تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه پانزدهم
مرعوب شدن و کوتاهآمدن دربرابر طاغوت، یک بیماری است که تهِ دل همه هست / توبه و استغفار یعنی از این حسّ پنهان در درون خودت پاک بشوی
شناسنامه:
- زمان: 1401/01/29
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
آدمها چون نمیخواهند دردسرِ درگیری با طاغوت را بپذیرند، از ولایت اولیاءخدا صرفنظر میکنند/ باید در مقابل طاغوت، عصیانگر و شجاع بشویم
یک رازی وجود دارد که کمتر کسی از آن حرف میزند و معمولاً در سر و صداها گم میشود. البته این راز در آیات متعدد قرآن بهصورتهای مختلف توضیح داده شده است؛ این راز موجب میشود مرعوبین در مقابل مغرورین و مستکبرین کوتاه بیایند، آدمها ظلم را بپذیرند، آدمها آزادی را نخواهند و آدمها نخواهند هزینۀ آزادی را بدهند. همه میدانند که ولایت اولیاء خدا سرشار از کرامت و آزادی است، ولی آدمها از آن صرفنظر میکنند چون نمیخواهند دردسر درگیری با طاغوت را بپذیرند. ما باید این مسئله را در خودمان حل کنیم.
اگر ماه رمضان میخواهد اثر معنوی روی ما بگذارد باید این مسئله را درست کند که ما در مقابل طاغوت، سرکش و عصیانگر بشویم، باجرأت و شجاع بشویم، از کسی که میخواهد بر ما سلطه پیدا بکند متنفّر بشویم؛ یک ذره در دل خودمان نسبت به طاغوت و ظالم و ستمگر، محبت احساس نکنیم بهطوری که حتی اگر این طاغوتها خودشان را بزک کردند هم دلمان نرود.
تقرّب به خدا یعنی از ناخداها دور بشوی / حقیقت دین این است که در مقابل طاغوت کوتاه نیاییم
یک رازی اینجا وجود دارد که آدمها در خودشان پنهان میکنند. معنویت و توبه یعنی این راز را در خودت پیدا کنی و حلّ کنی. استغفار یعنی از این حسّ پنهان در درون خودت پاک بشوی. تقرّب به خدا یعنی از ناخداها دور بشوی و آنها را ناخدا ندانی. کسانی در حدّ سیاستمداران برجسته در کشور ما هستند که طواغیت را در حدّ یک ناخدا قبول دارند.
این حضرت امام(ره) بود که میفرمود آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. بعضی از اطرافیان امام این حرف را باور نداشتند و میگفتند البته آمریکا یک غلطهایی میتواند بکند! هنوز بعضیها این را باور دارند. اگر ما دین را طوری معرفی کردیم که حقیقت دین اینطور فهمیده نشود که «باید کوتاه آمدن در مقابل طاغوت را از دل بیرون کرد» حتماً اشتباه کردهایم. حقیقت دین ما این است: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت»(نحل،36)
همۀ پیامبران یک پیام عمومی از جانب خدا به انسانها دادند: خدا را بندگی کنید و از طاغوت اجتناب کنید
ما میخواهیم ببینیم چطور میتوانیم ساختار امر به معروف و نهی از منکر، مسئولیت اجتماعی، آزادی و نصرت امام را فراهم کنیم؟ انسانها در دل و روان خود برخی مشکلات را دارند. ما باید اول با استفاده از تهذیب نفس در ماه رمضان، و با عبادات و نمازهایمان این پاکی را در دلمان پدید بیاوریم. خداوند متعال یک پیام عمومی دارد و عمومی بودن این پیام، نشان میدهد که همۀ انسانها به نحوی درگیر این پیام هستند. وقتی یک حکیم، حرفی میزند، یعنی مخاطبش درگیر آن مطلب است و به آن مطلب نیاز دارد. خداوند متعال در قرآن میفرماید: همۀ پیامبران یک پیام عمومی از جانب خدا به انسانها دادهاند و آن پیام عمومی این است که بندگی خدا را بکنید و از طاغوت اجتناب کنید «أَنِ اعْبُدُواْ اللهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ»
من و شما و همه و همه، مخاطب این پیام عمومی هستیم؛ هر کدام از ما باید برویم در خودمان بگردیم و ببینیم این پیام میخواهد با ما چهکار بکند؟! هیچکدام از ما مشکلی با قسمت اول این پیام یعنی «بندگی خدا» نداریم. چون میدانیم اگر عبد او بشویم او ما را «آقا» بار میآورد، با ما درست برخورد میکند، ما را در پناه خودش قرار میدهد، اصلاً همۀ ما خدا را دوست داریم. مگر میشود کسی به سادگی دشمن خدا یا دشمن بندگی خدا بشود؟ مشکل در «اجتناب از طاغوت» است. اجتناب از طاغوت یعنی چه؟ این یک بیماری است که ته دل همه هست و باید این را بکَنی و برطرف کنی. بیاییم تأمل کنیم؛ ممکن است طاغوت تهِ دل همۀ ما باشد. چرا میگویم ممکن است؟ برای اینکه ممکن است بعضی از ما قبلاً طاغوت را از دل خود کنده باشیم. اما الآن کسانی هستند که طاغوت را از دل خود نکندهاند.
نگذارید کسی روی شما اثر بگذارد؛ این راز خلقت و راز دین است
انسان موجودی است که مرعوب میشود. انسان موجودی است که اگر یک کسی با وحشیگری با او برخورد بکند کوتاه میآید. برای اینکه دفعۀ بعد، او حمله نکند دوست دارد به او مقرّب بشود. چرا تمسخر در اسلام ممنوع است؟ به این دلیل که اگر کسی شما را تمسخر کرد، شما دفعۀ بعد دوست داری پیش او طوری رفتار کنی که بگوید «بَهبَه!» یعنی تعریف او را میخواهی. این اسیری، شما را فرامیگیرد و این یک نوع بندگی است!
اصلاً در قرآن، بندگی و عبودیت خیلی ارزانتر از این حرفهاست. طاغوت یعنی هر کسی که بخواهد زندگیات را جهت بدهد و مستقیم یا غیرمستقیم به تو فرمان بدهد. وقتی تو، میخواهی یک طوری لباس بپوشی که او تو را مسخرهات نکند، یعنی او طغیان کرده، او به حریم تو و به استقلال تو تجاوز کرده است. «وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» درواقع یعنی اینکه نگذارید کسی روی شما اثر بگذارد؛ این راز خلقت و راز دین است. در روایت میفرماید اگر مردم شهرِ تو هزار نفر یا بیشتر باشند، و این مردم بگویند که تو آدم خوبی هستی یا بگویند تو آدم بدی هستی و تو خوشحال بشوی یا ناراحت بشوی، دیگر از دوستان ما اهلبیت(ع) نیستی. تو الآن بردۀ مردم شدهای. (وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ ؛ تحفالعقول/ص284)
مثأثر شدن از دیگران هم یک نوع بتپرستی است/ همینکه از طاغوت ترسیدی عبد او شدهای
بنده از همان جلسه اول بحث، عرض کردم که فکر نکنیم در خانۀ کعبه، چندتا بت گذاشته بودند و این مسائل صرفاً مربوط به همان بتپرستها بوده و به ما ربطی ندارد! مثأثر شدن از دیگران هم یک نوع بتپرستی است، فقط شکل و بهانهاش عوض شده است.
اجتناب از طاغوت یک مسئلۀ خیلی مهم است و عدماجتناب از طاغوت، یک مانع بزرگ برای بندگی خدا است. عدماجتناب از طاغوت است که عقل و فکر را از بین میبرد، انواع ترسها و اضطرابها را ایجاد میکند و باعث قساوت قلب میشود. و اگر ما اینگونه باشیم، متأسفانه ما بزرگترین قدرتِ همان طاغوت میشویم و با کمک ما، اولیاء خدا را میکشند؛ یعنی خودِ آن طاغوت جلو نمیآید، مثل یزید که جلو نیامد و بهوسیلۀ مرعوبین، امام حسین(ع) را به شهادت رساند. امام حسین(ع) هزینه شده و به شهادت رسیده تا این حرفها به ما برسد. اگر مرعوب بشوید، جنایتکار میشوید. اصلاً همینکه از طاغوت ترسیدی عبد او هستی. قاتلان امام حسین(ع) با قسمتِ بندگی خدا مشکلی نداشتند، کمااینکه در عصر عاشورا، قاتل حضرت میگفت: سرِ اباعبدالله الحسین(ع) را بگیر، نماز عصرم دارد قضا میشود! داستان سرِ قسمت بندگی خدا نیست. از روز اول هم قابیل سرِ قسمت بندگی خدا مشکل نداشت. مشکلش این بود که نتوانست موانع را کنار بزند.
تزکیۀ نفس یعنی آیا تو مسئلۀ اجتناب از طاغوت را در خودت حل کردهای یا نه؟
من رسماً اعلام میکنم: آیۀ «وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» خطاب به همه است. تزکیۀ نفس یعنی آیا تو مسئلۀ اجتناب از طاغوت را در خودت حل کردهای یا نه؟ بگذارید ما چند روز به کمک آیههای قرآن دربارۀ اجتناب از طاغوت با هم صحبت کنیم و علل روانشناختیاش را بررسی کنیم.
لازم نیست به دستور طاغوت، انسان یک ترور انجام بدهد، لازم نیست خیلی بین انسان و طاغوت، ارتباط تشکیلاتی برقرار بشود، همینکه انسان به طاغوت، میل پیدا کند کافی است. خدا اینها را محاسبه میکند و میفرماید خلایق هرچه لایق؛ مهدیِ من، نوبت تو نیست چون اینها به آن شرایط نسبیِ لازم نرسیدهاند... البته بنده نمیدانم که خداوند متعال تا چهمقدار آمادگی از ما میخواهد؟
تمایل به طاغوت یک بیماری روانی بزرگ است/ کفر به طاغوت یعنی مرعوب طاغوت نشوی و قبول نداشته باشی او تأثیری در زندگیات دارد
این آیۀ قرآن را ببینید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیدا» (نساء،60) آیا نمیبینی کسانی را که فکر میکنند ایمان آوردند به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه قبل از تو نازل شده؟... یعنی ممکن است کسانی اهل دین تو باشند یا اهل ادیان دیگر باشند (بالاخره ما هم قبول داریم که حضرت عیسی(ع) و حضرت موسی(ع) پیامبر خدا هستند) و آنها واقعاً فکر میکنند که خدا را قبول دارند و اصلاً میخواهند به شما درس بدهند و اصول عقاید را برایتان ثابت کنند. البته خدا میفرماید «یَزْعُمُونَ» یعنی گمان میکنند و الا من قبول ندارم که اینها من را قبول دارند
بعد میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ...» نمیبینی اینهایی که ظاهراً هیچ مشکلی با ایمان ندارند، اما وقتی به باطنشان نگاه میکنی، میبینی: «یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ»؛ تمایلشان به این است که طاغوت، آنها را اداره کند. این یک بیماری روانی بزرگ است. «وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ»؛ درحالیکه دستور داده شده است که به طاغوت کفر بورزند. کفر به طاغوت یعنی قبول نداشته باشند که طاغوت، تأثیری در زندگیِ آنها دارد، قبول نداشته باشند که او میتواند غلطی بکند، مرعوبش نشوند و تشویق او را نخواهند. «وَ یُریدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعیداً»؛ شیطان میخواهد اینها را بسیار گمراه بکند.
ما باید یک مقدار در ریشههای روانی طاغوتگرایی، طاغوتپذیری و عدماجتناب از طاغوت تأمل بکنیم. خدا یک قدرت ظاهری به طاغوت میدهد و بعد، حال ما را میپرسد؛ از نظر تکنولوژی احیاناً یک برتریای به او میدهد و بعد، حال ما را میپرسد. اگر کسی یکذره در مقابل طاغوت، احساس ضعف کرد، باید گفت «چرا مرعوب شدی؟ چرا جا خوردی؟ مدرسهات کجا بوده؟ مسجدت کجا بوده؟ مادر تو را چطوری تربیت کرده؟ چرا اینقدر تو حقیر را بار آوردهاند؟ اسلام ناب و نازنین، به مادرها میگوید: قبل از اینکه به مهمانی بروید، شکم بچهتان را سیر کنید تا در مهمانی به خوردن غذای مهمانی علاقه نداشته باشد و عزّتش حفظ بشود.
تکبّر، تهدید، و تمسخر، ابزار کفّار و دشمنان است، اگر در برابر اینها کم بیاوری بندۀ خدا نیستی
ممکن است کسی قدرت داشته باشد یا وحشی باشد و بخواهد تو را بترساند، تو چرا جا خوردی؟ عمرت و همۀ هستیات در دست من است. اگر در اثر ترس از تمسخر، قدرت، ثروت یا هر چیزی که او را بزرگ نشان میدهد، پیش او کم بیاوری یا اگر خوشَت بیاید که او تو را تأیید کند، آنوقت خدا از تو بدش میآید. گناه اصلی این است.
اگر من بالای منبر بگویم «مردم گناه نکنید» مردم یاد چه گناههایی میافتند؟ همین گناههای مربوط به شهوات یا بعضی از بدیهای اخلاقی بین خودشان... درحالیکه گناه اصلی این است، درگیری اصلی قرآن این است که شما تکلیفت را با هر کسی که تکبّر دارد، تو را تمسخر، تحقیر یا تهدید میکند، روشن بکنی. گاهی طاغوت با تکبّر ورزیدن، افراد را تحقیر میکند، گاهی با تهدید، آنها را میترساند یا گاهی با تمسخر، آنها را ضایع میکند. هرکسی با این سه تا ابزار، به تو حمله کند و تو در برابرش کم بیاوری دیگر بندۀ من نیستی. اگر با همان ضعف درِ خانۀ من بیایی و سجده کنی از تو نمیپذیرم.
قدرت داشته باش. قوی باش! قدیمیها گاهی که میخواستند به کسی فحش بدهند میگفتند «ذلیل مرده» که خیلی کلمۀ سنگینی است و درسهای زیادی به انسانها میدهد؛ یعنی تنبّه و موعظه دارد. گاهی به خودمان بگوییم «ذلیل مرده» نشویم. تکبّر، تهدید، و تمسخر، کارهای عمدۀ کفّار و دشمنان است. اگر کسی ظاهرش آدم درستی باشد و خیلی چیزها را رعایت کند ولی در مقابل تکبّر، تهدید و تمسخر، ضعف داشته باشد و فقط تهِ دلش کم بیاورد، آنوقت دیگر آدمِ امامزمانش نیست. آدمهای حضرت، کسانی هستند که ته دلشان هم کم نمیآورند. آنها میدانند این یک آزمایش کوچک است و به آن میخندند. باید این چیزها را تمرین کنیم. نباید مرعوب هیچکسی بشویم.
مردمی که با معاویه کنار آمدند تا راحت زندگی کنند، گرفتار حجاج شدند که دمارشان را درآورد
تهدید و تمسخرِ هیچ کسی را نباید بپذیریم. هر کسی بیخود میکند تو را تهدید میکند. اگر عبدِ کسی باشی، آن میشود طاغوت! کسی که میخواهد این سلطه را بر تو پیدا کند، طغیان کرده است. مردم نگاه میکنند و میبینند امام حسن(ع) نمیخواهد سلطه پیدا کند، نه تهدید میکند، نه تمسخر میکند و نه تکبّر دارد. از آنطرف میبینند که معاویه، هر سۀ اینها را دارد. میگویند این معاویه برایمان دردسر است، پس با او کنار بیاییم و یک مدتی حرفش را گوش کنیم تا راحت زندگی کنیم. امام حسن(ع) را میتوانیم حذف کنیم، او به ما کاری ندارد. ایشان را راحت حذف کردند، ولی بعد از مدتی، حجاج بن یوسف ثقفی آمد و دمارشان را درآورد! آیا میتوانی تحت تأثیر تمسخر و تهدید زندگی بکنی؟!
از آموزش و پرورش تقاضا و خواهش میکنم برای تهیۀ درسها و محتوای آموزشی، از یک گروه دیگری استفاده کند که اینها را به بچههای ما یاد بدهند. چرا این حرف را میزنم؟ چون من هر روز با دانشجوها و دانشآموزها سر و کار دارم. من با بچهها مواجه هستم، با این مسائل درگیر هستم و میبینم که اینطور به آنها آموزش داده نشده است. اگر به مسجدی میرویم که در آن مسجد این مسئله را تهِ دل ما حل نکرده، مسجدمان را عوض کنیم. یک کمی اینطرفتر یک مسجد دیگر هست. شاید آن مسجد درستمان کرد. اگر به هیئتی میرویم که نوحههایش این مسئله را تهِ دل ما حل نکرده هم همینطور. کسی که از اباالفضل(ع) و علی اکبر(ع) و قاسم(ع) میخواند، باید این مسئله را در دلِ تو حل کند.
امام حسین(ع) به کربلا رفت چون میخواست نفرت از دشمنان را در دل ما بگذارد
یکی از کارهای قشنگی که روضهها با ما میکنند این است که در ما نسبت به حرمله و شمر و سنان و خولی و عمرسعد، نفرت ایجاد میکنند و یک کاری میکنند که ما «یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ» نشویم و میل به طاغوت نداشته باشیم.
من بارها در عاشورا که واقعاً اوج احساسات معنوی پُر از معرفت مردم است، این را عرض کردهام که «یا امام حسین(ع)! اگر تو میخواستی خودت پیش ما عزیز بشوی، نیاز نبود شهید بشوی، نیاز نبود بچههایت کتک بخورند، رزق محبت تو را خدا به ما داده است، اسمت دلها را میلرزاند... پس چرا به کربلا رفتی؟ میخواستی نفرت از دشمنانت را در دل ما بگذاری و این کار سخت بود. اگر میخواستی خودت را به ما نشان بدهی کربلا نمیخواست، طواف هم میکردی ما دورت میگشتیم. اگر علی اصغرت را میگرفتی و سعی بین صفا و مروه میکردی همۀ عالم برایت میمردند. تو به کربلا رفتی چون میخواستی کسانی را به ما نشان بدهی که امیرالمؤمنین علی(ع) هم نتوانست آنها را حسابی نشان بدهد...»
برخی سیاسیون میگویند «آفرین بر امامحسن که صلح را پذیرفت» ولی بهکسانی که صلح را به امام تحمیل کردند، اشکال نمیگیرند
امیرالمؤمنین(ع) با قاسطین و مارقین و ناکثین جنگید ولی با یک گروه نجنگید؛ آن گروه پای رکابش بودند. امام حسن(ع) آن گروه را به ما نشان داد، ولی ما ندیدیم. همین الآن بعضی از سیاسیون ما، به آن گروه که صلح را به امام حسن(ع) تحمیل کردند اشکال نمیگیرند و فقط میگویند «آفرین بر امام حسن(ع) که صلح را پذیرفت!»
امام حسن(ع) کسانی را که صلح را به ایشان تحمیل کردند نشان داد و فرمود که ببینید اینها ته دلشان خراب است و ضعف دارند... الان خیلیها میگویند «چه اشکالی دارد؟ مردم اینطور خواستند!» امام حسن(ع) درواقع دارد به ما میفرماید که قصۀ مردم یا غیرمردم نیست، شما این ضعف را ببینید... ولی ما این ضعف را ندیدیم. و بعد، امام حسین(ع) فرمود: من نشان میدهم که اینها کی هستند. سه روز آب را به روی اباعبدالله الحسین(ع) بستند. نفرین بر آدمهایی که احساس ضعف میکنند. پس ما از طاغوت و مغرورین و مستکبرین، به سراغ مرعوبین آمدیم.
چرا برخی میل دارند به سمت طاغوت بروند؟ / خشیت از غیرخدا مانع ولایتمداری است
سبک زندگی دین به گونهای است که ضعف نسبت به طاغوت در دلمان از بین برود. «یُریدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ»؛ چرا برخی میل دارند به سمت طاغوت بروند؟ طاغوت، طغیان میکند و کسانی که ضعف دارند، جا میخورند و در مقابلش کوتاه میآیند. اینها عاشق طاغوت نیستند، ولی یک عملیات روانی صورت میگیرد که در روانشناسی مفصّل توضیح داده شده است. یک روزی به جای آخوندها روانشناسها میآیند و توضیح میدهند «کسی که مرعوب یک قدرتی بشود، دوست دارد به مرکز قدرت نزدیک بشود تا پناه بگیرد» البته خداوند هم میفرماید «او به تو پناه نمیدهد؛ و حالا تو با من درافتادهای!»
خداوند در قرآن میفرماید: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن» (مائده،3) از آنها نترسید، از من بترسید... یعنی اگر تو از آنها بترسی، حالا ببین من با تو چهکار میکنم! این آیه مربوط به غدیر است. فرمود: من ولیّ و آقایت را به تو معرفی کردم، این آقا به تو قوّت قلب میدهد... چرا خدا در آیۀ معرفی امیرالمؤمنین(ع) به عنوان ولایت، باید بفرماید: «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»؟ چون خشیت از غیرخدا، مانع ولایتمداری است.
شما که با علیّ(ع) مشکلی ندارید، اگر ایشان به شهادت برسد، حتی معاویه هم برایش اشک میریزد! عمرسعد هم وقتی نالۀ بچههای حسین(ع) را شنید، گریه کرد و صورتش را برگرداند تا کسی گریههایش را نبیند. شما که با اینطرف مشکلی ندارید، اینها نور هستند! ولی میفرماید آن چیزی که مانع ولایتمداریتان میشود، طاغوت است. «فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»؛ از من بترسید و الّا من خودم نابودتان میکنم.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید