واقعبینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سورۀ محمد(ص)-ج۸
اکثر مذهبیها نمیدانند «چرا خدا از کفار بدش میآید؟»/ خیلیها گمان میکنند دعوای خدا با کافران سرِ عقیده است!
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۱/۱۰
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- مناسبت: ماه مبارک رمضان
- صوت: اینجا
- تعداد: ۲۹ جلسه
غربیها میگویند بر سر عقیده نجنگید، امّا هرجا بتوانند به بهانۀ اختلاف عقیده، جنگ راه میاندازند
در سورۀ مبارکه محمّد(ص) شاهد غضب الهی نسبت به کفّار و حتی امر به نبرد با آنها را هستیم. در سالهای اخیر در فضای بینالملل جنگ بر سر عقیده بسیار تقبیح میشود و گفته میشود که عقیده آزاد است، صاحبان عقاید مختلف نباید با هم دشمنی کنند و همدیگر را به خاطر تعصّبات عقیدتی به قتل برسانند، در همین جهت، پلورالیزم و قرائتهای مختلف از دین را برای جلوگیری از نبرد بین صاحبان ادیان و مذاهب مطرح میکنند. غربیها که این سخن را بسیار ترویج میکنند، خودشان جنگ بوسنی را راه انداختند که باعث شد مسیحیان اقدام به قتلعام تعداد زیادی از مسلمانان کردند و خودشان هم ایستادند و تماشا کردند. همان غربیها جنگهایی را در خاورمیانه راه میاندازند؛ یک نمونهاش همین جریان داعشیها و تکفیریها است که خود غربیها آنها را ایجاد کردند و از آنها حمایت مستقیم میکنند. آنها دروغگویان خیلی بزرگی هستند که میگویند «صحیح نیست از سر عقیده جنگی صورت بگیرد» چون خودشان هرجا بتوانند به بهانۀ اختلاف عقیده بین ادیان یا اختلاف عقیده بین مذاهب، جنگ راه میاندازند.
اگر بیشتر از آنچه تا کنون جنگ راه انداختهاند جنگی ایجاد نکردهاند، علتش این است که نتوانستند. «بوش» رئیس جمهور اسبق آمریکا در جریان حادثۀ یازده سپتامبر و حمله به عراق گفت که ما باید نبردهای صلیبی را دوباره راه بیندازیم... تمام هیمنۀ کفر و استکبار هم وارد صحنه شد امّا نتوانستند جنگ صلیبی را راه بیندازند. آنها دیدند که نمیتوانند مسیحیها را به علت اختلاف دینی علیه مسلمانها به جنگ بکشند. در کشورهای غربی شدیداً به تبلیغات اسلامستیزانه پرداختند تا مسیحیها، مسلمانها را قتل عام کنند، اما نتوانستند، چون مسلمانها دارند آنجا زندگی میکنند و مردم آنجا دارند مسلمانها را از نزدیک میبینند.
دعوای خدا با کفار، سرِ عقیده نیست
اگر در تمدن و تفکر غرب گفته میشود «بهخاطر عقاید نباید جنگید» صددرصد دروغ میگویند. آنها حیلهگرانی هستند که فقط میخواهند شما از اسلامتان دفاع نکنید. آنها میخواهند شما دست از اسلامتان بردارید تا وقتی شما را غارت کردند نتوانید از اسلام برای دفاع از خودتان، انرژی و نیرو بگیرید. آنها میخواهند شما بهخاطر اسلام، آزادیخواه نباشید و مقابل سلطه نایستید. آنها دنبال چنین هدف شومی هستند.
متأسفانه یک عده روشنفکر کوتهفکر حرف غربیها را باور میکنند و میگویند حرف آنها درست است و نباید از سر عقاید جنگید، هر کس عقیدۀ خودش را دارد... معمولاً در جواب اینها گفته میشود که «دین هم همین را میگوید؛ هر کسی عقیدۀ خودش را دارد» اما ممکن است آنها در اعتراض بگویند که حرف شما درست نیست چون قرآن کریم بر کفار غضب کرده و دستور به قتل آنها داده است و اگر شما دیندار باشید باید چنین عقیدهای داشته باشید. به این ایرادی که میگیرند چه جوابی باید بدهیم؟
گاهی فکر میکنیم این دعوا یک دعوای عقیدتی است، به این معنا که چون کافر به خدا و دینی که فرستاده است عقیده ندارد خدا با او دشمن است. این حرف بدون اینکه تفصیل عمیقی داشته باشد دلچسب نیست. مگر کسی که به خدا یا دین عقیده ندارد یا عقیده و تفسیر دیگری از خدا دارد باید عذاب بشود؟ اینجاست که روشنفکران کوته فکر فریب دروغ تمدن غرب را میخورند و میگویند «دعوای عقیدتی نباید باشد» درحالیکه جنایتکاران غربی تا بتوانند دعوای عقیدتی راه میاندازند.
اینکه بسیاری از مسلمانان نمیدانند چرا خدا به کفار غضب دارد، یک فاجعه است!
ندانستن بعضی چیزها ضرری ندارد، دانستن بعضی امور هم چندان فضلی نیست، امّا بعضی مطالب را لازم است که بدانیم. مثلاً این مطلب را لازم است همه بدانند که چرا خدا در قرآن کریم با کفار بد است و به آنها غضب دارد؟ اگر این مطلب را ندانیم، با دین خدا «تعارفی» برخورد کردهایم؛ یعنی فقط به این خاطر که احترام خدا را نگه داریم حرفش را قبول کردهایم. اگر این مطلب را ندانیم اصلاً با قرآن ارتباط برقرار نکردهایم و این خیلی فاجعه است. وقتی اینطور باشد جدا از اینکه نمیتوانیم از دینمان در مقابل دیگران دفاع کنیم، این دین اصلاً به دل خودمان هم نمینشیند. خیلی بد است که انسان با خدا اینگونه برخورد کند.
ما خیلی چیزها را میدانیم و میفهمیم، مثلاً اینکه خدا توّابین را دوست دارد «إنّ الله یُحِبُّ التّوّابین» (بقره،222)؛ خدا اسرافکننده را دوست ندارد «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ» (انعام،141) یا خدا ظالمین دوست ندارد «وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمین» (آل عمران،57) ما هم از ظالم بدمان میآید. ما در این موارد با خدا و آیات قرآن همنوایی داریم امّا نمیفهمیم چرا خدا میخواهد کافران را به جهنم ببرد و آنها را در جهنم بهشدت شکنجه کند. خدا در همین سوره میفرماید مرگ بر کافران باد، «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ» (محمّد،8)، خودش کافران را در همین دنیا نابود میکند، «دَمَّرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» (محمّد،10). نمیدانیم چرا خدا نسبت به کافران تا این اندازه ناراحت و غضبناک است؟
اسرائیل مهمترین پایگاه ایجاد جنگ عقیدتی است، امّا روشنفکران کوتهفکر حاضر نیستند بگویند «مرگ بر اسرائیل»
مهمترین پایگاه ایجاد جنگ عقیدتی در جهان همین رژیم غاصب صهیونیستی است که بر اساس ناسیونالیسم دینی میگویند همه باید بردۀ ما باشند. آنها بر اساس دین و فرقهای که درست کردهاند به مسلمانها اهمیت نمیدهند و میگویند مسیحیها سربازهای ما در جنگ با مسلمانها هستند. همۀ دنیا میدانند آپارتاید دینی رژیم اشغالگر است. در آفریقای جنوبی پس از دوران آپارتاید در کنفرانسی همۀ کشورها بهصورت رسمی اعلام کردند رژیم اشغالگر صهیونیستی قومی هستند که بهخاطر یک دین دور هم جمع شدهاند و میخواهند بقیه را بکُشند مگر اینکه فرمانبردارشان باشند. همین جنایتکارها در دنیا برای بقیه از پلورالیزم و عدم خشونتهای عقیدتی حرف میزنند تا بقیه بهخاطر دین، علیه آنها قیام نکنند.
روشنفکرهای کوتهفکر کشور ما که فریب این حرفها را میخورند و میگویند «جنگ عقیدتی نباید باشد» حاضر نیستند بگویند «مرگ بر اسرائیل» درحالیکه میدانند اسرائیل دارد سرِ عقیده میجنگد. باید به اینها گفت: اگر شما با جنگ بر سرِ عقیده مخالف هستید، خُب بگویید «مرگ بر اسرائیل» اینهایی که به ما میگویند نباید سر عقیده جنگید، حاضر نیستند علیه داعش حرفی بزنند و به داعشیها میگفتند «جنگجو» نه تروریست! بعد به کسانی که برای مقابله با داعش میرفتند، میگفتند «مدافعین بشار اسد». ما نباید وقتمان را تلف کنیم که به شبهۀ اینها جواب بدهیم، چون اینطور نیست که در ذهنشان شبهه تولید شده باشد بلکه دل اینها مریض است. خدا در وصف اینها میفرماید: «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ» (محمّد،29).
اگر دلی از غضب بر کافران خالی باشد، یکی از ارکان تأثیر قرآن روی آن دل از بین رفته است
لذا پرداختن به اینها کار بیهودهای است؛ هم پاسخ دادن به روشنفکران کوتهفکر خودمان کار بیهودهای است هم پاسخ دادن به فیلسوفان دروغگوی تمدن غرب. ما با اینها کاری نداریم بلکه با ذهنیت جوانهای خودمان کار داریم. حتی بدون شبهات و حرفهایی که غربیها میزنند، مسئلۀ کفر در قرآن مهمتر از مسئلۀ ایمان است. اگر علت ناراحتی و غضب خدا بر کافران را ندانیم با قرآن ارتباط برقرار نکردهایم، و این خیلی بد است.
قرآن کریم با آیات متعدد و متنوع روی این موضوع بحث کرده است. اگر ما با خدا و آیات قرآن همدلی نکنیم، قرآن به ما مزّه نمیدهد. آنچه خدا دوست ندارد باید ما هم دوست نداشته باشیم. این «باید» دستوری نیست بلکه طبیعتاً ما باید به این درک برسیم. وقتی به این درک رسیدیم قرآن برای ما زیبا و لذتبخش میشود و حرکتهایی که قرآن میخواهد در دل ما به وجود میآید. اگر دلی از غضب بر کافران خالی باشد، یکی از ارکان تأثیر قرآن روی آن دل از بین رفته است.
تجسّم کفر در کربلا آنجاست که هلهله کردند تا صدای امام حسین(ع) به گوشها نرسد
در جلسات قبل گفتیم یکی از علل نفرت و غضب خدا نسبت به کافران این است که آنها واقعیت را ندیده میگیرند و حقیقت را کتمان میکنند، با وجود اینکه خدا به آنها چشم و گوش داده است اما کور و کر هستند. خدا با ندیدن خیلی مخالف است برای همین میخواهد کافرها را به جهنم ببرد. ما اگر با آیات قرآن که دربارۀ کفر و کافران است نفهمیم کفر بد است کار به روضۀ اباعبدالله الحسین(ع) میکشد، آنوقت باید با قطعهقطعه شدن اباعبدالله الحسین(ع) بفهمیم کفر بد است. ای کسانی که برای امام حسین سینه میزنید و گریه میکنید، تمام ملائک آسمان و زمین منتظرند، خون امام حسین(ع) منتظر است که آیا پیام روضۀ امام حسین(ع) را دریافت کردهاید یا نه!؟ حقیقت این پیام را وقتی گرفتهاید که بفهمید چرا خدا از کفر بدش میآید؟ امام حسین(ع) دربارۀ لشکر دشمن فرمود: اینها قومی هستند که بعد از ایمانشان کافر شدند «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمانِهِمْ» (مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص100) کفر یعنی ندیده گرفتن، نشنیده گرفتن و کتمان واقعیت.
موضوع بد بودنِ کفر و علت نفرت خدا از کفر آنقدر مهم است که اباعبدالله الحسین(ع) با آن عظمتش آمد تا آن را برای ما مجسّم کند. تجسم کفر در کربلا آنجاست که وقتی اباعبدالله الحسین(ع) خواست حرف بزند هلهله کردند تا صدای امام حسین(ع) به گوشها نرسد، که خدا بگوید «کفر این است، ببینید!» نمیخواهند بشنوند و ببینند.
خدا با «حقیقتجو نبودنِ انسانها» دشمن است/ کسی که حاضر نیست واقعیت را ببیند و تعقل کند، خدا بر او غضب میکند
خیلی بد است که جامعۀ ایمانی ما درک نکند که خدا با حقیقتجو نبودن، ندیدن، نشنیدن و پرسشگر نبودن، دشمن است و بر آن غضب میکند. ندیدن و نشنیدن قسمت اول ماجراست. بعد از آنکه دیدی و شنیدی، باید بنشینی و فکر کنی. چرا فکر نمیکنی؟! چرا پرسشگری نمیکنی!؟ چرا سؤال نمیکنی؟! اگر در اندیشۀ ما چنین اختلال شدیدی پدید بیاید، خداوند به ما غضب میکند.
خداوند در سورۀ انفال میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لا یَعْقِلُون» (انفال، 22) بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه نمىکنند. خدا بر اینها غضب میکند چون حاضر نیستند بشنوند و تعقل کنند. قرآن خوانده میشود امّا آنها نمیخواهند بشنوند. در آیۀ بعد میفرماید: «وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» اگر خداوند خیرى در آنها مىدید، (حرف حق را) به آنها مىشنواند و اگر با وضعیتی که دارند حق را به گوش آنها برساند، باز هم برمیگردند و روگردان مىشوند. خدا در آیات متعدد قرآن به پیغمبرش میفرماید اینها خودشان را به کری و کوری زدهاند، اگر بزرگترین آیهها را بیاوری باز هم میگویند تو دروغ میگویی.
علت نفرت خدا از کفار چیست؟
اکثر مذهبیها نمیدانند چرا خدا از کفار بدش میآید؟/ نفرت خدا از کفر برای این است که کافر نمیخواهد بشنود و تعقل کند
قرآن به قدری غریب است که حتی اکثر مذهبیها هم نمیدانند که چرا خدا از کفار بدش میآید؟ در عصر پژوهش و دانش، با وجود اینهمه دانشگاه هنوز خیلیها نمیدانند که علّت نفرت خدا از کفر، اهمیت مقولۀ دانش، تفکر و تعقل است. خداوند در آیه 55 سوره انفال میفرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»؛ بدترین جنبندهها کافرانی هستند که ایمان نمیآورند. این آیه، در واقع همان آیات قبلی را توضیح میدهد. وقتی این دو آیه را در کنار هم قرار میدهیم معلوم میشود علّت نفرت خدا از کفر این است که کافر نمیخواهد بشنود و تعقل کند.
آیۀ 198 سورۀ اعراف میفرماید: «وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَی الْهُدی لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ» اگر آنها را به سوی هدایت دعوت کنی نمیشنوند؛ میبینی به تو نگاه میکنند، اما نمیبینند. معنای کفر، معتقد نبودن نیست. کافر کسی است که حقیقت را ندیده و نشنیده میگیرد و کتمان میکند. کافر نمیخواهد دربارۀ چیزهایی که میبیند و میشنود عمیقاً فکر کند. اینجا یکبار هم نمیفرماید کافر حقیقت را پذیرش نمیکند، بلکه بر ندیدن و ندیده گرفتن تأکید دارد.
آیۀ دیگری میفرماید: «إِنَّک لاَ تُسْمِعُ الْمَوْتَی وَ لاَ تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ» (نمل،80) مسلّماً تو نمىتوانى کلام خودت را به گوش مردگان و کران برسانى هنگامى که روى برمىگردانند و پشت مىکنند. قرآن میفرماید کافران «مرده» هستند و با این تعبیر شدّت ناراحتی خدا را از کفر و کفار نشان میدهد. خدایا! ما را جزء مردگان قرار نده؛ خدایا! ما را جزء شنواها و بیناها قرار بده. اگر شنوا و بینا نباشیم، خدا از ما بدش میآید و «بدترین جانور» خواهیم بود.
چرا خدا با گنهکاران کنار میآید اما با کافران نه؟ / کافران کر و کور هستند و اصلاً واقعیت را نمیبینند
خدا نسبت به گنهکارها، آدمهایی که بددلی و صفات بد اخلاقی دارند، اینقدر غضب ندارد؛ مگر اینکه گناه و صفات بد کاری کند که آنها کر و کور بشوند؛ چون وقتی کر و کور شدند، در واقع جزء کافرها میشوند و آنوقت خدا بر آنها غضب میکند. اگر کسی دلخرابیهایی مثل حسادت، تکبّر و بخل داشته باشد، خدا میفرماید که او کافر نیست چون حاضر است ببیند و بشنود، او فقط گنهکار است و خودم او را میبخشم و تزکیه میکنم. خدا بندههایش را به خودشان واگذار نکرده است. خدا با گنهکار کنار میآید امّا با کافران کنار نمیآید چون کر و کور هستند یعنی اصلاً نمیخواهند ببینند و بشنوند.
این آیات نمونهای از غضب الهی بر کافران است. قرآن در اوایل سورۀ بقره (آیۀ18) میفرماید: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَرْجِعُون» آنها کر و لال و کور هستند لذا از گمراهی به سوی حقیقت بر نمیگردند. چون آنها کر و کور هستند واقعیت را نمیبیند، چرا خدا از لال بودن آنها ناراحت است و سر لال بودن هم با آنها دعوا دارد؟ خدا دنبال این است که ما حرف بزنیم چون حرف زدن علامت فکر کردن است. وقتی کسی چیزی میگوید یعنی دربارۀ چیزی که شنیده یا دیده است فکر میکند، البته ممکن است با آنچه شنیده یا دیده، موافقت یا مخالفت کند. خدا به حرف زدن بندگانش علاقه دارد. خدا میفرماید کافر، لال است. اگر کسی که لال است بخواهد حرف بزند در واقع صداهایی ایجاد میکند که برای دیگران اصلا معنا و مفهوم ندارد لذا نمیتوان با او گفتگو کرد. یک علت برای اینکه خدا از کافر بدش میآید این است که کافر اهل گفتگو نیست.
دلیل دوم نفرت خدا از کافران: آنها قدرت خدا را نمیبینند امّا قدرت طاغوت را میبینند و بندهاش میشوند
اگر بخواهم دلیل دوم نفرت خدا از کافران را هم عرض کنم جلسه خیلی طولانی میشود بنابراین فعلاً فقط اشاره میکنم، شاید بعداً به آن بپردازیم. دلیل دوم این است که کافرانی که از یک سو وجود خدا، عظمت خدا، قدرت خدا و نعمتهای خدا و ولیّ خدا را نمیبینند و سخنان خدا را نمیشوند، از سوی دیگر، وجود طاغوت و زورگوهای عالم را میبینند و به سخنان آنها گوش میدهند. خداوند در تقبیح آنها میفرماید: «مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبیل» (مائده،60) کسانى که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، مورد خشم قرار داده، از آنها میمونها و خوکهایى قرار داده است و پرستش بت کردهاند؛ آنها بدترین موقعیّت را دارند و از راه راست گمراهترند. کسانی که بندگان طاغوت هستند از همه بدتر هستند، خدا آنها را به خوک و خنزیر تبدیل میکند. نباید بدون توجه از کنار این آیات عبور کنیم.
اگر کسی بندۀ خدا نشود، خدا آنقدر غضبناک نمیشود که بندۀ غیرخدا بشود، بندۀ کسانی که دشمن خودِ انسان و جنایتکاران پست عالم هستند. بدترین موقعیت را کسانی دارند که عبد طاغوت میشوند. یکی کسی آمده است با عربدهکشی دارد مردم را تهدید میکند، مگر او چه عظمتی دارد که کافر، عظمت او را میبیند و بندۀ او میشود؟! چرا عظمت خدا را نمیبیند و بندۀ خدا نمیشود؟! چرا بعضیها هیمنۀ استکبار جهانی را دیدند امّا هیمنۀ خدا را ندیدند؟! اگر استکبار، چهار تا برج ساخته است ببینید خدا در آسمانها چه ساخته است! آیا اینها با هم قابل مقایسه هستند؟! خدا بر کسانی که آن برجها را دیدند امّا عظمت آسمان را ندیدند غضب میکند. یکی از عجائب قرآن این است که در روز قیامت، بندگان و گمراهشدگان طاغوت میگویند «خدایا! کسانی را که ما را به بردگی کشیدند و گمراه کردند، دوبرابر عذاب کن» خدا به این ذلیلشدههای مستضعف و بندگان طاغوت میفرماید: هر دو گروه را دوبرابر عذاب میکنم. «قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ» (اعراف،38)
امام خمینی(ره) مظهر کفر به طاغوت بود چون طاغوت را ندیده میگرفت
در آیت الکرسی میخوانیم: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النّورِ وَ الَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ یُخرِجونَهُم مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِکَ أَصحابُ النّارِ هُم فیها خالِدونَ» (بقره،257). خالِدون یعنی چند میلیارد سال؟! خدا بر کسی که ولایت طاغوت را میپذیرد آنقدر غضب میکند که عذابش تا «ابد» ادامه خواهد داشت. خدا به او میگوید اگر عبد ما نشدی، چرا عبد دیگران میشوی؟ چرا ولایت طاغوت را میپذیری؟ طاغوت تو را کور و کر و گمراهتر میکند. کفر یعنی ندیدن و ندیده گرفتن. همین خدایی که بر کفر، اینهمه غضب میکند، به ما میگوید نسبت به طاغوت کافر بشوید: «فَمَن یَکفُر بِالطّاغوتِ وَ یُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَکَ بِالعُروَةِ الوُثقى» (بقره،256). کفُر به طاغوت، یعنی اینکه «طاغوت یک هیمنۀ پوشالی دارد، امّا تو آن را ندیده بگیر» امام خمینی(ره) مظهر کفر به طاغوت است. همۀ عالم و حتی بعضی از انقلابیون درجه یک کشور خیلی سعی کردند امام را متقاعد کنند که بالاخره آمریکا یک غلطی میتواند بکند امّا امام فرمود: «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.» امام خمینی(ره) طاغوت را ندیده میگرفت و حرف دیگران را هم دربارۀ طاغوت نمیشنید؛ این میشود کفر به طاغوت.
یک جلوه از «یَکفُر بالطّاغوت» سخن امیرالمؤمنین(ع) به پسرش محمد بن حنفیه است که میفرمود: «ارْمِ بِبَصَرِکَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَکَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه» (نهج البلاغه، خطبۀ11). به انتهای خطوط دشمن نگاه کن، به تیرهایی که به طرف تو میآید نگاه نکن! این تیرها کارهای نیستند، کسی نمیتواند تو را بزند. مرگ در دست خداست! یعنی کار خودت را انجام بده و خطرات را ندیده بگیر. یکبار امیرالمؤمنین(ع) اباالفضل العباس را-درحالیکه حدوداً پانزدهساله بود و صورتش را پوشانده بود- به میدان فرستاد؛ در میدان جنگ چنان غوغایی بهپا کرد که گمان کردند خود علیبنابیطالب(ع) به میدان آمده است. او اصلاً به تیر و شمشیر نگاه نمیکرد و باشجاعت میجنگید. با این اوصاف آیا امالبنین(س) میتواند قبول کند که عباسش را کشتند!؟ یکی از نوحههای امالبنین(س) همین است که او باور نمیکرد عباسش را کشته باشند...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید