دلم میخواد
وقتی بنای مخالفت با جوجهای به نام "دلم میخواهد" نداشته باشیم، این جوجه تبدیل به غول بیشاخ و دم و اژدهای وحشتناک و بیرحمی خواهد شد که ما را به اسیری خواهد کشید؛ نه میمیریم که از دستش راحت شویم، نه اجازۀ حیات به ما خواهد داد. نه میتوانیم از او به جایی شکایت کنیم، نه جای دفاعی برای ما باقی میگذارد.
میدونید دردناکترین قسمت ماجرا کجاس؟
اونجا که میدونی با تن دادن به خواستههای نفست، حتما در آینده بیچاره میشی
اونجا که میدونی خودت داری اون جوجه رو با دستای خودت به غول بی شاخ و دم تبدیل میکنی
اونجا که میدونی با جواب دادن به خوشیهای سطحی و در لحظه، قراره چه درد و غمای وحشتناکی در آینده سراغت بیاد
اما بازم نمیتونی کاری کنی
دیگه کار از دستت خارج شده و تبدیل به یه عروسک خیمهشببازی تو دستای اون غول بی شاخ و دم شدی