کنترل ذهن در مسیر تقرب - فصل دوم (4)
کار دین، کنترل شهوات رفتاری و جسمی ما نیست/ مأموریت اصلی دین، تغییر رفتار درونی ماست که مرکزش فکر و ذهن است/ برای حل مشکل «پرش ذهنی» چهکار کنیم؟
شناسنامه
- زمان: 98/03/09
- موضوع: کنترل ذهن در مسیر تقرب
- مکان: حسینیه آیت الله حقشناس(ره)
- صوت: اینجا
شأن دین را اینقدر پایین نیاوریم که بگوییم «دین برای کنترل و ادارۀ جسم ما آمده است!»
اساساً برای انسانها دو نوع رفتار قابل تصور است: یکی رفتارهای درونی و دیگری رفتارهای بدنی یا رفتار اعضا و جوارح. رفتارهای درونی یا روحی، عموماً رفتارهای ذهنی هستند و به فکر و توجهِ انسان مربوط میشوند. رفتارهای اعضا و جوارح، مثل حرفزدن، شنیدن، دیدن، راه رفتن، لباس پوشیدن و... بخش عمدهای از رفتارهای ما را تشکیل میدهد. حتماً ارزش رفتارهای اعضا و جوارح انسان، از رفتارهای درونی-که با فکر و توجه انسان انجام میگیرند- پایینتر است.
رفتارهای حرام و حلال، بیشتر از نوع رفتارهای اعضا و جوارحی بوده و مربوط به اعمال بدنی ما هستند، ولی ما نمیتوانیم شأن دین را اینقدر پایین بیاوریم که بگوییم دین برای کنترل «بدن» ما آمده است! حضرت امام(ره) میفرماید: اگر کسی احکام اسلامی را-که اکثراً برای رفتارهای اعضا و جوارحی انسان هستند- بیان کند، اما ابعاد روحی، معنوی و عرفانی آن را بیان نکند، درواقع به دین خیانت کرده است! ایشان چنین کسانی را «شیاطین طریق الیالله» تلقی میفرمودند. (کسانى که دعوت به صورت محض مىکنند و مردم را از آداب باطنیّه باز مىدارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر، معنى و حقیقتى نیست، شیاطین طریق إلى اللّه و خارهاى راه انسانیّتند...؛ آدابالصلاة / ص154)
به تعبیر امام(ره) چنین کسانی دین را طوری معرفی میکنند که انگار نتیجه و نهایت این دین، مثلاً پانصد سال همبستری با حورالعین در بهشت است! یعنی دین آمده است که آخرش تو را پیش حورالعین ببرد؟! طبیعتاً کسانی که از حدّ رفتار جسمانی و حیوانی تجاوز نکردهاند، جز بهشت جسمانى و ادارۀ بطن و فرج هم انتظار نخواهند داشت. (اینها گمان کنند که حق تعالى اینهمه بسط بساط رحمت فرموده و با این همه تشریفات کتابها نازل فرموده و ملائکة اللَّه معظم فرو فرستاده و انبیاء عظام مأمور فرموده براى ادارهکردن بطن و فرج، غایت معارفشان این است که بطن و فرج را در دنیا حفظ کن تا به شهوات آن در آخرت برسى. آن قدرى که اهمیت به جماع پانصد ساله مىدهند به توحید و نبوّات نمىدهند؛ آدابالصلاة / ص154)
مأموریت اصلی دین، تغییر رفتار درونی و روحی انسان است که مرکز آن «فکر و ذهن» است
اگر دین احکام واجب و حرامش را بیشتر مربوط به بدن و رفتار اعضا و جوارحی کرده است به این دلیل نیست که مأموریت اصلیاش را در این قسمت میداند، بلکه به این دلیل است که اینها حداقلها هستند! در حداقلها است که فریاد خدا برمیآید و یک چیزی را حرام میکند، یا فریاد خدا برمیآید و یک چیزی را واجب میکند؛ برای اینکه ما این حداقلها را رعایت کنیم! اما معلوم است که هم اصل دین و هم هدف دین برای تغییر رفتار درونی و روحی است و رفتار روحی هم مرکزش فکر و ذکر است و به تعبیری، کنترل ذهن است.
البته قلب و گرایشهای ما هم روی رفتار روحیمان تأثیرگذار هستند ولی ما نمیتوانیم مستقیم به گرایشهای خودمان دسترسی پیدا کنیم، ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم که دربارۀ چه چیزی فکر کنیم، نمیتوانیم با فرمان کسی دیگر، عشقمان به اهلبیت(ع) را بالا ببریم، ما نمیتوانیم به خودمان زور بگوییم و به زور، یک تغییری در گرایشهای خودمان بهوجود بیاوریم، اما میتوانیم دربارۀ آن فکر کنیم.
مثلاً شما مدتی است که گریهات برای اهلبیت(ع) کمتر شده است، برای حل این مشکل، میتوانی کتاب تاریخ اهلبیت(ع) را بخوانی و دربارۀ ایشان فکر کنی! با فکر کردن و متمرکز شدن روی این موضوع، علاقهات به اهلبیت(ع) بیشتر خواهد شد. آن چیزی که در دین بیشتر مد نظر است و تا آخر هم ادامه دارد رفتارهای درونی و روحی است، اما بیتردید حداقلِ دین، همان رفتارهای بدنی است.
انتظار دین از ما صرفاً رعایت یکسری رفتارهای بدنی نیست / رفتارهای روحی ما چه اتفاقاتی را رقم میزنند؟
بعضی از ما انگار هنوز وارد جرگۀ دینداری و انتظارات خدا از خودمان نشدهایم؛ اصلاً ما برای چه آفریده شدهایم؟ آیا ما برای این آفریده شدهایم که یکسری مقررات مثل «نظم ترافیک» را رعایت کنیم؟ خُب خداوند میتوانست ما را مثل مورچهها خلق کند که خیلی منظم در یک ستون حرکت میکنند و هیچ ترافیکی هم بوجود نمیآورند! بعضیها میخواهند انسانها را به اندازۀ مورچه، مؤدب و منضبط کنند!
ما برای این چیزها آفریده نشدهایم و زشت است که انسان را به رفتا بدنی محدود کنیم. جهنم را هم اگر خدا قرار داده است و بدن انسان را در آنجا معذب میکند، اینهم بهعنوان یک حداقل است؛ در روایت میفرماید: اگر خداوند جهنم را قرار داده، برای این است که تو از یک چیزهایی پرهیز کنی و به سوی خدا بروی. غرض بهسوی خدا رفتن است نه جهنم نرفتن! انسان نمیتواند خود را قانع کند به اینکه من یک دینی دارم که فقط به من گفته جهنم نروم! (خَلَقَ اللَّهُ تَعالى جَهَنَّمَ مِن فَضلِ رَحمَتِهِ سَوطاً یَسوقُ اللَّهُ بِهِ عِبادَهُ إلى الجَنَّةِ؛ المحجّة البیضاء/7/262) (...وَ حِیَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِه؛ نهجالبلاغه/ حکمت368)
در بهشت هم علیرغم ظرفیت گستردۀ جسمی که در انسانها بهوجود میآید (مانند اینکه در آنجا خواب نیست، خستگی نیست، غذا میخوریم ولی سیر نمیشویم، تنوع غذایی فوقالعاده است و...) در عین حال باز هم بالاترین لذتها که ملاقات خود خداست، یک لذت روحی و فکری است.
اگر دین را یک برنامۀ حداقلی برای کنترل جسم تلقی کنیم، از چشم خیلیها میافتد!
اگر دین به یک برنامۀ حداقلی برای کنترل جسم تبدیل شد از چشم خیلیها میافتد! وقتی میخواهیم دین را معرفی کنیم باید بگوییم دین برای کنترل ذهن آمده است! اینکه ما بتوانیم با قدرت تمرکز خودمان خیلی اتفاقها را رقم بزنیم. دین میتواند کاری کند که قدرت ذهنی ما به جایی برسد که با ذهنمان بتوانیم خیلی از کارها را انجام بدهیم و خیلی چیزها را جابجا کنیم! چه کسی از چنین دینی بدش میآید و یا آن را مسخره میکند؟
تمسخر کردن دین مربوط به دورۀ نفهمیدن و درک نداشتن نسبت به دین بوده، یعنی دورهای که مردم این فهم و شعور را نداشتند که بفهمند پیغمبر چه میفرماید! امروزه تجربۀ بشری به جایی رسیده که بشر فهمیده است حتی لذت جنسی بردن هم بیشتر کار ذهن است! در آینده، فهم و درک عمومی به حدی میرسید که دیگر لازم نیست علمای دینی دربارۀ حلال و حرام الهی در مسائل شهوانی سخن بگویند، بلکه پزشکها و روانشناسها در اینباره صحبت خواهند کرد که مثلاً «فلان رفتار غلط قبل از ازدواج، به این دلیل ممنوع است که سیستم عصبی تو را مختل خواهد کرد و باعث میشود که بعداً نتوانی لذت جنسی ببری...»
هرکسی میخواهد دیندار بشود باید این حس را پیدا کند که «خدا با این مُخ من کار دارد؛ خدا میخواهد من در فکر خودم با تقوا بشوم و فکر من راهِ بد نرود...» شاید در اینجا برخی بگویند: «فکرمان نباید راه بد برود تا یکوقت رفتار غلط انجام ندهیم» البته این درست است که رفتار غلط نداشتن خیلی مهم است، اما هدف از فکر غلط نداشتن، صرفاً این نیست که رفتار غلط نداشته باشیم، بلکه هدفش این است که حالمان بد نشود، گرایشهایمان بد نشود. بتوانیم با تمرکز و با هرزه نرفتنِ فکر، یک چیزهایی را در قلب خودمان کشف کنیم؛ مثلاً کشف کنیم که عاشق خدا هستیم!
همۀ ما ظرفیت عشقورزیدن به خداوند را داریم، میدانی اگر عشق به خدا پدید بیاید، چه میشود؟ مثل أمیرالمؤمنین علی(ع) گلوله گلوله اشک میریزی و هقهق گریهات در مناجات با خدا تا صبح، ادامه خواهد داشت. یا علی جان؛ آخر تو چقدر عاشق خدا هستی؟ تو که از همه به خدا نزدیکتر هستی چرا اینقدر در دوری از خدا گریه میکنی؟
ایشان یک چیزی در قلب خودش کشف کرده بود(نه اینکه از بیرون آورده باشد و در قلب خودش ریخته باشد!) که آن چیز در قلب ما هم هست، و ما سرگشته و بیقرار و حیران هستیم سرِ اینکه نمیدانیم در درونمان چیست که باید به آن توجه کنیم و چون جوابش را ندادهایم سرگشته هستیم! به هرچیزی که دوست داریم، وقتی میرسیم کفایتمان نمیکند چرا که بعد از رسیدن، از چشممان میافتد، چون ما در اصل، مال اینجا و این متعلقات نیستیم.
انسان با کنترل ذهن به کجا میرسد؟ / قدرتمندشدن ما در ذهن، هدف دین نیست؛ هدفش تحول در دل است
با کنترل ذهن میشود حجاب قلب را کنار زد و خدای درون قلب را کشف کرد. اینکه گفته میشود «باید فکر، خراب کار نکند تا بتوانی خودت را کشف کنی» یا اینکه «باید مشغول فکر و ذکرِ خدا باشی تا ذهنت منحرف نشود» تنها برای این نیست که رفتار غلط انجام ندهی، بلکه برای این است که عاشق خدا بشوی؛ عشقی فراتر از همۀ عشقهایی که ما تا بحال درک کردهایم یا حتی خیلیها همان را هم درک نکردهاند و دربهدرِ آن هستند! ای انسان، یعنی تو بیچارۀ این یکذره عشق بودی؟! اگر عاشقانهترین زندگی را هم داشته باشی، هیچوقت نمیتوانی ذرهای از عشقی که فاطمۀ زهرا(س) را هنگام نماز به لرزه میانداخت، درک کنی!
اینکه دین میخواهد ما را در ذهن و فکرمان قدرتمند کند، هدف دین نیست، بلکه هدف دین این است که بتواند در دل ما یک تحول بهوجود بیاورد؛ تحولی که باعث بشود ما عاشق بشویم و عشق و وابستگیمان به خدا را کشف کنیم و از درون آینۀ دلمان خدا را ببینیم! همانطوری که میفرماید: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه» (مصباحالشریعه/ص13) فرمودهاند معرفت، علم به قلب است نه علم به ذهن. ما میخواهیم ذهن را کنترل کنیم تا بتوانیم قلبمان را کشف کنیم.
کار دین، کنترل شهوات رفتاری ما نیست، بلکه کنترل ذهن ماست
عدهای از مردم، شأن دین را اینقدر پایین میآورند که میگویند دین آمده تا چهارتا رفتار بدنی و جنسی انسان را کنترل کند! این فهم درستی از دین نیست. اگر دین درست اجرا بشود، جامعه به جایی خواهد رسید که دیگر دربارۀ حجاب، مشکلی نخواهد داشت، چون مردم میگویند «بیحجابی باعث میشود که آرامش فکری ما مخدوش بشود، ما فکرمان را مشغول این مسائل نمیکنیم، چون آن را برای مسائل مهمتری لازم داریم» اینکه کسی برای مشغولنشدنِ ذهنش، به این برسد که نگاه حرام نکند آغاز انسانیتش است و آغاز حرکتش است.
چرا سفارش شده است که جوانان باید زود ازدواج کنند؟ برای اینکه ذهنشان از مشغولیت پیرامون پدیدههایی که نمیشناسند و برایشان لذتبخش است، خلاص بشود و وارد آن بشوند و ببینند که خبری نیست، تا پس از آن بتوانند سراغ زندگیِ فکری و معنوی و عرفانی خودشان بروند. کار دین، کنترل شهوات رفتاری ما نیست، بلکه کنترل ذهن ماست!
برای رفع مشکل «پرش ذهنی» چهکار کنیم؟
اگر قدرت کنترل ذهن در انسان پدید بیاید، بزرگترین قدرتهای عالم، ایجاد خواهد شد و عشق هم پدید خواهد آمد. کسی که قدرت کنترل ذهن پیدا کرد، دیگر از چشم خدا نمیافتد، چون خیلی از گناهان مانند ریا و عُجب که در ذهن اتفاق میافتد نیز با کنترل ذهن برطرف خواهند شد.
امام زینالعابدین(ع) در دعای خود به درگاه خداوند عرضه میدارد: «و اجعَلنا مِنَ الَّذین اشتَغَلوا بالذِّکرِ عنِ الشَّهوات» (بحارالانوار/ ج91/ ص127) یعنی خدایا، کاری کن که من با ذکر تو از شهوات غافل بشوم. خود ذکر، لذت دارد و البته لذت ذکر هم خودش مراتب دارد و همینطور مراتبش بالاتر میرود و انسان مدام ذهنش پالایش میشود و پاکتر میشود.
ما میتوانیم از ذکر برای کنترل ذهن استفاده کرده و ذهن را پالایش کنیم. این پرندگیِ ذهن و اینکه ذهن هرلحظه به اینطرف و آنطرف میپرد، این بدترین حالت برای یک انسان است. این حالت «پرش ذهنی» را میتوانیم با کمک ذکر، برطرف کنیم.
وبگردیهای از سرِ بیکاری و کنجکاوی، کنترل ذهن انسان را نابود میکند
در زمانۀ ما با اینهمه ابزار اینترنتی، با این شبکهها، با این امکاناتی که موبایل در اختیار ما قرار داده است، زندگیها نوعاً یکجوری شده که بدترین وضعیت برای کنترل ذهن است!
کنجکاوی کردن برای یک عالم و اندیشمندی که سالها، عمرش را گذاشته و میخواهد یک مادهای را کشف کند، یا میخواهد یک اختراعی بکند، خوب است! اما کنجکاوی کردن برای یک آدم بیکار که هرزگی میکند تا ببیند در صفحات اینترنت چه چیزی توجهش را جلب میکند، سمّ است! اینکه ممکن است دچار نگاه حرام بشود، فرع ماجراست، اصلش این است که او کنترل فکر دیگر نخواهد داشت، حتی اگر همهاش صحنههای حلال هم ببیند، باز کنترل فکرش را از دست میدهد.
وبگردی از سرِ بیکاری و هرزگی، یا ولگردی در شبکههای مجازی، توهین به انسانیت است! مثلاً طرف میگوید: «در فلان گروه عضو بشویم چون چیزهای جالب زیادی به ما نشان میدهد!» این توهین به انسان است، کسی که در آن فضای مجازی، مدام مطالبی را برای تماشای شما میگذارد، انگار دارد میگوید: «میخواهم علف جلویت بگذارم و شخصیت تو را مثل برّهها بار بیاورم!» چیزهای جالب در دنیا زیاد هست ولی مگر ما برّه هستیم که بدون اینکه بدانیم چیست، آن را استفاده کنیم و ذهن خود را به آن مشغول کنیم؟ از این زاویه به موضوع نگاه کنیم: «اگر من عمرم را به چیزهایی بگذرانم که دیگران مرا به آن مشغول کردهاند، دیگر از ذهن و انسانیتِ من چه چیزی باقی میماند؟»
این ابزار و امکانات (اینترنت و فضای مجازی) را میتوان هم بهعنوان بهترین ابزار برای ارتباطات مفید قرار داد و برای ذکر و موعظه و رشد و هدایت استفاده کرد و هم میتوان مورد استفادههای نادرست و ناشایست قرار داد و بهعنوان ابزار کنجکاوی بیجا از آن استفاده کرد که این نوع کنجکاوی خودش یک نوع بیماری و ضعف ذهنی است.
(الف4-ن2)
جلسه بعد>>
خیلی عالی بود ازاستادپناهیان متشکرم