بی تو به سر نمیشود (11)
یکی از نیازهای مهم ما نیاز به اسوه است/ خیلی از حرفها با رفتار منتقل میشود نه با گفتار / کسی که مدیر می شود، باید خودش را الگوی دیگران بداند/ طبیعی دانستنِ خوبیهای اولیاء خدا، مانع الگوگرفتن از ایشان میشود/ یک اسوه، چه شرایطی باید داشته باشد؟
شناسنامه:
- زمان: 99/02/17
- موضوع: بی تو به سر نمیشود
- مکان: حرم امام رضا(ع)
- صوت: اینجا
یکی از نیازهای مهم ما نیاز به اسوه است / اسوه بودن، هدایتگری در مقام رفتار است
ما نیازهای متعددی به اولیاء خدا داریم، آخرین نیازی که جلسه قبل، دربارۀ آن بحث شد «نیاز به راهنما و معلم» است. در این جلسه میخواهیم به یک نیاز دیگر اشاره کنیم که از نیازهای برجسته و مهم انسان است و با اینکه این نیاز یک نوع شهرتی دارد و معمولاً کسی آن را انکار نمیکند، اما زیاد از آن بهرهبرداری نمیشود.
نیاز دیگر ما به امام، نیاز به «اسوه» است. ما برای اینکه این راه را در زندگی و بندگی طی کنیم و برای اینکه زندگی سالمی داشته باشیم یا برای اینکه در بندگی خودمان، اوج داشته باشیم، نیاز داریم به اسوههایی نگاه کنیم که این اسوهها خودشان این راه را رفته باشند و با رفتارشان، با شخصیت و منششان ما را راهنمایی کنند. البته این نیاز به اسوه هم میتواند ذیل همان نیاز به تعلیم و هدایتگری قرار گیرد، اما واقعاً غیر از تعلیم صرف است، شاید بتوان گفت که اسوه بودن، تعلیم و هدایت در مقام رفتار است.
طبیعی دانستنِ خوبیهای اولیاء الله یک حجاب است که مانع الگوگرفتن از ایشان میشود
همۀ ما میدانیم که رسولخدا(ص) اسوه هستند و قرآن کریم میفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/21) ما میدانیم اسوۀ حسنه، رسولخدا(ص) است و اینکه باید به ایشان تأسی و اقتدا کنیم. پیامبر(ص) و امامان (ع) را اسوه میدانیم، ولی یک مشکلی وجود دارد و آن هم اینکه ما خیلی طبیعی میدانیم آنها اینقدر خوب باشند! بعضاً به عظمت وجود اولیاء خدا اعتقاد داریم که این خودش حجاب میشود که تحت تأثیر شخصیت آن بزرگواران و رفتارشان قرار نگیریم.
مثلاً یکبار نهجالبلاغه را برنمیداریم بازکنیم تا از خواندن آن لذت ببریم، بلکه میگوییم: «معلوم است که أمیرالمؤمنین علی(ع)، کلامشان خیلی باعظمت است! معلوم است که ایشان باید زیباترین کلمات را بگوید!» ولی اگر دربارۀ یک شخص دیگری بشنویم که یکمقدار کلمات زیبا در شعر یا نثر از او صادر شده است، با شیفتگی به سراغش میرویم و میخواهیم شناساییاش کنیم و کنجکاوی میکنیم، ولی اگر بگویند این کلام آقا أمیرالمؤمنین علی(ع) است، خیلی زیبا است، میگوییم: «بله زیبا است دیگر!»
بعضی وقتها قصههایی از زندگی اولیاء خدا را در زهدشان برای ما نقل میکنند و ما میگوییم «خُب این طبیعی است دیگر؛ اولیاء خدا که دل به دنیا نمیدادند!» خود این امر یک حجاب میشود، اعتقاد ما به اولیاء خدا، یک حجاب میشود که نتوانیم از ایشان الگو بگیریم. این مشکل را باید حل کرد. اما حل این مشکل یا عبور از این مانعی که در مقابل «الگو گرفتن از اولیاء خدا» پدید آمده است، چگونه ممکن است؟
برای اینکه تحت تأثیر شخصیت اولیاء خدا قرار بگیریم، صفای باطن نیاز است
در ادامۀ همین آیۀ کریمۀ قرآن که قرائت شد، آمده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً» (احزاب/21) پیامبر(ص) برای چهکسی اسوه است؟ برای کسی که به ملاقات خدا و بهروز آخرت ایمان دارد، کسی که منتظر آخرت است و ذکر خدا را زیاد میگوید.
چه کسی تحت تأثیر شخصیت اولیاء خدا قرار میگیرد؟ اگر این شخصیتِ اسوه را در مقابل کسی قرار دهیم که معتقد هم باشد، تحت تأثیر قرار نمیگیرد؛ مگر اینکه یک صفای باطنی داشته باشد. اگر به بعضی از ما گفته شود: «ببین پیغمبر(ص) چگونه رفتار میکرد... ببین امام چهکار میکرد...» در پاسخ میگویند: «آن بزرگواران معصوم بودند! طبیعی است که گناه نکنند! طبیعی است گرفتاریهای ما را نداشته باشند!» ولی این نگاه و این حال، بد است؛ اگر کسی حالِ خوب داشته باشد، این را نمیگوید.
اولیاء خدا اینقدر در رفتارشان زیبایی هست که این زیباییها در آن اندازهها و در آن سطحی که یک معصوم دارد، فوقالعاده است. طبیعی است ائمۀ معصومین(ع) خیلی خوبیها را داشته باشند، اما چرا اینمقدار خوبی، از ما دل نمیبرد؟ ما وقتی دنبال اسوه میگردیم، اول باید به قابلیتهای خودمان نگاه کنیم، خداوند متعال در این آیۀ کریمه که از اسوه بودن پیامبر اکرم(ص) یاد میکنند، شرایط تحت تأثیر قرار گرفتن نسبت به این اسوه را هم بیان میکنند. (لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً ؛ احزاب/21)
چرا وقتی داستان زندگی شهدا را میخوانیم تحت تأثیر قرار میگیریم؟
انشاء الله ما در تأسی، الگو گرفتن و تحت تأثیر قرار گرفتن از اولیاء خدا -وقتی که قصههای زندگیشان را میخوانیم- به وضعی برسیم که واقعاً در رفتار، حال و انگیزههای ما تأثیرگذار باشد.
شما در زندگی شهدا-که شاگردان این مکتب هستند و مقامشان به هیچوجه به ائمۀ معصومین(ع) نمیرسد- میبینید که وقتی زندگی آنها را میخوانیم تحت تأثیر قرار میگیریم، به دلیل اینکه به ما نزدیکتر هستند و ما آنها را مثل خودمان میدانیم، بنابراین تعجب میکنیم که مگر ما با آنها چه فرقی داریم؟ مثلاً میگوییم: «من با شهید ابراهیم هادی، با شهید حججی، با شهید سلیمانی چه فرقی دارم؟ اینها هم مثل من، بودند اما چرا توانستند اینقدر سبقت بگیرند؟» شهدا به همین دلیل، ما را تحت تأثیر قرار میدهند!
تحت تأثیر قرارگرفتن نسبت به اولیاء خدا کار سادهای نیست/ شهدا دست ما را میگیرند و به محضر اولیاء خدا میرسانند
این یک نکتۀ خیلی ارزشمند است که باید از آن استفاده کنیم؛ اینکه شهدا دست ما را میگیرند و به محضر اولیاء خدا میرسانند، ولی تحت تأثیر قرارگرفتن نسبت به اولیاء خدا کار سادهای نیست. ما اگر خاطرات یک مادر شهید و یک خانوادۀ شهید را بشنویم که خیلی مقاومت کردند، تحت تأثیر قرار میگیریم و بعد، ما هم مقاوم خواهیم شد. اما چرا وقتی خاطرات حضرت زینب(س) را مرور میکنیم زیاد مقاوم نمیشویم؟ چون در جان خودمان میگوییم که ایشان حضرت زینب(س) بودند و طبیعی است که اینهمه صبر داشته باشند.
این حجاب را با صفای باطن، میتوانیم از بین ببریم و طوری بشود که بخاطر حضرت زینب(س) درِ خانۀ خدا شرمنده شویم، بخاطر أباعبداللهالحسین(ع) درِ خانۀ خدا شرمنده شویم، بخاطر أمیرالمؤمنین(ع) درِ خانۀ خدا شرمنده شویم، نه اینکه خودمان را در آن حد و اندازهها بدانیم، و تحت تأثیر قرار بگیریم.
یک اسوه، چه شرایطی باید داشته باشد؟
قسمت بعدی بحث، دربارۀ خصوصیتها یا شرایطی است که اسوه باید داشته باشد. یک اسوه باید برای انسان چه خصوصیتی داشته باشد؟ اسوه باید کسی باشد که تا روز قیامت شما هرچقدر رشد کنی بازهم بتوانی به او تأسی کنی، یعنی ببینی که هنوز به او نرسیدهای و هرگز از او عبور نکردهای. اسوه باید طوری باشد که بتوانی به او عشق بورزی و اولیاء خدا اینگونه هستند؛ آنها اسوهای برای زندگی بینهایت ما هستند.
انسان یک وجود لایتناهی دارد، انسان نابود نمیشود و محدود نیست، بنابراین نمیتواند یک اسوۀ محدود برای خودش انتخاب کند، یک اسوهای که بعد از چند وقت بگوید «این آدم، یک زمانی چقدر برای ما مهم بود و چقدر برای ما الگو بود!» ولی حالا دیگر خودش از آن الگو، جلو زده است! یا اصلاً میلش از آن الگو منصرف شده و دیگر تمایل ندارد به او برسد و امیال بالاتری پیدا کرده است. اینکه اسوه نمیشود!
یکی از شرایط اسوه این است که هرچه جلوتر میروی، بیشتر به عظمت او پی ببری
وای بر کسی که یک اسوهای انتخاب کند و بعد از مدتی، از این اسوۀ خودش عبور کند و جلو بزند! اصلاً انسان احساس میکند عمرش را از دست داده است.
یکی از شرایط اسوه این است که همیشه برای ما اسوه باقی بماند؛ یعنی تا ابد هرچه جلوتر بروی بیشتر به عظمت او پی ببری، و احساس کنی دیروز که شیفتۀ او بودی، عمرت را از دست ندادهای، بلکه ذخیره شده است. خدا إنشاءالله به ما توفیق بدهد که اهلبیت(ع) را به عنوان اسوه بپذیریم، زندگینامهشان را بخوانیم، سیرهشان را مطالعه کنیم، البته اینکار، واقعاً یک «حال خوب» میخواهد.
در دوران نوجوانی «حال خوب» وجود دارد و نوجوانها اسوهپذیر هستند
اتفاقاً در دوران نوجوانی این حال خوب وجود دارد، نوجوانها خیلی اسوهپذیر هستند، به همین دلیل در اتاقهایشان انواع و اقسام عکسهای اسوههای خیالی که تصور میکنند خوب است به آنها برسند، وجود دارد. این اسوهها هرچند مبالغهآمیز و غیرواقعی باشند در دوران نوجوانی و جوانی خیلی در روح جوان تأثیرگذار هستند، ما هنرش را نداریم که اولیاء خدا را بهعنوان اسوه معرفی کنیم، خیلی هنر میخواهد. اگر فیلمی بسازیم از یک اسوه، احتمالاً این فیلم شعاری درمیآید، دلنشین نیست، چون روند تکمیل شخصیت او را نمیتوانیم جا بیندازیم.
در مورد اولیاء خدا هم که نمیتوانیم داستان و قصه و رمان و فیلم بسازیم که عظمت آنها را برای ما دلنشین کند. خیلی کار سختی است، هنر ما، ادبیات ما واقعاً به این مقام و قدرت نرسیده است. شاید هم انسان اصلاً نتواند این کار را بکند و واقعاً به صفای باطن افراد وابسته باشد.
شرط دیگر اسوه این است که نباید زندگیاش با ما زیاد تفاوت داشته باشد
همانطور که بیان شد، یکی از شرایط اسوه این است که همیشه برای ما باقی بماند، یکی دیگر از شرایط اسوه این است که نباید زندگیاش با ما زیاد تفاوت داشته باشد، بهطوری که برای جزئیات زندگیِ ما باید الگو و نمونه در رفتارش وجود داشته باشد، اولیاء خدا همینطور بودند؛ اینقدر زندگیِ معمولی و خاکیای داشتند که شما در زندگیِ ایشان، با جزئیات میبینید که هر روز بهعنوان یک آدم معمولی با چه مسائلی درگیر بودهاند. لذا آنها میتوانند برای ما اسوه قرار گیرند.
آیا یک فرشتۀ الهی میتواند اسوه قرار بگیرد؟ او که غذا نمیخورد، او که نمیخوابد، او که سختش نیست از خواب بیدار شود. اولیاء خدا ضمن اینکه اسوۀ جاودانهای هستند، ضمن اینکه هیچوقت پایانپذیر نیستند، ضمن اینکه رفتارهایی دارند که یقیناً ما هیچوقت به آن نمیرسیم، ضمن اینکه حالات فوقالعاده پیشرفتهای دارند، در حالات مربوط به زندگی عادی روزمرۀ خودشان-که مثل زندگی ما بوده است- برای ما الگو هستند و نمونههای فراوانی برای الگوبودن، وجود دارد.
نمونهای از شباهتهای زندگی اولیاء خدا به زندگی ما
یکی از بچههای امام باقر(ع) مریض شده بود و ایشان بخاطر مریضی بچهشان بیقرار شده بودند، اصحاب میگفتند: اگر این بچه از این مریضی از دنیا برود، آقا امام باقر(ع) چه خواهد شد... بعد دیدند که یکدفعهای آقا امام باقر(ع) رفتند و لباسشان را عوض کردند، خودشان را معطر کردند و آمدند با آرامش نشستند. اصحاب پرسیدند: «حال بچه خوب شد؟» فرمودند: نه! بچه از دنیا رفت. گفتند: شما که خیلی بیقراری میکردید! فرمودند: من بچهام را دوست داشتم و تلاش میکردم که بچهام از دست نرود، مثل یک فرد عادی، ولی ما اهلبیت(ع) اینطور هستیم که وقتی یک اتفاقی افتاد، صبر جمیل میکنیم. اگر من الان بیتابی کنم، اعلام نارضایتی به خدا است. (کَانَ قَوْمٌ أَتَوْا أَبَا جَعْفَرٍ ع فَوَافَقُوا صَبِیّاً لَهُ مَرِیضاً...فَقَالَ لَهُمْ إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا أَحَبَّ؛ کافی/3/226)
آن عشقی که امام باقر(ع) نسبت به فرزندشان و سلامتی فرزندشان نشان میدادند از آدمهای معمولی جلوتر بود، و آدم میتواند آنجا اسوه بگیرد که آدم باید برای بچهاش دلنگران باشد. و البته آن صبری که بعد از فوت فرزندشان نشان دادند هم برای ما الگو و اسوه است.
شاید به همین دلیل است که خداوند متعال، مکرّر در آیات قرآن، دربارۀ پیامبران از عبارت «مِن أنفُسِکُم» استفاده فرموده است، «لقَد جائَکُم رسولٌ مِن أنفُسِکُم...» شاید میخواهد به ما نشان بدهد که ایشان هم یک کسی مثل شما است، وقتی وقتی یککسی از ما باشد، بهتر میتواند برای ما اسوه قرار گیرد. امیدوارم آن حجابِ ناشی از اعتقاد ما به اینکه «امام خیلی سطحش بالا است!» برداشته بشود و ما بتوانیم تحت تأثیرِ الگوبودنِ ایشان قرار بگیریم که البته این به صفای باطن ما بستگی دارد.
چرا ما به اسوه نیاز داریم؟ چون خیلی از حرفها با رفتار منتقل میشود و در گفتار قابل انتقال نیست
حالا چرا ما به اسوه نیاز داریم؟ برای اینکه خیلی از حرفها را به زبان نمیشود گفت، بلکه با رفتار میشود منتقل کرد، امامصادق(ع) فرمودند: «کُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُم» (کافی/ج2/ص78) بروید به غیر از زبان خودتان، مردم را دعوت کنید. چرا فیلمهای نمایشی و سینمایی و سریالها تأثیرگذارتر هستند؟ بهدلیل اینکه یک رفتار را نشان میدهند.
همهچیز با گفتار قابل انتقال نیست. حتی پروردگار عالم که خالق عالم است، خالق حکمت و خالق گفتار است، مسلط بر کلمه و کلام است، در قرآن کریم برای ما قصه بیان میفرماید، حتی غیر از قصه برای ما مثل هم میزنند، قصۀ زندگی اولیاء خدا را برای ما بیان میکند، قصۀ آدم خوبها را بیان میکند، قصۀ شهادت آسیه همسر فرعون را بیان میکند، مناجاتش را بیان میکند، خیلی چیزها در رفتار قابل بیان است ولی در گفتار واقعاً قابل انتقال نیست؛ حتی اگر انسان به اندازۀ خداوند متعال، مسلط به گفتار باشد!
اسوه، حقایقی را به ما منتقل میکند که در زندگی عادی به ما منتقل نمیشود
پس ما اسوه میخواهیم چون در مقام عمل، باید مفاهیمی به ما منتقل بشود و این مفاهیم، محدود نیستند، وقتی شما یک رفتار از ائمۀ هدی(ع) ببینی امروز یک برداشتی از آن پیدا میکنی و سطح عقلت بالاترمیرود، فردا یک برداشت عمیقتر پیدا میکنی، سطح عقلت افزایش پیدا میکند، دوباره یک برداشت عمیقتر پیدا میکنی... این یکی از دلائلی است که ما چرا به اسوه نیاز داریم؟
اسوه و الگو حقایقی را به ما منتقل میکند که در زندگی عادی، این حقایق منتقل نمیشود. حتماً عالمان دینی این تقید را دارند که تاریخ و سیرۀ اهلبیت(ع) را مطالعه کنند، چون آدم حتی اگر فقیه و مفسر هم بشود، تا وقتی به عمل معصوم زیاد تماشا نکرده باشد، نمیشود گفت اسلامشناس شده است. (توضیح دربارۀ این موضوع را به فرصت دیگری موکول میکنیم)
یک اسوه، شدنیبودنِ خیلی از رفتارهای خوب را برای مردم جا میاندازد
نیاز دیگر ما به اسوه این است که اسوه، باور انسان را در عمل افزایش میدهد، این در همۀ زندگی جاری است، وقتی عدهای، یک رفتاری را انجام میدهند، در واقع نشان میدهند که این رفتار، شدنی و ممکن است و دیگران هم باور میکند که این رفتار، شدنی است، و الّا بسیاری از اوقات، ممکن است یک رفتار خوب را «شدنی» تلقی نکنیم، چون نفس انسان اینطور است؛ رفتار خیلی عمیق و سنگین را شدنی تلقی نمیکند.
ما اگر دفاع مقدس را پشت سر نگذاشته بودیم، وقتی اندیشمندان در کتابها میخواستند بگویند که «یک ملت میتواند در مقابل یک جهان مقاومت کند!» کسی این حرف را باور نمیکرد و دلیل هم برایش نمیآورد و هیچکسی به خودش زحمت نمیداد یک چنین حرفی بزند و در جواب میگفت: «این حرف کاملاً غلط است» ولی ما در جریان دفاع مقدس دیدیم که واقعاً یک ملت توانستند در مقابل جهان بایستند!
این در مقام مثالهای اجتماعی بود، و اما در مقام مثالهای فردی هم نمونههای فراوانی هست؛ در زندگی شهدای دفاع مقدس، آدم مثالهایی میخواند که فکر میکند «آیا واقعاً یک انسان میتواند به این قدرت و به این مقاومت برسد؟» مثلاً شهید ابراهیم هادی در خط مقدم و در یک بزنگاه سخت، اینطرفِ خاکریز شروع میکند به اذان گفتن و با صدای اذان خودش یک گردان از نیروهای عراقی را تسلیم میکند! آیا یک نفر، میتواند نفَسش اینقدر مؤثر باشد؟ بله میشود! ما این نمونهها را دیدهایم. پس اسوه یکی از کارهایش این است که شدنی بودن خیلی از اموری که به ذهن آدم خطور نمیکند -که این اصلاً شدنی باشد- را برای انسان جا میاندازد، و اولیاء خدا این را در صدر، برای ما جا میاندازند.
بحث اسوهبودن صرفاً مربوط به امامان معصوم نیست/ کسی که مدیر میشود باید خودش را الگوی دیگران بداند
در اینجا با مرور کلامی از أمیرالمؤمنین علی(ع) خطاب به محمدبنابیبکر، به یک بخش دیگری از بحث اسوه میپردازیم که بحث اجتماعی فوقالعاده مهمی است. حضرت میفرماید: «وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ أُسْوَةً لِقَرِیبِ الْمُسْلِمِینَ وَ بَعِیدِهِم» (الغارات/ج1/ص158) حالا که والی شدهای نفس خودت را، اسوه برای مسلمین قرار بده.
أمیرالمؤمنین علی(ع) این توصیه را برای یک والی بیان میفرمایند، لذا بحث اسوهبودن صرفاً مربوط به امامان معصوم نیست، هر کسی که مدیر میشود خودش باید الگو باشد! اینکه حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری، زهد را خیلی برای مسئولان پیشنهاد میدهند و بلکه توصیه میکنند، در واقع مبتنی بر همین روایات و کلام امیرالمؤمنین(ع) است. أمیرالمؤمنین علی(ع) در کلام دیگری میفرماید: مردم بیشتر شبیه به امراء و مدیران جامعه هستند تا شبیه به پدر و مادرهای خودشان. (النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم؛ تحفالعقول/208) شما میدانید پدر و مادر چقدر در تربیت یک فرزند تأثیر دارند، ولی مردم به مدیران جامعه بیشتر تأسی میکنند.
رفتار مدیران در جامعه تأثیرگذار است
حالا یک مدیر چقدر باید مواظب رفتار و گفتار خودش باشد؟ قدیم در جامعۀ ما این تلقی وجود داشت که یک عالم دینی باید خیلی مواظب رفتار خودش میشد، اما یک مدیر بیشتر باید مواظب رفتار و گفتار خودش باشد. مردم، سخن سخیف از او نباید ببینند، رفتار دفاعی نباید از او ببینند. چون رفتار مدیران خیلی در جامعه تأثیرگذار است.
خیلی از رفتارهای خوبی که شما در اسوههای اخلاق دنبالش میگردید، در زمانی که مدیریت جامعه، اسلامی است، باید این رفتارها را در مدیران جامعه دنبالش بگردید. به همین دلیل أمیرالمؤمنین علی(ع) به محمدبنابیبکر میفرماید: تو باید برای مردم، اسوه باشی، مردم از دور و نزدیک وقتی به تو نگاه میکنند، تو را بهعنوان اسوه بپذیرند.
بهعنوان مثال یک مدیر باید در فداکاری و از خودگذشتگی، اسوه باشد. یک ملت اگر فداکاری نکند و اگر مردم برای یکدیگر فداکارانه رفتار نکنند، کارشان پیش نخواهد رفت! خدا جامعۀ بشری را طوری طراحی کرده است که بدون فداکاری افراد جامعه برای یکدیگر کار پیش نخواهد رفت. وقتی بدون ایثار و ازخودگذشتگی کار پیش نمیرود، باید یک مسئول، ایثار و از خودگذشتگیِ بیشتری نسبت به بقیه داشته باشد.
آنهایی که اسوهای مثل علی (ع) را دیدند اما بد زندگی کردند، عاقبت بهخیر نشدند
وقتی یک امام در مقام امامت میخواهد مردم را به سختی در عبادت و چشمپوشی از دنیا دعوت کند، طبیعتاً خودش باید در این زمینه اسوه باشد. بنده به اصحاب أمیرالمؤمنین علی(ع) واقعاً غبطه میخورم و البته یکمقدار مبالغهآمیز به محضرشان عرض میکنم که «شما هرچه خوب باشید، زیاد هنر نکردهاید!» کسی که زندگی أمیرالمؤمنین (ع) را از نزدیک ببیند و زهد ایشان را و اینکه با نان خشک زندگی میکردند و... آیا چنین کسی میتواند بد زندگی کند؟
آنهایی که زمان أمیرالمؤمنین(ع) بد زندگی کردند، معلوم میشود که چرا خدا آنها را به آن وضع مبتلا کرد. بعضیهایشان ابوموسی اشعریها شدند و بعضیهایشان آدمهای منحرف و نابود و نابودگر شدند. شما علیبنابیطالب(ع) را از نزدیک دیدید و بعد شتر شتر بار از بیتالمال برای خودتان برداشتید؟ از حق مردم خوردید؟! معلوم است چنین کسانی عاقبتبخیر نمیشوند.
إنشاءالله ما لیاقت این را داشته باشیم که وقتی امام زمان (عج) ظهور میکنند و اسوه قرار میگیرند را ببینیم که آن زمان دلهای پاک چطور به امام زمان (عج) تأسی میکنند. در آن زمان، دیگر لازم نیست حضرت خیلی از صحبتها را مطرح کنند، چون رفتارشان، منششان و نگاهشان برای همۀ مؤمنین و دوستانشان درس کامل و تمام خواهد بود. اینقدر آن زمان خودسازی آسان میشود که فقط خدا میداند، ما نمیتوانیم حدسش را هم بزنیم.
(الف6-ن2)
جلسه بعد>>
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید