تاریخ بعثت و عصر ظهور - جلسه بیست و یکم
راز غربت امیرالمؤمنین در «شیوۀ حکمرانیِ ایشان، یعنی مدیریت ولایی» است / در مدیریت ولایی اگر مردم همراهی نکنند حتی علی(ع) هم نمیتواند کاری از پیش ببرد / اصل برخورد کریمانه در حکمرانی ولایی، درصورت عدم همراهی مردم باعث قدرت گرفتن منافقین میشود
شناسنامه:
- زمان: 1400/02/14
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عضر ظهور
- صوت: اینجا
- فیلم:
رسالت پیامبر و امام، اولاً آزادسازی ملتها از ستم زورگوها است
مجری: سحرهایی که منتهی میشد به شبهای ضربتخوردن و احیاء، دربارۀ مظلومیت مولا علی(ع) صحبت کردید. حالا ادامۀ مباحث را اگر میخواهید ادامه بدهید در خدمتتان هستیم.
شاید آن نقطۀ مرکزی یا کانونی، آن محور مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) دقیق تبیین نشده باشد؛ بر اساس چیزی که بنده در افواه و در برداشتها میبینم. ما امشب سعی میکنیم در این گفتگو، یکمقدار به تبیین اصل مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) بپردازیم؛ البته با زبان بسیار قاصر و فهم و توان اندک بنده. ولی بینندگان ما الحمدلله فرهیخته هستند و خودشان تکمیل میکنند.
ما بر اساس آنچه در شبهای قبل توضیح داده شد، رسالت اصلی پیامبر و امام را اولاً آزادسازی ملتها از ستم زورگوها میدانیم. مانند آخرین جملاتی که جلسۀ قبل داشتیم، مثل آن شعر مولوی «کیست مولا آنکه آزادت کند» یا «ز انبیاء آزادی است...» اصلاً انبیاء هستند که از آنها آزادی نشأت میگیرد.
رهبر انقلاب: از بین ملتهای زیر ستم، کمتر ملتی به انقلاب، همّت میگمارد / خیلی از مردم، بیتفاوتاند
در ماجرای بعثت، بعد از اینکه رسول الله الأعظم(ص) هیمنۀ قریش را شکستند و درهم فرو ریختند «عام الوفود» آغاز شد، یعنی سالی که گروهگروه مردم میآمدند و ایمان میآوردند. این وضعیت یعنی «آزادسازی» کار اولیهای است که یک پیامبر باید انجام بدهد. البته این کار زحمت دارد، زحماتش به کجا برمیگردد؟ در اول بیانیۀ گام دوم، مقام معظم رهبری یک عبادت فوقالعاده حکیمانهای دارند و میفرماید «از میان همۀ ملّتهای زیر ستم، کمتر ملّتی به انقلاب همّت میگمارد»
خیلی از ملتها تحت ستم هستند، اما حاضر نیستند همّت کنند و برای آزادی خودشان قیام کنند. این جملۀ خیلی مهمی است. ما باید هنوز دربارۀ بعثت فکر کنیم. یکمقدار دربارۀ آن دشمنانی که در مقابل پیامبر، مقاومت کردند حرف زدیم و یکمقدار هم دربارۀ آن یارانی که به پیامبر پیوستند، صحبت کردیم.
خیلیها میدانستند حق با پیامبر است، اما سکوت میکردند و مرعوب قدرتطلبها بودند
اما هنوز دربارۀ گروه کثیری از مردم حرف نزدهایم؛ یعنی آنهایی که بیتفاوت بودند. مسخرهشدن پیغمبر را میدیدند و میدانستند که حق با اوست، اما سکوت میکردند. مرعوب بودند، ضعیف بودند. دربارۀ اینها باید بیشتر صحبت کنیم.
به هر حال آزادسازی یک ملت کار دشواری است. مخصوصاً اگر شما بخواهید به روش دینی این آزادسازی را انجام بدهید. به روش دینی هم طبیعتاً باید اجبار نباشد. خُب وقتی که اجبار نباشد و از آنطرف، بسیاری از مردم هم نخواهند همّت کنند؛ کار به کجا خواهید رسید؟ به همین دلیل کار پیغمبر اکرم در جریان این آزادسازی خیلی سخت بود. هم در سیزده سال مکّه، هم در ده سال مدینه کار ایشان دشوار بود.
عدم همراهی یاران پیامبر با ایشان در برخی مقاطع، موجب شد مسلمانها ضربۀ سختی بخورند
در جنگ بدر که شاید آغاز آن تلألؤ و تجلّی جامعۀ اسلامی بود، دیدیم که مردمِ پای رکاب پیامبر، رفتارهایی انجام دادند که خوشایند نبود. خُب این دستورات را پیغمبر دارند برای آزادی شما میدهند! چرا قبول نمیکنید؟! حتی پیامبر(ص) بعد از پیروزی در جنگ بدر، به مسلمانها فرمود: این تعداد اسرایی که دارید آزاد میکنید، به همین تعداد در سال آینده، کشته خواهید داد. گفتند: اشکالی ندارد! اما در واقع آنها با این کارشان، دشمن را بر خودشان مسلّط کرده و قوی نگه داشتند و بعد هم از همینجا ضربه خوردند، یعنی در جنگ احد، به همین تعداد، شهید دادند. (فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَتَلْنَا سَبْعِینَ وَ أَسَرْنَا سَبْعِینَ وَ هُمْ قَوْمُکَ وَ أُسَارَاکَ هَبْهُمْ لَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ خُذْ مِنْهُمُ الْفِدَاءَ وَ أَطْلِقْهُمْ- فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْرى حَتَّى یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا... فَأَطْلَقَ لَهُمْ أَنْ یَأْخُذُوا الْفِدَاءَ وَ یُطْلِقُوهُمْ وَ شَرَطَ أَنَّهُ یُقْتَلُ مِنْهُمْ فِی عَامٍ قَابِلٍ بِعَدَدِ مَنْ یَأْخُذُوا مِنْهُمُ الْفِدَاءَ فَرَضُوا مِنْهُ بِذَلِکَ- فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ أُحُدٍ قُتِلَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص سَبْعُونَ رَجُلًا ؛ تفسیر قمی/ج1/ص270)
به هر حال، مرحلۀ اول «آزادسازی مردم از ظلم و ستم» است. این قسمت نسبتاً خوب درک میشود. اگرچه جای تأمّل بسیار فراوان دارد که چرا یک پیغمبر در این مرحله، کارش سخت است؟ قیامت را میان میکشد، خدا و اعتقاد به خدا را به میان میآورد، خوبی خودش و مظلومیت خودش را به میان میآورد، ده سال در مظلومیت، رنج و شکنجه میکشد تا مردم، حرکت کنند. اما در عین حال، باز هم آن حرکت لازم صورت نمیگیرد.
برخی از توبیخهای سنگین قرآن را یک روز در اینجا با هم مرور کردیم که دیدیم در آیات میفرماید: همین مردم مظلوم ستمدیده روز قیامت میگویند خدایا لااقل این ظالمها را دوبرابر عذاب کن که ما را گمراه کردند و ما را در این مسیر نگه داشتند. خداوند میفرماید هر دوتایتان را دوبرابر عذاب میکنم. (رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ؛ اعراف/38)
بعد از اینکه پیامبر، جامعه را آزاد کرد، باید «بهکمک مردم» این آزادی را حفظ کند
به هر حال این مرحلۀ اول گذشت. مرحلۀ دوم چه میشود؟ این همان راز مظلومیت پیامبر است؛ اولاً مظلومیت رسول الله الأعظم(ص) و ثانیاً امیرالمؤمنین علی(ع). بعد از اینکه پیامبر گرامی اسلام مردم را آزاد کردند، یا مثلاً بعد از اینکه یک امام آمد و یک جامعهای را از ستم زورگویان آزاد کرد، بعدش باید این آزادی را حفظ کند؛ البته باز هم بهکمک مردم.
حالا یک جامعه را از دست فراعنۀ اصلی آزاد کردند. خُب مردم با هم تعامل دارند، مردم با هم تفاوت دارند؛ لذا رقابتها و عداوتهایی بین این مردم شکل میگیرد، حالا باید یکطوری بشود که چرخش قدرت در بین افراد شایسته کنترل بشود، باید یکطوری این قدرت کنترل بشود که در بین خودشان هم کسی به کسی ظلم نکند، باید جلوی ظالمان را بگیرند. این عملیات عملیات سختی است.
رسول خدا داشت همین عملیات را انجام میداد که از دنیا رفت و درِ خانۀ دخترش را آتش زدند. امیرالمؤمنین علی(ع) این عملیات را داشت انجام میداد که سه تا جنگ به ایشان تحمیل کردند و آخر هم غریبانه به شهادت رسید. امام حسین(ع) هنوز این عملیات را شروع نکرده بود که مردم ایشان را کشتند. خُب مگر امامحسین(ع) میخواست چهکار بکند؟ این نحوۀ عملیات برای ادارۀ جامعه، آن چیزی است که ما میگوییم «ولایت» این همان چیزی است که علّت غربت امیرالمؤمنین علی(ع) است. همانی است که اگر ما اسمش را بگذاریم «عدالت» باید بگوییم «عدالت همهجانبه»؛ عدالت سیاسی، عدالت فرهنگی، عدالت در رسانه. عدالت اقتصادی که جلوی دزدیها را بگیرد، فقط یک وجهِ ماجراست و شاید کم اهمیتترین وجه ماجرا باشد.
اگر گفتیم عدالت علی(ع) باعث شهادت او شد، باید بگوییم «عدالت او در چه عرصههایی؟»
امیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ خوارج حاضر نشد بفرماید که اینها منافقاند. حاضر نشد بفرماید که اینها کافر هستند. بلکه فرمود برادران دینی ما بودند که اشتباه کردند. اتفاقاً یکمقدار هم از آنها تعریف کردند. چند هزار نفر از خوارج در نهروان به قتل رسیدند. (عَنْ جَعْفَرٍ ع عَنْ أَبِیهِ ع قَالَ: إِنَّ عَلِیّاً لَمْ یَکُنْ یَنْسُبُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ حَرْبِهِ إِلَی الشِّرْکِ وَ لَا إِلَی النِّفَاقِ وَ لَکِنَّهُ کَانَ یَقُولُ هُمْ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا؛ قرب الإسناد/94؛ وسائل الشیعه/15/83)
اگر دربارۀ امیرالمؤمنین علی(ع) بگوییم که عدالتش، او را به شهادت رساند، باید گفت که عدالت او در چه عرصههایی؟ مثلاً عدالت او در عرصۀ رسانه این بود که منافقین پای رکاب خودش را افشا نکرد. عدالت او در عرصۀ سیاست چگونه بود؟ این بود که حرف مردم را دربارۀ ابوموسی اشعری بااینکه میدانست اشتباه است، پذیرفت. عدالت او در عرصۀ سیاست این بود که به معاویه مهلت داد. عدالت او در عرصۀ سیاست موجب میشد هم گاهی ابن عباس به ایشان اعتراض کند هم گاهی از اوقات مالک اشتر اعتراض کند. چون بهدرستی این شیوۀ حضرت را درک نمیکردند.
عدالت او در عرصۀ سیاسی موجب شد، خوارج به علی بن ابیطالب بگویند که چرا تو مثل خلیفۀ دوم قاطعانه عمل نمیکنی؟ (فاستخلف عمر، فکان من سیرته مَا أنت عالم بِهِ، لم تأخذه فی الله لومة لائم... ؛ انسابالاشراف/ج2/ص370) ببینید چه خبر است؟
نقد شیوۀ حکمرانی طلحه و زبیر در کلامی از امیرالمؤمنین(ع)
عدالت حضرت موجب شد که جلوی طلحه و زبیر بایستد. امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ طلحه و زبیر فرمود: «و مَتى تَمَلَّکا رِقابَ النّاسِ یَستَمیلَا السَّفیهَ بِالطَّمَعِ» (الامامة و السیاسة/ج1/ص52) یعنی این دو نفر اگر حاکم بشوند روششان اینجوری است که نادان را با طمع، به خودشان جلب میکنند، مثلاً اینکه وعدۀ انتخاباتی میدهند و رأی جمع میکنند، این روش طلحه و زبیر است
«و یَضرِبَا الضَّعیفَ بِالبَلاءِ و یَقوَیا عَلَى القَوِیِّ بِالسُّلطانِ» ضعیف را که بر سرش میزنند و بلا سرش میآورند و کنترلش میکنند یا به تعبیر ما «خفهاش میکنند» و اگر کسی هم قوی بود، با او در میافتند و با زور برخورد میکنند. ضعفای جامعه را اینقدر در تنگنا و گرسنگی نگه میدارند که اصلاً دیگر توان نداشته باشند.
شیوۀ حکمرانیای که طلحه و زبیر میخواستند داشته باشند را امیرالمؤمنین نقد کردند و البته خودشان این روشها را نداشتند.
چرا یاران علی(ع) یکییکی بهسمت معاویه میرفتند؟
میخواهم بگویم که وقتی یک کسی این روشهای فریبکارانه را برای حکمرانی نداشته باشد، راحت ضعیف میشود. راحت به او میگویند «تو مدیریت بلد نیستی!» و خیلی راحت، یارانش به سمت معاویه میروند. من میخواهم یکی از بزرگترین روضهها را برای امیرالمؤمنین علی(ع) بخوانم. یک جمله است، صدا زد «مالک! چرا یاران ما یکییکی دارند میروند طرف معاویه؟» (فَشَکَا عَلِیٌّ ع إِلَى الْأَشْتَرِ تَخَاذُلَ أَصْحَابِهِ وَ فِرَارَ بَعْضِهِمْ إِلَى مُعَاوِیَة؛ شرح نهجالبلاغة ابنابیالحدید/ج2/ص197) این رفتن به سمت معاویه یعنی چه؟ یعنی اینکه معاویه تطمیع میکرد، معاویه تهدید میکرد، معاویه وعده میداد و پول میداد. معاویه سیاسیبازی میکرد و سیاسیکاری میکرد.
اینقدر امیرالمؤمنین غریب شده است که یارانش یکی یکی از او جدا میشدند و به سمت معاویه میرفتند. آنوقت حضرت پیش مالک اشتر گِله میکند که چرا اینجوری است؟ برای امیرالمؤمنین که در اوج لطافت و عدالت همهجانبه است، از این غربت بالاتر؟ از این مظلومیت بالاتر؟ بعضیها میآمدند از امیرالمؤمنین ایراد میگرفتند که «تو مثل معاویه، مدیریت بلد نیستی!» ببین معاویه چقدر قوی عمل میکند! (یَقُولُونَ إِنَّ عَلِیّاً کَانَ لَهُ جَمْعٌ عَظِیمٌ فَفَرَّقَهُ وَ حِصْنٌ حَصِینٌ فَهَدَمَهُ... إِذَنْ کَانَ ذَلِکَ هُوَ الْحَزْمَ؛ وقعهصفین/ص529) و (وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ وَ لَوْ لَا کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَی النَّاسِ؛ نهجالبلاغه/خطبه 200)
راز غربت امیرالمؤمنین در «شیوۀ حکمرانیِ ایشان، یعنی مدیریت ولایی» است / اگر مردم با ولایت همراهی نکنند، حتی علی(ع) هم نمیتواند کاری از پیش ببرد
به شما یک مطلبی را عرض کنم؛ معاویه یک استان امیرالمؤمنین علی(ع) را گرفته بود. کلّ مملکت دست امیرالمؤمنین علی(ع) بود؛ اما امیرالمؤمنین از پسِ معاویه برنیامد. این یعنی چه؟ چرا حضرت، غریب ماندند؟ راز غربت حضرت، شیوۀ حکمرانیِ ایشان است. همان شیوهای که میخواهند در آن، آزادی انسانها و به تعبیر بهتر «استقلال و کرامت انسانها» را حفظ کنند. ولی مردم اکثراً این را نمیفهمند و لذا با این شیوه، همراهی نمیکنند. برای اینکه یک حکومت بخواهد استقلال آدمها را حفظ بکند، همراهی مردم فوقالعاده مهم است و الا وقتی مردم همراهی نکنند، حتی اگر امیرالمؤمنین هم باشد نمیتواند کاری از پیش ببرد. رسولاللهالأعظم(ص) هم باشد کاری نمیتواند پیش ببرد و حتی آخرش نمیتواند وصیتنامه بنویسد.
نقش مردم خیلی مهم است. ما که میگوییم «امامزمان بیا...» باید شیوۀ حکمرانی ایشان را بدانیم، باید نقش خودمان را در حکومت حضرت بدانیم! خیلی نقش مردم قویتر از این چیزی است که در دموکراسی-که یک دیکتاتوری اتو کشیده و فریبنده است- میبینید، خیلی نقش مردم قویتر است. از بس اینها توضیح داده نشده است. از بس با امامت امیرالمؤمنین به عنوان یک مسئلۀ عقیدتی صرفاً برخورد شده است. درحالیکه ایشان حاکم بودند و شیوۀ حکومت ایشان هم یک مسئله است!
به امیرالمؤمنین(ع) میگفتند که شما از معاویه ضعیفتر هستی! ایشان میفرماید «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَی مِنِّی وَ لَکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ» (نهجالبلاغه/خطبه 200) معاویه از من زرنگتر نیست، او نیرنگ میزند و جنایت میکند. من نمیتوانم نیرنگ بزنم و جنایت بکنم!
هر مسئولی که یکمقدار نیرنگ در کارش باشد به معاویه نزدیک شده است و بعد هم آن جامعه دچار بلا میشود. حضرت توضیح میدهند که همان نیرنگ هم به جنایت منجر میشود و جنایتکردن هم به کفر منجر میشود. لذا من حاضر نیستم به این روش عمل کنم. (وَ لَکِنْ کُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ کُلُّ فُجَرَةٍ کُفَرَةٌ وَ لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَکِیدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِیدَة؛ نهجالبلاغه/خطبه 200)
راز مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) در شیوۀ حکومت است که معنای آن «ولایت» است. ما وقتی از یک کسی میخواهیم که «بیا ولایتمدار باشیم» این معنایش چیست؟ یعنی بیا شیوۀ حکومت ولیّ خدا را درک کنیم و با ایشان همکاری کنیم تا موفق بشود. در زیارتنامه میخوانیم «و نصرتی لکم معدّة» یعنی من آمادهام شما را کمک کنم. خب معلوم است که امامزمان(ع) به این سادگی این را از ما نمیپذیرد و الّا میآمد.
آمادگی برای ظهور یعنی آمادگی در پذیرفتن شیوۀ حکمرانی ولیّ خدا
همین شب بیست و سوم ماه رمضان که در پیش هست، مردم ایران چه میکنید؟ آمادگی ما برای اینکه امامزمان تشریففرما بشوند چقدر لازم است؟ چقدرش را داریم؟ نمیدانم. آیا ظهور به آمادگی ما ربط دارد یا نه؟ به اینکه چقدر آماده باشیم، کاری ندارم، بلکه میگویم «آیا میدانید در چه موضوعی باید آماده باشیم؟» در پذیرفتن شیوۀ حکمرانی ولیّ خدا، در این شیوه شما نباید منتظر باشید که یکدانه یکدانه به شما دستور بدهد و شما مثل یک برّهای اطاعت بکنی! میفرماید «باید بفهمی من مقصودم چیست!»
امیرالمؤمنین به کمیل میفرمود: کمیل بدون اجازۀ من، اقدامی انجام نده (فانظُر لا تَغزُوَنَّ غَزوَةً ولا تَجلُوَنَّ إلى حَرْبِ عَدُوِّکَ خُطوَةً بعدَ هذا، حَتَّى تَستأذِنَنی فی ذلِک؛ مکاتیب الائمه/ج2/ص123) اما دربارۀ مالک اشتر میفرمود که مالک اگر خودش فکر کند، همان چیزی را تشخیص میدهد که من میخواستم به او بگویم. (فإنِّی إنْ لَمْ أُوصِکَ اکتَفیتُ بِرَأیِکَ؛ امالی مفید/ص79)
یک آیهای در قرآن هست که پیامبر را پیر کرده است. آن آیه را برای شما بخوانم. رسولخدا(ص) فرمود: سورۀ هود مرا پیر کرد. گفتند کجای سورۀ هود شما را پیر کرد یا رسول الله؟ فرمود این آیه «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ» (شیبتنی هود فقیل له فی ذلک فقال قوله فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ ؛ شرح نهجالبلاغة ابنابیالحدید/ج11/ص213)
خداوند در این آیه میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ» (هود/112) پیامبر، پایداری کن، این راه را ادامه بده؛ یعنی همان راه آزادکردن انسانها از بردگی. «کَما أُمِرتَ» یعنی چه؟ یعنی اینکه این راه را چگونه میخواهی ادامه بدهی؟ الآن قدرت دست تو هست؛ میتوانی با زور، اینها را ظاهراً درست کنی و کار اسلام را پیش ببری؛ اما این درست نیست، باید همانطوری که من به تو دستور دادم، این کار را انجام بدهی.
چرا پای رکاب رسول خدا اینهمه منافق رشد کرد؟
بعد میفرماید: «وَ مَن تابَ مَعَکَ» یعنی آن کسانی که با تو هستند، آنها هم باید پایداری کنند، همانطوری که گفتم! رسولخدا(ص) پیر شد، چون میداند مردم نمیکِشند، یعنی مردم این شیوۀ مدیریت رسولخدا را نمیکشند و نمیتوانند با آن همراهی کنند. میدانید چرا پای رکاب رسول خدا این همه منافق رشد کرد؟ چرا پیامبر این نفاق را نزد و از بین نبرد؟ چرا گذاشت اینها بمانند و در کوچۀ بنیهاشم هر کاری دلشان میخواهد انجام بدهند؟ این چه شیوۀ حکومتی است یا رسولالله؟ این «فَاستَقِم کَما أُمِرتَ» است؛ یعنی باید به همان شیوهای که خدا امر کرده است، کارها پیش برود و این شیوه البته سخت است.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «أَنَّ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ أَکْرَهْتَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَکَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا» (توحید، شیخ صدوق/ص342) مسلمانها میآمدند به پیغمبر میگفتند یا رسول الله یک عدهای هستند که زور شما به آنها میرسد، خُب اینها را به زور مسلمانشان کن تا تعدادمان زیاد بشود، آنوقت میتوانیم دشمن را از بین ببریم. رسول خدا فرمودند: «مَا کُنْتُ لِأَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَةٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِین» من به هیچ وجه این کار را نمیکنم. من مأمور نشدم که به زور، کسی را مسلمان کنم.
و بعد، این آیۀ قرآن را برای مردم خواندند: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنینَ» (یونس/99) یعنی اگر خدا بخواهد همه را مؤمن میکند! پس این قاعدۀ مهم را باید رعایت کرد، در واقع همان قاعدۀ امتحان است.
برخی یاران علی(ع) به ایشان اعتراض میکردند؛ چون شیوۀ مدیریت ولایی را درک نمیکردند
امیرالمؤمنین(ع) این روایت را برای مردم توضیح میدهند؛ شاید برای این دارند توضیح میدهند که روش خودشان را به بقیه بگویند. خوارج میگفتند چرا شما-قبل از شروع جنگ صفین- به آنها مهلت دادی؟ چرا زود قصه را تمام نکردی؟ میفرماید من مهلت دادم برای اینکه شاید در این فاصله کسی هدایت بشود. (فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ یَوْماً إِلَّا وَ أَنَا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِی طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِیَ بِی وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِی وَ ذَلِکَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا ؛ نهجالبلاغه/خطبه55)
مالک اشتر میگفت چرا این نماینده را برای مذاکره با معاویه فرستادی؟! حضرت سکوت میکرد. انصافاً نمایندۀ ضعیفی هم بود؛ مالک اشتر جلوی امیرالمؤمنین سرِ آن نماینده فریاد زد! درحالیکه خودِ حضرت او را منصوب کرده بود برای آن مذاکرۀ اولیه با معاویه که بیاید تسلیم بشود. معاویه هم سرِ این نمایندۀ ضعیف را شیره میمالید و نگهاش میداشت تا لشکر برای خودش فراهم کند. وقتی که برگشت به حضرت گفت دیگر کار تمام شده و معاویه برای جنگ آماده شده است. مالک اشتر هم میگفت آقا این نماینده ضعیف است! البته حضرت هم اینها را میدانست. بعد از اینکه مالک اشتر با آن نماینده دعوا کرد، او قهر کرد و رفت و دیگر هم به امیرالمؤمنین کمک نکرد. (فَقَالَ لَهُ الْأَشْتَرُ لَا تَبْعَثْهُ وَ دَعْهُ وَ لَا تُصَدِّقْهُ فَوَ اللَّهِ إِنِّی لَأَظُنُّ هَوَاهُ هَوَاهُمْ وَ نِیَّتَهُ نِیَّتَهُمْ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ: دَعْهُ حَتَّى نَنْظُرَ مَا یَرْجِعُ بِهِ إِلَیْنَا...؛ وقعة صفین/ص28)
بعضیها آزادی، مردمسالاری و حقوق بشر را در مقابل ولایت میگذارند؛ درحالیکه اصلاً راه تأمین اینها ولایت است
بحث بر سرِ شیوۀ حکمرانی است؛ شیوهای که در آن کرامت انسانها رعایت میشود. راز مظلومیت امیرالمؤمنین علی(ع) را در این شیوه باید دانست. راز غربت و مظلومیت ایشان را در همین باید دانست. آنوقت بعضی از افراد نادان (البته این نادانیها در جامعۀ ما اولاً ناشی از کوتاهیِ ما طلبهها و حوزه است) میآیند و دموکراسیخواهی، آزادیخواهی یا حقوق بشر را میگذارند جلوی ولایت! مثلاً میخواهند ولایت را محاسبه کنند و ببینند چقدر این مفاهیم را رعایت میکند. درحالیکه مصدر و سرچشمۀ آزادیخواهی، مردمسالاری، حقوق بشر، ولایت است، اصلاً مأموریت ولایت این است و راه دیگری جز ولایت برای تأمین این سه مفهوم بزرگ نیست که انسانها احساس کرامت بکنند.
وقتی با چهار تا روش بسیار سخیف و زشت، مردم را پای صندوق رأی بیاورند و با چهار تا روش سخیف مردم را به یک کاندیدا در آمریکا و کشورهای دیگر جلب کنند، معلوم است کثیفترین و جنایتکارترین آدمها سرِ کار میآیند. مردمِ آنجا هم همیشه میگویند ما مجبوریم رأی بدهیم، از گرگ پناه میبریم به پلنگ، از پلنگ پناه میبریم به شغال و چارهای هم نیست! یعنی اوضاعشان تغییر نمیکند.
اصل برخورد کریمانه در حکمرانی ولایی، درصورت عدم همراهی مردم باعث قدرت گرفتن منافقین میشود
آنهایی که میخواهند برای امیرالمؤمنین(ع) اشک بریزند، روضههای امیرالمؤمنین روضههای در سکوت است. نمیشود مثل امامحسین(ع) برایش روضه خواند. ببینید، رسولخدا(ص) چرا عواملی که فاطمۀ زهرا(س) را به شهادت رساندند در زمان خودش از بین نبرد؟ چرا عِده و عُدّه برای علیبنابیطالب جمع نکرد؟ رسول خدا(ص) چهکار کرد که اینقدر منافقین رو پیدا کردند؟ امیرالمؤمنین هم به همان شیوه عمل کرد، بهحدی که دختر یکی از فرماندهان سپاه ایشان، امامحسن مجتبی(ع) را به شهادت رساند، پسرش هم جزو قاتلین امامحسین(ع) بود، خودش هم کسی بود که ابن ملجم لحظۀ آخر از خانۀ او بیرون آمد و با شمشیر زهردار برای قتل علی(ع) حرکت کرد.
شیوۀ حکومت امیرالمؤمنین همان شیوهای است که یک چشمهاش را در آن لحظات آخر میبینید؛ آنجا که صدا زد حسنم، قاتل من در زندان است از این شیرها اضافه آمده به او هم بدهید. بعد فرمود: حسنم، من دارم از دنیا میروم شما اگر میخواهید قاتل مرا قصاص کنید، بدنش را قطعه قطعه نکنید، کار درستی نیست. یک ضربت به من بیشتر نزد. من میخواهم از امیرالمؤمنین دعوت کنم یک سر بیایند کربلا و ببینند با حسین او چه کردند... چرا اینقدر این شیوه پر از کرامت است که اینقدر منافقپروی میکند؟ چرا اینقدر به این افراد، میدان میدهد؟ اگر شما بگویید که یا علی، میخواهیم شما را از غربت دربیاوریم. خواهد فرمود که اگر من چیزی نگویم، شما اشارات من را میگیرید و متوجه میشوید یا نه؟
(الف2/ن2)
سلام ببخشید چرا تو کانال ایتا که خلاصه سخنرانی های بعثت و ظهور رو گداشتید بعد جلسه ۱۴ رفتبد جلسه ۲۱
حتی تو سایت هم ندیدم؟؟ سخنرانی نداشتند؟؟؟