مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه (11)-جلسۀ پایانی
تمدن مبتنی بر انفاق اگر بالای سرش «ولیّ» نباشد، ایجاد نمیشود/ مغز عدالتخواهی این است که مطالبات ولیّ جامعه را دنبال کنیم
شناسنامه
- زمان: 99/06/09
- موضوع: مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه
- مکان: هیئت میثاق با شهدا
- صوت: اینجا
هیچ مفهوم اخلاقی در دین نیست که بُعد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نداشته باشد
هرچند از قبل هم معلوم بود، ولی در این دهه به خاطر گفتگوهایی که پیش آمد بیشتر معلوم شد که ما باید به «نظام فکر دینی» توجه بیشتری کنیم و اصول نظام فکر دینی را درک کنیم. یکی از آن اصول این است که هیچ مفهوم اخلاقیای نیست که پیوست سیاسی، اقتصادی، بلکه تفسیر سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نداشته باشد. هیچ مفهوم حقوقیای در دین نیست که پیوست اخلاقی و معنوی و عرفانی نداشته باشد و نباید سکولار، به مفاهیم دینی نگاه کرد. اینطور نیست که یکسلسله از مفاهیم صرفاً اخلاقی باشند و یکسلسلۀ دیگر از مفاهیم صرفاً سیاسی یا اجتماعی باشند، ابداً اینطور نیست.
اگر دقت کنیم میبینیم کاربرد مفاهیم در قرآن کریم چند بُعدی است، به عنوان مثال؛ موضوع انفاق، صدقه و زکات، هرسه مفهوم گاهی واجب است و گاهی مستحب. مواسات گاهی واجب است و گاهی مستحب. چرا ما وقتی مواسات را میشنویم آن را به یک معنای حداقلی اخلاقی محدود میکنیم؟ گاهی اگر شما در برخی صحنهها با امام جامعه مواسات نداشته باشی، به او خیانت کردهای و لعنت خدا شامل حال شما خواهد شد.
مواسات همیشه اخلاقی نیست، مواسات فقط یک موضوع اقتصادی نیست، بلکه در زمینههای دیگر هم هست؛ مثل آمادگی برای فداکاری و ازخودگذشتگی. مواسات در موضوع «آبرو گرو گذاشتن» هم استفاده میشود، در جهاد و شهادت هم استفاده میشود، أمیرالمؤمنین(ع) در جنگ احد با پیغمبر(ص) مواسات کرد ولی بقیه فرار کردند. انفاق، زکات و صدقه هم همینطور است. بعضی از کلمات طوری مشهور شدهاند که ممکن است از آنها یک مفهوم اخلاقی به ذهن متبادر بشود. ما اصلاً یک مفهوم اخلاقیِ صرف که بُعد اجتماعی-سیاسی نداشته باشد در دین ندیدهایم. این بهخاطر برخی از سوءتفاهمهایی است که پیش آمده است.
امروز دو تمدن در جهان داریم: تمدن مبتنی بر امساک و تمدن مبتنی بر انفاق
اگر بخواهیم یک جمعبندی از این بحث ارائه بدهیم، باید بگوییم: امروز دو تمدن در جهان داریم؛ یک تمدن مبتنی بر امساک، یا میتوان گفت فردگرایی، لیبرالیزم، تمدن غربی و همین تمدنی که بر اساس سرمایهداری و بازار آزاد-که البته دروغ است و اصلاً بازار آزاد به آن معنا وجود ندارد- بنا شده است. این «تمدن مبتنی بر امساک» نتیجهاش کاملاً به نفع دیکتاتوریِ سرمایهداران زالوصفت -به تعبیر امام- است، دیکتاتوری کارتلها و تراستها یا به تعبیر خود شهروندان غربی حکومت یک درصد بر نود و نُه درصد (که جنبش والاستریت، همین را میگفت).
در ظاهر میگویند نظام سرمایهداری و بازار آزاد، اما یک تعداد اندکی وقتی پولدار شدند بقیه را خفه میکنند، این اتفاقی است که دارد در غرب میافتد، اصلاً امکان رقابت بهمعنای واقعی کلمه نیست، شاید در حد عوامفریبی بازار آزاد باشد. سالها قبل(حدود 15 سال پیش) یک تاجر ایرانی در کانادا میگفت «میخواهم سرمایهام را بیاورم ایران، وضع ایران چطوری است؟» گفتم چرا همینجا رشد نمیکنی؟ گفت اینجا از یکمقدار بالاتر دیگر نمیرشد رشد کرد، چون دیگر مال جهود است و آنها سرت را زیر آب میکنند. صرفاً تا یکمقداری که مشغول باشی، اجازۀ رشد به تو میدهند.
راه رسیدن به عدالت این است که ساختارهایی مبتنی بر انفاق طراحی کنیم
در مقابل تمدنِ امساک، تمدن انفاق قرار دارد. انفاق صرفاً به معنای صدقهدادن نیست؛ خیلی بد است که با مفاهیم دینی اینطوری برخورد کنیم، انفاق و زکات-در معنای عام کلمه- آمادگی برای پرداختکردن است. این چیزی است که دین از ما میخواهد، نظام انسانی بر این مبنا استوار است و اگر عدالت را به عنوان یک هدف در نظر داریم، تنها راهش همین است که ما ساختارهایی مبتنی بر انفاق طراحی کنیم.
نظرات حضرت آیتالله شاهآبادی را-که هم در عرفان و هم در فقه نابغۀ فوقالعادهای هستند- درباره طراحی ساختارهای اجتماعی برای شما خواندم. یکی از محققین به بنده میفرمودند: ما درباره طراحی ساختارهای اجتماعی از کتاب «اقتصادُنا»ی شهید صدر نتوانستیم آن استفادهای را بکنیم که از نگاههای آقای شاهآبادی توانستیم استفاده کنیم. اصلاً ایشان اسم الگوهای اقتصادی-اجتماعی خودش را که میخواهد به سمت تمدن اسلامی ببرد در مقابل تمدن غرب، «اخوت و مواسات» گذاشته است و بر اساسش مدل ارائه کرده است.
چرا در کشورمان عدالت محقق نشده؟ چون هنوز راهکارهای عدالت بیان نشده
در این جلسات ما باید ببینیم وقت این حرفها هست یا نه؟ به هزار دلیل معلوم است که وقت این حرفها است. وقت سخنرانی دربارۀ مفهوم عدالت گذشته، چون مردم ما علاقه به عدالت دارند، موتور عدالتخواهی در حدی که قوانین ما اجازه میدهد روشن شده، قوۀ قضائیه هم دنبال آن است. چرا عدالت محقق نشده است؟ چون هنوز در کشور ما راهکارهای عدالت بیان نشده است. وقتی بر اساس دیدگاه آیتالله شاهآبادی(ره) از مواسات صحبت میکنیم، میخواهیم راهکاری برای عدالت ارائه کنیم.
بعضیها عدالت را در حد همین قوانین موجود میدانند که وقتی این قوانین زیر پا گذاشته میشود «معمولاً» اسمش را دزدی میگذارند. ولی حتی اگر جلوی این دزدیها هم گرفته بشود عدالت محقق نمیشود، بلکه باید تمدن مبتنی بر مواسات، مدلهای اقتصادی مبتنی بر مواسات و مدلهای اجتماعی مبتنی بر مواسات طراحی بشود. اگر ما در انتظار ظهور هستیم باید سراغ این مفاهیم کلیدی برویم؛ البته این مفاهیم را ما نساختهایم، اینها در قرآن و روایات آمده است.
مغز عدالتخواهی این است که مطالبات ولیّ جامعه را دنبال کنیم
مغز عدالتخواهی این است که مطالبات ولیّ جامعه را دنبال کنیم که در آن مطالبات مردمی هم هست. یعنی ابهت و اقتدار و نفوذی برای کلام ایشان ایجاد کنیم که کسی جرأت نکند از راهبردهایی که رهبری تعیین میکند (مثلاً در اقتصاد مقاومتی، در منش مسئولان و...) تخطی کند. ما در این مسئله واقعاً کم گذاشتیم، در عدالت سیاسی یقه نگرفتیم، لذا الان جرأت میکنند و تخطی کنند!
یکبار تلویزیون نشان میداد که مقام معظم رهبری از نمایشگاه کالای ایرانی بازدید میکردند، وزیر کار و رفاه اجتماعی هم در کنار ایشان ایستاده بود. یکی از تولیدکنندگان در حضور رهبر انقلاب، شکایت میکرد که واردات بیرویه، به کارخانه ضربه زده است، وزیر کار هم توضیح داد که ما اقدام کردهایم و داریم پیگیری میکنیم که این مشکلات حل بشود و... رهبر انقلاب خطاب به وزیر کار فرمودند: «من اگر جای شما بودم سر قضیۀ واردات، در هیئت دولت یقهام را پاره میکردم» در واقع این کلام رهبری نشان میدهد که آن وزیر، کاری را که لازم بود، انجام نداده بود. آیا اینها ریشۀ عدالتسوزی نیست؟!
اگر مجلس شورای اسلامی بتواند «نظام پولی و بانکی» را بر اساس طرح جدید، متحول کنند، آنوقت راه تحقق عدالت ایجاد میشود و الا با این سیستم بانکداری و با این سیستم بودجه، مدام باید دنبال رانتخواری برویم و این عَلَم عدالتخواهی هم همینطوری برقرار بماند و دعواها ادامه پیدا کند.
یکی از راهکارهای عدالت، موضوع مواسات است
الان اصل عدالت در جامعۀ ما جا افتاده است لذا ما دنبال «راهکارهای عدالت» هستیم و داریم برای تحقق عدالت، بحث تربیتی انجام میدهیم. اما برخی به ما ایراد میگیرند که «چرا بحث تربیتی میکنی؟ چرا بحث عدالتخواهانۀ اجتماعی نمیکنی؟» جامعۀ ما الان برای راهکارهای عدالت آماده است و یکی از راهکارهای عدالت، همین موضوع مواسات است.
ما الان باید سراغ مفهوم مواسات برویم و بهلحاظ زمانی هم الان وقت پرداختن به آن است. البته مواسات نه به معنای اخلاقی، بلکه مواسات به معنای سیاسی. همانطور که گفته میشود علی(ع) در حق پیامبر(ص) حق مواسات را انجام داد. حالا شما ببینید کدامیک از مسئولین ما، حق مواسات را نسبت به رهبر انقلاب، انجام دادهاند؟ مواسات صرفاً یک مفهوم اخلاقی نیست، بلکه بهشدت یک مفهوم سیاسی است. مسئولین باید نسبت به رهبری، مواسات داشته باشند، باید ببینند رهبری از آنها چه چیزی خواسته و چه انتظاری دارد و آن را انجام بدهند. باید از راهبردهایی که ایشان تعیین کرده است (مثلاً در زمینۀ اقتصاد مقاومتی و...) تخطی نکنند.
گاهی خدا از انسان یک مالی طلب میکند و کینههای دلش بیرون میریزد
آنچه تا اینجا گفته شد مرور و چکیدهای از مطالب گذشته بود. حالا با نگاه به آیاتی از قرآن کریم، بحثمان را ادامه میدهیم. کسانی که در جریان بحث امساک و حفظ داراییها و بحث انفاق و پرداخت، بودند شاید این آیات را شفافتر ببینند. قرآن در سورۀ محمد(ص) در آیات 36 تا 38 میفرماید: «إِنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَ لا یَسْئَلْکُمْ أَمْوالَکُم»؛ دنیا بازی است، بیهوده است، اگر ایمان و تقوا داشته باشی خدا اجرت را میدهد. خدا نمیخواهد مالت را بگیرد، نترس! «إِن یَسَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُواْ وَ یخْرِجْ أَضْغَانَکمُ»؛ اگر هم یکوقتی بخواهد مالی از تو طلب کند، یعنی از تو یکمقدار پول بخواهد بگیرد و اصرار کند، «تَبْخَلُوا» بخل میورزید «وَ یُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ» و این کینههای دلتان بیرون میریزد.
چه خبرت است؟ مگر چه چیزی از تو خواستند؟ گفتند در راه خدا پول بده. البته این پول در حد یکمقدار صدقهای که صبح میروی در صندوق کمیتۀ امداد میاندازی نیست؛ فاجعه عمیقتر از این حرفها است! خدایا، شما رسماً میگویی بخشی از درآمدتان را بدهید! بله؛ به قول علامۀ طباطبائی، تو اصلاً برای جامعه کار میکنی، پول و درآمد تو مال خودت نیست، مال خداوند است. خدایا! این حرفی که شما داری اینجا میزنی خیلی سنگین است. برای همین هم «یُخرِجُ أضغَانَکُم» کینه و نفرت پیدا میکنی، کینههایت بیرون میآید.
در آیۀ بعدی میفرماید: «هَأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَ مَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الغَنِیِّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُواْ أَمْثَالَکم» (محمد/ 38) تا خدا میخواهد یک انفاقی در راه خدا بکنید بعضیهایتان بخل میکنید. حالا برخورد قهرآمیز خدا را ببینید، میفرماید: «وَ مَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ» اگر کسی بخل بورزد به خودش بخل میکند، یعنی بخل میورزد که سودی به خودش نرسد. او چقدر نادان است! «وَ اللَّهُ الْغَنِیُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاء»؛ خدا که از پول تو بینیاز است. امام صادق(ع) فرمود: هرکسی فکر کند امام نیازمند این پولها است کافر است. (مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْإِمَامَ یَحْتَاجُ إِلَى مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَهُوَ کَافِرٌ ؛ کافی/ج1/ص537)؛ خدا غنی است، شما فقیر هستید.
قسمت پایانی این آیه، خیلی برای ما ایرانیها جالب است، میفرماید: «وَ إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ»؛ اگر پای انفاقی که من به شما میگویم، درست رفتار نکنید، من یک قوم دیگر را جای شما میآورم و آنها دیگر در انفاق، مثل شما نیستند. در روایتها اشاراتی هست دربارۀ این قومی که خدا جای آنها میآورد، اینها ایرانیهای آخرالزمان هستند. خیلی جالب است وقتی خدا میخواهد ما را صدا بزند با انفاقمان ما را صدا میزند.
امامباقر(ع): اگر در پرداخت مال بههم، بخیل باشید، پای جان که وسط آمد، بخلتان بیشتر است
امام صادق(ع) میفرماید: «وَ یَحِقُّ عَلَى الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَى التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَةِ وَ تَعَاطُفُ بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ حَتَّى تَکُونُوا کَمَا أَمَرَکُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- رُحَمَاءَ بَیْنَکُمْ مُتَرَاحِمِینَ مُغْتَمِّینَ لِمَا غَابَ عَنْکُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ مَعْشَرُ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)» (کافی/ج2/ص174)؛ مسلمین باید برای تواصل و ارتباط داشتن با هم تلاش بکنند، باید برای مهرورزی به همدیگر کمک کنند، مواسات داشته باشند، همدیگر را کمک کنند همانطور که خدا دستور داد «رُحَماءُ بَینَهُم» باشند، بهحدی که اگر نتوانند بههم کمک کنند غمگین بشوند. باید همانطوری باشند که یاران پیامبر(ص) بودند، کسانی که از مکه به مدینه مهاجرت کردند و خانه نداشتند، مردم مدینه آنها را در خانۀ خود ساکن کردند؛ یک اتاق برای خودش، یک اتاق هم برای برادر مسلمانش.
کمککردن را فقط صدقهدادن معنا نکنید، بروید دور هم جمع شوید و با رفقای خود یک کسب و کار راه بیندازید. کسی که عرضهاش کمتر است در کنار تو که عرضهات بیشتر است باهم کار کنید. ببینید انتظارات امام صادق(ع) از ما در چه حدّی است؛ ایشان میخواهد ما هم مانند مسلمانان مدینه در صدر اسلام، مواسات کنیم.
یک روایت دیگر میخوانم که دستمایۀ گریه باشد، هرکسی گفت «من حسینی هستم» این روایت را گوش بدهد. هرکسی از این روایت بههم ریخت درِ خانۀ امام حسین(ع) برود. بُرید عِجلی میگوید به امام باقر(ع) گفته شد آقا شما در کوفه یار زیاد داری، اگر امر کنی اینها اطاعت میکنند. یعنی چرا قیام نمیکنی؟ حضرت فرمود: شما دست در جیب همدیگر میکنید که راحت پولهای همدیگر را بردارید؟ گفت: نه اینطوری با هم ندار نیستیم. چند لحظه تأمل کنید، این همان حرف خطرناک است. «خدایا! من عاجز هستم، من نمیتوانم...» وقتی گفت راحت دست در جیب همدیگر نمیکنیم، حضرت فرمود: «فهم بدمائهم ابخل» (اختصاص شیخ مفید/ص24)؛ اینها پای خون که وسط بیاید، بخلشان بیشتر است، اینها بهدرد من نمیخورند که با ایشان قیام کنم. کسی که پول نمیدهد، جان هم نمیدهد.
یک مصداق دست در جیب هم کردن، همین است که بیایید شریک بشویم و کار کنیم. بنده چند سال است میگویم مسجدیها و هیئتیها، پولهایتان را روی هم بریزید و تعاونی بزنید. تا کِی میگویی «تنهایی کار کنم و سودش را خودم ببرم.» میخواهیم سرمایهها را روی هم بریزیم، کار کنیم. جهاد به اموال در آیههای متعدد قرآن مقدم بر جهاد به انفس است. میدانید معمولاً در قرآن اینطوری است «جاهَدوا بأموالِهِم و أنفُسِهِم»؛ سخن امام باقر(ع) تفسیر همین آیات است. از دبستان، تعاونی کارکردن را به بچهها یاد بدهید، البته تعاونی بر اساس الگوی اخوت که آقای شاهآبادی(ره) مطرح کردهاند.
تمدن مبتنی بر انفاق اگر بالای سرش «ولیّ» نباشد، ایجاد نمیشود
امام باقر(ع) در روایت دیگری میفرماید: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسَةِ أَشْیَاءَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایَةِ قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أیُّ شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ فَقَالَ الْوَلَایَةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن» (کافی/ج2/ص18)؛ زکات همان پرداخت است و انواع و اقسام پرداخت را در بر میگیرد، تو هرچه داری زکات دارد؛ مثلاً زکات علمت این است که به دیگران یاد بدهی. احادیث بسیار زیادی در مورد زکات هست که سبک زندگی تو را دقیق تنظیم میکند، نظام و ساختار منتج به عدالت را هم طراحی میکند. امام باقر(ع) به زراره میفرماید: اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و زکات و حج و صوم و ولایت.
زراره پرسید کدام برتر و مهمتر است؟ من از هرکسی که میگوید «کدام مهمتر است؟» خوشم میآید، چون آدم فهمیدهای است! زراره گفت: کدام مهمتر است؟ حضرت پاسخ داد: «فقال الولایة افضل»؛ ولایت مهمتر است؛ «لأنّها مفتاحُهنَّ»؛ برای اینکه ولایت مفتاح است، مفتاح یعنی از اینجا شروع میشود. خواهش میکنم عدالتخواهی را از اطاعت و تبعیت از ولایتفقیه شروع کنید، آغازش از اینجا است. «و الوالی هو الدّلیلُ علیهنَّ»؛ والی راهنمای بقیه است؛ ولیّ است که راهنمای زکات است. همۀ این تمدن مبتنی بر انفاق را که صحبت کردیم، اگر ولیّ بالای سرش نباشد ایجاد نمیشود، فایده ندارد. شما هنوز نتوانستی مسئولین را به خط کنی تا با رهبری، مواسات داشته باشند، پس دنبال چه هستی؟! بزرگترین ظلمها اینجا اتفاق میافتد.
رهبر انقلاب: اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد دیگر عدالت نیست
جملاتی از سخنرانیهای مقام معظم رهبری را برای شما بخوانم؛ ناظر به همین حرفهایی است که بیان کردیم. ایشان میفرمایند: «اصلاً عدالت چیست؟ به حسب ظاهر مفهوم سادهای است، و همه میگویند و آن را تکرار میکنند، منتها در مصداق و در عمل، رسیدن به عدالت خیلی دشوار است، همان نکتهای که أمیرالمؤمنین(ع) دربارۀ حق فرموده است: «فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْیَاءِ فِی التَّوَاصُفِ وَ أَضْیَقُهَا فِی التَّنَاصُف»؛ در مورد عدل هم عیناً همینطور است. چون عدل هم حق است و اصلاً از هم جدا نیستند. به یک معنا حق همان عدل است، عدل همان حق است. تواصفش آسان است، اما در عمل، رسیدن به عدالت مشکل است. حتی شناختن موارد عدالت و مصادیق عدالت هم گاهی خیلی مشکل است، کجا عدالت است؟ کجا بیعدالتی است؟» (بیانات در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیأت دولت؛ ۱۳۸۴/۰۶/۰۸)
این جملات را آوردم برای آنکه برخی دربارۀ صحبتهای بنده گفتند: «تو گفتی عدالت معمولاً معطوف به مقابله با دزدیها میشود!» درحالیکه معلوم است مصادیق عدالت محدود به اینها نمیشود.
رهبر انقلاب در ادامۀ کلام فوق میفرماید: «من نمیخواهم الان عدالت را تعریف کنم که چیست، تعریفهای کلی و عمدهای از عدالت شده، تقسیم عادلانۀ امکانات و از این قبیل حرفها که درست هم هست و محتاج تدقیق و ریزبینی هم هست. یعنی شما در هریک از بخشهایتان واقعاً باید ببینید عدالت چیست و با چه چیزی حاصل میشود؟ من میخواهم این نکته را هم عرض کنم، اگر بخواهیم عدالت به معنای حقیقی خودش در جامعه تحقق پیدا کند، با دو مفهوم دیگر به شدت در هم تنیده است؛ یکی مفهوم عقلانیت است، دیگری معنویت. اگر عدالت از عقلانیت و معنویت جدا شد دیگر عدالتی که شما دنبالش هستید نخواهد بود. اصلاً عدالت نخواهد بود.» مثلاً بعضیها که خود را طرفدار عدالت میدانند، تهمت میزنند و ناسزا میگویند و تقوا را رعایت نمیکنند؛ این هم میشود عدالت جدای از معنویت و عقلانیت!
ایشان میفرماید: «عقلانیت بهخاطر این است که اگر عقل و خرد در تشخیص مصداق عدالت بهکار گرفته نشود، انسان به گمراهی و اشتباه دچار میشود؛ خیال میکند چیزهایی عدالت است در حالی که نیست. و چیزهایی را هم که عدالت است گاهی نمیبیند. بنابراین عقلانیت و محاسبه یکی از شرایط لازم رسیدن به عدالت است» (بیانات ۱۳۸۴/۰۶/۰۸)
رهبر انقلاب: لازمۀ مردمسالاری دینی مشارکت مردم در همۀ عرصههاست/ اگر بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار
در سخن دیگری از ایشان، خطاب به پژوهشگاهها، اساتید دانشگاه این را بیان میفرماید: «اقتصاد مقاومتی را مطرح کردیم، همه هم از صدر تا ذیل تأیید میکنند و تصدیق میکنند. خب اشکال کجاست؟ یک گره علمی وجود دارد، این گره علمی را چه کسی باید باز کند؟ یا مسئلۀ اشتغال، اشکال کجاست؟ چرا نمیشود؟ خب یک اشکال علمی دارد، لابد یک اشکالی در کار است، گرهی هست، این گره، گره علمی است این کجا باید باز شود؟ در دانشگاه. یا بحث آسیبهای اجتماعی است، بحث عدالت اجتماعی است که اینهمه حرف عدالت اجتماعی را همه میزنیم، اینهمه راجع به عدالت اجتماعی میگوییم، جزء واضحات و مسلمات است، حالا تحقق پیدا کرد عدالت اجتماعی؟ ضریب جینی روز به روز بالاتر رفته است». از آن سالی که ایشان این مطلب را فرمودهاند سه سال میگذرد، و همین الان خیلی بیشتر از سه سال پیش، بالاتر رفته است. «بدتر شده است، چرا؟ علت چیست؟ این فکر درست، این خواست درست، این هدف درست (یعنی عدالت) چرا در کشور تحقق پیدا نمیکند؟»
مقام معظم رهبری حدود چهار سال پیش فرمودند «مردمسالاری دینی لازمهاش مشارکت مردم در همۀ عرصهها است. مشارکت مردم فقط این نیست که مردم پای صندوقهای رأی بروند، مردم باید در همۀ عرصهها مشارکت کنند، مثلاً مردم باید در اقتصاد مشارکت جدی داشته باشند، این میشود مردمسالاری دینی در بخش اقتصاد.» و بعد فرمودند: «بسیج، تحقّق مردمسالاری دینی است. بسیج در همۀ عرصهها مظهر مردمسالاری دینی است؛ اگرچنانچه بسیج وارد اقتصاد بشود، اقتصاد میشود مردمسالار» (۱۳۹۵/۰۹/۰۳) یعنی بسیج باید برای مشارکت مردم در اقتصاد، تلاش بکند، و البته بسیج هم پای کار آمده و اخیراً اقدامات خوبی در این زمینه انجام داده است.
علامۀ طباطبائی تمدن غرب را «تمدن توحش» میدانست
حالا بهسراغ قسمت دوم بحث میرویم؛ ما در مقابل تمدن اسلامی که بر مبنای انفاق است، یک تمدنی داریم که بر مبنای امساک است. اول تمدن بر مبنای امساک را به شما معرفی کنم.
علامۀ طباطبائی(ره) میفرماید: «در داوری نسبت به جوامع متمدن معیار صلاح و فساد را نباید افراد آن جامعه قرار داد و نباید افراد آن جامعه را با افراد جامعۀ دیگر سنجید. اگر دیدیم که مثلاً مردم فلان کشور غربی در بین خود، چنین و چنان هستند... (و بعد ایشان مثال میزنند و میفرمایند) مثلاً رفتاری مؤدبانه دارند، به یکدیگر دروغ نمیگویند، و مردم فلان کشور شرقی و اسلامی اینطور نیستند، نمیتوانیم بگوییم پس بهطور کلی جوامع غربی از شرقیها بهتر هستند. بلکه باید شخصیت اجتماعی آنان را و رفتارشان را با سایر جوامع معیار قرار داد. باید دید فلان جامعۀ غربی که خود را متمدن قلمداد کرده، رفتارشان با فلان جامعۀ ضعیف چگونه است؟ خلاصه باید شخصیت اجتماعی او را با سایر شخصیتهای اجتماعی عالم سنجید.» علامۀ طباطبائی معتقد است ما یک چیزی داریم به نام فرد، یک چیزی هم داریم به نام جامعه، برای جامعه اصالت قائل هستند، میگویند جامعه برای خودش شخصیت دارد، در قرآن هم جامعه مرگ و میر دارد، صفت بر آن بار میشود، دستور دارد، احکام دارد.
بعد میفرماید: «باید شخصیت اجتماعی او را با شخصیتهای اجتماعی عالم سنجید. آری، در حکم به اینکه فلان جامعه صالح است یا طالح، ظالم است یا عادل، سعادتمند است یا شقی، باید این روش را پیش گرفت. متأسفانه فضلای غربزدۀ ما همانطور که گفتیم از این معنا غفلت ورزیدهاند و در نتیجه دچار خلط و اشتباه شدهاند. درحالیکه اگر جامعۀ غرب را یک شخصیت میگرفتند (و به تعبیر بحث ما، یک تمدن در نظر میگرفتند) و آنوقت رفتار آن شخصیت را با سایر شخصیتهای جهان میسنجیدند معلوم میشد که از تمدن غربیها به شگفت در میآیند یا از توحّش آنها؟!» اینجا رسماً علامۀ طباطبائی میفرماید «تمدن غرب، تمدن توحش است» ما هم در عاشورا برای وحشیگریای که با خیمههای أباعبداللهالحسین(ع) انجام دادند گریه میکنیم و باید یزید زمانۀ خود را بشناسیم.
چگونه ممکن است طبیعت انسانیت رضایت دهد که یک طایفه به نام متمدن بر سر دیگران بتازند؟!
علامۀ طباطبائی(ره) میفرماید: «به جان خودم سوگند اگر در تاریخ زندگی اجتماعی غربیها را از روزی که نهضت اخیر آنان آغاز شده (احتمالاً منظور علامه، همان رنسانس است) مورد مطالعۀ دقیق قرار میدادند و رفتاری که با سایر امتهای ضعیف و بینوا کردند مورد بررسی قرار میدادند، بدون کمترین درنگی حکم به توحش آنان میکردند و میفهمیدند که تمام ادعاهایی که میکنند و خود را مردمی بشردوست و خیرخواه و فداکار معرفی نموده و اینطور وانمود میکنند که در راه خدمت به بشریت از جان و مال خود مایه میگذارند، همهاش دروغ و نیرنگ است و جز به بند کشیدن ملل ضعیف هدفی ندارند. و تمام هدفشان این است که از هر راه که بتوانند بر آنها حکومت بکنند؛ یک روز از راه قشونکشی، مداخلۀ نظامی، روز دیگر استعمار، روز دیگر ادعای مالکیت یا بهعنوان حفظ منافع مشترک... هیچ انسانی که سلامت فطرتش را از دست نداده هرگز به خود اجازه نمیدهد چنین جوامعی را صالح بخواند و یا آنان را سعادتمند بپندارد، هرچند که دین نداشته باشد. چگونه ممکن است طبیعت انسانیت رضایت دهد که یک طایفه به نام متمدن و تافتۀ جدا بافته بر سر دیگران بتازند، مایملک آنان را تاراج نموده، خونشان را مباح، عِرض و مالشان را به یغما ببرند و راهِ به بازی گرفتن همۀ شئون و حیات آنها را هموار بسازند؟ و بلایی سر مردم بیاورند که حتی انسانهای قرون اولیه هم یک همچین بلاهایی را ندیدند...»
علامۀ طباطبائی(ره) یک فیلسوف بود ایشان بیسند و بدون استدلال حرف نمیزند، میفرماید: «سند ما در همۀ این مطالب تاریخ زندگی این امتها و مقایسۀ آن با جنایاتی است که ملتهای ضعیف امروز از دست این به اصطلاح متمدنها میبینند و از همۀ جنایاتشان شرمآورتر این جنایات است که با منطق زورگویی جنایات خود را اصلاح نامیدهاند.»
آیتالله بهجت: دست گدایی به یک عده وحوش و درندهها دراز میکنیم!
حالا به سراغ سخنان آقای بهجت(ره) برویم. آقای بهجت میفرماید: «حالا اصلاح فعلی ما در چیست؟ همان در برگشت از کارهایی که ما میدانیم در داخل یا خارج انجام میدهیم، با خارجیها ارتباط پیدا میکنیم، ارتباطی که بر له آنها است، نه ارتباطی که بر له ما باشد». آقای بهجت میفرماید ارتباط ما با خارجیها به نفع آنها است.
بعد میفرماید: «دست گدایی به یک عده وحوش، حیوانات، درندهها دراز میکنیم. میل داریم به ما قرض بدهند.» در یک سخن دیگری میفرماید: «عجب اینکه کفار در مقام هدایت و ارشاد ما پیشنهاد صلح و سازش به ما میدهند، مانند عالم اخلاقی که با فرد جاهل و ضعیف الاخلاقی روبرو است میخواهد او را راهنمایی کند.» ایشان همچنین میفرماید «اگر حیوانات وحشی اسلام و ایمان بیاورند بعید نیست، ولی اینها از وحوش هم پستتر هستند.» اگر همه این مطالب را میدانستند اوضاع ما این طور نبود.
امام(ره): با این تمدن غرب که از توحش بدتر است، میخواهیم چه بکنیم؟
حالا به سراغ کلمات حضرت امام(ره) برویم، ایشان میفرماید: «آنچه که به نظر من مهم است این است که در زمان این پدر و پسر نالایق (یعنی شاههای پهلوی) ما را همچون مؤمن به غرب کردند که حاضر نیستیم غیر از مطالب غرب چیزی را قبول بکنیم. جوانهای ما تقریباً خیلیهایشان اینطور شدهاند. از یک ایرانی متحول شدهاند به غربی. این یک خطری است برای یک کشوری که اصلاً خودش را دیگر قبول نداشته باشد.... باید بنشینیم حساب کنیم ببینیم که آیا این پیشرفتها (یعنی پیشرفتهای غربیها) رو به تمدن دارد میرود یا رو به توحش دارد میرود؟ من تعبیرم این است، آمریکا و سایر این دُوَل غربی و شرقی، اینها ترقیاتی که کردهاند به این معنا که انسانها را دارند حیوان درنده بار میآورند، تمام این کارهایی که کردهاند برای درندگی است.» (صحیفه امام/ج8 /ص100) ببینید چقدر کلمات این سه بزرگوار شبیه همدیگر است.
ایشان در سخن دیگری میفرماید: «این چیزهایی که در ممالک دیگر شما خیال میکنید در تمدن است، وقتی درست تأمل میکنید تمدن نیست، بلکه به توحش نزدیکتر است.» (صحیفه امام/ ج8/ص309) دوباره در یک کلام دیگری میفرماید: «ما میخواهیم چه بکنیم که با این تمدنی که از توحش بدتر است، این تمدنی که حیوان بیابان در رفتارشان از آنها بهتر است. ما میخواهیم چه بکنیم؟ میخواهیم به این تمدن برسیم؟» (صحیفه امام/ج12/ص378)
امام(ره): تا غربزدهها از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند به استقلال نخواهید رسید؛ اینها نمیگذارند
بعد میفرماید «ما از شر رضاخان و محمدرضا خلاص شدیم، لکن از شرّ تربیتیافتگان غرب و شرق به این زودیها نجات نخواهیم یافت.» (صحیفه امام/ ج15 /ص446 ) ببینید همان امامِ مثبتنگر، همان امامی که میگوید ما قلههای عالم را فتح میکنیم و میگوید ما قدرت داریم و... این امام، فقط در یک زمینه اظهار کرده است «به این سادگی از شرشان خلاص نمیشویم» و آن هم غربزدهها هستند. غربزده یعنی کسی که عاشق این تمدن توحش است. بنده کل صحیفۀ امام را خواندهام و دارم به شما گزارش میدهم.
در یک سخن دیگری میفرماید: «از بیمارى که پنجاه و چند سال به بیمارى او کمک کردند و خائنین دامنزدند، نباید متوقع بود که به مجرد اینکه [اینها] دامنْزنها خارج شدند، بیمار فوراً صحیح بشود. این بیمارى که در جامعۀ ما از غرب پیدا شده است، از ممالک خارجى که مىخواستند همه چیزمان را ببرند، این بیمارىِ غربى را توقع نداشته باشید که با هشت ماه یا با هشت سال یا با بیست سال رفع بشود.» (صحیفۀ امام/ج10/ ص388) جالب اینجاست که غربزدهها بعد از حدود بیست سال از این کلام امام، با شعارهایی صریحاً به صحنه آمدند.
بعد میفرماید «...شما بخواهید که فوراً این بیمارها سالم بشوند، یا این بیمارها را کنار بگذارید و سالم پیدا بکنید، این توقع غیر معقولى است. من مىدانم که در همه قشرها، و خصوصاً در مراکز تعلیم و تربیت که بیشتر خارجیها عنایت داشتند به نگهدارى آنها در یک سطح معینى، یا منحرف کردن آنها از آن راهى که باید بروند.» بعد میفرماید: «و تا این غربزدههایى که در همه جا موجودند از این مملکت نروند یا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهید رسید. اینها نمىگذارند» (صحیفه امام/ج10/ص391)
امام در یک جملۀ دیگری میفرماید: « بشکند قلمهایى که براى اینها دارد کار مىکند! و بشکند زبانها و بِبُرَّد زبانهایى که به نفع اینها دارد صحبت مىکند و ملت را مىخواهد تباه کند.» (صحیفه امام/ ج10/ص391) شما بروید صدر و ذیل این کلمات را بخوانید. در جای دیگری میفرماید: «آقا، امروز مملکت ما غربزده است که از زلزله زده بدتر است... غربزدهها را کنار بگذارند؛ عدهشان خیلى زیاد هم نیست، اما فضولىشان زیاد است؛ عده زیاد نیست، ادعایشان زیاد است.» (صحیفه امام/ج8 /ص177)
امام میفرماید: «همه غربزدگیها ظلمت است. اینهایى که توجهشان به غرب است، توجهشان به اجانب است، قبلهشان غرب است، رو به غرب توجه دارند، اینها در ظلمات فرو رفتهاند؛ اولیایشان هم طاغوت است» (صحیفهامام/ ج9/ ص460) امشب قبل از خواب به سنت پیغمبر(ص) آیتالکرسی را بخوانید؛ در آخر این آیات آمده است: کسانی که اولیاءشان طاغوت است مخلّد در عذاب هستند. (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ)
با غربزدهها در مملکت باید چه کنیم؟
با این با غربزدهها و غربپرستها باید چه کنیم؟ مجلس شورای اسلامی از اینها فاصله بگیرد، خواهش میکنم یک کمیسیون تشکیل بدهید و هرچه قوانین غربزده هست، پیدا کنید و آنها اصلاح کنید.
یک نفر سالها پیش در مصاحبهای گفته بود که «من با یک اصلاحاتی، برخی از قوانین مربوط به خانواده را از قوانین فرانسه و انگلستان آوردم در مجلس تصویب کردم، مجلس قبول نمیکرد، به زور تصویبش کردیم، شورای نگهبان هم رد میکرد، اینقدر اصرار کردم که آنها هم متقاعد شدند...» امیدواریم مجلس بتواند این قوانین را درست کند. اینها ریشههای بیعدالتی است. خانواده را به جایی تبدیل کردند که در آن مواسات نیست، این آمار کم فرزندان مال همین است. میگوید چرا من فدای یکی دیگر بشوم و خودم را پیر کنم؟! بخل میورزد که بچهدار بشود. ببینید فرهنگ امساک و تمدن امساک با ما چه کرده است!
زکریا گفت: خدایا به من هم یک فرزند بده؛ فرزند خوبی که در راه تو شهید بشود...
جوانهای عزیز! اگر شما بهخاطر امام زمان و رضایت دل مولایتان ازدواج کنید و فرزند بیاورید، اتفاق دیگری در جامعه خواهد افتاد. در سورۀ آلعمران، قصۀ مادر حضرت مریم را بخوانید، یک معجزۀ الهی است. یک مادر گفت: خدایا! بچهام را نذر تو کردم... بچهاش دختر بود، گفت: او که دختر است، اگر من بخواهم وقف تو کنم باید پسر باشد، ولی هرچه تو میگویی. خدا میفرماید: قبول کردم. (فَتَقَبَّلَها رَبُّها بِقَبُولٍ حَسَنٍ... ؛ آلعمران/37) آن دختر شد، حضرت مریم و فرزندش هم شد حضرت عیسی علیها السلام.
حضرت زکریا میگوید: هرموقع میآمدم میدیدم کنار مریم در محراب، میوه است، گفتم: اینها را از کجا آوردی؟ گفت: اینها را خدا از بهشت میفرستد. «هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قالَ رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَة» (آلعمران/38) اینجا بود که زکریا گفت: خدایا! به ما هم یک فرزند بده. خدایا! وقتی با دعا بچه میدهی عجب بچهای میشود. خداوند میفرماید من به زکریا هم پسری دادم، وقتی خدا فرمود مستجاب کردم، زکریا گفت خدایا من که پیر هستم، زنم که دیگر بچهدار نمیشود... فرمود: تو از من خواستی، من هم به تو فرزند میدهم.
تا اینجای داستان در قرآن هست، از اینجا به بعدش در روایت آمده است. زکریا عرضه داشت خدایا! پس حالا که میخواهی به من فرزند بدهی فرزند خوبی بده که در راه تو شهید بشود، سرش را ببُرند جلوی من بگذارند، من داغ این فرزند سر بریده در دلم بنشیند، میخواهم با پیغمبر آخرالزمان که سر حسینش را از بدن جدا میکنند همدردی کنم. (زَکَرِیَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلَ فَعَلَّمَه... ثُمَّ کَانَ یَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی وَلَداً تَقَرُّ بِهِ عَیْنِی عَلَى الْکِبَرِ وَ اجْعَلْهُ وَارِثاً وَصِیّاً وَ اجْعَلْ مَحَلَّهُ مِنِّی مَحَلَّ الْحُسَیْنِ فَإِذَا رَزَقْتَنِیهِ فَافْتِنِّی بِحُبِّهِ ثُمَّ فَجِّعْنِی بِهِ کَمَا تُفَجِّعُ مُحَمَّداً حَبِیبَکَ بِوَلَدِهِ فَرَزَقَهُ اللَّهُ یَحْیَى وَ فَجَّعَهُ بِهِ؛ کمال الدین/2/461)
خداوند به او، یحیی را داد، چه یحیای نازنینی! کار به جایی رسید که دشمن سر از بدن یحیی جدا کرد، سرش را داخل تشت گذاشتند، زکریا نگاه میکرد میگفت حسینم... حالا بگذارید من برای حضرت زکریا روضه بخوانم؛ سر از بدن یحیای تو جدا کردند اما بچههایش را اسیر بیابانها نکردند. بچههایش را تازیانه نزدند، خیمههایش را غارت نکردند... یحیای تو کجا و حسین پیغمبر(ص) کجا...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید