کلیپ تصویری | با این خدا زندگی کن
- تولید: بیان معنوی
- مدت زمان: 00:04:46
- منبع: تاریخ تحلیلی اسلام - جلسه14
- 4:46 دقیقه | دریافت با کیفیت (پایین(5.7 مگابایت) | متوسط(37.8 مگابایت) | بالا (69.5 مگابایت))
- دریافت از آپارات | دریافت صوت کلیپ (4.38 مگابایت)
متن کلیپ:
با این خدا زندگی کن! ایمان بیاور به او قبولش کن! باهاش معامله کن! باورش کن! بهش تکیه کن! ایشان اخلاقش اینجوری است میبرد تا مرز ناامیدی، بگو دارمت! با این خدا زندگی کن! مشکل، گره افتاد در زندگیات بگو خدایا میدانم بلدی برطرفش کنی نمیکنی! لبخند بزن، بگو عمداً نمیکنی، تو بلد هستی. قاطی نمیکنم. قاطی نکن! بلد است! ما یک زمانی میگفتیم آقا بچهها را میبرید اردو اینقدر کلاس برایشان نگذارید آموزش ندهید، با عمل در اردو یاد بدهید.
گفتند با عمل چهکار کنیم؟ گفتم یک شب آش بدهید در اردو. گفتند خب آش زیاد میدهیم شبها مثلاً سوپ، آش، اینها. گفتم آن شب قاشق پخش نکنید. آش قاشقها نرسیده بچهها! یکی فحش میدهد، یکی تکه میاندازد، یکی میگوید بابا اینها هم عُرضۀ مدیریت ندارند قاشق نیاوردند! آخر سوپ را که نمیشود با دست خورد که! یکی هُرت میکشد، یکی میرود قاشق خودش را از توی کیف میآورد، یکی قاشق خودش را میدهد به دیگری، یکی دیگران را مسخره میکند میگوید تو دیدی قاشق نیاوردی من آوردم! همه خودشان را نشان میدهند. نشان که دادند بعد بگو قاشق اینجا پشت پرده بود، از آنهایی که خوب برخورد کردند تشکر میکنیم. قاشق را توزیع کن؛ همه سرهایشان را میاندازند پایین.
تمام کمبودهای زندگی همین است پشت پرده هست. الآن تو چه میخواهی؟ میخواهی ازدواج کنی؟ هست، پشت پرده! باور کن! پشت پرده هست. خانه میخواهی؟ پشت پرده هست. وام میخواهی؟ هست! نمیدهد. عمداً نمیدهد، میخواهد عکسالعمل تو را ببیند. حالا دارد خدا! خدا همۀ اینها را دارد! دارد اینها را! چرا اینجوری ناباورانه نگاه میکنید؟ در اطلاعیههای بانک مرکزی و بانک مسکن میگردد ببیند کجاست. میگویم پشت پرده است! همۀ روزیهای تو هست. نمیدهد، عمداً نمیدهد!
بعد گفتم که یک شب که بچهها اینجوری خجالتزده شدند بعد شب دیگر مثلاً بگو شام نیست اصلاً امشب! میخندند میگویند اشکال ندارد! باور کن! میگویند اشکال ندارد! چقدر بابا شما رضایت را در چهرههای اینها ببین! اینها ادب شدند شرمندهشان کردند شب قبل! میگویند شام نیست حالا بلند شوید بروید. میگویند بله میرویم اشکال ندارد یک شب هم بیشام. بابا یک نقّی بزن! میگویند تا نق بزنیم از آنطرف میآید بعد آبرو حیثیتمان رفته است. آدم بشوند در اردو! اینجوری باهاشون برخورد کنید!
خدا شاهد است من نمیخواهم تفریحی با شما حرف بزنم. میخواهم بگیرید مطلب را! مثل امام زندگی کنید! امام اینجوری زندگی میکرد. نه بیبرنامه ها! اینها دلیل بر بیبرنامه بودن انسان نمیشود! تو برنامهات را بریز؛ ولی کنارش اینقدر توکّل. به رفقا یادم است در یک اردویی بود گفتم بیایید این کار را بکنیم. زیرپیراهنش را انداخته آنجا، زیرپیراهنش را بردار بعد یک زیرپیراهن دیگر میآوردیم میانداختیم روی زمین گِلی میشد. بعد میگفت آقا زیرپیراهن تو مثل اینکه این زیرپیراهن تو است! میگفت آره آره عجب فلانفلانشدههایی نگاه کن نگاه کن! زیرپیراهن را انداختند زمین! یک فحشی مثلاً میدهد. بعد زیرپیراهنش را به او میدهی میگویی این زیرپیراهن تو است، آن یکی را الکی انداخته بودیم زمین، زود فحش دادی! بعد دیگر آقا هر اتفاقی در این اردو میافتاد دیگر هیچکی هیچکس هیچچیز نمیگفت. آقا کفشت نیست! میگفت خب حالا اشکال ندارد! همین که تا دو روز قبل کفری میشد زمین و آسمان را به هم میدوخت، فهمید حالا همهچیز بازی است.