چگونه مهربانی خدا را باور کنیم؟/ ج14 - قسمت دوم
:beginner:یکی از وجوهِ «باخدا زندگیکردن» توکل به خداست گاهی خدا تو را میترساند تا به او توکل کنی و به او پناه ببری
شناسنامه:
- مکان: مسجد امام صادق(ع)
- زمان: 1397/03/8
- مناسبت: ماه مبارک رمضان
- صوت: اینجا
- گزارش تصویری: اینجا
- کلیپ صوتی: پیشنهاد دهید
- اینفوگرافیک: پیشنهاد دهید
چگونه با خدا زندگی کنیم؟/ یکی از وجوهِ «باخدا زندگیکردن» این است که فکر و ذکرت خدا باشد/ اگر دیدی کسی مشتاق ملاقات خدا شده، بدان که یک معاملهای با خدا کرده و خدا هم به او یک نگاه بامحبت کرده است/ کسی که آرزوی شهادت میکند، یعنی مهربانی خدا را چشیده و حالا میخواهد پیش «خدای مهربان» برود/ یک معاملهای با خدا بکن تا دلت باز شود و مهربانی او را درک کنی/ خدا برایت دشمن میگذارد که بروی بغل خدا بچسپی و مهربانیاش را حس کنی
در ادامه بخشهایی از چهاردهمین شب سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان در مسجد امام صادق(ع) با موضوع «چگونه مهربانی خدا را باور کنیم؟» را به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بیان معنوی میخوانید:
- اینکه «گاهی با خدا زندگی کنیم» یعنی اینکه به یادش باشیم و فقط یک جاهایی به او مراجعه کنیم؛ درحالیکه ما همیشه میتوانیم با خدا زندگی کنیم! خدا را یا لای کتاب گذاشتهایم یا لای سجاده! میپرسد: «چهکار کنم در نمازم توجه پیدا کنم؟ تا کِی بگویم سبحانالله و هیچی نفهمم؟» خُب همین را از خدا بپرس؛ بهتر جواب میگیری!
- مناجاتکردن با خدا کاری ندارد! بگو «خدایا! أمیرالمؤمنین(ع) درِ خانۀ تو میآید، حالا تو به من هم اجازه دادهای بیایم؛ خیلی باحال هستی!» این مناجات است. ما گذاشتهایم که اول «عارفِ بالله» بشویم بعداً مناجات کنیم!
- خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «أَیُّمَا عَبْدٍ اطَّلَعْتُ عَلَى قَلْبِهِ- فَرَأَیْتُ الْغَالِبَ عَلَیْهِ التَّمَسُّکَ بِذِکْرِی تَوَلَّیْتُ سِیَاسَتَهُ» (عدهالداعی/249) بندهای که غالباً به یاد من است، خودم کارهایش را اداره میکنم! چنین بندهای درک میکند که خدا چقدر مهربان است.
- میفرماید: «مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنُ بِمِثْلِ أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ إِنَّهُ لَیَتَنَفَّلُ لِی حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ...» (مؤمن/32) بندۀ من با واجبات به من نزدیک میشود بعد میخواهد بیشتر به من نزدیک بشود، شروع میکند به نوافل(این معامله و زندگیکردن با خداست!) آنوقت خدا میفرماید: من گوش او میشوم، چشمش میشوم، دستش میشوم-مثل أمیرالمؤمنین(ع) که عینالله، اذنالله و یدالله است- معلوم است که او مهربانی خدا را درک میکند.
- یکی از وجوهِ «باخدا زندگیکردن» به ذکر خدا بودن و به فکر خدا بودن است. باخدا زندگیکردن گاهی به این است که به یادش باشی و فکر و ذکرت خدا باشد.
- حالا اگر ما به ذکر خدا پرداختیم و اشتیاق در ما پدید نیامد و مهربانی خدا را درک نکردیم چطور؟ امام رضا(ع) میفرماید: «مَنْ ذَکَرَ اللَّهَ تَعَالَى خَالِیاً وَ لَمْ یَشْتَقْ إِلَى لِقَائِهِ فَقَدِ اسْتَهَزَأَ بِنَفْسِه»(مجموعۀ ورام/2/111) چنین کسی خودش را استهزاء کرده است! حتماً یک جای کارش ایراد دارد.
- اگر دیدید کسی مشتاق ملاقات خدا شده بدانید که او معاملهای با خدا کرده و خدا هم به او یک نگاه بامحبت کرده است. یک معامله با خدا بکن، دلت باز میشود و مهربانی او را درک میکنی.
- یکی دیگر از وجوهِ «باخدا زندگیکردن» توکلکردن به خداست. گاهی خدا تو را میترساند تا به او توکل کنی «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ...» (بقره/155) خدا کاری میکند نگران شوی و بعد میفرماید: نگران نباش، من را نگاه کن! دشمن را نبین، مرا ببین! أمیرالمؤمنین(ع) موقع جنگ، به پسرش محمدبنحنفیه فرمود: جمجمهات را به خدا بسپار «أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَک» (نهجالبلاغه/خطبه11)
- در بین همۀ فعالیتها جهاد یک برجستگی خاصی دارد؛ چون جهاد کار سختی است و انسان در معرض مرگ قرار میگیرد. در جبهه بچهها با خدا زندگی میکردند؛ اصلاً نمیشد با خدا زندگی نکنند. فقط مسئلۀ ترسیدن از مرگ نبود، اینها باید سالم میماندند تا مسئولیتی را انجام میدادند، آنهایی که دوست نداشتند به شهادت برسند خیلی پیش خدا میرفتند، بعد کمکم به خدا علاقهمند میشدند و دوست داشتند به شهادت برسند. تا خدا کسی را راضی و بلکه مشتاق نمیکرد، او را نمیبُرد.
- کسانی که آرزوی شهادت میکنند، یعنی میخواهند پیش «خدای مهربان» بروند! آنها به مهربانی خدا یقین دارند، مگر بچه وقتی میرود بغل مادر و پدرش، میترسد؟! آنها مشتاق هستند و گریه میکنند، چون مهربانی خدا را دیدهاند.
- طبق روایات عالیترین مقام، توکل است؛ حتی بالاتر از راضیبودن به رضای الهی! آیا کسی که به خدا توکل کند و خدا گرهاش را باز کند، مهربانی خدا را حس نمیکند؟! خدا برایت دشمن میگذارد که بروی بغل خدا بچسپی و مهربانیاش را حس کنی. کسانی که پدر هستند میدانند چه مزهای میدهد وقتی بچه از یککسی میترسد و خودش را به بابایش میچسپاند، شاید این یک دریافتی است تا بفهمیم خدا دوست دارد بندهاش به او پناه ببرد و او خدایی میکند.
- توکل به خدا، ذکر خدا ، یککاری را برای خدا کردن، یک کاری را برای خدا نکردن، گذشت از کسی، چشمپوشی از چیزی، فراموشکردن غم و اندوهی بهخاطر خدا و... هرچیزی که شما بهخاطر خدا انجام بدهید، یک راه است برای باخدا زندگیکردن! خدا میفرماید: موسی! نمک غذایت را هم از من بخواه! (یَا مُوسَى سَلْنِی کُلَّمَا تَحْتَاجُ إِلَیْهِ حَتَّى عَلَفَ شَاتِکَ وَ مِلْحَ عَجِینِکَ؛ عدهالداعی/134) نمک راحت گیر میآید یعنی اینقدر با من زندگی کن!
- خدایا میترسم سوءتفاهم بشود و فکر کنم تو از تنهایی ناراحت هستی که اینقدر دوست داری من بیایم درِ خانهات! میفرماید: بندۀ من وقتی مرا صدا میزنی، میگویی من فقط تو را دارم، فکر کن تو هم تنها بندۀ من هستی.
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید