محفل هفتگی هیئات دانشجویی استان تهران؛ ج۱- ۱۴۰۱/۰۸/۰۱
اصل دین تکلیف نیست؛ تفکر و رسیدن به قدرت تشخیص است/ بعضیها اصل دین را تکلیف میدانند؛ این تصور بدی از دین ایجاد میکند
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۱/۰۸/۰۱
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- موضوع: تاریخ تحلیلی اسلام
- صوت: اینجا
دین معماهای سربستهای دارد که بهمرور کشف میشود؛ البته با تلاش مردم و عملکردن آنها به دین
بنده ابتدا در تقدیر از این حرکت دانشجویی چند مطلب را عرض کنم. طبیعتاً برای اینکه ما بهروز باشیم و همفکری کنیم و بتوانیم از یک ادبیات واحد و مشترک استفاده کنیم، زاویۀدیدهای خودمان را با هم در میان بگذاریم، همیشه –و البته در این عرصهها بیش از گذشته- این دورهمیها برای ما خیلی لازم است. جالب این است که ما هیچوقت از گفتگو و اندیشه بینیاز نمیشویم خصوصاً دربارۀ دین بسیار عمیق و ژرفی که در مقابلمان هست که هرچه تا حالا فهمیدهایم مقدمهای است برای آنچه که مِنبعد باید از این دین بفهمیم. چون این دین یک مجموعه مقررات مثل مقررات راهنمایی رانندگی نیست. خداوند دربارۀ بسیاری از احکام دین ما میفرماید: این حکم را قرار دادم تا شما فکر کنید و ببینید من چرا این حکم را قرار دادم؟ نه اینکه فقط بروید عمل کنید. «کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون» (بقره،219) یعنی عملکردن لازم است ولی فقط عملکردن کافی نیست. انگار احکام الهی نقشۀ یک گنج هستند که ما باید آن گنج را پیدا کنیم.
بعضیها در معرفی دین میگویند «دین که چیزی از ما نخواسته است؛ صرفاً یکسری پیشنهاد و مثلاً چهار تا توصیۀ بهداشتی و... هست» اینها دارند در حقّ دین جفا میکنند. دین معماهای سربستهای دارد که بهمرور کشف میشود، البته با تلاش و تکاپوی مردم و عملکردن آنها به دین. در نهایت در زمان ولیّعصر(عج) از همین دین، همین قرآن و همین تاریخ پیامبر، تفسیرهایی خواهد شد که مردم خواهند گفت «اینها یک دین جدید است؛ چرا تا حالا ما اینطوری نگاه نکرده بودیم؟!»
دین هم مثل طبیعت، بیانتها و عمیق و اسرارآمیز است
دین مثل طبیعت است؛ طبیعت تمامناشدنی است. هرچه شما تکنولوژی را جلو میبرید، به یک عرصۀ جدیدی از تکنولوژی میرسید به طوری که وضعیتی که در آینده به آن میرسید به سختی قابل پیشبینی است. در طبیعت چه تصرفاتی میشود کرد؟ چه نیروهایی نهفته است؟ چقدر انسان میتواند قدرت خودش را بالا ببرد؟ انواع و اقسام امکاناتی که در همۀ جهات در تکنولوژی فراهم شده، همه در طبیعت است، شما با داناییهایی که در عرصۀ فیزیک، شیمی و... پیدا میکنید، در طبیعت تصرف کرده و پیش میروید. دین هم همینطور است. دین ساخته و پرداختۀ همان خدایی است که این زمین و کرات آسمانی را خلق کرد، که هرچه جلو میرویم به انتهای آن نمیرسیم. ستارههایی هستند که ما حتی نورشان را نمیبینیم. این خدا عاجز نبوده از اینکه یک انسان عمیق و یا یک دین عمیق خلق کند. همان خدایی که این کهکشانها را با این عظمت آفرید، انسان را آفرید و بعد گفت همۀ اینها را برای تو آفریدم و تو میتوانی همه اینها را تسخیر کنی. همین خدا برای ما دین و آیینی بسیار عمیق را آفرید.
همان دو رکعت نمازی که شما میخوانید، وقتی امیرالمؤمنین(ع) میخوانَد، واقعاً به عالم دیگر میرود و برمیگردد. پس معلوم میشود ما نفهمیدیم که نماز چیست. هر سؤالی از امیرالمؤمنین(ع) میپرسیدند خیلی زود جواب میداد به حدی که کفرِ بعضیها درمیآمد و میگفتند چرا ما هر سؤالی میکنیم شما فکر نمیکنی و زود جواب میدهی؟ آقا میفرمود مگر وقتی اسمتان را از شما سؤال میکنند شما فکر میکنید؟ بعد میفرمود: راههای آسمان برایم راحتتر از راههای زمین است. من چرا فکر کنم؟ همهچیز نزد من اینطوری است. آنوقت ایشان در نماز، چنان متحول میشد که رنگ چهرهاش تغییر میکرد. آخر شما از نماز چه میفهمی که ما نمیفهمیم؟ معلوم میشود نماز خیلی عمیق است.
برخی مذهبیها فکر میکنند همۀ دین را بلدند و دیگر نیاز به مطالعه ندارند!
لذا ما دینداری را تازه آغاز کردهایم. این اخلاق بعضی از مذهبیها خیلی زشت است که فکر میکنند همۀ دین را بلدند و به مطالعه نیاز ندارند. همینهاست که دین را نابود میکند. برای ما طلبهها هم خیلی زشت است اگر دائم مطالعه نکنیم. اگر یک پزشک هم داروها و دستورهای جدید پزشکی را مطالعه نکند کار زشتی کرده است. اگر یک مهندس هم آخرین یافتههای مهندسی را مطالعه نکند، کار بدی کرده است. هیچکدام متوقف نمیشوند.
ما دین را انتخاب کردیم برای آغاز اندیشیدن و بهعنوان راهنمایی برای اندیشیدن و موضوعی برای اندیشیدن. ما دین را بهعنوان یک مشت اعتقادات، انتخاب نکردیم؛ این نگاه خیلی بد است که بگوییم «ما این اعتقادات را پیدا کردیم؛ دیگر تمام است، آنها را در کولهمان بیاندازیم و برویم.» علامۀ طباطبایی مفسر بزرگ قرآن میفرماید: اگر من در یک روز یک قسمت از قرآن را دهبار بخوانم، هربار مطالب تازهای دریافت میکنم. آنوقت من به شما عرض کنم، اگر شما کلّ تفسیر المیزان را هم حفظ باشید، برای نیاز امروزتان به هیچوجه کافی نیست. برای رفع نیاز امروزتان از قرآن، حتماً باید مطالعاتی داشته باشید که فراتر از المیزان به شما اطلاعات بدهد. اگر معنای کفایت مطالعه در ذهن کسی بیاید، یک معنای غلط خواهد بود.
آیا میشود قرآن عمیق باشد ولی عترت عمیق نباشد!؟
تاریخ اسلام هم همینطور است. یکی از امامان معصوم میفرماید: ما اهلبیت، تاریخ پیغمبر(ص) و جنگهای پیغمبر(ص) را مثل سورههای قرآن به فزرندانمان آموزش میدهیم. (زینالعابدین علی بن الحسین ع، قال: کنا نعلم مغازی رسول الله صلى الله علیه و سلم کما نعلم السورة من القرآن؛ البدایة والنهایة، ج3، ص242) قرآن چقدر عمیق است؟ تا روز قیامت هم تفسیرش کنیم کم میآوریم؛ نه بهعنوان حرفهای عرفانی، معنوی و نظریِ عمیق، بلکه کاملاً کاربردی که واقعاً گرهِ مسائل امروز ما را باز میکند. آیا میشود قرآن عمیق باشد ولی عترت عمیق نباشد!؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود من دوتا ثقل برای شما به یادگار میگذارم: ثقل اکبر و ثقل اصغر، یعنی قرآن و عترت.
مگر تاریخ خودِ پیغمبر اکرم(ص) فهمیده شده و تمام شده است؟ بنده بهعنوان یک طلبه به شما خبر میدهم، همۀ کسانی که تا حالا دربارۀ تاریخ و قرآن نوشتهاند، مقدمات فهم قرآن و تاریخ را فراهم کردهاند که شما برای زمان خودتان مراجعه کنید و بفهمید و به کار ببرید. اینها هیچکدام مدعی نیستند که حرف تمام است! در کدام یک از علوم تجربی گفتهاند که حرف تمام است؟ در معارف دینی هم این را نداریم. بله؛ ممکن است یک حرفی درست باشد که در این صورت آغاز حرفهای درست دیگری است که ما باید به آنجا برسیم.
بعضیها اصل دین را «تکلیف» میدانند؛ این تصور بدی از دین ایجاد میکند/ اصل دین تکلیف نیست؛ اصل دین تفکر و رسیدن به قدرت تشخیص است
بعضیها تصور بدی از دین در جامعه ایجاد کردهاند؛ مثلاً اصل دین را تکلیف میدانند. نخیر؛ اصل دین تکلیف نیست، اصل دین تفکر و رسیدن به قدرت تشخیص است. البته تکلیف خیلی مهم است، بنده نمیخواهم ارزش تکلیف را پایین بیاورم ولی اصلاً انسان برای رسیدن به همین تکلیف هم نیاز به قدرت تشخیص دارد.
خیلی از اوقات، هیچ مرجع تقلیدی جای تشخیص خودِ انسان را نمیگیرد. خدا بلد است در هر زمانی در این بازیِ شطرنج، فنهای جدیدی بزند که بگویی «الآن نمیتوانم نقشۀ خدا را بخوانم» خدا عالم را محدود نیافریده است.
به اندازۀ دینداریِ امروزمان باید مطالعه کنیم
ما هر لحظه نیاز به اندیشیدن داریم. لذا پیامبر اکرم(ص) فرمود در جامعۀ دینی مسلمانها باید هفتهای یکروز وقت بگذارند برای اینکه فکر کنند، گفتگو کنند و به فهم دین بپردازند. («أُفٍ لِکُلِ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فِی کُلِ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ وَ رَوَى؛ محاسن، ج1، ص225)
یک نفر به امام صادق(ع) گفت: یکی از شیعیان برای عبادت به کوه رفته است و دیگر به جمع ما نمیآید. فرمود اگر به جمع شما نمیآید پس معارف دینیاش را از کجا میگیرد؟ (رَجُلٌ عَرَفَ هَذَا الْأَمْرَ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ لَمْ یَتَعَرَّفْ إِلَى أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ قَالَ فَقَالَ کَیْفَ یَتَفَقَّهُ هَذَا فِی دِینِهِ ؛ کافی، ج 1، ص31) از این جهت محافل معنوی خیلی اهمیت و ضرورت دارند. ما باید بهروز بشویم. کار شما دانشجوهای عزیز یا خیلی از افراد دیگر، خواندن کتابهای تاریخ و قرآن و... نیست و رشتههای درسی دیگری دارید. بندۀ طلبه، شغل و کارم خواندن این کتابهاست و بعد هم یک گزارشی از اینها به شما میدهم.
بنده میخواهم نیازهای زمانهام را از قرآن و عترت بهدست بیاورم، لذا قرآن و تاریخ را مدام مطالعه میکنم. نه مثل یک استاد دانشگاه که مثلاً مجبور است تدریس بکند و بهخاطر تدریس خودش باید مطالعه کند بلکه بهخاطر کابرد اینها برای خودم باید مطالعه کنم؛ مثل اینکه شما میخواهید یک مشکلی را برطرف کنید یا میخواهید برای چیزی که باید بخرید اطلاعات جمع کنید لذا به اهل فنِ آن مراجعه میکنید. این اطلاعات، دانش کاربردی است.
ما به اندازۀ دینداریِ امروزمان باید مطالعه کنیم تا جواب مسائل و مشکلاتِ روز را بهدست بیاوریم. مثلاً وقتی یک ویروس جدید میآید، همۀ انستیتوهای واکسنسازی و همۀ مؤسساتی که به این موضوع مربوط هستند، شروع به کار شبانهروزی میکنند تا داروی مناسب را پیدا کنند. ما هم نیاز به گفتگوی مداوم دربارۀ دین و مسائل روز داریم. امیدوارم یک روزی برسد که هرکس مذهبی شد، همه به او بگویند «کار تو در آمده است! باید مطالعۀ دائمی دینی داشته باشی» سبک زندگی مذهبیها باید اینطوری باشد که در برنامۀ خودشان یکوقتی را برای مطالعه بگذارند و الّا اگر بیدین نشوند، بددین میشوند و اگر نتوانند دیگران را دیندار بکنند آنها را نسبت به دین بدبین میکنند. ما باید مدام دین را مرور کنیم. این کار یک سرگرمی است که جذابیت هم دارد.
مطالعه تاریخ پیغمبر اکرم(ص) تاثیرات معنوی هم بر انسان دارد
مطالعات دینی از نظر معنوی هم واقعاً حال آدم را خوب میکند و نیازهای روحیِ ما را برآورده میکند، مثلاً وقتی شما تاریخ پیغمبر اکرم(ص) را میخوانید، یک حسی نسبت به پیغمبر اکرم(ص) پیدا میکنید، در دنیا چه کسی زندهتر از پیامبر اکرم(ص) است؟ او به تو نگاه میکند. با او ارتباط برقرار میکنی.
کسانی که با شهدا-که درواقع شاگردهای کوچک مکتب پیغمبر(ص) هستند- ارتباط برقرار میکنند از آنها حس میگیرند و دریافت معنوی دارند. حالا اگر شما تاریخ پیغمبر اکرم(ص) را بخوانید، آیا تأثیر معنوی بر شما نخواهد داشت؟! آنهم شخصیت باعظمت رسول الله الاعظم که امامان معصوم، فدایی ایشان بودند.
طبیعت، علم و دین از یک مقولهاند، هرسه عمیق و بیانتها هستند
انشاءالله دائماً به نیازمان به معارف دینی توجه کنیم، خودمان را بهروز کنیم تا اندیشههای دینیمان کهنه نشود. طبیعت، علم و دین از یک مقوله هستند. هم انسان و هم جامعۀ بشری، دائماً نو میشوند. کارگردان هستی طراح خیلی دقیقی است و انسان را دائماً محتاج علم و فهم و اندیشه قرار داده است. آیا شما فکر میکنید یک زمانی خواهد رسید که دربارۀ تکنولوژی بگویند «بس است!» آیا در مورد روح انسان اینگونه است؟ ابداً. بهطور مثال، در روانشناسی بالینی که عقدههای یک شخص را بررسی میکنند، میگویند که اینها همه مشاهدات عرضی است و در طول عمر یک انسان، خیلی از این معادلهها بههم میخورد. مثلاً امسال میگوید «فلان خاطره بد است چون زندگی من را بههم ریخته است» ولی بیست سال دیگر میگوید «این یکی از خاطرات خوب زندگی من است چون موجب تحوّل من شد!»
سه گروه از اندیشمندانی که در طول عمر یک انسان مطالعه میکردند، فوت کردند؛ اینها نتایج را دست به دست، به همدیگر دادند، هر گروه میگفت: ما این موضوع را تا اینجا مطالعه کردیم بقیهاش را شما ادامه بدهید... حدود هفتاد هشتاد سال که از یک مطالعه گذشت، تازه اخیراً نتایج مطالعه بیرون آمده است. مگر میشود انسان را به سادگی بستهبندی کرد و کنار گذاشت؟ علم هم مانند دین عمیق و بیانتهاست است. آنچه ما از جدول ضرب و از چهار تا تکلیف اولیه شروع میکنیم همه آغاز ماجراست. بعد باید جلو برویم و مرزهای ناشناختۀ علم را درنوردیم و فتح کنیم. این یک جهت.
بعد از اربعین، وارد تجربۀ تازهای از تجمع معنوی شدیم، یعنی جمع شدن جمعها و هیئتها در کنار هم
جهت دیگرش این است که وقتی ما دور همدیگر جمع می شویم آثار ویژهای بر جمعمان مترتب میشود، مخصوصاً این جمعیتی که شما الآن تشکیل دادید. امام باقر(ع) دربارۀ گروهی از مؤمنین که در کنار همدیگر جمع شده بودند فرمود: «وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّ رِیحَکُمْ وَ أَرْوَاحَکُمْ» (کافی، ج2، ص187) به خدا قسم! من بوی شما و جانهای شما را دوست دارم. گرد هم جمع شدن مؤمنین یک اثر معنوی خاص دارد. حتماً آن را تجربه کردهاید.
من میخواهم یک نکتهای را عرض کنم. بعد از اربعین، ما وارد تجربۀ تازهای از تجمع معنوی شدیم که قبل از اربعین نبود. آن تجربه این است که جمعها و هیئتها در کنار هم جمع بشوند. انگیزهسازی برای دورهم جمع شدن افراد یک هیئت، اهالی یک مسجد، اعضای یک کانون و نیروهای یک پایگاه بسیج ساده است. اما آیا این محافل حاضرند دور هم جمع بشوند؟
یک مثال عرض بکنم. نمازجمعه در اصل باید جمعشدن مسجدها در کنار همدیگر باشد ولی تقریباً اینطوری نیست. نمازجمعه برای خودش یک جمعیتی دارد. در گذشته اهل هر محلهای مخصوصاً رزمندهها در نمازجمعه دانشگاه تهران میدانستند که جای همدیگر کجاست. روشهای ارتباط با دیگران مثل امروز گسترده نبود. رزمندههایی که از جبهه میآمدند در نماز جمعه، همدیگر را پیدا میکردند. نماز جمعه قرارگاه بود. جلوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران را چهارراه لشکر اسم گذاشتند. رزمندههای تهرانی که در لشکر و گردان با هم آشنا شده بودند و بعد از هم جدا شده بودند آنجا همدیگر را پیدا میکردند و میدیدند. صحنهاش دیدنی بود، صحنۀ خیلی زیبایی که حداقل بعد از دفاع مقدس ما ندیدیم.
دانشگاهها کارهای خوب و عمیقی انجام دادهاند که برای محافل معنوی الگو شده است
جمعشدنِ جمعها در کنار همدیگر، یک مقولۀ عجیب است. اینکه ما مؤمنین دور هم جمع بشویم آثار خوبی دارد که در اینجا نمیخواهم در آن مورد صحبت کنم. و در مورد این موضوع دوم که «جمعها در کنار همدیگر جمع بشوند» هم نمیتوانم بحث کنم، فقط میدانم که خیلی باعظمت است. دوستان فرمودند هیئتهای دانشجویی مثلاً در تهران با هم یک تجمع هفتگی داشته باشند. شاید این کار برای شهرستانها، برای هیئات مذهبی و مساجد الگو بشود.
دانشگاهها کارهای بسیار خوب عمیقی انجام دادهاند که برای اماکن مقدسه و محافل معنوی الگو شده است. همین اعتکافی که در دانشگاهها باب شد و بعد در جمکران و حرم امام رضا(ع) و مسجد گوهرشاد و جاهای دیگر انجام شد، اینها از دانشگاهها یاد گرفتند. شهدای گمنام اول در دانشگاهها بهخاک سپرده شدند. در پیادهروی اربعین که در خیابانهای شهرهای مختلف کشور انجام شد هم دانشجوها جلو افتادند. در تهران، حرکت روز اربعین را از میدان امام حسین(ع) به حرم حضرت عبدالعظیم دانشجوها راه انداختند. قبلاً چنین چیزی نبود. تلویزیون این کار دانشجوها را پخش کرد و همه از آنها یاد گرفتند. بنده شاهد بودم در خودِ اربعین گروههای دانشجویی نسبت به دیگر اصناف پیشتاز بودند. دانشجوها از همۀ مداحهای محترم، روضهخوانهای عزیز و هیئتیهای گرامی جلوتر بودند. آنها چند سال بعد پیوستند. دانشجو حرّ و خلّاق است، دست و بالش باز است، میتواند کارهایی بکند و گرفتار هیچ رسوبی هم نشود.
شما دانشجویان منشأ پخش نور در جامعه هستید
اساساً بنده برای هیئتهای دانشجویی یک حرمت ویژهای قائل هستم چون بر خلاف هیئتهای محلی که افراد به مدت طولانی در آنجا هستند و احیاناً میتوانند برای خودشان نام و نانی فراهم کنند، در هیئت دانشجویی، افراد فقط چند سال هستند و بعد خداحافظی میکنند و میروند. اینجا شما برای هیئتی کار میکنی که خودت بنیانگذارش نیستی و بعد هم خداحافظی میکنی و میروی. لذا این یک صفای خاصی دارد.
من امیدوارم شما منشأ پخش نور در جامعه باشید و همینطور هم هست و همین انتظار هم هست. مقام معظم رهبری میفرمودند: مردم از کسی که طلبه میشود انتظار معنویت دارند، دانشجو هم همینطور است، چه فرقی میکند؟ همان صفای باطن هست. اگر معنویت عامل تهذیبکنندهای میخواهد، خود «تحصیل علم» عامل تهذیبکننده و تزکیهکننده است. لذا همانطور که یک طلبه هنر نکرده که اهل معنویت باشد، دانشجو هم هنر نکرده است.
از خودتان انتظار داشته باشید، شما منشأ نور جامعه هستید. به آدمهای بد نگاه نکنید، در فضای طلبگی هم ممکن است آدم بد باشد، در دانشگاه هم ممکن است یکی دوتا پیدا بشود. بالاخره اصل این است، مسیر این است. نگذارید دیگران با سر و صدای خودشان فرم و سبک زندگی قالب بکنند یا روایت بکنند که دانشگاه و دانشجو چه تیپ شخصیتی است. دانشجو همین است که شما این حرکت را انجام دادید. من بعید میدانم به سادگی بتوانیم هیئتهای تهران را دور هم جمع بکنیم. بگوییم هیئتهای هفتگی خودتان را داشته باشید و علاوه بر آن باهم قرار بگذاریم یک جلسه هم دور هم جمع بشویم. این کار خیلی برجستگی و اندیشۀ بلند میخواهد. سعی کردم چند کلمه در تقدیر از چنین محفلی عرض بکنم، از این موضوع بگذریم.
نامۀ سی و یکم نهجالبلاغه، بعد از قرآن اولین جزوۀ آموزشی در تاریخ اسلام است
اما چرا به موضوع تاریخ میپردازیم؟ امیرالمؤمنین علی(ع) در نامۀ سی و یکم نهجالبلاغه یک مقداری در مورد چرایی تاریخ صحبت فرمودند، این نامۀ فوقالعاده استثنایی در تاریخ اسلام، در واقع یک جزوۀ آموزشی است. داستان این نامه چیست؟ امیرالمؤمنین علی(ع) بعد از جنگ صفین با یک دل بهشدت گرفته کنار یک سنگ نشستند، در نامه نوشتند من دیگر به فکر رفتن هستم و به فکر هیچکسی نیستم اما ای جوان من! اگر الآن برای تو این نامه را مینویسم، برای این است که تو را جزئی از خودم بلکه همۀ وجود خودم میدانم. وقتی آدم این نامه را میخواند، محبت امیرالمؤمنین(ع) را حس میکند. آدم دوست دارد برای این بابای غریب و مهربان گریه بکند.
ایشان آنجا یک دور احکام، آداب، اعتقادات و خیلی از نکات دین را توضیح میدهند. اولین جزوۀ آموزشی در تاریخ اسلام بعد از قرآن کریم این نامه است که امیرالمؤمنین(ع) نه فقط به پسر خودش، بلکه خطاب به عموم جوانان نوشته است. ما باید این نامه را جای درسهای معارف و آموزشهای دینیمان بگذاریم.
امیرالمؤمنین(ع) برای انگیزهسازی و جذب جوان میفرماید: من میخواهم نتیجه و عصارۀ تاریخ را به تو بگویم
یک نکتۀ جالب در این نامه هست. همین الآن در دانشگاه انواع و اقسام تیپها و سلیقهها و عقیدهها هستند. فکر کنید میخواهید این نامه را ببرید و مطرح کنید. امیرالمؤمنین(ع) میخواهد از دین برای جوان آینده صحبت بکند حالا چطوری برای جوان انگیزه درست میکند که بیا به حرفهای من گوش بده. آیا او از بهشت و جهنم مایه میگذارد؟ از اعتقاد به خدا مایه میگذارد؟ از مباحث اخلاقی مایه میگذارد؟ آیا میگوید تو باید آدم خوبی باشی؟ اخلاقی باش! تو باید معتقد باشی، بیا من برایت راه خدا را بگویم...
یا امیرالمؤمنین(ع)! این جوان به چه انگیزهای حرف تو را گوش کند؟ برای انگیزهسازی به او چه میگویی؟ حضرت میفرماید: حرف من را گوش بده، برای اینکه من تاریخ را خیلی دقیق مطالعه کردم، همۀ تجربیات پیش من است. اول میفرماید انگار از اول تا الآن شاهد بودم ولی بعد میفرماید اصلاً انگار یکی از آنها بودم (وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِی فَقَدْ نَظَرْتُ فِی أَعْمَالِهِمْ وَ فَکَّرْتُ فِی أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِی آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ بَلْ کَأَنِّی بِمَا انْتَهَى إِلَیَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِم» (نهجالبلاغة، نامه 31)
ایشان نمیخواهد یک کافر و ملحد را جذب کند بلکه میخواهد جوان مسلمان جامعۀ اسلامی را جذب کند. ببینید چقدر عقلانی و چقدر تجربی صحبت میکند! میفرماید به حرفهای من اعتماد کن چون من تاریخ امّتهای قبلی را خیلی مطالعه کردم. من میخواهم نتیجه و عصارۀ تاریخ را به تو بگویم. ایشان میخواهد دین را بگوید ولی میفرماید این عصارۀ حیات بشر و تجربۀ بشری است.
ما در دبیرستان و دانشگاه وقتی میخواهیم دین را به جوانان معرفی کنیم معمولاً از اثبات خداوند متعال و معاد شروع میکنیم و به مخاطب میگوییم که اگر به اینها معتقد نیستی بیا معتقدت کنم! آیا دعوا سرِ یکدانه بودن خداوند است؟ بنده نمیخواهم بحثهای کلامی را کمارزش تلقی کنم، بحثهای کلامی هم ارزش دارد ولی بسیاری از بحثهای کلامی مثل داروی سرطان است. مگر داروی سرطان بیارزش است؟ خیلی هم گران است. دانشمندان بزرگی آن را تولید کردند. ولی مسئله این است که همه سرطان ندارند! امیرالمؤمنین(ع) را الگو قرار بدهیم. بنده در نامۀ سی و یکم نهجالبلاغه میفهمم که اهمیت تاریخ چقدر است. در آیات قرآن هم تأکید بر اهمیت تاریخ فراوان است. در روایات هم به برداشتکردن از تاریخ، زیاد توصیه شده است.
سه رویکرد مختلف دربارۀ استفاده از تاریخ اسلام/ رویکرد اول: «ما نمیتوانیم آن را بفهمیم و از آن استفاده کنیم!»
در مورد برداشتکردن از تاریخ، بهویژه تاریخ اسلام، چندتا رویکرد وجود دارد. یک رویکرد این است که میگویند: «به تاریخ اسلام و تاریخ اهلبیت(ع) دست نزنید! اولیاء خدا وظایفی داشتند و ما نمیدانیم آنها چرا این کارها را کردند، به ما هم ربطی ندارد. ما نمیتوانیم بفهمیم! پس بیاحترامی به امیرالمؤمنین(ع) نکنیم و زندگی و جامعۀ امیرالمؤمنین(ع) را وسط نیاوریم!» پس چهکار کنیم؟ با این عسل چه کنیم؟ بگذار روی طاقچه نگاه کن. آیا نمیشود یک ذره از این عسل را بخوریم؟ گرسنه هستیم! آیا نمیشود یک کمی بفهمیم و مصرف کنیم. میگویند: نه! حق ندارید استفاده کنید و مثلاً بگویید: طلحه و زبیرِ زمان، عمارِ زمان، مالک اشترِ زمان، خوارجِ زمان، امروز چه کسانی هستند؟ اگرچه این عسل خیلی گرانبهاست ولی به آن دست نزن. خیلیها اینطوری به تاریخ و سرگذشت اهلبیت(ع) نگاه میکنند. ولی ما این رویکرد را قبول نداریم.
رویکرد دیگری که در اثر جهل مردم پیش میآید «سوءاستفاده از تاریخ» است
یک رویکرد دیگر هم سوءاستفاده از تاریخ است. کسانی هستند که از هر کجای تاریخ که به نفعشان باشد، استفاده میکنند. مثلاً اخیراً یک کسی میگفت: «پیامبر اکرم(ص) خانۀ ابوسفیان را خانۀ امن اعلام کرد و گفت هرکسی به خانۀ ابوسفیان برود در امان است! پیامبر اکرم(ص) خیلی اهل رحمت بود و به همه میدان میداد!»
درست است که پیامبر اکرم(ص) خانۀ ابوسفیان را در مکه خانۀ امن اعلام کرد ولی مسجد ضرار را هم در مدینه نابود کرد. اگر از خانه ابوسفیان میگوییم از مسجد ضرار هم باید بگوییم. این افراد علاقه دارند صلح امام حسن(ع) را بگیرند ولی سراغ امام حسین(ع) نمیروند. پس یک رویکرد هم که در اثر جهل مردم پیش میآید، سوءاستفاده از تاریخ است، باید این رویکرد را کنار گذاشت.
رویکرد درست این است: میشود از تاریخ برداشت کرد و تاریخ الآن راه را به ما نشان میدهد
ما میگوییم تاریخ برای مصرف ما است. ما رویکردی را قبول داریم که میگوید: میشود از تاریخ برداشت کرد و تاریخ الآن راه را به ما نشان میدهد. در غیر این صورت تاریخ اسلام به دردی نمیخورد. دلیل قرآنیمان هم آیۀ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب،21) است. میفرماید: پیامبر اکرم(ص) الگوی شماست. البته الگو گرفتن به این نیست که بگویی: پیامبر اکرم(ص) جنگید پس من هم میخواهم بجنگم! صبر کن، بگذار ببینیم پیامبر اکرم(ص) کجا جنگید، همینطوری حرکت نکن! تو باید بفهمی پیامبر اکرم(ص) با چه کسی جنگید و با چه کسی نجنگید و الّا مثل داعشیها میشوی که میگویند چون پیغمبر برخی را کشته، ما هم میکشیم. داعشیها هم به تبعیت از رسولخدا(ص) میجنگیدند البته ظاهراً، چون در واقع جریان صهیونیستی پشتسر داعشیها هستند. تو باید تاریخ بخوانی تا بدانی پیامبر اکرم(ص) چه کسی را کشته است.
باید تاریخ را خیلی دقیق نگاه کرد. چرا؟ چون تاریخ یک اتفاق ساده نیست! این اتفاق برای درسآموزی و عبرتآموزی طراحیشده است. طرّاحش هم پروردگار عالم است. درست است که افراد با ارادۀ خودشان به میدان آمدند و با کارهایشان این تاریخ را ساختند، ولی کم کسانی هزینه نشدند. یک، رسولخدا(ص)؛ دو، فاطمۀ زهراء(س)؛ سه، امیرالمؤمنین(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و ... . آیا از این اشخاص بالاتر در این عالم هستند؟ اینها خرج شکلگرفتن این تاریخ شدند. باید اینها را دید. باید همهجانبه به تاریخ نگاه کرد تا از وقایع تاریخی سوءاستفاده نشود. الحمدلله تاریخ اسلام در اختیار ما هست، نویسندههای قدرتمند، متفکر و هوشمندی این تاریخ را نوشتهاند.
باید به همۀ جوانب تاریخ اشراف داشته باشی تا بتوانی یک قطعهاش را تحلیل بکنی
ما باید تاریخ اسلام و سیرۀ رسولخدا(ص) را خیلی دقیق مطالعه کنیم. تا مثل بعضیها دچار برداشتهای سطحی نشویم. انشاءالله در جلسات آینده بعضی از برداشتهای سطحی را که از تاریخ اسلام وجود دارد با هم مرور خواهیم کرد. رویکرد سوم تاریخ اسلام را «منبع معرفت» تلقی میکند. بر این اساس باید به همۀ جوانب تاریخ اشراف داشته باشی تا بتوانی یک قطعهاش را تحلیل بکنی. امیرالمؤمنین(ع) در خانۀ کعبه تولد یافته است. این نکته خیلی مهم است. اما آیا قاتل ایشان مهم نیست؟ ما الآن چند جلد کتاب باید در مورد ابنملجم داشته باشیم ولی نداریم. چرا از کنار امیرالمؤمنین(ع) اینقدر ساده رد میشوی؟ ایشان یک قاتل داشت که خدا میخواهد این قاتل را به همه نشان بدهد، این نکته ساده نیست. یکی از اعمال و اذکار مستحب در شب قدر لعن به ابن ملجم است یعنی حداقل به اندازۀ گفتن صدتا لعن باید فکر کنیم. نهتنها لعن بلکه هیچ کاری بدون فکر قبول نیست. وقتی میخواهی تسبیح بیندازی باید فکر کنی. ابن ملجم در مدینه احکام میگفت، ابن ملجم جزء یمنیها بود که عزیز پیغمبر بودند و به دست خودِ امیرالمؤمنین(ع) مسلمان شده بودند. همینطور که این صد لعن را میگویی، باید در مورد ابن ملجم فکر کنی. اگر ابن ملجم را مطالعه نکنی امیرالمؤمنین(ع) را ساده گرفتهای.
تاریخ اسلام را خیلی دقیق و همراه با تفکر باید مطالعه کنیم و برای امروزمان از آن بهره بگیریم. حالا ممکن است سؤال شود اگر از تاریخ، اشتباه برداشت کردیم چه؟ خُب باید سعی کنیم که اشتباه نکنیم. آیا معقول است پدری به پسرش بگوید: «اگر به دانشگاه میروی مراقب باش پزشک جرّاح نشوی، چون ممکن است اشتباه بکنی و بیمار را بکشی!» اگر اینطور باشد، پس نباید هیچ کاری کنیم و باید بیکاره بشویم! ما باید سراغ تاریخ برویم و سعی کنیم از آن درست استفاده و برداشت کنیم.
پس دربارۀ استفاده از تاریخ سه رویکرد وجود دارد: استفاده نکردن، سوءاستفاده کردن، درست استفاده کردن. برای استفادۀ درست از تاریخ باید به جوانب آن اشراف داشته باشی و تحلیل بکنی. ما میخواهیم به تحلیل تاریخ هم بپردازیم و فرضمان این است که شما خیلی اهل مطالعۀ تاریخ اسلام هستید.
امیرالمؤمنین(ع) تاریخ پیغمبر(ص) را برای مردم بازگو میکرد تا الگو بگیرند
یکبار امیرالمؤمنین(ع) میخواست از تاریخ استفاده کند که یک کسی یک حرفی زد، حضرت هم یک جواب فوقالعاده دادند. امیرالمؤمنین(ع) داشتند میفرمودند که امروز جمعیت شما نسبت به دیگران خیلی بیشتر از تعداد اصحاب پیغمبر اکرم(ص) نسبت به سایر عرب در زمان رسولخدا(ص) است، منظور این بود که ببینید اصحاب رسولخدا(ص) چطور پای رکاب آن حضرت میجنگیدند، سستی نمیکردند و ازخودگذشتگی داشتند، در واقع امیرالمؤمنین(ع) تاریخ پیغمبر اکرم(ص) را برای مردم بازگو میکردند. یک نفر بلند شد و گفت: نه تو پیغمبر هستی نه ما کسانی هستیم که تو میگویی. جواب فوقالعاده امیرالمؤمنین(ع) این بود که: مادرت به عزایت بنشیند، آیا من گفتم من پیغمبر هستم یا شما اصحاب پیغمبر هستید؟ من میگویم الگو بگیرید. «ثَکِلَتْکُمُ الثَّوَاکِلُ مَا تَزِیدُونِّی إِلَّا غَمّاً هَلْ أَخْبَرْتُکُمْ أَنِّی مُحَمَّدٌ ص وَ أَنَّکُمُ الْأَنْصَارُ؟ إِنَّمَا ضَرَبْتُ لَکُمْ مَثَلًا وَ إِنَّمَا أَرْجُو أَنْ تَتَأَسَّوْا بِهِم» (الغارات، ج2، ص331) امیرالمؤمنین(ع) از آن نحوۀ برخورد خشمگین شدند. فکر نکنید امیرالمؤمنین(ع) نمیتوانست غضبش را کنترل کند یا بیجهت غضبناک می شد. نه؛ حرف آن مرد واقعاً مزخرف بود. اگر آن حرف در جامعه باب بشود، هیچکسی نمیرود از تاریخ اسلام استفاده کند.
شهید مدرس: ما تنها قومی هستیم که ادعا میکنیم حضرت ابراهیم(ع) مال قوم ما بوده و معارض هم نداریم
در همین جلسۀ اول، میخواهم یک قسمتی از تاریخ را هم برای شما بگویم، شما میدانید حضرت محمد(ص) از نسل حضرت ابراهیم(ع) هستند و حضرت ابراهیم(ع) مال جزیرة العرب نیستند؛ مال جایی به نام بابِل هستند.
شهید مدرس حدود صد سال پیش که خیلی ایرانپرستی داشت رواج پیدا میکرد و در ضدّیت با عرب کار میکردند، یک سخنرانی قرّایی دارد؛ ایشان میفرماید ابراهیم(ع) که ایرانی بود! پس طبیعتاً پسرش اسماعیل(ع) که او را به مکه فعلی آورد هم مال همینجا بوده است. اینها بعداً به مصر تبعید شدند و از آنجا به سمت فلسطین رفتند. شهید مدرس در مقابل باستانگراها میفرماید احدی تا حالا نگفته است که ابراهیم(ع) مال قوم ما بوده است، فقط ما این ادعا را میکنیم و معارض هم نداریم.
حضرت ابراهیم(ع) و برخی از پیامبران الهی فراقومی هستند؛ طبیعتاً تاریخ اسلام چیزی نیست که متعلق به ما نباشد
در این زمینه حرفهای زیادی برای تحقیق هست؛ ولی همانطور که عرض کردم ایشان اهل بابِل بودند، بعداً زبانشان عربی شد. اگر ما بخواهیم از رسولخدا(ع) و از حضرت ابراهیم(ع) شروع بکنیم، به خانۀ کعبه میرسیم. خانۀ کعبه را هم که در اصل حضرت آدم(ع) ساخت پس مال این قوم و آن قوم نبود و این موضوع فراسرزمینی است. حضرت ابراهیم(ع) و برخی از پیامبران الهی فراقومی هستند البته بعضی از انبیاء هم فقط برای قوم خودشان آمدند.
طبیعتاً تاریخ اسلام چیزی نیست که متعلق به ما نباشد. اگر خانۀ کعبه، مکه، قریش و محل تولد پیامبر اکرم(ص) را داریم مطالعه میکنیم، آنجا قبل از اینکه قوم عرب یا هر قوم دیگری شکل بگیرد توسط حضرت آدم بنا شده و بعداً حضرت ابراهیم(ع) دیوارهایش را بالا برده است. حضرت ابراهیم(ع) خانۀ کعبه را تأسیس نکرده است. در مورد ویژگیهای خانۀ کعبه در روایات مطالبی بیان شده است. غیر از روایات، افرادی هم دربارۀ کعبه مطالبی گفتهاند که آن نقطه از نظر مغناطیسی و علوم زمینشناسی ویژگیهای خاصی دارد که بر آن اساس قبلهگاه بودنش را فقط بهخاطر مسائل قدسی و معنوی نمیدانند.
بههرحال یک قومی به مکه میروند و در آنجا ساکن میشوند. فرزندان حضرت اسماعیل(ع) که سرپرستی خانۀ کعبه را به عهده داشتند، کمکم ضعیف و تار و مار میشوند، کسی به نام قُصَی، داماد آن قوم جایگزین فرزندان حضرت اسماعیل(ع) میشود، کمکم کار را از دست آن قوم میگیرد و چیزی به نام قریش شکل میگیرد. دو گروه در کنار خانۀ کعبه ساکن بودند یکی نسل حضرت ابراهیم(ع) که عربزبان بودند ولی اصالتاً عرب نبودند، دوم کسانی که اصالتاً عرب بودند. ما به خیلی از جزئیات نمیخواهیم توجه بکنیم ولی نام «قصی» را در نظر داشته باشید چون بعداً با آن کار داریم. این سرزمین همیشه به عنوان محلّ عبادت و محلّ حضور انبیاء توسط همۀ اعصار و امصار شناخته شده بود. سندهایی هست که ایرانیها، رومیان و دیگران به آنجا توجه داشتند.
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید