهَذَا الْجَزَاءِ أَ لَمْ أَکُنْ شَفِیقاً عَلَیْکَ وَ آثَرْتُکَ عَلَى غَیْرِکَ وَ أَحْسَنْتُ إِلَیْکَ وَ زِدْتُ فِی إِعْطَائِکَ أَ لَمْ یَکُنْ یُقَالُ لِی فِیکَ کَذَا وَ کَذَا فَخَلَّیْتُ لَکَ السَّبِیلَ وَ مَنَحْتُکَ عَطَائِی؛ بحارالانوار/42/287)
ببینید حد احترام در مدیریت، چقدر است!
- ببینید حد احترام در مدیریت، چقدر است! یکبار امامسجاد(ع) آمدند پشت در و چند بار در زدند اما غلام ایشان در را باز نکرد، غلام را صدا زدند ولی غلام نیامد. بعد از مدتی که آمد دمِ در، آقا فرمود: نمیشنیدی؟ گفت چرا! فرمود: پس چرا نیامدی؟ گفت خسته بودم! حضرت خدا را شکر کردند و عرضه داشتند: خدایا ممنونت هستم که مرا جزء کسانی قرار ندادی که زیردستهایش از او بترسند و حساب ببرند. شبیه این ماجرا دربارۀ امیرالمؤمنین(ع) نیز نقل شده است. (أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع دَعَا مَمْلُوکَهُ مَرَّتَیْنِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَجَابَهُ فِی الثَّالِثَةِ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ أَ مَا سَمِعْتَ صَوْتِی قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا بَالُکَ لَمْ تُجِبْنِی قَالَ أَمِنْتُکَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنِّی ؛ الإرشاد مفید/2/147) (دَعَا ع غُلَاماً لَهُ مِرَاراً فَلَمْ یُجِبْهُ فَخَرَجَ فَوَجَدَهُ عَلَى بَابِ الْبَیْتِ فَقَالَ مَا حَمَلَکَ إِلَى تَرْکِ إِجَابَتِی قَالَ کَسِلْتُ عَنْ إِجَابَتِکَ وَ أَمِنْتُ عُقُوبَتَکَ فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنِی مِمَّنْ یَأْمَنُهُ خَلْقُهُ ؛ مناقب آلابیطالب(ع)/2/113)
- مهمترین آفت مدیریت این است که آدمها را له کنی! مدیر باید مواظب باشد کرامت افراد زیردست خود را حفظ کند. در مدیریت، باید «کرامت مردم»، «کرامت خانواده» و «کرامتِ خود» حفظ بشود.
(الف2-ن2)
سلام و خداقوت
به آقای پناهیان عزیز و همه دست اندرکاران محترم
واقعا زبان قاصر است از بیان تشکر
زیرا که شما زیبایی های دین را با بیانی زیبا و شیوا در اختیارمون قرار میدین
بسیار سپاسگزاریم