یک پشیمانی پُر سود
کافی است از خرابیهای گذشته پشیمان شده باشیم و افسوس عمیق خود را به خدای مهربان عرضه کنیم. خداوند آینده را آباد و حال ما را خوب خواهد کرد
کافی است از خرابیهای گذشته پشیمان شده باشیم و افسوس عمیق خود را به خدای مهربان عرضه کنیم. خداوند آینده را آباد و حال ما را خوب خواهد کرد
مانند دریا باشیم سرشار از آب، لطافت و انعطافپذیری ولی در جایی که لازم است طوفان به پا کنیم و قدرتمندترین امواج را بر سر صخرهها بکوبیم
عفاف یعنی حیا داشتن و هوس نداشتن برای خوردن غذای دیگران. عفاف پذیرفتن محدودیتهای دنیاست با لبخند رضایت
کودکان مهربانی را طبیعی میدانند و به آن کمتوجهاند و از نامهربانی لطمۀ روحی میخورند ولی به سرعت آن را یاد میگیرند؛ با کودکان مهربان باشیم.
با یاد مرگ تمامی مشکلات؛ غمها؛ غصهها، کینهها و کدورتها و حسادتها و... حل میشود. یاد مرگ موتور وجودی انسان را میزان میکند.
اندیشیدن دربارۀ آینده یک مهارت است، برای برخی از روحیهها آموختن این مهارت بسیار ضروری است. بعضیها توانایی دیدن آینده و تفکر دربارۀ آن را ندارند، با اینکه زیاد هم هوسباز نیستند. برای به دست آوردن این مهارت باید از آیندۀ نزدیک شروع کرد و به مرور به لحظات پایان زندگی و قیامت رسید.
انسان اگر عاشق نباشد زود پیر میشود و صفای جوانی را از دست میدهد و اگر عاقل نباشد دیر بزرگ میشود و در جهالت کودکی باقی میماند. عشق نابجا عقل را میگیرد و عقل نابجا عشق را نابود میکند. عقل نابجا این است که دائما در اندیشۀ دنیا باشد و عشق نابجا این است که به غیر خدا علاقمند باشد
ذکر نباشد انسان ضعیف میشود و با کمترین باد سردی سرما میخورد و با کوچکترین ناراحتی صدمه میبیند. ذکر، ویتامین و پروتئین روح ماست و موجب تقویت اعصاب و عضلات اندیشه انسان میشود. اگر یک صدم اقداماتی که برای حل یک مشکل داریم به ذکر بپردازیم، مشکلاتمان را بهتر حل خواهیم کرد.
دبستانهای ما، بچههای ما را منظم بار بیاورند بهتر است از اینکه بخواهند آنها را وادار کنند به نماز خواندن، پایۀ نماز، نظم است. وقتی بچه روحیۀ نظم نداشته باشد، مدتی با مدرسه نماز میخواند، بعد آن را کنار میگذارد. نه اینکه نظم مهمتر از نماز باشد بلکه نظم در مسیر تربیت، پایه است و انسان اول پایه را میگذارد. مثل ساختمان که اول اسکلتها و پایهها گذاشته میشود؛ بعد سقف را میگذارند. دبستانی که فرزند منظم تحویل جامعه ندهد، مثل کارخانه ورشکسته است که نتوانسته محصول خوب ارائه دهد
اگر باور کنیم آنچه برای ما رخ میدهد یک امتحان گذراست نه چیزی فراتر از آن، مانند ماشینی که با آن امتحان رانندگی میدهیم یا لباسی که بازیگر در آن نقش بازی میکند، دیگر با کم و بیش زندگی راحتتر برخورد خواهیم کرد. بازیگران وقتی نقشی را میپذیرند، تنها در اندیشۀ ایفای درست نقش خود هستند.