۹۹/۰۲/۱۷ چاپ ایمیل و پی دی اف
بی تو به سر نمی‌شود (5)

آزادی، اولین اصل برای زندگی خوب است / انسان برای شکوفا شدن، باید آزاد باشد / امام، تنها عامل تأمین آزادی در حیات بشر است / مفهوم آزادی در کجای قرآن آمده است؟

شناسنامه:

  • زمان: 99/02/10
  • موضوع: بی تو به سر نمی‌شود
  • مکان: مسجد دانشگاه رضوی
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان، در ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، با موضوع «بی تو به سر نمی‌شود» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی که بدون حضور مخاطب برگزار می‌شود، هر روز حدود ساعت ۱۶ از شبکۀ پنج سیما پخش می‌شود. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در پنجمین جلسه را می‌خوانید:

طبق آیه قرآن، رسولان الهی فرماندهان جوامع بشری هستند       

در جلسات قبل، بحث ما به اینجا رسید که از زاویۀ نیازهای حیاتی انسان، به ضرورت ولایت و امامت برسیم. البته شما در قرآن کریم، وقتی بحث انبیاء را می‌بینید نوعاً باید یاد مفهوم ولایت و امامت بیفتید، چرا؟ چون در آیۀ کریمۀ قرآن فرمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/64) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه او باید اطاعت بشود. البته مراتب امامت انبیاء یا مراتب ولایتی که دارند، بحث‌های جزئی دیگری است که باید در جای خودش بحث بشود. اما به‌طور کلی، رسولان الهی فرماندهان جوامع بشری هستند، طبق صریح آیۀ قرآن. لذا در این بحث اگر کسی می‌خواهد مطالعات قرآنی بیشتری داشته باشد حتماً به قصص انبیاء می‌تواند مراجعه کند.

یک نمونۀ دیگر از آیات قرآن را برای شما قرائت بکنم که یازده بار به عنوان شعار انبیاء در قرآن ذکر شده است. می‌فرماید: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ» (شعرا/108)  از خدا پروا کنید (امر خدا را مراقبت کنید) و مرا اطاعت کنید! این عبارت «مرا اطاعت کنید» شعار انبیاء بوده است که طبیعتاً ادارۀ امور اجتماعی و حتی زندگی فردی انسان‌ها را در بر می‌گیرد. همچنین آیاتی مثل «النَّبىِ‏ُّ أَوْلىَ‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم‏» (احزاب/6) که با کلمۀ «اولی» به تعبیری دارد به ولایت تصریح می‌کند.

زندگی، حرکت انسان است برای تأمین گرایش‌های خودش

ما در این سلسله جلسات نمی‌خواهیم از راه‌های رایجی که برای تبیین امر امامت وجود دارد، استفاده کنیم، بلکه می‌خواهیم از یک راه نسبتاً جدید، به تبیین آن بپردازیم. ما در این جلسات نمی‌خواهیم به اثبات حقانیت ولایت بپردازیم، می‌خواهیم ضرورت انسانی و ضرورت اجتماعی امر ولایت را مورد بحث قرار بدهیم. ما می‌خواهیم از جهت نیاز بشر، به ویژه نیاز بشر در متن زندگی، به ضرورت امامت و ولایت برسیم.

برای این منظور، ابتدا باید زندگیِ انسان را تعریف کنیم. همان‌طور که بیان شد، زندگی، حرکت انسان است برای تأمین گرایش‌های خودش. انسان در جریان تأمین گرایش‌ها با دو نوع گرایش‌ برخورد می‌کند؛ گرایش‌های سطح پایین و گرایش‌های سطح بالا (گرایش‌های عالی) که اینها معمولاً پنهان‌تر م هستند، ولی اگر این گرایش‌های عالی، بیدار بشوند و پاسخ داده بشوند، لذت بیشتری را فراهم می‌کنند و قدرت بیشتری را فراهم می‌کنند.

شقاوت‌مند کسی است که زیبایی‌های نفس خود را دفن کند/ رستگار کسی است که خودش را شکوفا کند

قرآن کریم، وجود انسان و زندگی او را این‌گونه ترسیم می‌فرماید: «و نفسٍ و ما سوّاها» بعد می‌فرماید: «فألهَمَها فُجورَها و تَقواها» یعنی به انسان الهام شده است که چه چیزهایی از او مراقبت می‌کند و زیبایی‌هایش را حفظ می‌کند و چه چیزهایی او را از بین می‌برد. و بعد می‌فرماید: «قَد أفلَح من زکّاها» رستگار می‌شود کسی که خودش را شکوفا می‌کند (علامه طباطبایی در معنای «زکّاها» تصریح به شکوفاشدن می‌فرماید)

در آیۀ بعد هم فرمود: «وَ قَد خابَ مَن دَسّاها» ضرر می‌کند و سعادت خودش را از دست می‌دهد کسی که خودش را دفن کند و خودش را نابود کند. «دسّاها» کلمه‌ای است که برای دفن دختر بچه‌ها استفاده شده است. (أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّراب‏ ؛ نحل/59) یکی دو مورد دیده شده بود که برخی از اعراب جاهلی دختر بچۀ خودشان را دفن می‌کردند و زنده به‌گور می‌کردند. کلمۀ «دسّاها»  برای وجود نازنین و لطیف دختر بچه استفاده می‌شد و می‌گفتند که مثلاً فلانی دختربچۀ خودش را زنده به گور کرد. همین تعبیر را خداوند برای نفس انسان به کار برده است.

شقاوت‌مند کیست؟ کسی که زیبایی‌های نفس خودش را دفن می‌کند. البته طور دیگری هم معنا شده است و آن اینکه می‌گویند: «چون آدم‌های بد، گنهکار هستند، لذا سعی می‌کنند گناه‌های خودشان را پنهان کنند تا کسی نبیند لذا از کلمۀ «دسّاها» استفاده شده است.» ولی به نظر می‌‌رسد همین که ما بگوییم «زیبایی‌های خودت را دفن کردی و گرایش‌های عالی خودت را دفن کردی؛ این تو را به شقاوت می‌رساند و از سعادت دور می‌کند» معنای دقیق‌تری باشد.

زندگی انسان یعنی تلاش برای رسیدن به تمایلات؛ اما کدام تمایلات؟

همان‌طور که بیان شد، زندگی انسان به‌طور کلی به‌معنای تأمین تمایلات یا تلاش برای رسیدن به تمایلات است؛ اما کدام تمایلات؟ اگر تمایلات عالی خودت را شکوفا بکنی می‌شد «زکّاها» اگر این تمایلات شکوفا شد و تأمینش کردی، دیگر به سعادت می‌رسی: «قَد أفلَحَ مَن زَکّاها». اگر این تمایلات زیبا و عالی خودت را دفن کردی، می‌شود: «قَد خابَ مَن دَسّاها»

البته تمایلات کم‌ارزش هم مراتب دارند: بعضی از تمایلات، خیلی بد هستند و به‌مرور در انسان شکل می‌گیرند. بعضی از تمایلات هم بد نیستند اما سطح و ارزش‌شان پایین است و انسان باید آنها را محدود کند چون کم‌ارزش هستند. (وقتی می‌گوییم «کم‌ارزش» به این معنا نیست که بخواهیم ارزش دینی روی آنها بگذاریم. کم‌ارزش یعنی اینکه به انسان، بهره و لذت نمی‌دهند، آنچنان که باید و شاید عمیق نیستند و لذت‌های‌شان پر از آسیب و رنج است و روحیۀ آدم را عمیقاً شاداب و بانشاط نمی‌کنند)

زندگی انسان یعنی مدیریت تمایلات و تلاش برای رسیدن به تمایلات و مبارزه با موانع و مشکلات برای رسیدن به تمایلات. اما کدام تمایلات؟ اگر تمایلات عالی را در وجود خودت بیدار کردی و به آنها رسیدی می‌شود «زکّاها»، اگر به تمایلات عالی خودت بی‌اعتنایی کردی می‌شود «دسّاها»

ما برای شکوفاشدن و داشتن زندگی خوب، چه نیازی به امام داریم؟ / اولین اصل برای زندگی خوب، آزادی است

حالا ما می‌خواهیم یکی زندگیِ خوب را شروع کنیم و در جریان این زندگی، تمایلات پنهان و باارزش خودمان را شکوفا کنیم و از تمایلات کم‌ارزش رها بشویم. سؤال این است که ما برای این زندگی، چه نیازی به امام داریم؟ اولین اصل برای این زندگی-که بخواهیم گرایش‌های عمیق و عالی و زیبای خودمان را، شکوفا کنیم- آزادی است. اولین اصل آزادی است! انسان در زندگی، اول آزادی می‌خواهد.

متأسفانه بعضی‌ها فکر می‌کنند که آزادی یک شعاری است که دنیای مدرن پیش آورده یا از غرب، اینها را برای ما هدیه آورده‌ است! این تصور غلط است و هرکسی این‌طور تصور می‌کند به‌خاطر این است که قرآن به‌خوبی برایش ترجمه نشده است.

انسان فقط آزادی نمی‌خواهد، بلکه قدرت هم می‌خواهد

همان‌قدر که مضحک است آدم بگوید که آزادی یک مفهوم غربی است و مال جامعۀ مدرن است و فیلسوفان غربی این را تولید کردند و شعار قرار دادند، همان‌قدر مضحک است که آدم بگوید که «من فقط آزادی می‌خواهم!» نه؛ من هم آزادی می‌خواهم هم چیزهای دیگر می‌خواهم؛ مثلاً قدرت می‌خواهم.
اگر انسان آزاد باشد ولی قدرت نداشته باشد، با مرده چه فرقی می‌کند؟ اگر زور انسان را بگیرند و بعد، به انسان آزادی بدهند، این آزادی چه فایده‌ای دارد؟ مثل صحنه‌های پایانی فیلم گلادیاتور که آن پادشاه ظالم، اول با خنجر یک ضربه‌ای به آن گلادیاتور و قهرمان داستان زد و او را از درون، مجروحش کرد و بعد گفت: «حالا بیا آزادانه در میدان بجنگیم!» یعنی اول، زور و قدرت او را گرفت و بعد به او آزادی داد! خیلی صحنۀ دردناکی بود.

اینکه «انسان، اول آزادی می‌خواهد» یک اصل اسلامی است / علامه طباطبایی: اصل اول در اندیشۀ اسلامی عدم سلطۀ دیگران بر انسان است

انسان فقط آزادی نمی‌خواهد، ولی اول آزادی می‌خواهد. اینکه انسان اول آزادی می‌خواهد یک اصل اسلامی است! علامۀ طباطبائی می‌فرماید: «اصل اولی در اندیشۀ اسلامی عدم سلطۀ دیگران بر انسان است، الا سلطه و حاکمیت الهی!» (تفسیر المیزان/ ج4/ ص116) البته سلطۀ الهی را هم انسان باید آزادانه به سمتش برود و بپذیرد و الا ارزش ندارد که آدم بگوید: «من از سرِ اجبار، آمدم عبودیت خدا را پذیرفتم» این طبیعتاً ارزش نخواهد داشت.

پس اصل اولی در اندیشۀ اسلامی عدم سلطۀ دیگران بر انسان است و این یعنی همان آزادی! حالا بر اساس آیۀ قرآن، ببینیم که چرا آزادی یک اصل اولی و یک اصل مهم هست؟ می‌فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت‏» (نحل/36) خدا را بندگی کنید و از طاغوت، اجتناب کنید.

اجتناب از طاغوت یعنی آزادی از اسارت طاغوت / طاغوت کسی است که آزادی و منافع ما را سلب می‌کند

اجتناب از طاغوت یعنی آزادی از اسارت طاغوت. طاغوت یعنی کسی که طغیان می‌کند و آزادی تو را سلب می‌کند و بعد، منافع تو را سلب می‌کند. اول آزادی‌ات را سلب می‌کند و بعد، همۀ هستی تو را غارت می‌کند. طاغوت یعنی کسی که علیه حقوق انسان طغیان می‌کند، علیه دارایی‌ها و توانایی‌های دیگر انسان‌ها، طغیان می‌کند و آنها را به اسارت می‌گیرد. «وَ َلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ» در هر امتی ما پیامبری را مبعوث کردیم، «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»!

«أنِ اعبُدُوا اللهَ» در کنار «و اجتَنِبوا الطّاغوت» است. این در آموزش‌های دینی ما غلط است که ما اصول دین را یاد می‌دهیم و از خدا و پیغمبر و معاد صحبت می‌کنیم ولی از آزادی و اجتناب از طاغوت صحبت نمی‌کنیم، این تعلیم دینی ناروا است. اصلاً عبادت خدا هم حقیقت و باطنش آزادی است، چون رساندن انسان به اوج آزادی است.

اوج عرفان و معنویت هم رسیدن به اوج آزادی است. انسان می‌رسد به جایی که دیگر «راضِیَةً مرضیِّة» است، یعنی به مقام مرضیه می‌رسد. مرضیه یعنی چه؟ یعنی «هرچیزی که تو بخواهی؛ منِ خدا حرف تو را گوش می‌کنم!» دیگر چه قدرتی بالاتر از قدرت خدا هست؟! می‌گوید «بندۀ من، الان می‌خواهم رضایت تو را تأمین کنم!» درست است که بندگان خدا از سر ادب و عشقی که به خدا دارند مدام دنبال رضایت خدا هستند. همین بندگان خدا به مقام مرضیه می‌رسند و در عالم «کن فیکون» می‌کنند! اگر می‌بینید اولیاء خدا با این قدرتی که به‌دست می‌آورند، خیلی کارها را در عالم انجام نمی‌دهند به‌خاطر این است که عقل‌شان می‌رسد که صلاح نیست و الا قدرت زیر و رو کردن عالم را دارند و خدا این قدرت را به ایشان می‌دهد. کمااینکه گاهی اوقات از عرفا کشف و کراماتی نقل می‌کنند، مثلاً اینکه می‌توانند به آهن گداخته دست بزنند و آهن آنها را نسوزاند. اینها آن قدرت و آزادی‌ای است که خدا به آنها می‌دهد، البته از این قدرت‌ها معمولاً استفاده نمی‌کنند دلیل آن عقلی است که دارند و مصالحی که درک می‌کنند.

مبارزۀ با طاغوت،  از نظر اجتماعی حرف اول و اقدام اول انبیاست

بعثت هر پیامبری مبتنی بر دو حقیقت است که این دو حقیقت دو روی یک سکه و لازم و ملزوم یکدیگر هستند: «أنِ اعبدوا الله و اجتَنِبُوا الطّاغوت» عبادت خدا هم مقدمۀ اجتناب از طاغوت است؛ البته این در مورد افراد است و الا در مورد جامعۀ بشری اجتناب از طاغوت، مقدمۀ عبادت خدا است! لذا انبیاء می‌آمدند با طاغوت مبارزه می‌کردند تا مردم را رها کنند که مردم بتوانند عبادت خدا کنند.
از نظر اجتماعی اجتناب از طاغوت و مبارزۀ با طاغوت، حرف اول و اقدام اول انبیا است، به همین دلیل، پیامبر اکرم(ص) مجبور می‌شدند جنگ کنند که طاغوت را کنار بزنند و سلطۀ بر انسان‌ها را کنار بزنند، وقتی که انسان‌ها آزاد بشوند خودشان می‌آیند به عبادت خدا خواهند پرداخت.

امام‌زمان(ع) هم همین‌طور هستند، ایشان هم اجتناب از طاغوت را با آن نبرد سنگین خودشان در هنگام ظهور، انجام می‌دهند، و بعدش بندگان خدا را به عبادت دعوت می‌کنند. این‌طور نیست که حضرت بیایند و اول کار فرهنگی و کار فکری بکنند تا مردم بروند بندۀ خدا بشوند و آدم‌های معنوی بشوند و مسجدها شلوغ بشود و نمازشب‌ها به راه بشود و بعد بگویند «حالا به سراغ طاغوت برویم!» نخیر، ایشان اول می‌آیند گردن طاغوتیان را می‌شکنند و بعد، آدم‌ها آزاد می‌شوند و مسجدها رونق پیدا می‌کند.

این دو مأموریت انبیاء در واقع یک مأموریت است و دو روی یک سکه است، در هر شرایطی ممکن است یکی از اینها مقدم بشود. البته دعوت به عبادت خدا قبل از شکستن گردن طاغوت، معنا دارد، آن هم این است که «یار جمع کنند»/ لذا رسول خدا (ص) اول در اوج مظلومیت و بدون درگیری مستقیم با طاغوت، مردم را دعوت کردند به دلیل اینکه یار جمع کنند، که با این یارها بروند با طاغوت بجنگند.

مفهوم آزادی در کجای قرآن آمده است؟ پیامبران می‌خواهند انسان را آزاد کنند

هرکسی از شما پرسید که آزادی کجای قرآن آمده است بفرمایید: «و اجتَنِبُوا الطّاغوت». البته اگر کسی بلد نباشد در قرآن تدبر کند و فهمش را به‌کار بگیرد، بلکه بخواهد تحجّر به الفاظ داشته باشد، او انسان عاقلی نیست.
همچنین در سورۀ اعراف می‌فرماید: «الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ...وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏» (اعراف/157) پیامبر(ص) غل و زنجیرها را از دست و پای مردم برمی‌دارد؛، غل و زنجیرهایی که طواغیت قبلی به بهانۀ دین یا بدون بهانۀ دین، بر دست و پای مردم انداختند. پس پیامبران می‌خواهند انسان را آزاد کنند!

انسان اگر بخواهد شکوفا بشود باید آزاد بشود / با اجبار که انسان شکوفا نمی‌شود!

انسان اگر بخواهد شکوفا بشود باید آزاد باشد. اصلاً اصل تزکیه با آزادی امکان دارد، بدون آزادی که تزکیه امکان ندارد! شکوفا شدن یعنی من آنچه در درون خودم دارم بروز بدهم، و این بدون آزادی و با اجبار و تحمیل، ممکن نیست.
امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: پیامبران آمده‌اند عقل مردم را شکوفا کنند و دفائن عقول را پیدا کنند و بیرون بکشند. «وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‏» (نهج‌البلاغه/خطبه1) دفینه یعنی چیزی که پنهان است. مراتبی از عقل انسان، پنهان است و پیامبرها کمک می‌کنند که خود انسان عقلش برسد!

واقعاً این دین ما خیلی زیبا است ولی اکثر مردم تصور درستی از دین ندارند. قرآن می‌فرماید: «یُعَلِّمُهُمُ الکِتاب و الحِکمَة» خداوند به پیامبرش فرمود که به انسان‌ها کتاب و حکمت بیاموز. حکمت یعنی چه؟ یعنی حالا خودت حرف بزن، خودت نظر بده، حالا خودت صاحب نظر هستی. این حکمت اوج شکوفایی انسان است و پیامبرها باید به مردم حکمت یاد بدهند.

ما به امام نیاز داریم تا آزادی ما را تأمین کند / آیا راه دیگری برای تأمین آزادی بشر هست؟

زندگی‌ای که دین از ما می‌خواهد، زندگی‌ای است که ما را به شکوفایی برساند. دین می‌گوید «خودت را شکوفا کن» حالا این چه ارتباطی با امام دارد و چرا ما به امام نیاز داریم؟ برای اینکه انسان برای شکوفا شدن باید آزادی داشته باشد و امام آزادی ما را تأمین کند و مراقبت کند که ما آزاد بشویم. آیا-غیر از امام- راه دیگری برای تأمین آزادی هست؟ تجربۀ بشری نشان داد که نیست. تجربۀ تفکر و تمدن غرب، نشان داد نیست. بشر را به صورت‌های مختلف به بردگی می‌کشند.

داریم می‌رسیم به اینکه ما چرا نیاز به امام داریم؟ وقتی نسبت بین امام و آزادی معلوم شد و فهمیدیم که برای آزادی نیاز به ولیّ خدا داریم، کم‌کم می‌رسیم به اینکه «راه دیگری برای تأمین آزادی بشر، جز ولیّ خدا نیست!» این را هم باید بعداً بحث کنیم.

ما در زندگی برای شکوفا شدن نیاز به این داریم که آزادی داشته باشیم، کسی ما را غارت نکند، کسی ما را محدود نکند، کسی به ما چیزی تحمیل نکند. بعدش باید بگوییم که در کنار آزادی حالا باید بلد باشد من را کمک کند تا من به شکوفایی برسم. نه مثل آزادی‌های فریبندۀ غربی که رفتار انسان‌ها را آزاد می‌کنند ولی اندیشه را به آنها تحمیل می‌کنند. حتی یک‌مقدار ادای آزادی‌دادن در اندیشه را هم در می‌آورند اما علاقه‌ها را به انسان‌ها تحمیل می‌کنند.

حتی شما حق ندارید علاقۀ معنوی را هم به‌عنوان یک عنصر دینی، به کسی تحمیل کنید. تحمیل کردن علاقه هم داستانی دارد که وقتی در شیوۀ عملکرد امام، دقت کنیم، می‌بینیم که بسیاری از تبلیغات‌های تأثیرگذار بر علاقه‌های انسان‌ها، اغواگرانه است و در اسلام ممنوع است. خدا به پیغمبرش هم اجازه نمی‌دهد که برخی از عملیات روانی را انجام بدهد؛ حتی برای مجاب کردن مردم برای اینکه به سمت خدا بروند! دربارۀ این موضوع هم بعداً إن‌شاءالله بحث خواهیم کرد.

مولوی می‌فرماید: «زین سبب پیغام‌بر با اجتهاد؛ نام خود و آن علی مولا نهاد/ گفت هر کو را منم مولا و دوست، ابن عمّ من علی مولای اوست / کیست مولا، آنکه آزادت کند؛ بند رقّیت ز پایت برکند! /چون به آزادی نبوت، هادی است؛ مؤمنان را ز انبیا آزادی است! / ای گروه مؤمنان شادی کنید/ همچو سرو و سوسن آزادی کنید» آقای مولوی می‌فرماید که مؤمنان از انبیاء آزادی می‌گیرند. البته فقط مؤمنان نیستند، بلکه همۀ انسان‌ها از انبیاء آزادی می‌گیرند. حتی انسان‌هایی که می‌آیند در جامعۀ ایمانی و می‌خواهند زندگی کنند، آنها را هم آزاد می‌کند.

اگر بخواهیم یک روز را به‌عنوان «روز آزادی» معرفی کنیم، آن روز «بعثت» یا «غدیر» است

اگر ما بخواهیم یک روزی را به عنوان «روز آزادی» معرفی کنیم باید چه روزی را معرفی کنیم؟ یا باید روز بعثت پیامبر باشد، یا باید روز غدیر خم باشد. بعثت، یعنی اینکه یک کسی آمد ما را آزاد کند، و این بر اساس آیۀ قرآن است. غدیر هم یعنی یک کسی تعیین شد که ما را آزاد کند و آزادی را تضمین کند. ما نباید بگوییم که بعثت روز اخلاق است، بلکه روز آزادی است! البته بعد از آزادی از بند طاغوت، إن‌شاءالله اخلاق هم درست می‌شود چون مهم‌ترین عامل خراب‌کنندۀ اخلاق بشر، طاغوت است. بعثت روز آزادی است؛ حتی آزادی اجتماعی!

در اینجا روایتی را از کتاب غیبت طوسی، برای شما می‌خوانم. این کتاب، از کتب بسیار معتبر و قدیمی شیعه است. شیخ طوسی در این کتاب، احادیتی دربارۀ غیبت امام‌زمان(ع) را جمع‌آوری فرموده است. شیخ طوسی متولد 385هجری و نزدیک به دوران غیبت صغری هستند. ایشان از از بزرگان فقهای شیعه و مؤسس حوزۀ علمیۀ نجف اشرف هستند و در طول عمر شریف‌شان، برخی از معتبرترین کتاب‌های فقهی را تدوین فرمودند.

پیامبر(ص): شما به‌واسطۀ امام‌زمان(ع) از ذلت بردگی، رها می‌شوید

یکی از احادیثی که در کتاب «الغیبه» آمده، این روایت از رسول‌خدا(ص) است که ایشان دربارۀ امام‌زمان(ع) می‌فرماید: «فَعِنْدَ ذَلِکَ خُرُوجُ الْمَهْدِیِّ...وَ بِهِ یُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِکُم‏» (غیبت شیخ طوسی/185) یعنی به‌واسطۀ مهدی که از فرزندان علی‌بن‌ابیطالب است، ذلت رقیّت و بردگی از گردن شما برداشته خواهد شد.

در این روایت، مفهوم آزادیِ بشر، در ارتباط با امام زمان‌(ع) تصریح شده است «بِهِ یُخْرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِنْ أَعْنَاقِکُم» یعنی به واسطۀ امام‌زمان(ع) شما از ذلت بردگی و از آن طوق بردگی که بر گردن‌های شما هست، نجات پیدا خواهید کرد. طبیعتاً رسالت امام‌زمان(ع) هم جدای از رسالت انبیاء الهی نیست و ایشان هم به ما آزادی خواهند داد.

غیر از امام، هیچ عامل دیگری برای آزادی در حیات بشر وجود ندارد

ما در این باره باید تأمل کنیم که برای چه به امام احتیاج داریم؟ برای اینکه امام یک عامل آزادی‌بخش هستند. ادعای ما این است که اگر تأمل کنیم، بررسی کنیم و بحث و فحص کنیم و تجربۀ تاریخی بشر را ببینیم، به این نتیجه می‌رسیم که هیچ عامل دیگری برای آزادی در حیات بشر وجود ندارد.

اینکه آدم‌ها را فریب می‌دهند و می‌گویند که «با آراء مردم و با حکومتی که مبتنی بر آراء مردم هست، آزادی تأمین می‌شود» تجربۀ تاریخی نشان داده است که این آزادی به این صورت پدید نیامده است. اگر آراء مردم بخواهد تأمین آزادی کند، دوباره باید یک امری مثل ولایت، یا ولیّ خدا در مراتب مختلف باشد و نقش‌آفرینی مردم برای ادارۀ حیات خودشان را تضمین کند.

ما برای شکوفا کردن استعدادهای خودمان و برای شکفته شدن، نیاز به آزادی داریم. جلسه قبل گفتیم که ما نیاز به حمایت داریم و نیاز به قدرتی داریم که بتواند فرایند شکوفا شدن ما را تضمین کند. اولین اثری که این حمایت‌کننده برای ما دارد، آزادی است و البته او برای آزادی‌دادن نیاز به قدرت دارد؛ قدرتی که مردم، آزادانه می‌روند و او تقویت می‌کنند، یعنی رسول خدا(ص) یا ولیّ خدا را تقویت می‌کنند، تا او با این قدرت خودش، به مردم آزادی بدهد. البته دربارۀ فرایند آزادی دادن به مردم باید در جلسات بعد، بیشتر صحبت کنیم.

اگر ما امام را طوری معرفی کنیم که مردم تا کلمۀ امام را شنیدند یاد مفهوم آزادی نیفتند، این یعنی ما امام را خوب معرفی نکرده‌ایم. اگر دین را طوری معرفی کنیم که تا مردم یاد دین افتادند، یاد آزادی از بردگی نیفتند، دین را خوب معرفی نکرده‌ایم و طبق قرآن نبوده است. اگر از بندگی خدا را صحبت کردیم ولی اجتناب از طاغوت (آزادی از بردگی دیگران) بلافاصله به ذهن مردم متبادر نشد، یعنی بندگی را خوب معرفی نکرده‌ایم!

اول باید برای ما جا بیفتد که دین برنامۀ شکوفا شدن انسان است، و در صدر اولویت‌های دین، رها کردن انسان از بردگی طواغیت است. وقتی این جا افتاد، می‌رسیم به اینکه در این مسیر، به ولایت ولی‌الله‌الاعظم احتیاج داریم.
(الف2-ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...