آخرین گام رهایی - ج۶
مسئلۀ اصلی پیامبر(ص) «رهاییِ» مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۵/۰۱
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: آخرین گام رهایی
- دانلود صوت تمام جلسات: اینجا
مدت: 61 دقیقه | دریافت با کیفیت: [پایین(14MB) | متوسط(28MB) | خوب(56MB)]
علیرضا پناهیان شبهای ماه محرم در مسجد دانشگاه امام صادق(ع) دربارۀ آخرین گام برای رسیدن به رهایی در تاریخ حیات بشر، به سخنرانی میپردازد. در ادامه گزیدهای از ششمین جلسه این مبحث را میخوانید:
شعار اصلی دین ما «لاإلهإلّاالله» است؛ یعنی رهایی از بردگی غیرخدا
انتظار ما از قرآن کریم این است که مسائل زمان ما را هم حل کند، اینکه تصور کنیم قرآن به مسائل زمان ما کاری ندارد و صرفاً قصههای تاریخی میگوید یا از آسمان و معنویاتی سخن میگوید که ممکن است هیچ ربطی به مسائل زمان ما نداشته باشد تصور اشتباهی است. حتماً آیات قرآن دربارۀ مسائل زمان ما است، رسولخدا(ص) فرمود در امتحانهای زمانۀ خود به قرآن پناه ببرید و حل مسائل خودتان را از قرآن بگیرید. (فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ؛ کافی، ج۲، ص598) پس مسائل قرآن، مسائل زمان ما هم هست.
قرآن هنرش این است؛ یکجوری مسائل زمان پیغمبر(ص) را بیان کرده است که در همۀ زمانها میتوانی مشکلات خودت را با قرآن حل کنی. این دستور أمیرالمؤمنین است، میفرماید بروید قرآن را استنطاق کنید؛ به تعبیری یعنی وادارش کنید با شما حرف بزند. (ذلِکَ الْقُرآن فَاسْتَنْطِقُوهُ ؛ نهجالبلاغه، خطبه 158) استنطاق یعنی اینقدر سؤال کنید که حرف بزند.
اگر با این رویکرد سراغ قرآن برویم آنوقت قرآن برای ما خیلی عزیز میشود چون میتوانیم مسائل زمان خودمان را با راهنمایی قرآن حل کنیم، یک نمونه عرض بکنم؛ بحث ما دربارۀ رهایی است. شما ببینید شعار اصلی دین ما چیست؟ «لاإلهإلّاالله» پیامبر اکرم(ص) به چه چیزی دعوت میکرد؟ قبل از آنکه به ایمان به خدا دعوت بکند به رهایی از بردگی غیرخدا دعوت میکند. یعنی تو نباید بردۀ کسی غیر از خدا بشوی.
شعار اصلی دینی ما یک شعار اعتقادی است؟ نه؛ اجتماعی است. نه اینکه اصلاً اعتقادی نباشد، یکذره هم اعتقادی است اما در اصل، یک شعار اجتماعی است. صرفاً این نیست که «تو نباید به خدای دیگری غیر از خدا معتقد باشی» هرچند برای ما اینگونه ترجمه کردهاند.
«لاإلهإلّاالله» بیشتر یک شعار اجتماعی است تا اعتقادی
چرا «لاإلهإلّاالله» یک شعار صرفاً اعتقادی نیست؟ چون خود پروردگار در قرآن میفرماید: اگر از این بتپرستها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، میگویند «الله» یعنی آنها هم به خدا معتقد بودند. (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف، 87) یا میفرماید: به مشرکان بگو چه کسی به شما روزی میدهد؟ آنها قطعاً خواهند گفت «الله» (قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ... فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ؛ یونس، 31)
آنها که خدا را قبول داشتند، پس چرا از آنها میخواهی دوباره بگویند «لاإلهإلّاالله» چون آنها از نظر اجتماعی بردگی غیرخدا را پذیرفتهاند و الا مشکل اعتقادی ندارند و میگویند: خدا خالق ما است، خدا روزیدهندۀ ما است، خدا مدبر ما است... خُب اینها که آدمهای درستی هستند، پس خدایا چرا با اینها در افتادی؟ میفرماید: اینها به خدا معتقد هستند اما بردگی غیرخدا را هم پذیرفتهاند.
چرا خدا به مشرکین غضب میکند؟ چون آنها بندۀ طاغوت میشوند و رهایی را نمیخواهند
چرا خداوند بر مشرکان غضب میکند با اینکه آنها به خدا معتقد هستند؟ مثلاً میفرماید: «قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَغَضِبَ عَلَیْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِیرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ» چه کسانی در نزد خدا بدترین پاداش را دارند؟ کسانی که خدا بر آنها لعن و غضب کرده و برخی از آنان را به بوزینه و خوک مسخ نموده و آنکسی که بندگی طاغوت را کرده است. ببینید خدا چقدر به اینها غضب میکند و لعنتشان میکند. اینها چه وضعیتی دارند؟ «عَبدَ الطّاغوت» اینها بندۀ طاغوت میشوند، برده میشوند، یعنی اگر کسی به آنها زور بگوید میپذیرند، اینها رهایی را نمیخواهند.
طاغوت یک زمانی فرعون بود که میگفت «أنا ربّکم الاعلی». اما طاغوت زمان پیغمبر(ص) کیست؟ پیامبر(ص) با کدام طاغوتها درافتاد؟ أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: فراعنۀ زمان پیغمبر اکرم (ص) امثال ابوجهل بودند: «مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى مِثْلِ أَبِی جَهْلِ بْنِ هِشَامٍ وَ عُتْبَةَ بْنِ رَبِیعَةَ وَ شَیْبَةَ و ...» (احتجاج طبرسی، ج1، ص216) این بدبختها که مثل فرعون، ادعای خدایی نداشتند، پس چطور اینها طاغوت بودند؟ چون مردم حرفشان را گوش میکردند؛ همین! مگر کسی حرف کسی را گوش کند عبدش میشود؟ بله! هرچند هیچکسی به آنها خدا نمیگفت، اصلاً آنها خانۀ کعبه را افتخار خودشان میدانستند پس به خدا معتقد بودند.
درگیری اصلی پیامبر(ص) سرِآزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود/ باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش!
فراعنۀ زمان پیامبر(ص) در واقع رئیس قبیلهها بودند. رئیس قبیله نباید حکمرانی کند. اگر این بحث را ادامه بدهیم به اینجا کشیده میشود که رئیس قبیلهها بیشتر مردم را به بردگی میکشیدند یا رؤسای احزاب امروز در جهان؟ ببینید رسولخدا(ص) با چه کسانی در افتاده است؟ ایشان نه با حکومت رؤسای احزاب، بلکه حتی با نفوذ رؤسای قبائل در جامعه هم در میافتد. پس اینکه میفرماید «قولوا لاإلهإلّاالله تفلحوا» دعوا سر این است که این رئیس قبیلۀ نامرد، در جمعیتش و مردم قبیلهاش نفوذ نداشته باشد و بگذارد مردم آزاد باشند و آزادانه تصمیم بگیرند.
پس درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادیبخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبائل آزاد کرد، پس «لاإلهإلّاالله» یک شعار اجتماعی است. میدانید رؤسای قبائل در زمان صدر اسلام چقدر دموکراسی را رعایت میکردند! خیلی از اوقات تا وقتی همهشان اتفاق نظر پیدا نمیکردند، تصمیمی گرفته نمیشد یعنی فراتر از اکثریت مطلق، باید همۀ رؤسای قبایل، آن را قبول میکردند. پس مشرکین مکه، مراتبی از دموکراسی را داشتند. اما بحث این است که این رئیس قبیله، در بین افراد قبیلهاش یک ابهتی و یک نفوذی داشت که حرف او را گوش میکردند. دعوای پیغمبر(ص) با آنها سرِ این مسئله بود و این مسئله هزار برابرش، الان هم هست!
قرآن میفرماید: «مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِبَادًا لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آلعمران، 79) هیچ انسانی حق ندارد اگر به او کتابی دادم، نبوت و پیغمبری دادم، به مردم بگوید که شما بندگان من باشید! خداوند به انبیا میفرماید: نباید کسی را به بردگی بکشید! حق ندارید بندگان من را به بردگی بکشید؛ اینها بندۀ خدا هستند یعنی آزاد هستند.
همین که حرف کسی را دربست قبول کردی، یعنی بندۀ او شدهای
خداوند در یک جای دیگر غضب میکند و میفرماید «اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» (توبه، 31) مردم رفتند مقدسهای جامعۀ خودشان را ارباب یا ربّ قرار دادند! امام صادق(ع) دربارۀ این آیه میفرماید: آنها منظورشان این نبود که به مقدسین بگویند «شما خدا هستید» بلکه آنها هرچیزی که مقدسین میگفتند گوش میکردند (...فَقَال أَمَا وَ اللَّهِ مَا دَعَوْهُمْ إِلَی عِبَادَهًِْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ دَعَوْهُمْ مَا أَجَابُوهُمْ وَ لَکِنْ أَحَلُّوا لَهُمْ حَرَاماً وَ حَرَّمُوا عَلَیْهِمْ حَلَالًا فَعَبَدُوهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ ؛ المحاسن، ج۱، ص۲۴۶) همین که حرف او را دربست قبول کردی، یعنی عبد و بندۀ او شدی. تو باید به مقدسین بگویی: اگر حرف خدا باشد من گوش میدهم، ولی اگر حرف خودت باشد مسئله فرق میکند. هیچکسی روی من نفوذ ندارد، من اینقدر رها هستم.
دعوای خدا چیست؟ میگوید چرا حرف مقدسین را دربست گوش میدهی؟ بندۀ من باید آزاد باشد. حتی خدا به پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه، 22) تو بر آنها سیطره نداری، تو فقط تذکردهنده هستی.
ما باید سرمان را در عالم بشریت بلند کنیم و بگوییم: دین من میگوید اگر حرف کسی را گوش کنی بردۀ او شدهای. «مَنْ أَصْغی إِلی ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ» (تحف العقول، ص ۴۵۶) اگر حرف کسی را گوش کنی بردۀ او شدی، مگر اینکه حرفش یک حرف عقلانی باشد و عقلت گفته باشد و الا کسی حق ندارد حرف کسی را بیمنطق قبول کند. تو حق نداری حرف کسی را گوش کنی. اگر حرف کسی را گوش کنی عبد او شدهای. پس بردۀ کسی شدن در دین یعنی چه؟ یعنی حرف او را گوش بدهی. اگر اینطور باشد که تقریباً همه عبد غیرخدا هستند! خُب دعوا سرِ همین است و این یک حرف زنده و بهروز است نه صرفاً یک دعوای قدیمی!
جنگیدن پیامبر(ص) با زورگویان برای آزادیبخشی به مردم بود
گاهی از اوقات، یک معلم میآید سر کلاس و یکجوری میگوید «حرف من را گوش بدهید» که انگار میخواهد صاحب بچهها بشود و از همه سواری بگیرد. یا ممکن است امام جماعت یک مسجد بخواهد اینگونه برخورد کند درحالیکه پیغمبر اکرم(ص) اینگونه با مردم برخورد نمیکرد.
پیامبر(ص) آزادی کسی را سلب نکرده، حتی دشمنانش را. بله؛ جنگ شد چون یک عدهای خواستند جامعه را بهم بریزند و خواستند به مردم زور بگویند، پیامبر(ص) با آنها جنگید تا به مردم آزادی و رهایی را هدیه کند. امیرالمؤمنین(ع) هم در مقابل قاسطین و مارقین و ناکثین ایستاد و با آنها جنگید ولی مردم را آزاد گذاشت، اینقدر آزادی داد که حسن و حسینش تنها ماندند. درحالیکه ایشان اگر یک کار سیاسی ساده میکرد، مثلاً یک باندبازی و حزببازی سیاسی پشت پرده انجام میداد امام حسن مجتبی تنها نمیماند. اما حضرت این کارها را نکرد.
بعد از رحلت پیامبر(ص) بیش از صد نفر در یک شب با علی(ع) قرار میگذاشتند که از ایشان حمایت کنند، أمیرالمؤمنین میفرمود قرارِ شب قبول نیست؛ اگر راست میگویید فردا با شمشیر برهنه و سر برهنه بیایید در میدان شهر. روز که میشد چهار نفر بیشتر نمیآمدند. چرا حضرت میفرمود که روز روشن بهطور علنی باید بیاید؟ برای اینکه مردم باید در جریان باشند و بفهمند چه اتفاقی دارد رخ میدهد و نباید بهطور مخفیانه یک عدهای با باندبازی بر مردم مسلط بشوند. اینقدر حضرت برای آزادی مردم ارزش قائل بود.
کفر به طاغوت یعنی رهایی و آزادی از بندگی غیرخدا
همان شرک و کفری که پیامبر(ص) با آن درگیر بود، الان هم هست و ما را درگیر کرده است. در آیت الکرسی میخوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا» یعنی کفر به طاغوت قبل از ایمان به خدا بیان شده است. بعد میفرماید: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» کافران ابتدا در نور هستند، ولی چه میشود که از نور به ظلمت میروند؟ چون ولایت طاغوت را میپذیرند، طاغوت آنها را از نور به ظلمت میبرد. بدبختیاش این است که ولایت طاغوت را میپذیرد و طاغوت این بلا را بر سر او میآورد.
رسولخدا(ص) شبها قبل از خواب، آیتالکرسی را میخواند. ایشان عادت داشتند وقتی آیاتی از قرآن را که میخواندند برای قستی از آن آیه، یک جوابی میدادند. میدانید موقع خواند آیت الکرسی به کدام قسمتش جواب میدادند؟ وقتی این قسمت را میخواند «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ...» حضرت میفرمود: خدایا تو شاهد باش که من به طاغوت کافر هستم! یعنی خدایا تو شاهد باش من زیر بار زور نمیروم و من بردۀ کسی نیستم. از بین اینهمه مضامین عالی در آیت الکرسی این را جواب میداد و این یعنی رهایی و آزادگی.
دعوای پیامبر(ص) با مشرکین سرِ اعتقاد به خدا نبود، سرِ آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا بود
اگر تفسیر اسلام، رهایی نیست پس چیست؟ بحث اصلی پیامبر(ص) سرِ پذیرش «الله» نبود؛ «الله» را که قبلاً مشرکین مکه قبول داشتند. اینها که خدا را قبول داشتند پس دعوا سر چه بود؟ دعوا سرِ اعتقاد نبوده، دعوا سرِ آزادیبخشی بوده! آزادیبخشی از نفوذ غیرخدا. همان مسئلهای که ما الان هم با آن درگیر هستیم و صدها نوع نفوذ روی ما هست. مسئله این است که همه آزاد باشند و بردگی نباشد و هیچکس بر هیچکس نفوذ نداشته باشد!
لاإلهإلّاالله در مکۀ زمان پیامبر(ص) یعنی این: ای کسانی که الله را قبول دارید، چرا تحت نفوذ غیرالله هستید؟ نمیفرماید شما که به خدا معتقد هستید چرا غیر از خدا به چندتا خدای دیگر هم معتقد هستید؟ میفرماید تو که به خدا اعتقاد داری، چرا بردگی غیرخدا را میپذیری؟ او میشود الهِ تو.
نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسانها میشد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد
مقام معظم رهبری در کتاب طرح کلی اندیشۀ اسلامی در قرآن میفرماید اینطور نبوده که ابوجهل و ابوسفیان اینقدر اعتقاد به بتها داشته باشند که بخاطر اعتقاد به بتها میخواهند شمشیر بکشند و در این راه کشته بشوند. در واقع آنها میترسیدند نفوذ اجتماعیشان از بین برود... پس پیغمبر با نفوذ اجتماعی دارد درگیر میشود؟ بله، چون نفوذ اجتماعی سران و رؤسای قبیلهها موجب به بردگی کشیدن انسانها میشود.
این خیلی مهم است و کسی که این را نفهمد، اسلام را درست نفهمیده است. امام(ره) میفرمود: «و اللَّه اسلام تمامش سیاست است؛ اسلام را بد معرّفى کردهاند» (صحیفه امام، ج1، ص270) اگر اسلام همهاش سیاست است، پس دعوا سیاسی بوده است.
وجه مشترک اسلام با اهل کتاب، مسئلۀ «رهایی بشر از بردگی غیرخدا» است
قرآن میفرماید: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آلعمران، 64) به اهل کتاب بگو که بیایید سرِ یک وجه مشترکی باهم توافق کنیم.
آن وجه مشترک چیست؟ خدا است؟ نه؛ «أن لا نعبد الّا الله» یعنی اینکه غیر خدا را نپرستیم «و لا نشرک به شیئا» و چیزی را با او شریک قرار ندهیم. دوباره رفت سراغ رهایی، یعنی رهایی را با دو عبارت بیان کرد، و عبارت بعدی: «وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا» هیچکس هیچکسی را ارباب یا ربّ خودش نگیرد این هم دوباره همان مفهوم رهایی است. یعنی بیایید باهم توافق کنیم برای رهایی؛ و این رهایی را با سه عبارت مختلف بیان میفرماید که قشنگ جا بیفتد. یعنی ای اهل کتاب، اگر شما پیامبر ما را به نبوت قبول نمیکنید، پس بیایید سرِ این جمله با هم توافق کنیم که شما بردۀ هیچ کسی نشوید و کسی را ارباب خود قرار ندهید.
متأسفانه در آموزش دین، بیشتر اعتقاد و ایمان به خدا را یاد میدهند نه رهایی از غیرخدا را
متأسفانه در آموزش دین، به ما بیشتر اعتقاد به خدا و ایمان به خدا را یاد میدهند نه رهایی از غیرخدا را. یعنی اکثراً به ما ایمان به خدا را یاد میدهند و شرک را یاد نمیدهند؟ شرک را یاد بدهند یعنی رهایی را یاد دادهاند چون مشرک نباش یعنی از نفوذ غیرخدا رها باش، گوش کردن حرف غیرخدا یعنی بندگیِ غیر خدا. در قرآن، بندگی غیرخدا خیلی ارزان است، خیلی راحت میتوانی مشرک بشوی.
امام صادق(ع) میفرماید «انَّ بَنِیأُمَیَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِیمَ الْإِیمَانِ وَ لَمْ یُطْلِقُوا تَعْلِیمَ الشِّرْکِ لِکَیْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَیْهِ لَمْ یَعْرِفُوهُ» (الکافی، ج۲، ص ۴۱۵) بنیامیه آزاد میگذاشتند که ایمان برای مردم آموزش داده بشود اما نمیگذاشتند کسی شرک را بفهمد. چرا؟ برای اینکه وقتی شرک را به مردم تحمیل کردند، مردم متوجه نشوند که مشرک شدهاند.
مقام معظم رهبری میفرماید که ما در تبلیغات ضعیف هستیم و حوزه باید تبلیغات دینی را در اولویت درجه یک قرار بدهد. و میفرماید جهاد تبیین واجب عینی فوری است... این سوءتفاهمهایی که در کشور ما پدید میآید به خاطر همین مسئله است. چرا خیلیها وقتی مفهوم آزادی را میشنوند، غش میکنند و فکر میکنند که آزادی از غرب آمده است! چون ما دین را به آزادی و رهایی ترجمه نکردهایم و شرک را آموزش ندادهایم و فقط ایمان و اعتقاد به خدا را آموزش دادهایم. خدا را که مشرکین مکه هم قبول داشتند! دعوا سر این بود که جلوی نفوذ غیرخدا را بگیری.
این آیۀ قرآن را به مسیحیهای عالم هدیه میکنم: «بندۀ غیرخدا نشوید» این دردین شما هم هست
قرآن کتاب رهایی است و دارد شیوۀ رهایی را به ما یاد میدهد. به اهل کتاب میفرماید: خُب باشد، شما پیغمبر را قبول نداری، کتاب آسمانی قرآن را هم قبول نداری، پس بیا باهم قرار بگذاریم که عبد غیرخدا نشویم؛ همین! بنده این آیۀ قرآن را به مسیحیهای عالم هدیه میکنم، بیایید یک وجه مشترک داشته باشیم و سر یک موضوع باهم توافق کنیم؛ اینکه بردۀ غیرخدا نشوید، این که در دین شما هم هست. ما که نمیگوییم مسیحیها بیایند مسلمان بشوند، میگوییم چرا به صهیونیستها اینقدر میدان میدهید؟ نگذارید صهیونیستها در کشورهایتان حکومت کنند. بشر را ارباب خودتان قرار ندهید. این حرف قرآن ما است.
اگر کسی را غیر از خدا ارباب نگیرید و صاحب قدرت ندانید و شرک نورزید، آنوقت دشمن بشریت یعنی دشمن مسیحیت و مسلمانها ریشهکن خواهد شد. مقام معظم رهبری حدود دهسال پیش فرمودند روزی که مسیحیان اروپا بفهمند ریشۀ مشکلاتشان صهیونیستها هستند، آن روز چه خواهد شد... اگر اجازه ندهید کسی شما را به بردگی بکشد، کار تمام است! اگر سیاستمداران و احزابتان تحت نفوذ لابی صهیونیسم نباشند، کار تمام است.
تقریباً تمام احکام حج را بعد از رسول خدا(ص) هم اجرا میکردند، ولی امام صادق(ع) وقتی داشت حج مردم را تماشا میکرد، فرمود: این که همان حج جاهلیت است! امام صادق(ع) درحالی این را گفتند که میدانستند در حجّ دوران جاهلیت، کلی خرافات در احکام حج وجود داشت مثلاً خون قربانی را به در و دیوار کعبه میمالیدند و سجدهشان حالت درازکش روی زمین بود، ولی در زمان امامصادق(ع) هیچکدام از آن خرافات نبود. اما حضرت، آن حج را به حج دوران جاهلیت تشبیه کردند. از حضرت پرسیدند: منظور شما چیست؟ فرمود: حج برای این است مردم دور هم جمع بشوند و بعد از اینکه رفتند طواف و سعی را انجام دادند، بیایند خدمت امام زمانشان بگویند: ما برای نصرت شما آماده هستیم، (نَظَرَ إِلَى النَّاسِ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْکَعْبَةِ فَقَالَ هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجَاهِلِیَّةِ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَنْفِرُوا إِلَیْنَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُم؛ کافی، ج1، ص392)
امام، نصرت ما را برای چه میخواهد؟ برای رهاییبخشی به مردم
امام باقر (ع) فرمود: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام» (کافی، ج4، ص549) تمام شدن و تکمیل شدن حج، به ملاقات امام است، یعنی اینکه به ملاقات امام بروی و خودت را از بردگی غیرخدا برهانی و اجازه بدهی او امامت کند و زمین را برهاند و الا حج شما مثل همان حج جاهلیت خواهد بود.
شما بگویید یک طلبهای این روایت را اینجوری تفسیر کرد؛ «تمام الهیئت، لقاء الامام» یا «تمام العزاداری، لقاء الامام» وقتی عزاداری هم می کنی، آخرش و تکمیلش این است که بگویی «یابنالحسن من آمدهام تو را کمک کنم، برای حسینت سینه زدم و حالا آمادهام که تو را یاری کنم...» اگر غیر از این باشد، پس عزاداری ما برای چیست؟ وقتی که حج به آن عظمت، تکمیل شدنش با نصرت امام باشد، خُب عزاداری و هیئت و مسجد رفتن ما هم، تکمیل شدنش با ارائۀ نصرت برای امام است.
نصرتِ امام برای چیست؟ مگر امام میخواهد چهکار کند؟ امام نصرت تو را برای چه میخواهد؟ برای رهایی! برای اینکه همۀ مردم را رها و آزاد کند.
(الف2/ن2)
مثل وضع کشور ما تفرعن رئیس قبیله ها مردم را از مشارکت زده کردند هر کدام هم بهانه های قشنگی دارند