آخرین آمادگی برای ظهور؛ اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه –جلسه 9
اصل دوم در مدیریت «محبت و ایجاد همدلی» است/ یک سیاستمدار باید در جامعه همدلی ایجاد کند نه اینکه شقاق ایجاد کند! / هرکسی میخواهد خودش را مدیریت کند، اول باید خودش را دوست داشته باشد / وای بر پدر و مادرهایی که در 7سالِ اول به بچه ثابت نمیکنند «عاشق او هستند!»
شناسنامه:
- مکان: تهران، دانشگاه امام صادق(ع)
- زمان: محرم98
- صوت: اینجا
- موضوع: آخرین آمادگی برای ظهور؛ اصلاح مدیریت در خانواده و جامعه
- تاریخ: 98/06/17
پدر و مادرهای محترم! بچهها از روی الگوی شما «امامت» را میفهمند، از روی الگوی مهربانی مادر، میفهمند که امام مهربان است، از روی الگوی مهربانی مادر میفهمند که خدا مهربان است و حسنظنّ به خدا پیدا میکنند.
در مدیریت رعایتکردن اصل عزت و کرامت، هزینه دارد و باید هزینهاش را بپذیریم
- اصل اول در مدیریت، اصل حفظ عزت و کرامت است و اهمیتش در این است که رعایت این اصل، هزینه دارد و ما باید هزینهاش را بپذیریم. اینکه میگوییم «هزینه دارد» معنایش چیست؟
- یعنی هرکسی را خواستی مدیریت کنی-مثلاً اگر اعضای خانواده را خواستی مدیریت کنی- اگر بخواهی عزت و کرامتش را حفظ کنی، اولاً دیرتر به اهدافت میرسی، ثانیاً ضربه میخوری؛ چهبسا ضربههای بهظاهر جبرانناپذیر! ثالثاً رعایت این اصل، ممکن است دیرتر موجب تغییرِ رفتار زیردستان بشود.
- ما میگوییم «عیبی ندارد؛ هرسهتا هزینۀ فوق را میپذیریم» اما در دانش مدیریت این حرف، زیاد پذیرفته نیست، حتی برخی از اساتید رشتۀ مدیریت میگویند که اصلاً اعتنا نمیشود! ما هم در این بحث خودمان، دانش مدیریت را باهم مرور نمیکنیم بلکه نکاتی را مطرح میکنیم که یا جزء نواقص دانش مدیریت محسوب میشود، یا اگر جزء دانش مدیریت هم باشد، بهشدت در جامعه، مورد غفلت است، یعنی آن مسائلی را که همه میدانند و دارند اجرا میکنند، مطرح نمیکنیم.
- اینکه میگوییم رعایت این اصل کرامت، هزینه دارد یعنی چه؟ مثلاً اگر تو احترام کارمندت را رعایت کنی یا احترام اعضای خانوادهات را رعایت کنی، ممکن است از آن سوءاستفاده کنند. یا ممکن است دیرتر به نتیجه برسی، مثلاً دانشآموز دیرتر متقاعد شود به درسخواندن و... اما اشکالی ندارد؛ بگذار دیرتر بخواند، اما وقتی یک روزی خواند، دیگر خودش است که دارد میخواند و با احترام، دارد میخواند.
مدیریت امتحانی، مدیریت ناکارآمدی است
- دائرۀ مثالهای این بحث، خیلی گسترده و متنوع است، مثلاً بنده امتحان گرفتن در درسهای آموزش و پرورش، (یعنی این امتحانهای حفظی، ترمی و نمرهای) بهنوعی توهین به شخصیت دانشآموز است. این هم یک بحث ارزشی و اخلاقی نیست، بلکه یک بحث واقعبینانه و دینی است. در روانشناسی میگویند «وقتی برای امتحان، پاداش و جزا میگذارید، این بچه نمیتواند درست فکر کند و مسئله را حل کند» اما وقتی به او میگویی: «خودت حل کن، من نه نمرهای به تو میدهم، نه تشویقت میکنم نه تنبیه» آنوقت بهتر دربارۀ حل مسئله فکر میکند! پس مدیریت امتحانی، مدیریت ناکارآمدی است. این سخن، میشود سخن دینی.
- قبلاً بعضیها این حرفهای بیهوده را مطرح میکردند که «این یک حرف دینی و ارزشی است... آن یک حرف عقلانی است!» درحالیکه عقل هم همان حرف دین را میزند، دین و عقل اصلاً یکی است و باهم فرق نمیکنند
- الان هم برخی از جریانهایی که بنده به آنها میگویم «شارلاتانیزم سیاسی» میآیند یک دوقطبیهایی درست میکنند؛ مثلاً میگویند: «اینها ارزشی هستند، ولی ما واقعبین هستیم!» خب این حرف دروغ است، اگر «ارزشی» بهمعنای «دینی» باشد، خُب دین هم میگوید «واقعبین باش!»
- اگر بنای شخصیت فکری برخی افراد سیاسی بر دروغگویی و دروغ بستن به دیگران باشد، چرا اینها باید مجاز باشند که وارد عرصۀ سیاست بشوند؟
اگر طبق قرآن تبلیغ کرده بودیم، الان بین مردم، بیدینی مساوی با نادانی بود
- ما باید یکجوری دین را تبلیغ کنیم که اگر یک کسی بیدینی کرد، به او بگویند «مگر نادان هستی که بیدینی میکنی؟» ولی الان بین مردم، آیا بیدینی مساوی است با نادان بودن؟ نه؛ اینطور نیست! خُب این یعنی ما طبق قرآن، تبلیغ نکردهایم و با ادبیات غلط تبلیغ کردیم، این یعنی ضعف حوزۀ علمیه در آموزش دین. درحالیکه قرآن فرموده است: چه کسی بیدینی میکند، جز آدم نادان؟! «وَ مَنْ یَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهیمَ إِلاَّ مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ» (بقره/130) ولی الان مردم، بیدینی را مساوی با حماقت نمیدانند و دینداری را مساوی با هوشمندی و عقلانیت نمیدانند.
- همین ماه محرم، درواقع زمان تأمین منافع ملت و زمان اجرای عقلانیت در مدیریت جامعه است. اصلاً امامحسین(ع) جان داد برای اینکه جامعه باید عقلانی اداره بشود و الا مسئله بر سرِ نمازخواندن که نبود! نه کسی با نمازخواندن ایشان مشکل داشت، نه ایشان علیه بینمازی قیام کرد! شما میدانید که حتی شمر هم نماز میخواند!
- مسجد خوب، مسجدی است که برای بچهها شغلآفرینی و کار آفرینی کند و بچهها را در کارکردن، فربه کند بهطوری که هنرِ پول درآوردن داشته باشند. بیکاری و سرِ کار نرفتن، مساوی با ذلیلشدن است و اسلام این را نمیخواهد، استقلال اقتصادی هم مساوی با عزت نفس است و این عزت نفس، آغاز رشد و شکوفایی یک فرد و یک ملت است، دین هم، همین را میخواهد.
حجاب یک مقولۀ عقلانی است نه صرفاً ارزشی!/ ایجاد دوقطبیسازی «ارزشی عقلانی» نوعی شارلاتانیزم است
- حجاب هم یک مقولۀ عقلانی است. مثلاً اگر یککسی دستش را روی بوق ماشین بگذارد و جلوی بیمارستان، چند دقیقه بوق بزند، مردم به او اعتراض میکنند که «چرا مریضها را اذیت میکنی و اعصابشان را خُرد میکنی؟» یعنی بهعنوان یک رفتار اجتماعیِ غلط، مردم جلوی این فرد را میگیرند.
- بیحجابی هم تفسیری جز این ندارد که دارد حقوق دیگران را پایمال میکند و روانها را اذیت میکند. ولی ادبیات دینیِ رایج در جامعۀ ما یکجوری است که این را برای مردم جا نینداخته است و آنوقت برخی از سیاسیونِ شارلاتان هم دارند از این مسئله سوءاستفاده میکنند.
- اینکه بیایند دوقطبیسازی «ارزشی عقلانی» راه بیندازند، اسمش شارلاتانیزم است، چون دین چیزی جز عقلانیت نیست. عقلانیت هم در تأمین منافعِ کوتاه مدت و بلند مدت است.
مدیریت کریمانه در درازمدت، موفقیتش بیشتر است
- اینکه میگوییم در مدیریت، باید کرامت افراد را رعایت کنیم، یک بحث اخلاقی نیست، بلکه یک بحث مدیریتی است. چون در درازمدت، موفقیتِ این مدیریت کریمانه بیشتر است. مثلاً اگر شما به نیروی زیردست خودت فحش بدهی یا به او بیاحترامی کنی، در کوتاهمدت ممکن است حرف تو را گوش کند و کار سازمان راه بیفتد، اما در درازمدت، این سازمان یا جامعه فلج میشود و دزد در آن زیاد میشود!
- هرچه شما به افراد سازمان یا افراد جامعهات شخصیت بدهی، بهتر به نتیجه میرسی؛ البته دیرتر! یعنی نتیجۀ مدیریت کریمانه در دراز مدت، خوب میشود و در کوتاهمدت معمولاً این نتیجه بهدست نمیآید. افرادِ سوءاستفادهچی هم در همهجا هست و مدیری که بخواهد کریمانه برخورد کند، اذیت میشود لذا باید تحملش زیاد باشد.
برخی از نمایندگان مجلس، در بیان دلائل عدم شفافیت، به ملت توهین کردند
- چرا بنده سر موضوع شفافیت، اینقدر محکم، نهی از منکر کردم؟ شفافیت مجلس یک امر قطعی عقلائی است که رخ خواهد داد، اگر این گروهِ موجود هم لیاقتش را نداشته باشد، گروه بعدی مجبور است این کار را بکند. اما فریاد بنده بهدلیل توهینهایی بود که برخی اعضای هیئترئیسۀ مجلس- در بیان دلائل عدم شفافیت- به ملت کردند.
- یکی از توهینها این بود که گفتند: «مردم هنوز رشد لازم را پیدا نکردهاند!» این توهین به ملت است. یکی دیگر اینکه مردم را تقسیم میکنند به گروه فشار! تهمت زدن به مردم تحت عنوان «گروه فشار» و فرقه فرقه و شعبه شعبه کردن مردم، توهین به مردم نیست؟!
- یکی دیگر از توهینها این بود که گفتند: «اگر رأی ما علنی باشد، شورای نگهبان دیگر نمیگذارد نماینده بشویم!» آیا توهین به شورای نگهبان، توهین نیست که بالای سر شما است تا مبادا بیدین، یک قانونی را تصویب کنید؟! آیا اشکالی ندارد که نمایندگان مجلس به منتقدین خودشان توهین کنند؟
مفاسد مالی ناشی از آرا و گفتار سیاسی مسئولان است؛ ولو خودشان دستکج نباشند/ دیدگاه غیرعقلانی موجب عدم موفقیت در مدیریت میشود
- میگویند: «آنهایی که دنبال شفافیت هستند، اهداف سیاسی دارند» آیا این توهین به ملت نیست؟! میگویند: «شفافیت مربوط به مسائل مالی است نه مسائل رأی!» اتفاقاً مفاسد مالی هم ناشی از آراء و افکار سیاسی مسئولان و گفتار سیاسی آنها است؛ ولو خودشان دستکج نباشند.
- مثلاً خوارج زاهد، خودشان دستپاک بودند، ولی آمدند علیه عدالت قیام کردند و عدالت علوی را تضعیف کردند و زمینه را برای رانتخوارهای پلید آماده کردند. هر نوع خروج خوارجمسلکگونهای، مثل خروج خوارجمسلکگونۀ فتنۀ88 موجب فسادها و رانتها و بدبختیهای فراوان از داخل و بدبختیها و هجوم فراوان از خارج میشود. آیا این حرف صرفاً یک حرف دینی و انقلابی است یا یک حرف عقلانی است؟ این حرف، کاملاً عقلانی است!
- شما وقتی ساختارهای نظام را شُل کردی، آنوقت دیگر صدتا قوۀ قضائیه هم از عهدۀ کنترل رانتخواریها بر نمیآیند و نمیشود جمعش کرد. دیدگاه غیرعقلانی موجب عدم موفقیت در مدیریت میشود!
اصل دوم در مدیریت «محبت و ایجاد همدلی» است/ یک سیاستمدار باید همدلی ایجاد کند نه اینکه شقاق ایجاد کند!
- اصل دیگری که در مدیریت، حاکم است چیست؟ محبت و ایجاد همدلی. یک فرد مسئول و سیاستمدار باید بتواند همدلی ایجاد کند نه اینکه شقاق ایجاد کند!
- مسئولین مملکت، باید روحیۀ همدلی را در جامعه ایجاد کنند، نه اینکه جامعه را چندپاره کنند؛ حتی اگر جامعه هم چندپاره باشد، شما-بهعنوان مسئول- باید بگویید: «نه، اینجور نیست، إنشاءالله درست است، او هم غرضی نداشته، این هم غرضی نداشته...» ولی الان اگر کسی، غرضی هم نداشته باشد، اینها میگویند که غرض دارد! اختلافافکنی و فتنهگری و... چه آدابی است که بعضاً دیده میشود؟!
- شورای نگهبان باید به پروندۀ افراد نگاه کند و کسانی که مبتلا هستند به اموری مثل شقهشقه کردن ملت و بهکار گرفتن تعبیرات سخیف دوقطبیسازی، جنگ روانی و... چنین کسانی را نباید تأیید کند که بیایند در رئوس مملکت قرار بگیرند!
- یک سیاستمدار باید کار را بهجایی برساند که محبوب باشد، نه اینکه فقط مقبول باشد و به او رأی بدهند. آقای رئیس جمهور 24میلیون رأی آورد؛ این رأی دلیل مقبولیت ایشان بود، اما دلیل محبوبیت ایشان نبود. کمااینکه وقتی از مردم درخواست کرد که «بیایید خودتان در ثبتنام یارانهها انصراف بدهید» اکثریت قریب به اتفاق مردم، حرفش را گوش نکردند!
«محبوبیت» برای مدیری پیش میآید که خودش هم عاشق مردم باشد
- ما دوست داریم در یک جامعه-که فضای سیاسی جامعهاش درست است- یک رئیسجمهور، محبوب باشد. حکومت مهدوی اینگونه است که مدیر در جامعه، یکجوری رفتار میکند و یکجوری حرف میزند که مردم دوستش دارند! انشاءالله بعد از ظهور حضرت، میبینید که چند میلیارد فاصله هست بین محبوبیت فرمانداران حضرت، تا این مقبولیتهای دموکراسیشدۀ امروز!
- این محبوبیت برای چه کسی پیش میآید؟ برای کسی که خودش هم عاشق مردم است! کمااینکه پیامبر گرامی اسلام(ص) عاشق مردم بود! قرآن میفرماید: «حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» (توبه/128)
- چه کسی میتواند عاشق مردم باشد؟ کسی مثل شهید چمران که در لبنان، یک یتیمخانه باز کرده بود و به خانمش گفت: دیگر ما غذای متفاوت با غذای بچهها نمیخوریم، ما هم مثل این بچهها، مستمندانه غذا میخوریم.
اگر محبت نباشد، مدیریت موفق نخواهد بود/ عرصۀ مدیریت، عرصۀ عاشقی است
- حالا اگر این محبت نباشد چه میشود؟ مدیریت، موفق نخواهد بود! بعضیها در مباحث مدیریت، میگویند «محبت را کنار بگذارید! میخواهیم ضوابط، جای روابط را بگیرد، در غیر اینصورت، رفیقبازی میشود!» خُب این اشتباه است! اگر رفیقبازی به این معنا باشد که «یک مدیر، رفیق همۀ مردم باشد و به این رفقایش نامردی نکند» این خوب است! در مرام رفاقت، این نامردی است که شما با شکم سیر بخوابید و رفیق شما گرسنه باشد. حالا اگر مردم ببینند که مدیر اینقدر با آنها رفیق است که وقتی ببیند کسی گرسنه است، او هم غذا نمیخورد، آنوقت مردم همکاری میکنند برای اینکه کار سازمان و کار جامعه راه بیفتد! رفاقت به این معنا، در مدیریت چیز بدی نیست و خیلی هم خوب است؛ پس چرا ما این رفاقت را در مدیریت، کنار بگذاریم و ضوابط را جایش بگذاریم؟!
- میفرماید: «سَیِّدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ» (منلایحضرهالفقیه/4/378) هرکسی رئیس میشود، نوکر بقیه است! مردم اگر ببینند یک کسی دارد خوب به آنها خدمت میکند و صبور هم هست و واقعاً دارد نوکری میکند، به او محبت و عشق پیدا میکنند.
- عرصۀ مدیریت، عرصۀ عاشقی است، همانطور که خانواده محل عاشقی است و قرآن میفرماید «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) خانواده جای این نیست که هرکسی بخواهد حق خودش را از حلقوم دیگری بیرون بکشد! اینطوری که نمیشود زندگی کرد.
برای خودسازی و «مدیریتِ خود» باید به خودت علاقه داشته باشی!
- برای خودسازی و «مدیریتِ خود» هم انسان باید به خودش علاقه داشته باشد. شما باید اینقدر به خودت علاقه داشته باشی و اینقدر خودت را دوست داشته باشی که خودت را تباه نکنی و اجازه ندهی دشمن به تو حمله کند و ضربه بزند. ببینید خدا چطوری ما را تربیت میکند؛ مثلاً میفرماید: شیطان، دشمن تو است «إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا» (فاطر/6) این یعنی تو دوست خودت باش و مقابل دشمن خودت بایست! کسی که مقابل دشمن خودش بیعار و بیسپر باشد و دشمنش را نزند و او را رصد نکند یعنی خودش را دوست ندارد!
- خودت را دوست داشته باش. أمیرالمؤمنین(ع) به مردم کوفه فرمود: من هیچکاری برای شما نکردم، من هرکاری کردم برای خودم بوده است! خودم را روز قیامت میخواهم نجات بدهم. (قالَ عَلِیٌّ(ع) یَوماً: ما أحسَنتُ إلى أحَدٍ قَطُّ! فَرَفَعَ النّاسُ رُؤوسَهُم تَعَجُّباً، فَقَرَأَ: إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها ؛ نثر الدرّ: 1/ 293)
مؤمن، عاشق خودش است و خدا این را دوست دارد
- درواقع مؤمن، عاشق خودش است و خدا دوست دارد که انسان عاشق داراییهایی باشد که خدا به او داده است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید خدا رحمت کند کسی را که قدر خودش را بداند. (رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً عَرَفَ قَدْرَه؛ غررالحکم/5204)
- یکی از بلاهای الهی این است که آدم خودش را فراموش کند! «نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر/19) دیگر به نفع خودش کار نمیکند، بلکه به ضرر خودش کار میکند و برایش مهم نیست! مثلاً وقتی گناه کرد، نمیرود توبه کند، وقتی به خودش لطمه زد، نمیرود بگوید «ظلمتُ نفسی» اصلاً یکی از موعظههای اولیاء خدا برای ما این است: «تو چقدر به خودت بیرحم شدهای! چه چیزی شما را به خودتان بیرحم کرده است؟...»
- در روانشناسی هم اخیراً به مفهوم «شفقت» خیلی توجه پیدا کردهاند و اینکه خودت را دوست داشته باشی. تو نباید اینقدر خودت را سرزنش کنی و علیه خودت، منفی حرف بزنی! قسمتهای مثبت وجود خودت را ببین! هیچکسی نباید خودش را اینقدر بزند. خداوند که اینقدر بر توبه تأکید میکند، درواقع معنایش این است «بیا پیش خودم توبه کن، من حسّ مثبت به تو میدهم» نه اینکه تنهایی در خودت فرو بروی و مالیخولیا بگیری!
کسی که میداند پیش خدا عزیز است، زیاد توبه میکند
- آدم باید نسبت به خودش، مثبت باشد و خودش را دوست داشته باشد. این کلمات زشت است که یککسی بگوید «من که بدبخت هستم! من آشغال هستم و اصلاً به درد نمیخورم، اصلاً معلوم نیست برای چه زنده هستم و...» این حرفها چیست که میگویی؟ چرا به خودت توهین میکنی؟! تو برای خدا عزیز هستی.
- چه کسی زیاد توبه میکند؟ آن کسی که میداند پیش خدا عزیز است. ببینید خدا چه پیامهایی برای گنهکارها میفرستد! مثلاً اینکه غصه نخور، البته تو عیب و نقص داری و گناه کردهای، اما کسی حق ندارد پشت سر تو حرف بزند و آبرویت را ببرد! اینکه در روایت میفرماید: «الْغِیبَةُ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا» (خصال/1/63) همین معنا را دارد منتقل میکند.
چرا در مدیریتِ خود، باید خودت را دوست داشته باشی؟ / آیا خودخواهی بد است؟!
- چرا در خودسازی و در مدیریتِ خود، باید خودت را دوست داشته باشی؟ چون اگر خودت را دوست نداشته باشی، نمیروی منافعت را تأمین کنی. در زبان فارسی میگویند «خودخواهی بد است» ولی این در زبان عربی و ادبیات دینی ما نیست. اصلاً «خودخواهی بد است» یعنی چه؟ آیا معنایش این است که من خودم را نخواهم و بگویم «بگذار بروم به جهنم»؟!
- امامصادق(ع) به شیعیان میفرماید: «فَتَنَافَسُوا فِی الدَّرَجَاتِ؛ امالی طوسی/296) بروید باهم مسابقه بگذارید و از هم جلو بزنید برای رسیدن به بالاترین درجهها! آیا در مسابقه، خودخواهی نیست؟! خداوند در قرآن میفرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2) من شما را امتحان میکنم که ببینم کدامتان بهتر هستید؟
- در دعای کمیل هم میخوانیم: خدایا من را بهترین بندگان خودت قرار بده... «وَ اجْعَلْنِی مِنْ أَحْسَنِ عَبِیدِکَ نَصِیباً عِنْدَکَ وَ أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْک» (بلدالامین/191) در کربلا هم بین شهدا فرق بود؛ أباالفضلالعباس مقامی دارد که بقیۀ شهدای کربلا به حالش غبطه میخورند.
هرکسی میخواهد خودش را مدیریت کند، اول باید خودش را دوست داشته باشد
- هرکسی میخواهد خودش را مدیریت کند باید خودش را دوست داشته باشد و خودش را قیمتی بداند. این وسوسۀ ابلیس را گوش نده که میگوید: «تو که آدم نمیشوی!» تا شروع میکنی به عبادت و توبه، ابلیس خبیث میگوید: «حالا بس است دیگر، تو هم میخواهی با این نماز شب و... یکشبه مثل آقای بهجت بشوی!» به ابلیس تودهنی بزن!
- در مدیریتکردن، اصل «محبت» فوقالعاده است. محبت یک عشق است؛ عشق از درون. شما عشق میکنید از اینکه خدا شما آفریده است یا نه؟ میفرماید: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» (انسان/1) از نعمتِ وجود خودتان، عشق کنید و خودتان را دوست داشته باشید تا وقتی این آیۀ قرآن را شنیدید که خدا بر شما منت گذاشته، از خدا تشکر کنید!
- وقتی خدا میفرماید «ای انسان، من تو را آفریدم!» با یک عشقی بگو: «جانم به خدا! ممنونت هستم که من را آفریدی...» کسی که اینجا بگوید: «حالا که چی؟ میخواستی نیافرینی!» این نشانۀ یک روحیه و اخلاق خیلی زشت و خطرناک است. هیچوقت، این حرف را نگو!
باید عاشق خلقتِ خودت باشی تا بگویی «خدایا ممنونت هستم که من را آفریدی»
- خداوند فرمود «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ» (بقره/21) بندگی کنید آن کسی را که شما را آفرید... تو باید عاشق این آفرینش باشی تا بگویی «خدای من، ممنونت هستم که من را آفریدی» این را چه کسی میتواند بگوید؟ کسی که عاشق خلقت خودش است!
- بگو: «خدایا تشکر میکنم که من را آفریدی، دوستت دارم که من را دوستم داری، بهحدی که دیگر نمیخواهی من تا ابد از بین بروم!» این شکوه و جشن و زیبایی در دل تو هست. بعضیها میگویند: «شادیِ دین کجاست؟!» اینها معنای این شادی و شکوه-بهخاطر دوستداشتن خلقت- را درک نکردهاند.
- میفرماید: «الدِّینُ حُبورٌ» (غررالحکم/67) دین، سرور قلب آدمی است. میدانید چرا متدینین، خیلی از هرزگیها و رقاصیها را ندارند؟ از بس جگرشان شاد است؛ اصلاً نیازی به این مسخرهبازیها ندارند. آنهایی که نیاز دارند به اینکه از بیرون به خودشان شادی و سرور تزریق کنند، دنبال لهو و لعب میروند، اما کسی که از تهِ دل، شاد است، نیازی به این چیزها ندارد.
بین دوستداشتنِ خود با دوستداشتن «خواستنیهای بدِ خود» فرق هست
- عاشق خودت باش! محبت در مدیریت نفس، لازم است و الا «منفعل» میشوی و مدام میگویی: «حالا کجای این نفس را درستش کنم؟ اینکه اصلاً درستشدنی نیست!»
- البته بین دوستداشتن خود با دوستداشتن «خواستنیهای بدِ خود» فرق هست؛ بعضیها دوستداشتنیهای بدی را دوست دارند و خودشان را فدای آن دوستداشتنیهای بد و کم ارزش میکنند. این محبتِ هوای نفس است که بد است و الا جان تو خیلی ارزش دارد، بهحدی که خدا به آن قسم خورده است «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) قسم به آن کسی که این نفس و این جان آدمی را زیبا آفریده است!
- باید به خودت علاقه داشته باشی و مراقب خودت باشی، خودت را ارزان خرج نکنی و نگذاری لگدمال شیطان بشود، یکذرهاش هم نباید هدر برود. آدم تا خودش را -به معنای درست کلمه- دوست نداشته باشد، نمیتواند خودش را بسازد، لذا خودش را رها میکند
پدر و مادر در هفتسال اول باید به بچه ثابت کنند که عاشق او هستند
- در مدیریت خانواده هم محبت، اصل مهم است. در هفتسال اول که بچه دارد خودش را پیدا میکند، به پدر و مادر فرمودهاند که مثل غلامِ او باشید که او بفهمد ارباب است! (الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ»(وسائلالشیعه/1/476) وای بر مامان و باباهایی که در هفتسال اول به بچه ثابت نمیکنند که عاشق او هستند! این بچه باید آخرِ کیف باشد!
- برخی از مادرها مدام به بچه میگویند «دیگر دوستت ندارم ها!» چرا بچه را تهدید میکنی؟! خُب این بچه یادش میماند و میگوید «من موجودی هستم که بههمین سادگی، مادرم میتواند من را دوست نداشته باشد؟» این را به بچهات نگو. منّتش را بکش! اینطوری بگو: «من که تو را دوست دارم، این کار را نکن...» مدام به او بگو دوستت دارم، بگذار این بچه، وجودش پُر بشود.
- حضرت امام(ره) سخنرانیهایی دارد دربارۀ اینکه اگر مادر به بچه بیمهری کند، این برای بچه، عقدۀ روانی میشود و بعد این را بعداً نمیشود جمع کرد. (بچهای که تحت تربیت مادر نباشد، محبت مادر را نچشد، عقده پیدا خواهد کرد. این عقدهها منشأ همه مفاسد است. دزدیها از این عقدهها پیدا میشود؛ آدمکشیها از این عقدهها پیدا میشود؛ خیانتها از این عقدهها پیدا میشود؛ صحیفه امام/ج7/ص445) دربارۀ صدام میگویند: او بچهای بوده که پدرش فوت کرده و مادرش بعد از زایمان گفته بود که «من این بچه را نمیخواهم!» حدود 3سال از مادرش دور بوده و بعد مادرش حاضر میشود او را بپذیرد. خُب این بچهای که محبت مادرش را ندیده، وقتی بزرگ شد، اینطوری میشود که عین آبخوردن آدم میکشد و جنایت میکند.
محبت در خانه، بیشتر باید به خانم و دخترها برسد
- محبت در خانواده غوغا میکند! محبت در خانه، بیشتر باید به خانم و دخترها برسد. امامرضا(ع) میفرماید: هر مردی که دختر یا خانمِ محرم خودش را (مثل خواهر، مادر، همسر یا دخترش) شاد کند، خداوند متعال روز قیامت او را شاد خواهد کرد! کرد (اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الْإِنَاثِ أَرْأَفُ مِنْهُ عَلَى الذُّکُورِ وَ مَا مِنْ رَجُلٍ یُدْخِلُ فَرْحَةً عَلَى امْرَأَةٍ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا حُرْمَةٌ إِلَّا فَرَّحَهُ اللَّهُ تَعَالَى یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ کافی/ج6/ص6)
- عبارتهایی دربارۀ محبت به خانواده هست که خیلی عجیب است. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: یک کسی را روز قیامت میآورند و او هیچ کار خوبی نکرده است که بشود با آن، به بهشت برود. خداوند متعال میفرماید او را به بهشت ببرید چون با خانوادهاش مهربان بوده است. «یُؤتى بِالرَّجُلِ مِن امَّتی یَومَ القِیامَةِ و ما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ، فَیَقولُ الرَّبُّ تَعالى: أدخِلوهُ الجَنَّةَ، فَإِنَّهُ کانَ یَرحَمُ عِیالَه» (کنزالعمال/ ج 16/ص 379)
- امام صادق(ع) میفرماید: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ-صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ-حُبُّ النِّسَاءِ» (کافی/5/320) کسی که خانمش را دوست داشته باشد، این از اخلاق انبیاء الهی است! پیامبر(ص) میفرماید: اینکه به خانمت بگویی دوستت دارم، تا آخر عمر یادش نمیرود (قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَوْلُ الرَّجُلِ لِلْمَرْأَةِ إِنِّی أُحِبُّکِ لَا یَذْهَبُ مِنْ قَلْبِهَا أَبَداً؛ کافی/5/569)
مادر مثل توپپخشکنِ تیم، در خانه باید «محبت» پخش کند
- در خانواده نهتنها باید به خانم محبت بشود، بلکه خانم و مادر خانواده، مثل توپپخشکنِ تیم است؛ در وسط خانه محبت پخش میکند، خانم در برخورد با بچهها، نباید حالت حقوقی به خودش بگیرد و مثل فرماندهها رفتار کند، بلکه باید دلبری کند! مثلاً به بچهها بگوید: «بچهها، اگر این کار را بکنید من دلم میسوزد» و بابا هم به بچهها یاد بدهد که «دل مامانتان را نشکنید» اینها اساس خانواده است.
- مثلاً خیلی از اوقات که مرد از بیرون، میآید وارد خانه میشود، بهدلیل گرفتاریها و درگیریهایی که بیرون خانه داشته است، شرایط مناسبی ندارد، اما قدرت روحیِ زن، بالا است و در روایت هست که خانم به شوهرش اظهار عشق کند (وَ أَنْ تَسْتَقْبِلَهُ عِنْدَ بَابِ بَیْتِهَا فَتُرَحِّبَ بِهِ؛ مکارمالاخلاق/214) (إِظْهَارُ الْعِشْقِ لَهُ بِالْخِلَابَةِ وَ الْهَیْئَةِ الْحَسَنَةِ لَهَا فِی عَیْنِهِ؛ تحف العقول/323) همین کار چقدر میتواند او را اصلاح کند!
- در مدیریت خانواده، محبت خیلی اهمیت دارد. قرآن میفرماید: «وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (روم/21) مودت آن محبتی است که اثرش ظاهر بشود، رحمت هم یعنی اینکه بههم رحم کنند!
- پدر و مادرهای محترم! بچهها از روی الگوی شما «امامت» را میفهمند! از روی الگوی مهربانی مادر، میفهمند که امام مهربان است! از روی الگوی مهربانی مادر میفهمند که خدا مهربان است و حسنظنّ به خدا پیدا میکنند.
فرمانداری که شیشلیک میخورد، دلش با مردمِ محروم نیست
- برای مدیریت جامعه هم محبت لازم است. این بحث اشرافیگری نشانۀ چیست؟ یک مدیر یا فرمانداری که برای یک منطقۀ نسبتاً محروم هم بود، گفته بود «من شیشلیک میخورم و کار هم میکنم!» اگر شما در جایی هستی که آدمهای گرسنه هستند، اینکار خیلی غلط است، تو باید دلت پیش این مردم باشد.
- وقتی به روایتها نگاه کنید، میبینید که مسئولشدن در جامعه، خیلی سخت است. کسی که میخواهد راحت زندگی کند و حتی در حد متوسط زندگی کند، نباید برود مسئول بشود. البته بنده مخالف نیستم که یک آدم پولدار برود و مسئول بشود، اما واقعاً نامردی است که این فرد با اینکه خودش پولدار است وقتی مسئول شده، باز هم آنجا حقوق بگیرد!
- آدم مسئول با آدم غیرمسئول، فرق دارد؛ حتی به امام صادق(ع) میگفتند: شما چرا خیلی-بهظاهر- زاهدانه و سخت زندگی نمیکنید؟ ایشان میفرمود: من مسئول (مدیر جامعه) نیستم!
کسی که طاقت ندارد مطابق اضعف مردم زندگی کند، اصلاً نباید مسئول بشود!
- کسی که طاقت ندارد مطابق اضعف مردم زندگی کند، اصلاً نباید برود مسئول بشود! کسی که مسئول میشود، از سر عشق به مردم، اصلاً نمیتواند خیلی راحت زندگی کند؛ وقتی که میبیند بخشی از مردم در سختی و رنج، زندگی میکنند.
- امامصادق(ع) فرمود: «أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ إِمَارَةَ بَنِی أُمَیَّةَ کَانَتْ بِالسَّیْفِ وَ الْعَسْفِ وَ الْجَوْرِ وَ أَنَّ إِمَارَتَنَا بِالرِّفْقِ وَ التَّأَلُّفِ وَ الْوَقَارِ وَ التَّقِیَّةِ وَ حُسْنِ الْخُلْطَةِ وَ الْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ فَرَغِّبُوا النَّاسَ فِی دِینِکُمْ وَ فِیمَا أَنْتُمْ فِیهِ»(خصال/2/355) حکومت بنیامیه با شمشیر و زورگویی و همهجور ستمی همراه بود، ولی امامت ما با رفق و دوستی و محبت و وقار و بزرگواری همراه است.
- امام محمد باقر(ع) میفرماید: أمیرالمؤمنین علی(ع) به مردم کوفه نان و گوشت میداد و بعد به خانه برمیگشت و خودش نان میخورد با کمی روغن (فوقش این بود که نان را با روغن، چرب میکرد) (کان علیّ- علیه السّلام- یطعم النّاس بالکوفة الخبز و اللّحم و کان [له] طعام على حدة، فقال قائل من النّاس: لو نظرنا إلى طعام أمیر المؤمنین ما هو؟ فأشرفوا علیه و إذا طعامه ثریدة بزیت مکلّلة بالعجوة، و کان ذلک طعامه، و کانت العجوة تحمل الیه من المدینة ؛ الغارات/1/85)
اینکه مردم ببینند مسئول جامعه به خودش سخت میگیرد، موجبِ بهتر پیشرفتن کار حکومت میشود
- شخصی میگوید: رفتم خانۀ أمیرالمؤمنین(ع) آقا فرمود، برو با حسنین غذایت را بخور من کار دارم. حضرت مشغول شد به نماز خواندن و بعدش آمد و فرمود: کیسۀ من را بدهید. دیدم یک کیسهای هست که درش را مهر زده است. گفتم: غذای خودتان را مهر زدهای که کسی به آن دست نزند؟ فرمود: آن را مهر زدم که فرزندانم این را باز نکنند تا این نان را روغن بزنند! گفتم: خب چه اشکالی دارد این نان خشک و سفت را یککمی نرم کنند؟! فرمود: من باید به خودم سخت بگیرم تا دیگران از من یاد بگیرند که وقتی مسئول شدند باید اینطوری رفتار کنند... حضرت درواقع این را بهعنوان یک اصل مدیریتی توضیح میدهد. چون مردم وقتی ببینند که مسئول و حاکم جامعه اینجوری رفتار میکند، این موجبِ بهتر پیشرفتن کار حکومت میشود.
- امیرالمؤمنین(ع) به مردم کوفه میگفت: اى مردم، اگر آن روزی که از پیش شما مىروم، جز اثاث خانهام و چارپایان و غلامم چیز دیگرى با خود داشتم، بدانید که خائن هستم (یا أهل الکوفة إذا أنا خرجت من عندکم بغیر رحلی و راحلتی و غلامی فأنا خائن؛ الغارات/1/68) به تعبیر ما، اگر من از بیتالمال، یک آجر روی آجر گذاشتم، من خائن هستم. وقتی علی(ع) بگوید این خائن است، آنوقت ما با این کسانی که الان میبینیم، چهکار کنیم؟
- الان ما باید با این احادیث اهلبیت(ع) چهکار کنیم؟ طرف خودش پولدار است و بعد میآید مسئول میشود و حقوق هم میگیرد! أمیرالمؤمنین علی(ع) در نامۀ مالک اشتر میفرماید: «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُم» (نهجالبلاغه/نامه 53) مواظب باش، مدام به قلب خودت تلقین کن؛ رحمت به مردم را، مهربانی به مردم را، محبت به مردم و لطف به مردم را! با آنها بد برخورد نکن (یا به تعبیر ما؛ مثل گرگ به جان اینها نیفتی که بخواهی اموالشان را بخوری و ببری)
- بعد میفرماید: «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» این مردم دو گروه هستند؛یا برادر تو هستند در دین، یا اصلاً دین ندارند اما نظیر تو در خلق هستند.
- وقتی علی(ع) حاکم بود، یک مرد یهودی پیش حضرت آمد و چند تا سؤال پرسید. حضرت دست او را گرفت و موقع صحبت کردن، مدام میگفت: «یا أخ الیهود... یا أخ الیهود...» و به سؤالات او پاسخ میداد. یعنی «ای برادر یهودی...» چرا اینطوری برخورد میکرد؟ برای اینکه ایشان مسئول بود و باید همه را تحویل میگرفت.
- اینها مباحث فنیِ مدیریت است؛ مباحث اخلاقی و ارزشی و دینی و انقلابی نیست، اصلاً انقلاب و دین چیزی جز عقلانیت نیست، و اخلاق هم-اگر واقعاً اخلاق باشد- چیزی جز عقلانیت نیست. نگوییم که اینها مباحث اخلاقیِ مدیریت است و بعد هم آدمها را ببریم در چهارچوبهای مدیریتی غیرعقلانی و شخصیتشان را لِه کنیم!
امامباقر(ع): مدیر باید این سه ویژگی را داشته باشد...
- امام باقر(ع) میفرماید «إِنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنِ الْمَحَارِمِ» (خصال/1/116) مدیر باید قدرت کنترل نفس داشته باشد، مدیر باید قبلاً خودش را مدیریت کرده باشد! بعد میفرماید: «وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ» مدیر باید حلم داشته باشد تا غضبناک نشود، و الا کور و کر میشود و نمیتواند برنامهریزی کند و نمیتواند درست برخورد کند و نمیتواند بفهمد. «وَ حُسْنُ الْخِلَافَةِ عَلَى مَنْ وُلِّیَ حَتَّى یَکُونَ لَهُ کَالْوَالِدِ الرَّحِیمِ» باید اینقدر مهربان باشد که مثل یک پدر مهربان باشد!
- یک فردِ مسئول و مدیر جامعه، اگر مثل یک پدر مهربان نباشد، کارِ مدیریتش جلو نمیرود. الان شما مردم، آیا از فرماندارها، از نمایندگان مجلس، از وزراء و فرماندار، شهردار و همۀ مدیران جامعه، تلقیتان این است که اینها مانند یک پدری مهربان هستند؟ آیا تلقی شما از «امامجمعهها» اینگونه است؟ (چون امامجمعه هم بالاخره یک جایگاهِ مسئولیتی است)
علی(ع): مدیران جامعه باید در خوراک و پوشاک، شبیه ضعیفترین افراد جامعه باشند
- أمیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «ولکِن عَلى أئِمَّةِ الحَقِّ أن یَتَأَسَّوا بِأَضعَفِ رَعِیَّتِهِم حالًا فِی الأَکلِ وَاللِّباسِ» (تذکرهالخواص/110) مدیرانِ درست و مدیرانی که در مسیر حق هستند، برایشان واجب است که تأسی بکنند به ضعیفترین رعیت خودشان؛ از نظر حال خودشان در خوردن و در لباس باید شبیه ضعیفترین بشوند. (اما شما ببینید که الان بعضیهایشان چه پولهایی برای لباس و کت و شلوارشان میدهند!)
- بعد میفرماید «ولا یَتَمَیَّزونَ عَلَیهِم بِشَیءٍ لا یَقدِرونَ عَلَیهِ؛ لِیَراهُمُ الفَقیرُ فَیَرضى عَنِ اللّهِ تَعالى بِما هُوَ فیهِ، ویَراهُمُ الغَنِیُّ فَیَزدادُ شُکرا وتَواضُعا» نباید یک چیزی بپوشد که ضعیفترین مردم نتوانند مثل آن را برای خودشان تهیه کنند! فقیر وقتی اینها را نگاه میکند، بگوید خدایا راضی هستم که یک چنین آدمی مسئول من است و آدمهای غنی و ثروتمندها هم وقتی این مسئولین را ببینند، بگویند خدایا شکر که به ما دارایی و امکانات دادی که میتوانیم از آن استفاده کنیم. (ولی این فردی که مسئول شده است، نمیتواند از این امکانات استفاده کند)
اگر طاقت زندگیِ سخت ندارید، نگذارید بابای شما کاندیدای مجلس یا وزیر بشود!
- خانوادههای مسئولین و آقازادههای مسئولین، باید این را بدانند: اگر طاقت زندگیِ سخت ندارید، نگذارید بابای شما برود کاندیدای مجلس بشود! یا نگذارید برود وزیر بشوند. خانمها، اگر طاقت زندگی سخت ندارید و یک زندگیِ طلبگی معمولی و متوسط میخواهید، نگذارید شوهرهای شما حتی بروند امامجمعه بشوند.
- آقازادۀ مرحوم ابوترابیِ آزاده، میفرمود: در آن زمانی که ایشان نمایندۀ مجلس بود، یک نفر آزاده یا ایثارگر، به ایشان میگوید که «من وام میخواهم تا خانهام را بسازم» ایشان میگوید: بیا من نامه مینویسم که از بانک، وام بگیری. او میگوید: این وام را بدون نامۀ شما هم میدهند، اصلاً من اینقدر پول ندارم که بنای ساختمان را تا سقفِ اول برسانم که این وام به من تعلق بگیرد!
- بعد میفرمود: ما دیدیم یک مدتی است که ایشان، شبها یا سحرها، خیلی خسته و با لباس خاکی به خانه میآید. بررسی کردیم و متوجه شدیم که ایشان میرود به آن آقای ایثارگر، در ساختنِ خانهاش کمک میکند و برایش بنایی میکند... این یعنی من که نمایندۀ مردم شدهام، باید این سختیها را هم بهخاطر مردم، تحمل کنم.
- شما که در یک منطقهای مسئول و رئیس شدهای، اگر مثل فقرای آن منطقه زندگی نمیکنی، اشتباه کردی که رئیس شدهای! اصلاً این زندگی اشرافی را چه کسی باب کرد؟ این بحث اخلاق نیست، این بحثِ جلوگیری از رانتخواری است.
- طلحه و زبیر آمدند نزدیک أمیرالمؤمنین(ع) شدند و فکر کردند که همان رفاقت دوران قبل را میتوانند در زمان حکومت علی(ع) هم با ایشان داشته باشند. اما وقتی دیدند که حضرت، شمعی که مال بیتالمال بود را خاموش کرد(چون آنها بحث خصوصی داشتند) یکدفعهای ناراحت شدند و کینۀ علی(ع) را به دل گرفتند و با ایشان جنگیدند و میخواستند حضرت را بکشند.
- حضرت امام(ره) از آنوقتی که امامت این انقلاب را شروع کرد، زهدش بیشتر شد. حتی در آن سالهای قبل از پیروزی انقلاب که در نجف بود، در آن گرمای هوای عراق، برای ایشان پنکه آوردند، ولی ایشان فرمود که پنکه را خاموش کنید، الان مردم ما در ایران، مگر همهشان پنکه دارند؟!
یک مدیر عاشق و بامحبت، بین مردم همدلی ایجاد میکند/ یک معلم عاشق هم بین دانشآموزهایش همدلی ایجاد میکند
- خاطراتی دربارۀ زندگیِ مقام معظم رهبری هست که اگر بگویم، خیلیها مبالغهآمیز تلقی میکنند. ایشان از خیلی از خوراکیها پرهیز دارد؛ حتی برخی خوراکیهای معمولی که اکثر مردم، میتوانند تهیه کنند و بخورند، ایشان پرهیز میکند و نمیخورد. وقتی یک مدیر جامعه اینقدر رعایت کند، طبیعتاً عاشق مردم میشود و میتواند همدلی ایجاد کند.
- یک مادر عاشق، بین بچههایش همدلی ایجاد میکند، یک معلم عاشق، بین دانشآموزهایش همدلی ایجاد میکند. این همدلی، اصل اول یا اصل بسیار مهم در موفقیت پایدار است.
- مدیریت وقتی با محبت توأم باشد، همدلی و الفت بین دلها ایجاد میکند. الان یک جلوه از مدیریتِ ولایی، خودش را در اربعین نشان داد؛ ببینید چه خبر است! مردم برای همدیگر میمیرند. شما در این مسیر پیادهروی اربعین، بهشت را میبینی، آن چیزهایی را که دربارۀ ظهور حضرت ولیعصر(ع) میگویند، شما در این جاده میبینی؛ مردم برای همدیگر فداکاری میکنند.
(الف2-ن2)
دقیقا هدف مردم از شرکت در انتخابات آرامش و همدلی و اتحاد است نه سپرد منابع کشور به دست قاصبان و قارت قارتگران اروپایی مسلک
من شما مردم مومن و مبلمان اینجا و خانواده شهداء از شما که همیشه در امور مهم کشور و اسلام هوشیار هستید و تذکر میدهید سپاسگزاریم
اجرت با پسر فاطمه در اربعین حسینی