محافظهکاری؛ قتلگاه انقلاب ، تحولخواهی؛ گام دوم انقلاب (3)
هر مسئولی که تحولپذیر و انقلابی نبوده جز بدبختی برای مردم نداشته/ سیاسیون تحولگریز و عافیتطلب، همنوا با دشمنان میگویند: ایران باید یک کشور عادی بشود!/ «خوبشدن» رسیدن به یک وضع باثبات نیست؛ واردشدن به یک سلسله تغییرپذیریهاست
شناسنامه:
- زمان: محرم99
- مکان: هیئت دانشگاه هنر
- موضوع: محافظهکاری؛ قتلگاه انقلاب ، تحولخواهی؛ گام دوم انقلاب
- فیلم: اینجا
- صوت: اینجا
«خوبشدن» رسیدن به یک وضع باثبات نیست؛ واردشدن به یک سلسله تغییرپذیریهاست تا ابد!
هیچکدام از کسانی که دربارۀ تربیت و هدایت انسان فکر میکنند نگاهشان به انسان مثل نگاه خداوند متعال نیست، مگر اینکه یککسی عمیقاً وارد فضای دین بشود و از منظر خداوند به بندگان خدا نگاه بکند. مثلاً شاید بتوان گفت که حضرت امام(ره) یا عرفاء بزرگ، معمولاً یک چنین نگاهی داشتند. دیگران وقتی میخواهند یک انسان دیگر یا خودشان را تربیت کنند، معمولاً نگاهشان اینطوری است که «آدم خوبی بشویم!» این تعبیر در واقع تعبیر غلطی است، چون خوب بودن بهمعنای «رسیدن به یک جایی و دیگر تمام!» نیست، خدا اصلاً اینطوری نگاه نمیکند که بندۀ من انسان خوبی شد و دیگر تمام! بلکه خوبشدن یعنی وارد بازی شدن، از غفلت، از مُردگی، از بیتحرکی در آمدن و وارد یک جنگ و گریز شدن، وارد یک اوج و فرود شدن، خوب شدن یعنی وارد شدن به یک سلسله تغییرپذیریها تا ابد.
اگر اولیاء خدا آنقدر گریه و ناله میکنند، بهخاطر این نیست که برای ما نمایش اجرا کنند، نمیخواستند خودشان را همیشه آدمهای بدی تلقی کنند و خوبیهای خودشان را در نظر نگیرند و بگویند ما خیلی آدم بدی هستیم، مثل آدمهای گنهکار آلوده بیاییم استغفار بکنیم! آنها چون در مرتبۀ خودشان وارد درگیریهایی در سطح خودشان میشدند، این تحولات و التهابات برایشان لازم بود. از منظر پروردگار عالم و منظر دین، خوب شدن رسیدن به یک وضع باثبات نیست، وارد شدن به یک سلسله تغییراتی است که شما هم در بیرون زندگی خودت این تغییرات را میبینی و میپذیری و ایجاد میکنی، هم در درون خودت این تغییرات را ایجاد میکنی و پیش میروی. اینکه کسی به یک وضع باثباتی برسد و دنبال وضع باثبات باشد، غلط است.
وضع باثبات در این دنیا وجود ندارد / آدمهای سادهلوح خیالبافانه دنبال یک وضعیت باثبات میگردند
خیلی وقتها ممکن است مردم دنبال تربیت دینی نباشند، میگویند بچهام درس بخواند، یک مدرکی بگیرد، سر کار برود، ازدواج کند، زندگیاش سامان بگیرد و دیگر هیچ. آنها میخواهند بچه را بهسمت یک وضعیت باثبات ببرند! این نگاه غلط است، انسانها هیچوقت به چنین شرایطی نمیرسند. هرچه جلو میروند امتحانات دیگری سر راهشان قرار میگیرد. در وضعیت جسمی انسان هم اگر تأمل کنید میبینید که همیشه شرایطمان در حال تغییر است، تا میآییم در یک سنی به یک ثبات برسیم از آن سن عبور میکنیم و مسائل جسمیِ سنین بالاتر را میبینیم.
اصلاً وضع باثبات در این دنیا وجود ندارد، در واقع هیچچیزی به ما اجازه نمیدهد دچار ثبات بشویم. ما یک بازی را شروع میکنیم، وارد یک سلسله تحولات و تغییرات میشویم، رفتن از این دنیا به آن دنیا آخرین تغییری است که ما تجربه خواهیم کرد. تماسها و ارتباطها قطع میشود، فوقش فقط از آنطرف شما میتوانی اینطرف را نگاه کنی و شما میدانید چه تغییر بزرگی است، غیرقابل بازگشت است، از این تغییرات نترسیم. خدا این تغییر را برای تاریخ حیات بشر هم در نظر گرفته و به ما اعلام کرده است که من همهچیز را بههم میزنم: «إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَ قَالَ الْإِنسَانُ مَا لَهَا» (زلزال/ 1 تا 3) یا «إذا وَقَعة الواقعة لَیسَ لِوَقعَتِها کاذبة خافِضَةٌ رافعة إذا رُجَّتِ الأرضُ رجّا» (واقعه/ 1 تا 4).
ما در چنین شرایطی قرار داریم، ولی آدمهای سادهلوح و نادان میخواهند این تغییر و تحول طبیعی و این وضع بیثبات را که زندگی انسان دارد، نگاه نکنند و خیالبافانه خودشان را سراغ یک وضعیت باثبات میفرستند. نه، عزیز من! بهتر است تو چابک باشی، بهتر است مثل یک چریک، مثل یک کماندو، مثل یک ورزشکار باشی که هر لحظه آمادۀ عکسالعمل است، باید زندگی کنی، چارهای نیست. من و شما باید خودمان را با این شرایط بیثبات وفق بدهیم.
ما فقط در بهشت به ثبات میرسیم
شیطان چگونه آدم را فریب داد؟ وقتی شیطان میخواست روی حضرت آدم(ع) تأثیر بگذارد، حرفی که زد چه بود؟ «هَل اَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الخُلد»(طه،120) خلد یعنی چه؟ یعنی یک وضعیت باثبات همیشگی! چون میدانست این حرف در بهشت هم کار میکند، میتواند با این ترفند، حواس انسان را پرت کند و او را منحرف کند.
مهمترین کلمهای که فرشتگان الهی هنگام ورود به بهشت، به انسان میگویند چیست؟ «فأدخُلوها خَالِدین» (زمر،73) از جاودانگی سخن به میان میآید، از وضعیت باثبات. ای بشر! تو دنبال وضعیت باثبات هستی، دنبال ثبات بخشیدن به داراییهای خودت هستی. منتها ثبات اینجا نیست، آنطرف است، آنجا ما به وضعیت باثبات میرسیم، اینجا همیشه در تغییر و تلاطم هستیم. این را باید به عنوان یک اصل در ذهن خودمان نگه داریم.
آدم گنهکار بهتر از آدم خوبی است که نخواهد تغییر و تکامل پیدا کند
هر آدم خوبی که تغییر و تحول را از ذهن خودش خارج کند و به وضع خودش راضی بشود، انسانی میشود که دارای عُجب است؛ و هر آدم بدی که تغییر را از ذهن خودش خارج کند، متکبر و قسیالقلب میشود. در مورد آن آدم دارای عُجب که میخواهد تغییر را کنار بگذارد، رسول خدا(ص) فرمودند: اگر او گنهکار بود بهتر بود از اینکه آدم خوبی باشد ولی نخواهد تغییر و تکامل پیدا کند، تحولات بیشتر را نمیپذیرد و میگوید برای من بس است. (أَنَّ الذَّنْبَ خَیْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ...؛ کافی/ج2/ ص313)
در مورد آدمهای بد هم در جلسۀ اول آیاتی را خواندم. حداقل شانزده مرتبه در مقابل انبیاء صریحاً گفته شده که ما به این دلیل دین و نبوت شما را نمیپذیریم که ما دین آباء و اجدادی خودمان را داریم، ما نمیتوانیم حرفی را که تا حالا با آن زندگی کردیم کنار بگذاریم و حرف شما را بپذیریم. هیچکدام از حرفهای دیگر که در مقابل پیامبران زدند به اندازۀ این حرف نیست.
محافظهکاری در جلوۀ اجتماعی، قتلگاه انقلاب و در جلوۀ فردی، قتلگاه استعدادهای انسان است
به فرمودۀ مقام معظم رهبری محافظهکاری در جلوۀ اجتماعی قتلگاه انقلاب است؛ اما محافظهکاری در جلوۀ فردی قتلگاه استعدادهای انسان است، محافظهکاری قتلگاه معنویت، ایمان و ولایتپذیری انسان است. محافظهکاری فقط یک بحث اجتماعی نیست که قتلگاه انقلاب باشد. اصلاً ما بحث اجتماعی که جنبۀ فردی نداشته باشد نداریم و بحث فردی که جنبۀ اجتماعی نداشته باشد هم نداریم. مثلاً محبت اهلبیت(ع) مگر جنبۀ اجتماعی ندارد؟! بزرگترین قدرتها را در جهان میتواند تولید کند و میتواند پدیدۀ انقلاب را ایجاد کند.
بعد از ظهور هم مشکلات دیگری هست و باید برای حل آنها تلاش کرد
مقام معظم رهبری به عنوان رهبر انقلاب میفرماید که انقلاب همیشگی است. من بعضی از انقلابیون را دیدهام که دنبال این هستند که مثلاً «فلان مشکلات حل بشود و دیگر تمام!» یا برخی تصور میکنند که ما آدم خوبی بشویم، دیگر همۀ مسائل حل میشود. هیچ وقت همۀ مسائل حل نمیشود بلکه ادامه دارد و باز هم نیاز به تحول داریم. امروز با رانتخوارها در این سطح مبارزه میکنیم، فردا با رانتخواری از یک مدل دیگر مبارزه خواهیم کرد و این مبارزه ادامه دارد.
ما الان با برخی از مشکلات درگیر هستیم و میخواهیم آنها را حل کنیم، اما شما فکر نکنید بعد از ظهور مشکلات همه حل میشود، بعد از ظهور هم مشکلات دیگری هست و باید برای حل آنها تلاش کرد. بعضیها برای بعد از ظهور خیال میکنند میتوانیم حسابی بخوابیم، امام صادق(ع) چُرت بعضی از دوستان خودش را پاره کرد؛ به او فرمود: اگر من امام حاکم بودم، تو باید شب تا به صبح کنار من مینشستی و برنامهریزی میکردی و صبح تا به شب باید میدویدی تا آنها را اجرا کنی، بعد آن وقت میگفتی آن زمانی که ائمۀ هدی پشت پردۀ غیبت بودند بهتر بود، حالا زحمتهایمان ده برابر شد. (...فَقَالَ یَا مُفَضَّلُ أَمَا لَوْ کَانَ ذَلِکَ لَمْ یَکُنْ إِلَّا سِیَاسَةُ اللَّیْلِ وَ سَبَاحَةُ النَّهَارِ...؛ غیبت نعمانی/287)
شاید برخی تصور کنند که بعد از ظهور امامزمان(ع) واقعاً بهشت روی زمین میآید! درحالیکه امام(ره) در اینباره فرمودند که نه! بهشت بهشت است، اینجا روی زمین است! آن زمان هم مشکلات تمام نمیشود. اینجا شما بهترین رهبر با بالاترین قدرت برای مدیریت تحولات را پیدا میکنید، ولی تحولات و تلاش تمام نمیشود.
دین از جنس تحولخواهی است، کفر و ظلم از جنس ثباتگرایی و محافظهگرایی است
جنس دین برنامهریزی برای تغییر و تحول است، تعریف امامت، مدیریت تحول و تغییر است. انسان مؤمن به صورت دائمی تغییرپذیر و تحولپذیر است. جامعۀ انسانیِ درست جامعهای است که همیشه تغییر میپذیرد. در طرف دیگر، آدم بد دنبال فریزکردن یا منجمدکردن، ثابت کردن و تغییرناپذیری است، دینِ بد یعنی مرام بد و مرام بد هم مرامی است که میخواهد همه را باثبات نگه دارد، شما وقتی به ذات برخی از مکاتب اجتماعی نگاه میکنید (مثل نظام سرمایهداری، لیبرالها و امثال اینها) میبینید که با چنگ و دندان دنبال کنترل بشر و جلوگیری از تغییر هستند، دنبال یک تسلط باثبات بر انسانها هستند، دنبال بردگی همیشگی انسانها هستند؛ ولی خوشبختانه با مشکلاتی برخورد میکنند که اوضاعشان بههم میریزد و نمیتوانند.
ولی ما دربارۀ امام زمانمان(ع) و در مورد ولایت میگوییم که اصلاً امام نمیآید یک وضع باثبات به معنای مطلق کلمه ایجاد بکند، امام میآید این تحول را مدیریت میکند. حالا شما ببینید آغاز تحولات پس از ظهور خواهد بود و وقتی این حکومت ادامه پیدا بکند بشر به کجاها خواهد رسید! بعضیها بر اساس آیات قرآن حدسهایی میزنند که الان غیرقابل تخیل است. خدا در قرآن میفرماید که من آسمانها را مسخّر انسانها قرار دادهام، این یعنی چه؟ با چه تجهیزاتی؟ الان کجایش مسخر شده؟ ما که نمیبینیم! جنس دین جنس تحولخواهی است، جنس آدم مؤمن جنس آمادگی برای تحول است، جنس کفر، جنس ظلم، جنس بیدینی جنس ثباتگرایی و محافظهگرایی است.
بعضیها دنبال منجمدکردنِ حیات بشر در فضای لیبرال دموکراسی هستند
مهمترین کسی که در دنیا دربارۀ فرجام عالم نظریهپردازی میکند و لیبرال دموکراسی را برای حیات بشر تئوریزه میکند از سرِ نادانی تا همین چند سال پیش میگفت «آخر جهان لیبرال دموکراسی است!» حالا میگوید نه، مثل اینکه این حرف اشتباه است! وقتی میگویند «آخر جهان این است» در واقع دنبال فریزکردن یا منجمدکردنِ حیات بشر در فضای لیبرال دموکراسی هستند، لذا میگویند «بقیه هم بیایند به اینجا برسند و تمام!» تو اصلاً انسان را نشناختی، حیات انسان را نشناختی، اقتضائات حیات اجتماعی انسان را درک نکردی، سیر تحولات تاریخی را ندیدی، فرود آمدن تمدنهای بزرگ را ندیدی، تو آسیبها را ندیدی، تو خیلی چیزها را ندیدی، تو بیخود کردی گفتی بشر در همین حد میماند و دیگر تمام! این چه برداشتی از انسان و حیات انسانی است؟!
ثبات و محافظهکاری به معنای مطلق کلمه نفی نمیشود
ثبات و محافظهکاری به معنای مطلق کلمه نفی نمیشود. ما هم ثبات را و هم محافظهکاری را ممکن است در یک جاهایی داشته باشیم، اینها کلمات مطلقی نیستند. مثلاً اینکه آدم ایمانش را به خدا حفظ بکند، خوب است. محافظهکاری در این زمینه اشکال ندارد، ولی در خیلی از زمینههای دیگر ما باید آمادگیِ از دست دادن خیلی چیزها را داشته باشیم، باید تقاضا برای بهدست آوردن خیلی چیزها را داشته باشیم، باید با مقدرات الهی که نوسانهایی در زندگی انسان ایجاد میکند همراه بشویم.
هر روز صبح وقتی بلند میشویم باید به خدا بگوییم خدایا! چه طرح جدیدی برای ما داری؟ چه انتظار جدیدی برای ما داری؟ دربارۀ وضعیت اجتماعیمان هم همین طور است.
سیاسیون تحولگریز و عافیتطلب، همنوا با دشمنان میگویند: ایران باید یک کشور عادی بشود!
بعضی از آقایان در کتاب و سخنرانیهای خود این را مطرح میکنند و به قدرت سیاسی هم که میرسند میگویند: انقلاب یک دورهای دارد، بعد ما باید سراغ یک وضع باثباتی برویم. وقتی از او میپرسی وضع باثبات چیست؟ میگوید همینطوری که همۀ کشورهای جهان هستند. نتیجهاش چه میشود؟ مثلاً اینکه دیوانسالاری و نظم جهانی را در ارتباط با شریان حیاتی بودجۀ کشور یعنی «نفت» میپذیرند و میگویند: ما از همین طرق عادیِ جهانی، نفت صادر میکنیم نه طرق غیرعادی.
برخی از کشورها مثل چین هم اگر بگویند «آنطرف بسته است، بیایید از اینطرف، با شما همکاری کنیم» میگویند نه، ما میخواهیم «عادی» باشیم. رئیسجمهور منحوس آمریکا هم میگوید: ایران باید یک کشور «عادی» بشود! اتفاقاً ایران یک کشور عادی است که انقلابی شده است. عادیبودن به این است که آزاد باشی و آباد باشی و در مقابل دشمنانت مقاومت کنی. آنهایی که مقاومت نمیکنند، بردگی را پذیرفتهاند.
پشت همۀ اینها یک فلسفه وجود دارد، آن هم این است که اینگونه افراد، آدمهای تحولگریزی هستند، اصلاً از چیزی به نام انقلاب بدشان میآید. به اینها میگویند عافیتطلب به معنای واقعی کلمه. اینها عافیتطلبی را با سوءاستفاده از کلماتی مثل «منافع» و برخی مفاهیم دیگر، تئوریزه میکنند.
خدا از ما تحول میخواهد / انسان نمیتواند تن به ثبات و مردابشدن بدهد
انسان و جامعه وقتی که خودش را در معرض پیام خدا قرار میدهد میفهمد که خدا از ما تحول میخواهد. اصلاً شما به بحثهای سیاسی الان کاری نداشته باش، این حرفی که من الان خدمت شما زدم از آن حرفهایی است که اگر پانصد سال پیش هم ما همدیگر را میدیدیم باید مطرح میکردیم چون این ذات دین است. اگر زمان سربداران بودیم باید این حرف را میزدیم، اگر زمان شدیدترین تقیهها بودیم هم باید این حرف را میزدیم، اصلاً فرقی ندارد، انسان نمیتواند تن به ثبات و مرداب شدن بدهد، باید در شرایط جدید قرار بگیرد.
جا افتادن این حرفها برای خیلیها سخت است. تمام جهان هستی، تمام دین و امام دارد با فریاد بلند این حقیقت را صدا میزند. بعضیها هم که اسم خودشان را آخوند گذاشتهاند این حرفها را نمیفهمند؛ اصلاً مشکلشان با انقلاب اسلامی به رهبری امام یا تداوم انقلاب به رهبری آقا یا شعارهای انقلاب نیست، اینها مشکلشان با انقلاب است، میگوید چرا اوضاع را بههم میریزی؟ جالب است من اینقدر مقاله بر ضد اصل مفهوم انقلاب دیدم، از آدمهایی که ضدانقلاب هم نیستند! میگویند کلاً انقلاب بد است، آندفعه هم که ما انقلاب کردیم بد بود! چه خبر است؟ چرا تغییر میدهید؟
کجاها باید تحول ایجاد کنیم تا از ایستایی و خمودی و ضربهخوردن نجات پیدا کنیم؟
ما در جامعهمان یک مشکلاتی داریم -إنشاءالله در جلسات بعد به برخی از این مشکلات اشاره خواهم کرد- و داریم کمکم به این مشکلات خو میکنیم. مثلاً این بوروکراسی اداری چه بساطی است؟ مثل حلزون راه میرود، در حالی که باید مثل قطار برقی راه برود! میگوید خب طول میکشد، این باید مراحلش طی بشود، مدت میبرد! چه کسی این مقررات را گذاشته؟ چه کسی این فرایند را گذاشته؟ میگویند نمیشود! درحالیکه نشدن نداریم! واقعاً باید بنشینیم باهم فکر کنیم ببینیم کجاها باید تحول ایجاد کنیم؟ کجاها باید تحول ایجاد کنیم که از ایستایی و خمودی و از ضربه خوردن نجات پیدا کنیم؟
رهبر انقلاب جملهای فرمودند که خیلی این دردناک است، و آن اینکه «ما در جهان اولین کشور هستیم که اینهمه ظرفیت داریم و استفاده نمیکنیم» یعنی در استفاده نکردن از همۀ ظرفیتها، اولین کشور جهان هستیم! این چه مردگیای است؟ چه کسی خودش را به خواب زده؟ چه کسی بیهودش شده؟ باید اینها را بیدار کنیم! ممکن است بعضی از مسئولین صبح تا شب دور خودشان بگردند، میگوید من از صبح تا حالا دویدهام» مهم این است که مشکل را حل کنی! حتی اگر مینشستی پشت صندلی ولی تحول در عالم ایجاد میکردی، قبول بود. وقتی ما خودمان را رها کنیم بختک محافظهکاری بر سرمان میافتد و ما را از تحول باز میدارد.
هر مسئولی که تحولپذیر و انقلابی نبوده جز بدبختی برای مردم نداشته
زمینههایی هست برای اینکه تحولی در خودمان ایجاد کنیم، یکی از بسترهای ایجاد تحول این است که ما انقلابی هستیم، ما انقلاب کردهایم و میتوانیم اوضاع جهان را تغییر دهیم همانطور که وضع منطقه را تغییر دادیم.
هر مسئول و هر قسمتی از جامعۀ ما که انقلابی بوده، واقعاً حیات و حرکت داشته و تغییرات بسیار خوبی به نفع مردم ایجاد کرده، و هر مسئولی که تحولپذیر و انقلابی نبوده جز بدبختی برای مردم، چیزی نداشته است.
دوستان جوانِ دانشجو، دانشآموز و طلبه! از همان اول که مطالب علمی را از استاد میشنوید، بگویید من کجایش را میتوانم تغییر بدهم؟ اگر جاذبۀ زمین را از نیوتن یا هرکسی شنیدید، اگر هر قاعدۀ ریاضی یا شیمی را دیدید، جدول مندلیف را آموختید، اگر هر قاعدۀ منطق را آموختید بگویید من چه تغییری میتوانم در آن بدهم؟ در قوانینش چه تغییراتی میتوانم بدهم؟ بشر این است، حیات بشر این است، اینطور نباشیم که بیاییم اینها را یاد بگیریم و فقط اجرا کنیم! چرا نباید نود و نُه درصد دانشآموزهای ما دانشمند بشوند؟ اصلاً طرز درس دادن، طرز طرحریزی و برنامهریزی آموزشی این است که همانطوری باشند!
عرصۀ هنر، اوج خلاقیت است، هر جای دیگر خلاقیت نداشته باشیم اینجا که باید داشته باشیم، از قدیم هم که میگفتند هنر نزد ایرانیان است و بس! شما چرا خلاقیتت اینطوری شده؟ میروی سراغ فیلم، میگوید مگر جور دیگری هم میشود فیلم ساخت؟ تو خودت هم منقلب نشدی، تو خودت هم آدمی نیستی که همیشه آماده برای تغییر باشی. در هر عرصهای آدمهای مردنی و آدمهای بدون تغییر همیشه اینطوری حرف میزنند. مگر تو خلاقیت نداری؟ مگر تو نمیتوانی انقلاب ایجاد کنی؟ با همان نُرمهای غربی فیلم میسازد، با همان نُرمها داستان مینویسد و... البته من نمیخواهم بگویم اصلاً خلاقیت در عرصههای هنری وجود نداشته، الحمدلله خلاقیت وجود داشته و نمونۀ برجستهاش شهید آوینی است، نمونههای دیگر هم داشتیم. نمیخواهم تخطئه کنم.
آیا این هنر را داریم که حقایق و زیباییهای جامعهمان را انتقال بدهیم؟
ما واقعاً همین الان هم داریم چوب این را میخوریم که هنر نداریم حقایق و زیباییهایی که در جامعهمان جاری است، برای نسلهای جوان جامعۀ خودمان انتقال بدهیم، حالا چه رسد به بیگانگان و دیگرانی که اینهمه تشنه هستند! این انقلاب در منطقه خیلی عاشق دارد بدون اینکه ما یکذره به آنها خدمت کرده باشیم، نمیدانم اینها چطوری عاشق انقلاب اسلامی شدند؟ صرفاً یک چیزهای جسته و گریخته شنیده، و الان حاضر است خودش را بهخاطر این راه، به کشتن بدهد و هزاران نفر هم جان خود را دادهاند. نمیخواهم بگویم هیچ خدمتی از نظر هنر و رسانه به این انقلاب نشده، ولی همهمان میدانیم خدمت درخوری نشده است، و اِلا الان سرگرمکنندهترین و جذابترین و پرشورترین و مؤثرترین و روحافزاترین محتوای رسانهای در عالم، محتوای رسانهای است که گزارشی از گوشه و کنار این انقلاب به مردم جهان بدهد، هنرش را نداریم.
چرا هنرش را نداریم؟ برای اینکه خلاق نیستیم، انقلاب نمیکنیم. نمیآییم همهچیز را بههم بریزیم. هرچیزی که خواستید بدیاش را درک کنید، زشتی و قبحش را درک کنید ببینید چقدر تکراری است، هیچ تغییری در آن نیست، الان هرزگی دیگر دِمُده است، بیبند و باری دمُده است، بعضی از هنرمندها خودشان را شبیه هنرمندهای غربی میکنند؛ اینکه دیگر تکراری است، هان سخن تازه بگو تا که جهان تازه شود! تو که مثل آنها شدی. چه فرقی کرد؟
هرچیزی که جدید است لذت دارد، چرا خودمان را تکرار کنیم؟
مگر حیات بشر اجازه میدهد آدم وضع تغییرناپذیری را تحمل بکند؟ حیات ما اجازه نمیدهد، حتماً راه تازهای هست. شما یک بازی ِساده انجام میدهید، اگر چهارمرتبه یک فنی را بزنی و ببری دیگر آن بازی را برایت لذتبخش نیست؛ میگویی حوصلهام سر رفت. سراغ یک بازی دیگر میروی که از تو یک فکر جدید بخواهد، تو را در معمای جدید بیندازد، از بچهها بپرسید، چه بازیهایی را دور میاندازند؟ بازیهایی که حلش ساده است، یکبار، دوبار یا سه بار تکرار کرده و میگوید: دیگر برایم جذابیت ندارد. زندگی هم اینطوری است. «فی کلِّ جدیدٍ لذّة» هرچیزی که جدید است لذت دارد، حق همیشه جدید است، چون حق بیانتها است، البته درک مراتب عمیق حق نیاز به خلاقیت و انقلاب و دگرگونی دارد.
خود انسان باید عوض بشود، یادداشت کنید برای خودتان، ببینید هرسال یادداشتهایتان عوض میشود یا نمیشود؟ سطحش بالاتر میرود یا نمیرود؟ نمیشود که معرفت شما به خداوند متعال در یک حد باقی بماند، نمیشود نگاه شما به عالم در یک حد باقی بماند.
مثل یک بیدین قرآن بخوانید و دانستههای قبلی خود را کنار بگذارید
شما میتوانید امتحان کنید؛ بروید قرآن را بخوانید و بگویید: هرچه تا حالا داشتم بهکنار، من میخواهم برای اولین بار با قرآن آشنا بشوم. مثل یک کافر، مثل یک ملحد، مثل یک بیدین بروید قرآن بخوانید، ببینید چقدر عجیب است! ببینید این متن چه میگوید؟ یک حرفهایی هست میگویند حرف خدا است، کنجکاو بشوید بروید سر در بیاورید. هرسال این کار را انجام بدهید خصوصاً در ماه رمضان. خدایا! من تازه میخواهم با تو آشنا بشوم. آنوقت قرآن یک چیزهایی به تو میدهد که تا حالا به تو نداده بود.
دعاها را، نهجالبلاغه را، تاریخ اسلام را هم همینطوری بخوانید. تا بگویی «من اینها را بلد هستم» خدا میفرماید همانها برای تو بس است، دیگر به تو معرفت جدید نمیدهم. به بعضیها میگویی برو تاریخ اسلام بخوان، میگویند «آنها را میدانیم!» خب همانها بس است! در همان حد باقی بمان! عزیزم آنها سرچشمه است، وقتی که میروی کنار چشمه یک لیوان آب تازه به تو میدهد. برخی اشخاص انقلابی هستند که اصلاً یکبار کتاب تاریخی نخواندهاند! نمیدانم اینها چطوری میتوانند زندگی کنند؟ این نمونههایی که ذکر کردم از باب مثال است برای اینکه انسان دچار ایستایی نشود، دچار مردابشدن نشود، دچار تکرار نشود، آماده باشد خودش را در معرض حق قرار بدهد، حق همیشه برای آدم حرف تازه دارد، اصلاً صفا میکنی، میگویی «چه دین جذابی! من خوشحال هستم که یک عمر وقت خودم را با این دین به سر کردم»
محافظهکاری در عرصۀ اندیشه میشود تحجّر / تحولخواهی در عرصۀ اندیشه میشود تفکر نقّاد
در عرصۀ فهم و دانش هم برخی از نقایص محافظهکاری را هم بیان کردیم. چه کسانی دچار تحجّر میشوند؟ افراد بدون تفکر، کسی که چهارتا حرف یاد گرفته و اصلاً حاضر نیست یک حرفی به حرفهای خودش اضافه کند، حتی حاضر نیست آنها را درست تحلیل کند، هر حرف جدیدی میشنود حاضر نیست تحلیل کند. محافظهکاری در عرصۀ اندیشه میشود «تحجّر» و تحولخواهی در عرصۀ اندیشه میشود «تفکر نقّاد» حتی نسبت به آن چیزهایی که من خودم دارم. طرف یک مطلبی در مورد عدالت میشنود یکبار نمیگوید شاید این یک تعریف جدیدی از عدالت باشد و من باید تعریفم را تغییر بدهم. اصلاً احتمال صحت هم نمیدهد و فقط فحش و ناسزا را میکشد به جان کسی که یکذره با او متفاوت صحبت کرده است! این طور افراد بین طلبهها هم هست، بین دانشگاهیها هم هست، بین آدمهای عوام هم هست.
خصوصاً کسی که مسئول و مدیر است، نباید متحجّر باشد به این معنا که اصلاً حاضر نباشد فکر کند و اگر لازم بود، ذهنیت خود را تغییر بدهد! کسی که یک پستی دارد، اگر حاضر نباشد فکر کند خیلی وحشتناک است! چنین مسئولی، جامعه را بدبخت خواهد کرد.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «إذا تفقّه الرَّفیع تواضعَ» (غررالحکم/ص285) تواضع یک آدم صاحب رفعت و صاحب مقام در این است که خوب گوش بدهد و خوب بفهمد. اگر میخواهید بفهمید یککسی که مسئول شد، متکبّر است یا نه، با او حرف بزنید ببینید خوب گوش میدهد یا نه؟ آمادۀ تغییر ذهنیت خودش هست یا نه؟ اگر از همان اول حاضر نشد گوش بدهد، او آدم متکبری است، حتی اگر در رفتارش خود را متواضع نشام دهد، تواضعی که از تو میخواهیم خوشفهمی است، باید گوش کنی؛ شاید حرف تازه به دستت آمد.
علی(ع) میفرماید با جوان مشورت کن، چون جوان فکرهای تازه به ذهنش میرسد
أمیرالمؤمنین علی(ع) به مدیرش میفرمود: اگر خواستی کاری بکنی اول با جوانها مشورت کن. (إذَا احتَجتَ إِلَى المَشوَرَةِ فى أَمرٍ قَد طَرَأَ عَلَیکَ، فَاستَبدِهِ بِبِدایَةِ الشُّبّانِ، فَإِنَّهُم أَحَدُّ أَذهانا وَأَسرَعُ حَدساً ؛ شرح نهجالبلاغة ابنأبیالحدید/ ج20 /ص337 )
یکی از آقایان که الان خودش اصطلاحطلب است، یک جایی نقل میکرد که همراه عدهای از جوانهای انقلابی به عنوان دانشجو پیش آقای بازرگان رفتیم، گفتیم «آقای بازرگان ما میخواهیم شما را کمک کنیم، ما دانشجو هستیم بالاخره در دانشگاهها درس خواندیم، شما الان نخستوزیر شدهای، میخواهیم شما را کمک کنیم» ایشان گفت: «بهترین کمک شما این است که در این کارها فضولی نکنید!» أمیرالمؤمنین(ع) به یک مدیر میفرماید: وقتی میخواهی کاری انجام بدهی اول با جوانها مشورت کن! اما ایشان(آقای بازرگان) میگوید «جوان، تو فضولی نکن!» چنین کسی هیچوقت نمیتواند تحول را بفهمد.
أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: چرا با جوان مشورت بکن، به دلیل اینکه جوانها فکرهای تازه به ذهنشان میرسد. جانم فدای أمیرالمؤمنین! ایشان در ادامه میفرماید: بعدش با پیرمردها مشورت بکن که آنها بالاخره پختهتر هستند ممکن است یک زوایایی را ببینند که جوان نبیند. (ثُمَّ رُدَّهُ بَعدَ ذلِکَ إلى رَىِ الکُهولِ وَالشُیوخِ لِیَستَعقِبوهُ وَیُحسِنُوا، الاِختیارَ لَهُ فَإِنَّ تَجرِبَتَهُم أَکثَرُ)
شما برخورد آقای بازرگان را با جوانان ببینید، آنوقت برخورد رهبر انقلاب را هم ببینید. ایشان مینشیند جوانهای مختلف حرفهایشان را میزنند؛ هرکدام از این جوانها میروند با جوانهای دیگر مشورت میکنند؛ میپرسند ما میخواهیم برویم با رهبر انقلاب مطالبی بگوییم، اینها از تلویزیون پخش میشود، چه بگوییم؟ رهبر انقلاب حرفها را یادداشت میکند و میگوید نکات تازهای بود. و بعد هم، این مطالبات جوانان را از دستگاههایی که بعضاً مردهاند و پویایی لازم را ندارند پیگیری میکنند. در واقع رهبر انقلاب با این کار دارد به ما دارد یاد میدهد که بگذارید جوانها حرف بزنند.
انقلابی بودن یعنی تحولپذیری، یعنی مردابنبودن و مردار نشدن
تغییر و تحول و پویایی، ذاتیِ حیات بشر است؛ هم برای یک جامعۀ سالم و هم برای یک انسان سالم؛ به دین هم ربط ندارد. خدا زندگی انسان را طوری طراحی نکرده که شما بتوانی با یک طرح، آن را منجمد کنی و ثابت نگه داری و مانع تغییر و تحولِ آن بشوی! لذا ما همواره باید تحولپذیری را برای خودمان لازم بدانیم، یعنی باید آماده باشیم برای انعطاف در مقابل آنچه پیش میآید و با آن مواجه میشویم.
اگر کسی گفت من نمیخواهم انقلابی باشم، بگو میدانی انقلابیبودن یعنی چه؟ یعنی تحولپذیری، مگر تحولپذیری تغییرپذیری چیز بدی است؟ ما چقدر مفاهیم فوقالعادهای داریم که اگر با ادبیات انسانی مطرح کنیم و از آن دفاع کنیم، در هیچکجای دنیا کسی نمیتواند این ادبیات انسانی را تخطئه کند.
چرا الان خیلی از مردم عادی و خیلی از جوانها با انقلابیبودن میانۀ خوبی ندارند و احساس میکنند دورانش گذشته است؟ چون ما نتوانستهایم جا بیندازیم که انقلابیبودن یعنی مردابنبودن، مردار نشدن! بدن انسان پوست میاندازد، دائماً در حال تغییر است، سلولهای بدن انسان مدام دارد از بین میرود و سلول جدید جایش میآید، ما از اینها باید الهام بگیریم، اصلاً همۀ هستی و کائنات در حرکت هستند. خدا بارها فرموده است: من آن کسی هستم که شب و روز را میآورم... حرکت ماه و خورشید و اینکه فصلها را پشت سر هم میآورم... خدا میتوانست انسان را در یک وضعیت باثبات قرار بدهد، اما در این دنیا چنین چیزی نیست، سرد و گرم میشود، خدا هم از انسان تقاضا دارد که تحول داشته باشد.
مومن مثل خوشۀ گندم، نرم و انعطافپذیر است / هر انعطافپذیریای به معنای نفاق نیست
روایتی از رسولخدا(ص) میخوانم که روایت انعطافپذیری و تغییرپذیری و ضدتحجّر است و میتواند به تحولپذیری منجر بشود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ کَالسُّنْبُلَةِ یُحَرِّکُهَا الرِّیحُ فَتَقُومُ مَرَّةً وَ تَقَعُ أُخْرَى وَ مَثَلُ الْکَافِرِ مَثَلُ الْأَرْزَةِ وَ لَا یَزَالُ قَائِمَةً حَتَّى تَنقَعِرُ» (جامعالاخبار/ص183) مَثل مؤمن مَثل خوشۀ رسیدۀ گندم است (خوشۀ گندمِ رسیده خیلی نرم است) باد آن را تکان میدهد، گاهی آن را خم میکند و دوباره بلند میشود میایستد. مَثل کافر مَثل درخت صنوبر است، خیلی محکم میایستد، همیشه محکم ایستاده تا اینکه باد آن را از ریشه، کنده و به زمین میاندازد.
چرا در مقابل آن موجی که آمده و میخواهد تو را تغییر بدهد نمیخواهی تغییر کنی؟ نمیخواهی طرح جدید بریزی؟ انعطافپذیری را بد معنا نکنید! من این روایت رسولخدا(ص) را آوردم تا ببینید هر انعطافپذیریای به معنای نفاق نیست، هر همراهی به معنای «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» نیست، هر انعطافپذیری نسبت به شرایط موجودی چیز بدی نیست. پیغمبر اکرم مؤمن را تحسین میکند. این روایت کمی با استعاره و تشبیه زیبا، یک وجه انسانی را معرفی کرده است.
تا وقتی جنگ با کفار هست هجرت هم هست / تا وقتی در جریان مبارزه با استکبار جهانی هستیم آرام و قرار نداریم
روایت دیگری میخوانم که با صراحت و بیان دینی روشن، همان حقیقت را بیان میکند. رسول خدا(ص) میفرماید: «أَیُّهَا النَّاسُ هَاجِرُوا وَ تَمَسَّکُوا بِالْإِسْلَامِ فَإِنَّ الْهِجْرَةَ لَا تَنْقَطِعُ مَادَامَ الْجِهَادُ» (میزانالحکمه/حدیث21052) ای مردم! مهاجرت کنید و از اسلام کمک بگیرید، تا وقتی که جهاد هست هجرت پایان نمییابد. متمسک به اسلام بشوید و مهاجرت کنید، چون اصلاً متمسّک به اسلام که بشوی تو را سر جایت نگه نمیدارد، بلکه تو را راه میاندازد، باید وضعت را عوض کنی. مادامی که جهاد هست هجرت هیچوقت از بین نمیرود، دائم وضع تو را تغییر میدهد.
رسولخدا(ص) در روایت دیگری میفرماید: «لاتنقطعُ الهجرتُ ما قوتِلَ الکفار» (میزان الحکمه/حدیث21053) تا جنگ شما با کفار وجود دارد، هجرت هم هست. ما الان در جریان مبارزه با استکبار جهانی هستیم، تا وقتی در جریان مبارزه با استکبار جهانی هستیم آرام و قرار نداریم. اگر ما دچار ثباتِ بیجا بشویم تبدیل به آدمهایی میشویم که کمکم از انقلابیبودن بدمان میآید؛ در اینجا ریشههای بسیار عمیق ضدانقلابیگری و غیرانقلابی شدن را دارم به شما معرفی میکنم.
پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: تدو نوع هجرت داریم؛ یک هجرت درونی است، یعنی اینکه از گناهان خود جدا بشوی، یک وضع روحی دیگری در خودت ایجاد کنی. هجرت دیگر این است که به سوی خدا و رسولش هجرت کنی. الان هجرت به سوی خدا و رسولش یعنی هجرت به سوی امام زمان(عج).
در ادامه روایت میفرماید: این هجرت ادامه دارد و قطع نمیشود این جدا شدن تا زمانی است که توبه پذیرفته بشود، توبه هم مرحله به مرحله است، وقتی توبۀ این مرحله انجام شد، نوبت به توبۀ مرحلۀ بالاتر میرسد و همینطور ادامه پیدا میکند. همه نیاز به توبه دارند؛ حتی خودِ رسول خدا هم توبه میکردند. این زندگی زیبا است، خیلی جذاب است، خستهکننده نیست. من امیدوارم بتوانم زیبایی این پویایی و تغییرپذیری و تحولپذیری را خدمت شما عرض کنم. إنشاءالله خداوند متعال ما را جزء مهاجرین در راه خودش قرار بدهد.
(الف3/ن2)
خدا حفظت کند آقای پناهیان،شما شهید مطهری زمان ماهستی،بیشتر درمورد مسائل سیاسی صحبت کنید.