۹۹/۱۱/۰۱ چاپ ایمیل و پی دی اف
عدم رشد سیاسی مردم؛ علت اصلی مظلومیت فاطمه(س) (2)

اگر گمان کنیم بدون «اصلاح سیاسی جامعه» می‌شود به معنویت رسید، در اشتباهیم/ هدف انبیا تزکیۀ مردم است اما تا موانع سیاسی برطرف نشود عموم مردم به این هدف نمی‌رسند/ هرچه دین‌گریزی در جوامع دیده می‌شود، اولاً مقصّرش سیاسیون و مدیریت‌های خرد و کلان هستند/ اگر ولایت و امامت یک مسئلۀ سیاسی نبود، درِ خانۀ فاطمه(س) آتش نمی‌گرفت / هدف این نیست که در معنویت، بُعد سیاسی را پررنگ کنیم؛ اما واقعیت این است که مسائل سیاسی هستند که مانع معنویت‌اند

شناسنامه:

  • زمان: 99/10/27
  • مکان: نجف اشرف
  • موضوع: عدم رشد سیاسی مردم؛ علت اصلی مظلومیت فاطمه(س)
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان در ایام فاطمیه دوم، در برنامه زنده تلویزیونی که از نجف اشرف پخش می‌شود، دربارۀ عدم رشد سیاسی جامعه که علت اصلی مظلومیت و غربت فاطمه(س) است به گفتگو می‌پردازد. در ادامه، بخش‌هایی از جلسه دوم این گفتگو را می‌خوانید:

مجری: در جلسۀ قبل دربارۀ علت غربت حضرت‌زهرا(س) بحث شد و اینکه از ابتدا علت مخالفت با پیامبر(ص) در واقع سیاسی بود و در جامعۀ آن روز قبل از بعثت پیامبر(ص) به نوعی معنویت و اخلاق سکولار وجود داشت، اما بعد از رحلت پیامبر(ص) جامعه به دوران جاهلیت عقب‌گرد می‌کند یعنی دوباره به اخلاق و معنویت سکولار برمی‌گردد و همین موضوع باعث می‌شود که حضرت زهرا(س) تنها و غریب بماند. لطفاً علت اینکه شما موضوع سیاسی را در این بحث پررنگ‌تر می‌بینید توضیح بفرمایید.

هدف انبیا تقرب و تزکیۀ مردم است؛ اما تا موانع سیاسی برطرف نشود، عموم مردم نمی‌توانند به خدا برسند

شاید بعضی‌ها از مطالبی که در جلسه قبل بیان شد، به اشتباه این‌طور برداشت کنند که ما سیاست را هدف نهایی انبیا می‌دانیم! تردیدی نیست که هدف نهایی انبیا رساندن بندگان خدا به اوج عبودیت و تقرّب و تزکیه است، ولی معمولاً در جوامع بشری، سیاسیون در این راه مانع ایجاد می‌کنند؛ این یک واقعیت بسیار برجسته است. تا موانع سیاسی را از سر راه برنداریم نمی‌توانیم برای عموم جامعه، زمینه را فراهم کنیم که به سوی خدا بروند.

البته در شرایط بد سیاسی هم عده‌ای از نخبگان معنوی هستند که می‌توانند علی‌رغم شرایط بد زندگی، خودشان را به خدا برسانند؛ اینها جزو «السَّابِقُونَ السَّابِقُون‏» (واقعه،10) هستند، خواصی هستند که با یک ندا حرکت می‌کنند و به مقصد می‌رسند. اما عموم جامعه به هیچ وجه تا مشکلات سیاسی حل نشود نمی‌توانند به خدا برسند. هدف قیام حضرت زهرا(س) نهایتاً تقرّب بود ولی عملاً علیه موانع سیاسی بود. کارکرد ولایت در درجۀ اول این است که موانع سیاسی را برطرف بکند. درگیری‌های پیامبر اکرم(ص) هم برای این بود که موانع سیاسی را برطرف بکند.

اگر مدیریت و فضای سیاسی اصلاح شود، اکثر دین‌گریزی‌ها برطرف خواهد شد / هرچه دین‌گریزی در جوامع دیده می‌شود، اولاً مقصّرش سیاسیون و مدیریت‌های خرد و کلان هستند  

یک کمی ملموس‌تر صحبت کنیم؛ همین امروز هر مقدار دین‌گریزی در جامعۀ ما یا حتی در جامعۀ جهانی دیده می‌شود، در درجۀ اول مقصّرش مسائل سیاسی، اشخاص سیاسی و مدیریت‌های خرد و کلان جوامع بشری هستند. اگر مدیریت در جامعۀ‌مان اصلاح بشود و فضای سیاسی جامعه سالم بشود که از آن مدیریت‌های خوب در بیاید، اگر خدمت به مردم به خوبی انجام بگیرد، بنده تصور می‌کنم نود درصد دین‌گریزی‌ها برطرف خواهد شد و زمینۀ همواری برای همان عبودیتی که رسالت انبیاست پدید می‌آید. ما باید این را جدی بگیریم. در این‌باره هم یک مثال عرض می‌کنم هم یک آیۀ قرآن را شاهد می‌آورم تا عمق این مطلب معلوم بشود.

مثالش این است که وقتی می‌گوییم «تا اوضاع اجتماعی و معیشتی زندگی مردم بهتر نشود مردم به دین رو نمی‌آورند» نباید این‌طور تصور کنیم که اگر مردم یک حقوق بخور و نمیر کارمندی و فوقش حقوق استاد دانشگاهی بگیرند دیگر وضع‌شان خوب است و بعد دیگر ما انتظار داریم که این مردم به سوی خدا حرکت کنند؛ یا اگر چهار تا کاسبی راه افتاد و دست مردم به دهان‌شان رسید و توانستند برای رفع نیازهای‌شان جیب پر پولی داشته باشند، دیگر هدف انبیاء در بهبود زندگی مردم فراهم شده است؛ ابداً این‌طور نیست.

الآن بخشی از جامعۀ ما زندگی‌شان خوب است و بخشی هم زندگی‌شان متوسط است. اما این سطح از خوب‌بودن هیچ‌وقت نمی‌تواند برای جامعه خوشبختی بیاورند، چون کسی که کارمند است طبیعتاً نگران است که یک‌وقت کارش را از دست ندهد و معمولاً اجباری سرکار می‌رود، آن کسی که کاسبی می‌کند هم معمولاً در یک رقابت با دیگر کاسب‌ها قرار دارد. این وضعیت اصلاً مطلوب نیست؛ منظور ما این است که فضای اقتصادی و معیشتی جامعه باید کاملاً متحوّل بشود. آن چیزی که حضرت زهرا(س) می‌فرمودند و آن چیزی که در قرآن آمده، این است که مردم معیشت‌شان تضمین شده باشد و فقط به خاطر خلّاقیت سرکار بروند.

ما می‌گوییم زندگی باید خوب بشود تا سراغ بندگی برویم، ولی منظورمان از زندگی خوب، این زندگی‌های نسبتاً خوبی که در اطراف خودمان می‌بینیم، نیست. آن زندگیِ خوبی که در قرآن آمده است و حضرت زهرا(س) دنبالش بود و در خطبۀ خودشان برای مردم می‌خواند، یک زندگی دیگری است که ما منتظر ظهور هستیم تا تحقق پیدا بکند و جامعۀ ما هم کم‌کم به سمت آن حرکت می‌کند، آن زندگی دیگر، این است که می‌فرماید: از آسمان و زمین برکت می‌بارد... «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ» (اعراف/ 96) پس مانع عبودیت -که رسالت نهایی انبیاء است- چیست؟ مانعش دقیقاً مسائل سیاسی است. مسائل سیاسی یا مدیریت‌های غلط برای جامعه، زندگی غلطی را برای مردم ترسیم می‌کند که در این زندگی غلط اگر رفاه نسبی هم رخ بدهد، باز بستر عبودیت فراهم نمی‌شود و باز بستر معرفت عالی فراهم نمی‌شود. این یک نکته.

منظور از «جهاد کبیر» در آیۀ قرآن چیست؟

نکتۀ دیگر در باب اهمیت این موضوع، آیه‌ای از قرآن است که به‌عنوان شاهد می‌آوریم. در قرآن کریم تعبیری داریم به نام «جهاد کبیر»؛ این جهاد کبیر از جهاد اکبر بالاتر است. جهاد کبیر یعنی جهاد بزرگ ولی جهاد اکبر نسبت به جهاد اصغر، بیان شده است که منظور از آن «خودسازی و مبارزه با هوای نفس» است. پس باید توجه کنیم و ببینیم منظور از «جهاد کبیر» که خداوند متعال می‌فرماید چیست؟

خداوند خطاب به پیامبر خود می‌فرماید: «فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیرا» (فرقان،52)؛ از کافران اطاعت نکن و با آنان جهاد کن؛ جهادی بزرگ. این آیه در مکه نازل شده است لذا در اینجا جهاد با شمشیر منظور نیست. کافران چه گفته بودند که رسول خدا(ص) باید در مکه، بدون اسلحه با آنها مبارزۀ بزرگ انجام بدهد؟ آیا کافران گفته بودند که مثل جوان‌های هرزه در مکه هرزگی کن؟ این اصلاً گفتن ندارد، رسول خدا قبل از این هم جوان پاک نمونۀ مکه بود. آیا گفته بودند که دست از بعثت بردار؟ پیغمبر(ص) که دست‌بردار نیست. آیا گفتند بت‌های ما را بپرست یا به بت‌های ما اعتراض نکن؟ این‌طور حرف‌ها اصلاً قابل ذکر نبود، جهاد کبیر هم نمی‌خواست، با یک جهاد صغیر هم می‌شود با آنها مواجه شد.

آنها یک حرف سیاسی خیلی خاص زده بودند. بنا بر آیۀ قبل، آنها گفته بودند که تو پیامبر هستی، درست! ولی برای قریش پیامبر باش، بگو خدا برای طائف، برای مدینه و برای هر قومی یک پیامبر بفرستد تا ما تحت فرمان یک مدیریت نرویم، این نحوه مدیریت شدن برای‌مان سخت است! می‌فرماید: «وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی‏ کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیرا» (فرقان،51)

در قرآن یکبار «جهاد کبیر» آمده؛ آن‌هم در مقابل یک موضع سیاسی/ کافران مکه دنبال «واگذار نکردن قدرت به پیامبر» بودند

در واقع آنها دنبال از دست ندادن قدرت‌های قومیِ منطقه‌ای بودند و دنبال واگذار نکردن قدرت به ولیّ خدا بودند. پس بحث سیاسی بود؛ در قرآن یکبار جهاد کبیر آمده است آن‌هم در مقابل یک موضع به اصطلاح «مصلحت‌اندیشانۀ سیاسی» که می‌خواستند از ولایت فرار کنند و ولایت‌گریزی داشته باشند.

جهاد کبیر رسول‌خدا(ص) با مواضع سیاسی است و جهاد کبیر فاطمۀ زهرا(س) با مدیریت جامعه است که در این راه، گریه می‌کنند، مجروح می‌شوند و به شهادت می‌رسند. پس مسئلۀ سیاسی، مانع تحقق آن هدف عبودیت است. نباید بگوییم که حالا انبیاء الهی یک هدفی داشتند به نام «عبودیت» و در کنارش به مسئلۀ سیاسی هم می‌پرداختند. نخیر؛ در مسیر تحقق همان هدف عالی که عبودیت، اخلاق و معنویت است، سیاسیون مانع‌ هستند لذا مسئلۀ سیاست مطرح می‌شود.

هنوز در جامعۀ ما نقش مدیریت و سیاست در تحقق معنویت در جامعه زیاد روشن نیست

بنده تصور می‌کنم هنوز در جامعۀ ما حتی در مدرسه‌ها و دانشگاه‌های ما نقش مدیریت جامعه و نحوۀ مدیریت، نقش سیاست در تحقق معنویت در جامعه زیاد روشن نیست. به همین دلیل خیلی وقت‌ها مردم در رأی دادن اصلاً انتظار ندارند کسی که به او رأی می‌دهند آدم خیلی باتقوایی باشد. مثلاً ممکن است در انتخابات ببینند طرف یک کمی بی‌تقوایی هم می‌کند، اما می‌گویند «عیبی ندارد!» چون نمی‌دانند که این بی‌تقوایی خصوصاً در عرصۀ سیاست، سمّ مهلک است، این بالاتر از هر جنایت و هر رفتار بد دیگری است، بالاترین بی‌تقوایی ظلم به جامعه است، بالاترین ظلم به جامعه هم سخن ناصواب گفتن در عرصۀ سیاسی است.

من بعید می‌دانم در جامعۀ ما الآن جا افتاده باشد که کوچک‌ترین بی‌تقوایی سیاسیون در سخن‌گفتن، بالاترین بی‌تقوایی است. اگر این جا افتاد، آن‌وقت ما می‌فهمیم چرا پیغمبر اکرم(ص) در خطبه‌های نماز جمعه یک توصیه به تقوا را هر دفعه تکرار می‌کردند و آن این بود: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً» (احزاب،70)؛ تقوا پیشه کنید و درست حرف بزنید. چون یک حرف نادرست وضع سیاسی جامعه را به‌هم می‌ریزد؛ مخصوصاً توسط سیاسیون.

اگر فکر کنیم بدون اصلاح سیاسی جامعه، می‌شود به معنویت رسید، واقعاً در اشتباهیم

یکی از سیاسیون مدینه یک حرفی زد؛ گفت وقتی ما به مدینه برگردیم به نام مهاجرین و انصار دوقطبی ایجاد می‌کنیم و مهاجرین را بیرون می‌کنیم. «لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَةِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ» (سوره منافقون/ 8)؛ تنها مرتبه‌ای که رسول‌خدا(ص) با امّت خودش قهر کرد، همان‌جا بود، ایشان تقریباً بیست و چهار ساعت با مردم سخن نگفت. گفتند یا رسول الله(ص) چرا از دست ما غضبناک شدید؟ فرمودند مگر ندیدید این فرد چه گفت؟! وقتی این اتفاق افتاد، رسول‌خدا(ص) در مسیر یکی از نبردها بودند، آن زمانی که وقت استراحت لشکر بود، ایشان دستور حرکت دادند.

سورۀ منافقون که هر جمعه در نماز جمعه قرائت می‌کنیم، دربارۀ فردی که این سخن ناصواب سیاسی را گفت، نازل شد. این منافق را همۀ مذاهب اسلامی می‌شناسند و می‌دانند موضوع داستانش سر یک سخن سیاسی است. پس ما واقعاً دنبال این نیستیم که بُعد سیاسی را پررنگ کنیم، بلکه این سیاست است که مانع معنویت است.

با این فضای سیاسی موجود، معنویت خیلی از مذهبی‌ها پایین می‌آید، آن کسی که شغل دارد یک‌طور درگیر مسائل می‌شود، آن کسی که شغل ندارد هزار تا گرفتاری بیشتر دارد. اینها چه‌طوری دین‌شان را اداره کنند؟ چه‌طوری فراغت پیدا کنند؟ اصلاً به آن فضای امتحانات سطح بالا نمی‌رسند. البته خدا لطف دارد، چه‌بسا خداوند متعال گناهان جوامعی را که سیاسیون‌شان بد هستند، سهل بگیرد و بگوید این بنده خدا تقصیری ندارد... لذا ما الآن نمی‌توانیم به گنهکارهای‌مان زیاد بد نگاه بکنیم برای اینکه فضای مناسب ندارند. شاید آن فرد گنهکار، شرایط روحی‌اش آن‌قدر اقتضا نمی‌کرده که از این موانع عبور کند.

حتی ما مدعی‌ها و مذهبی‌ها هم همین‌طور هستیم؛ یعنی موانع زیادی سرِ راه داریم. مثلاً در موضوع مواسات، یک فرد مذهبی می‌بیند که اگر اموالش را با برادر دینی خودش به مواسات بگذارد، پشتوانه‌ای ندارد و پس‌فردا فقیر می‌شود و هیچ‌کسی به او توجه نمی‌کند. خب الآن نباید این کار را بکند. اما تا وقتی هم که این کار را نکند رشد معنوی لازم را پیدا نمی‌کند. فضا باید به گونه‌ای مناسب مدیریت بشود -و این یعنی بحث سیاسی، چون بحث سیاسی یعنی نحوۀ مدیریت جامعه- تا آن هدف تحقق پیدا بکند. اگر ما فکر کنیم که بدون اصلاح سیاسی جامعه و برداشتن موانع سیاسی می‌شود به معنویت و عمق عرفان و بصیرت رسید، واقعاً در خطا خواهیم بود. به این دلیل است که سر راه تحقق آن اهداف عالی معنوی، سیاست پررنگ می‌شود.

هم بزرگ‌ترین موانع، سیاسی هستند و هم بزرگ‌ترین اقدامات برای رسیدن به هدف انبیاء سیاسی هستند

یک نکته هم اضافه کنم، آن هم اینکه بهترین عرصۀ کسب معنویت و تقوا و فداکاری در راه خدا، عرصۀ درگیری‌های اجتماعی است؛ نه اینکه بروی در خانه‌ات بنشینی و فقط نماز بخوانی. آن آبرویی که حضرت زهرا(س) برای حضرت علی(ع) خرج کرد، کدام یک از خواص در کدام یک از مقاطع تاریخی حاضرند این‌طوری برای دین آبرو خرج کنند؟ وقتی دنبال فدک خودش رفت، به حضرت زهرای مرضیه(س) گفتند یا فاطمه به بیت‌المال مسلمین چه‌کار داری؟ بیا ما خودمان باغ شخصی داریم به تو بدهیم. شاید حضرت به خاطر این وضعیت آرزوی مرگ کرد.

 او به خاطر بحث در و دیوار و صدمه‌های جسمی آرزوی مرگ نمی‌کند. تقاضای او از خدا این است که در راه خدا فداکاری بکند. این‌طوری آبرویش را برای فدک گذاشت که بودجۀ جبهۀ انقلابی بود؛ همه می‌دانستند او فدک را برای خودش نمی‌خواهد بردارد، اگر برای خودش می‌خواست باید یک فرش کامل در اتاقش پهن می‌شد، نیمی از اتاق امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمۀ زهرا(س) همیشه خاکی و خالی از فرش بود. حضرت زهرا(ع) در عرصه‌ای آبروی خودش را گذاشت که بدترین سخنان را شنید.

در این شکی نیست که هدف رسالت انبیاء عبودیت و تقرّب الهی است، بله چیزی جز این وجود ندارد. ولی هم بزرگ‌ترین موانع، سیاسی هستند و هم بزرگ‌ترین اقدامات برای رسیدن به این هدف، سیاسی هستند. در اقداماتِ سیاسی است که شما آبرو خرج می‌کنید، در اقدامات سیاسی است که جهاد کبیر لازم می‌آید، در اقدامات سیاسی است که در مذهبی‌ترین شهر مثل مکه، آن همه دشمنی با رسول‌خدا(ص) می‌شود که اسوۀ اخلاق و معنویت است.

اگر مسئلۀ امامت و ولایت، سیاسی نبود، درِ خانۀ امیرالمؤمنین(ع) آتش نمی‌گرفت/ امام یعنی رئیس جامعه

مجری: اشاره فرمودید که عدم رشد سیاسی مردم در جامعۀ آن زمان باعث شد که حضرت زهرا(س) تنها و غریب بشوند. این در حالی است که بارها گفته شده که به علت نپذیرفتن ولایت امیرمؤمنان علی بن ابیطالب(ع) توسط جامعه آن مصائب و غربت برای حضرت زهرا(ع) رخ داد. چه ارتباطی بین این دو وجود دارد؟

اجازه می‌خواهم ابتدا یک مقدمه را عرض بکنم. بعضی‌ها یک مقدار از به‌کار بردن کلمۀ سیاست، مصائب سیاسی یا مشکلات سیاسی، در اینگونه امور تاریخی واهمه دارند. ما باید اول از این واهمه عبور کنیم. یک عده‌ای مسئلۀ امامت و ولایت را غیرسیاسی ترویج می‌کنند؛ یعنی می‌گویند شما باید اعتقاد داشته باشید که امیرالمؤمنین علی(ع) امام است. آیا علی(ع) حکومت هم می‌خواهد بکند؟ می‌گویند نه دیگر؛ به آن چه‌کار داریم؟

من می‌خواهم صریحاً عرض بکنم اگر مسئلۀ امامت و ولایت امیرالمؤمنین(علیه آلاف التحیة والثناء) یک مسئلۀ سیاسی نبود و صرفاً یک مسئلۀ اعتقادی بود که «شما اعتقاد داشته باشید ایشان امام است» در تاریخ اسلام هیچ مشکلی پیش نمی‌آمد و همه مرید امیرالمؤمنین(ع) باقی می‌ماندند، درِ خانۀ ایشان هم آتش نمی‌گرفت، اصلاً به ایشان جسارت نمی‌کردند، حضرت زهرا(س) هم در اوج عزّت و احترام زندگی می‌کردند. ولی مسئلۀ امامت و ولایت یک مسئلۀ سیاسی است. ما بد آموزش می‌دهیم که «شما صرفاً معتقد باش که ایشان امام است» درحالی‌که امام یعنی رئیس جامعه.

مسئلۀ ولایت و امامت یک مسئلۀ صد درصد سیاسی است و سیاست را ارتقاء می‌دهد

دربارۀ رسول‌خدا(ص) هم گاهی از اوقات این اشتباه را انجام می‌دهیم و صرفاً نگاه اعتقادی داریم؛ کمااینکه بنی‌العباس که قرن‌ها حکومت کردند، می‌گفتند رسول‌خدا(ص) صرفاً پیام آورده است، دیگر به ادارۀ زندگی ما چه‌کار دارد؟ یعنی نبوت را تک‌بعدی دیدند و مسئله را اعتقادی کردند؛ به این معنا که ایشان آدم خوبی بوده و وحی آورده است و دیگر تمام؛ ولی ما جانشینیان خدا برای ادارۀ زمین هستیم! بنی‌العباس پانصد سال این را ترویج کردند. درحالی‌که مسئلۀ امامت و ولایت یک مسئلۀ صد درصد سیاسی است و سیاست را ارتقاء می‌دهد و می‌گوید کسی مانند امام معصوم با این‌همه معرفت، باید ادارۀ جامعه را به عهده بگیرد.

وقتی نگاه ما نسبت به ولایت یک نگاه صرفاً اعتقادی باشد، تصور می‌کنیم به خاطر مخالفت با این عقیده بود که آمدند درِ خانۀ حضرت زهرا(س) را آتش زدند. آخر برای چه بیایند آتش بزنند؟! اگر شما بگویی که «من به دنیای شما کاری ندارم، قدرت دست هر کسی افتاد من کاری ندارم فقط شما معتقد باش که من برتر هستم» او دیگر نمی‌آید درِ خانۀ شما را آتش بزند! می‌گوید تو چقدر آدم خوبی هستی! اتفاقاً درِ خانۀ شما را گلباران می‌کنند و همیشه می‌آیند از شما به عنوان معلم استفاده می‌کنند کمااینکه استفاده هم می‌کردند؛ چون امیرالمؤمنین علی(ع) سعی می‌کرد جامعه را کمک بکند.

دشمنان با اخلاق پیغمبر مشکل نداشتند، بلکه با فرماندهی و قدرت سیاسی او مشکل داشتند

قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَرسَلنا مِن رَسولٍ إِلّا لِیُطاعَ بِإِذنِ اللَّهِ» (نساء،64)؛ ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر اینکه او باید اطاعت بشود، او فرمانده است. یازده مرتبه در قرآن آمده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ» (شعراء)؛ در واقع این شعار پیامبران بود که «از خدا پرهیز کنید و مرا اطاعت کنید» اطاعت مال مدیر و فرمانده است. علّت آن دشمنی‌ها همین بود. کفار با فرماندهی پیامبر مخالفت می‌کردند. از قول کفار هم در قرآن آمده است که مشکل آنها «اطاعت از پیغمبر بود» نه با پیام پیغمبر، نه با خدای پیغمبر، نه با اخلاق پیامبر و شخصیت او، با هیچ‌کدام مشکل نداشتند.

در دوران درگیری مشرکین مکه با پیامبر، دیدند که ابوجهل دارد با پیغمبر مصافحه می‌کند یعنی پیغمبر را بغل گرفت و بوسید، گفتند چطور شد؟! گفت: از بس انسان خوبی است دوستش دارم. گفتند خب ایمان می‌آوری؟ گفت نه؛ نمی‌توانم به سرپرستی او ایمان بیاورم! من تحت فرماندهی او نمی‌روم ولی می‌دانم که او آدم خوبی است. همان روز اول هم که به ابوجهل گفتند «او می‌گوید من پیامبر هستم» ابوجهل گفت «محمد که دروغ نمی‌گوید! وقتی می‌گوید من پیامبر هستم یعنی پیامبر است، چون او اصلاً دروغگو نیست!» دشمنان با اخلاق پیغمبر مشکل ندارند، بلکه با فرماندهی او و با گرفتن قدرت سیاسی جامعه توسط او مشکل دارند. لذا بحث ولایت اولاً یک بحث سیاسی است. اگر بحث سیاسی نبود، اصلاً کسی با آن مخالفت نمی‌کرد.

ظاهراً روز مبعث را روز اخلاق اعلام کرده‌اند، شاید به خاطر روایت «إنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» باشد که البته سندش مخدوش است. به فرض صحت این روایت هم می‌توان گفت که اخلاق، هدف غایی پیامبر است و پیامبر در نهایت، مکارم اخلاقی را ارتقاء می‌دهد، اما از چه راهی؟ از طریق به‌دست گرفتن قدرت و اصلاح عرصۀ قدرت و سیاست. در این صورت، هم اخلاق‌مان درست می‌شود هم تقرّب به خدا حاصل می‌شود.

پس اگر ما به رسالت انبیاء توجه کنیم اخلاق‌ و معنویت ما درست می‌شود؛ اما بعثت، آغاز درگیری با قدرتمندانی است که نمی‌خواهند قدرت را از دست بدهند و الّا با اخلاقی بودن پیغمبر که قبل از بعثت هم مشکل نداشتند. حتی یک نفر هم پیغمبر را به خاطر اخلاقش مسخره نکرد، به او می‌گفتند تو امین ما هستی. قبایل به او قسم می‌خوردند. پس وقتی گفته می‌شود علّت مصائب امیرالمؤمنین علی(ع) و فاطمه(ع)، مخالفت مردم با ولایت است، یعنی ولایت یک مسئلۀ سیاسی است. اگر ولایت صرفاً اعتقادی بود، آنها حاضر بودند این اعتقاد را داشته باشند مشروط بر اینکه شما به سیاست و قدرت کاری نداشته باشید و بگذارید آنها هم مناسبات خودشان را داشته باشند.

عدم رشد سیاسی مردم موجب می‌شود ضرورت ولایت مطلقۀ امام علی(ع) را درک نکنند

نکتۀ بعدی اینکه چرا مردم ولایت علی بن ابی‌طالب(ع) را نپذیرفتند؟ به دلیل اینکه رشد سیاسی نداشتند. قبول است که به دلیل ولایت‌گریزی یا ولایت‌ستیزی با امیرالمؤمنین(ع) مخالفت کردند اما به چه دلیل باید با ولایت امیرالمؤمنین(ع) مخالفت بکنند؟ کسی که فضائل او را منکر نبود، کسی که آن زمان منکر فضائلی که امیرالمؤمنین(علیه آلاف التحیة والثناء) را در اوج قرار می‌دهد نبود، بعدها معاویه جعل حدیث علیه امیرالمؤمنین(ع) را باب کرد؛ ولی آن زمان همه شاهد بودند که رسول‌خدا(ص) چقدر علی(ع) را تأیید کردند و مردم هم تفاوت ایشان را با دیگران درک می‌کردند.

پس چرا با ولایت او مخالفت کردند؟ به دلایل سیاسی، به دلیل عدم فهم بالای سیاسی، عدم برخورداری از شعور بالای سیاسی، یعنی مردم بینش سیاسی لازم را نداشتند. پس ولایت‌گریزی مردم موجب آن مصائب شد. مردم برای ولایت‌گریزی چه دلیلی دارند جز عدم رشد سیاسی؟ عدم رشد سیاسی موجب می‌شود مردم ضرورت ولایت مطلقۀ علی بن ابی‌طالب(ع) را درک نکنند و بگویند: تفاوت زیادی بین علی(ع) با دیگران در حکومت نیست؛ یا فاطمۀ زهرا! چرا شما اینقدر ناله می‌زنی؟!

از نظر شیوۀ حکمرانی تنها ساختاری که می‌تواند جامعه را سالم پیش ببرد شیوۀ ولایی است

عدم رشد سیاسی موجب می‌شود که مردم -در آن زمان و در زمان‌های دیگر- نمی‌فهمند از نظر شیوۀ حکمرانی تنها ساختاری که می‌تواند جامعه را سالم پیش ببرد شیوۀ ولایی است. در نظام و ساختار ولایی مردم عالی‌ترین سطح مشارکت و مشارکت حقیقی دارند، در اینجاست که مردم بدون اجبار به سوی حق خواهند رفت، در اینجاست که جلوی فریب دادن مردم گرفته می‌شود، در اینجاست که جلوی زورگویی به مردم گرفته می‌شود. حضرت امام می‌فرمودند ولایت فقیه ضدّ دیکتاتوری است. شما همین الآن نگاه کنید کسانی که روحیۀ دیکتاتوری دارند و یک جاهایی روحیۀ دیکتاتوری آنها بیرون می‌زند با ولایت فقیه مشکل دارند. خودشان دیکتاتوری رسانه‌ای دارند، با انواع و اقسام رفتارها دیکتاتوری و تصلّب و خودرأیی دارند، هر انگ و برچسب ناروایی را به مخالف خودشان می‌زنند؛ خودشان روحیۀ دیکتاتوری دارند آن‌وقت از دموکراسی و آزادی‌خواهی دم می‌زنند؛ واقعاً مضحک است. اگر مردم رشد سیاسی پیدا می‌کردند می‌فهمیدند جز طریق ولایت مردم را به سعادت نمی‌رساند.

همین الآن هم دشمنان اسلام مانع ظهور نیستند؛ چون هیچ‌وقت نگفتند که وقتی دشمنان اسلام نابود بشوند امام‌زمان(عج) می‌آید، مانع اصلی‌اش عدم رشد خودمان است. تشریف‌فرمایی حضرت ولی‌عصر(عج) منوط به نابودی دشمنان نیست، بلکه منوط به رشد ما است و الا خودِ حضرت، دشمنان را در نهایت نابود خواهند کرد. منتظران باید خودشان را آماده بکنند؛ آمادگی ما یعنی آمادگی سیاسی، نه اینکه نماز را بهتر بخوانی. بهتر خواندن نماز هم مقدمۀ رشد سیاسی است، رشد سیاسی هم باز نماز تو را بهتر خواهد کرد.

اکثر مردم نبوّت رسول خدا(ص) را منهای ولایت او می‌پذیرفتند

مردم با پیامبر(ص) هم به عنوان یک شخصیت برجستۀ معنوی برخورد کردند؛ شخصاً به او احترام گذاشتند؛ اکثراً ولایتش را درک نکردند. در غدیر خم فرمود: «مَن کنتُ مَولاهُ فهذا علیٌ مَولاه»؛ هرکسی من را به ولایت قبول دارد و من مولای او هستم علی مولای اوست. یک معنای این حرف این است، اگر شما علی را به ولایت نپذیرفتید در واقع مرا به ولایت نپذیرفتید. خب اگر مردم رسول خدا را به ولایت نپذیرفته بودند، چرا پس او در صدر جامعه بود؟ خیلی‌ها به دلایل دیگری احترام می‌گذاشتند، مثل بعضی‌ها که گفتند ما زمان امام خمینی هم ولایت فقیه را قبول نداشتیم، ایشان شخصیت برجستۀ سیاسی بود به خاطر احترام و نفوذش بین مردم حرفش را گوش می‌کردیم. همین نوع نگاه در زمان رسول‎ خدا(ص) هم بود، می‌گفتند یا رسول الله! ما ولایت شما را قبول نداریم. مثلاً رسول خدا یک فرمانی می‌دادند، برخی می‌گفتند آیا این فرمان امر خداست یا امر شماست؟ اگر امر خداست چشم، اما اگر امر شماست حرف داریم. چیزی به نام ولایت رسول ‌خدا(ص) را نمی‌فهمیدند؛ یعنی وحی و نبوّت را قبول داشتند ولی نبوّت را منهای ولایت می‌پذیرفتند. احترام به شخص پیغمبر می‌گذاشتند، ولی بقیه‌اش را نمی‌پذیرفتند.

برای اینکه علی(ع) در جامعه قدرت نگیرد حاضر شدند احترام پیامبر(ص) را هم زیر پا بگذارند

یک مثال عجیب بزنم. آمدند گفتند یا رسول الله می‌خواهیم از شما به خاطر امر نبوّت تشکر کنیم شما خیلی زحمت کشیدی... رسول خدا فرمودند اجازه بدهید خدا شیوۀ تشکر کردن شما را بگوید، آیه نازل شد «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى»(شوری،23)؛ بگو من از شما اجری نمی‌خواهم جز اینکه بچه‌های من را دوست داشته باشید. همان‌ها که آمده بودند تشکر کنند از جلسه بلند شدند رفتند، یکی‌ از آنها به دیگری گفت، نعوذبالله زبانم لال، دروغ گفت، این وحی نبود، این حرف خودش بود. آیه بعد آمد که ای پیامبر بگو ما شنیدیم شما چه گفتید، پیامبر دروغ نگفت. آن زمان اهل‌بیت پیامبر را همه می‌شناختند که علی است و فاطمه و حسنین(علیهم آلاف التحیة والثناء) ولی تا بحث به آنها و ثبات جایگاه خانوادۀ پیامبر یعنی «ذَوی الْقُرْبَى» می‌کشد اینها همان احترام ظاهری را هم به پیغمبر(ص) نمی‌گذارند و بی‌احترامی می‌کنند. البته این تحلیل من نیست، این تعبیر خودِ رسول‌ خدا(ص) در خطبۀ غدیر است که می‌فرماید شما به خاطر علی به من بی‌احترامی کردید! یعنی برای اینکه علی در جامعه قدرت نگیرد حاضر شدید احترام من را هم زیر پا بگذارید.

درک ضرورت ولایت برای ساختار سیاسی جامعه یک امر عقلانی است نه صرفاً اعتقادی

همان‌طور که گفتیم، عدم رشد سیاسی جامعه، موجب مصائب فاطمیه شد، و همین عدم رشد سیاسی جامعه است که موجب می‌شود ضرورت ولایت فهمیده نشود. در زمان ما هم برخی از سیاسیون به خاطر عدم رشد سیاسی و فهم سیاسی، ولایت‌گریز هستند به‌حدی که آقای سیدحسن نصرالله سال‌ها قبل در سخنرانی خودشان فرمودند در ایران ولایت فقیه آن‌قدر که باید و شاید اطاعت نمی‌شود.

ما این مسئله را صرفاً اعتقادی و ایدئولوژیک نمی‌دانیم، این مسئله را ناشی از فقدان فهم سیاسی می‌دانیم. اگر بتوانیم ولایت فقیه را خوب توضیح بدهیم، معلوم می‌شود درک ضرورت ولایت برای ساختار سیاسی جامعه یک امر عقلانی است و راه دیگری وجود ندارد اصلاً لازم نیست شما به دین و خدا و قیامت هم معتقد باشید؛ کمااینکه امروز درستی سخن علامۀ طباطبایی روشن شده که می‌فرمود «دموکراسی از دیکتاتوری بدتر است» کمااینکه می‌بینید سخن مرحوم شاه آبادی محقق شده است که می‌فرمود دموکراسی غربی و نظام لیبرالی یک نظام وحشی و درنده است و می‌بینید که با نام دموکراسی چه وحشی‌گری‌هایی بر سر مردم جهان آوردند.

حقیقت عزای حضرت زهرا(س) جز سیاست نیست

مجری: اگر ما قیام حضرت زهرا(س) و اتفاقات دوران ایشان و غربت حضرت را در جنبه‌های سیاسی می‌بینیم، الان عزاداری‌های ما باید چطور باشد که با جنبۀ سیاسی فاطمیه همخوانی داشته باشد؟

ما می‌گوییم جنبه‌های سیاسی عزای حضرت زهرا(س)، جنبه‌های سیاسی مظلومیت حضرت زهرا(س)، ولی تعبیر دقیق‌تر این است که بگوییم حقیقت عزای حضرت زهرا(س) جز سیاست نیست. یعنی این‌طوری نیست که مظلومیت حضرت زهرا(س)، هم جنبۀ سیاسی دارد هم جنبه‌های غیرسیاسی دارد. اصلاً به خاطر مسائل سیاسی این اتفاق افتاد؛ اگر این مسئله جدای از مسائل سیاسی بود اصلاً هیچ‌کدام از اینها اتفاق‌ها نمی‌افتاد. یعنی به دلیل مسائل سیاسی بود که حضرت را غریب قرار دادند.

پس جنبه‌های سیاسی عزاداری یعنی حقیقت عزاداری و حقیقت مصیبت. باید مصیبت را برای جامعه درست تبیین بکنیم. درست بگوییم که قصه چه بوده است؟ مگر ما نمی‌خواهیم مصیبت‌ها را بگوییم و مظلومیت را زنده نگه داریم؟ خب آن را درست بگوییم. اگر درست بگوییم، سیاسی‌بودن اتفاق می‌افتد.

شاعران آئینی در کنار جنبه‌های عاطفی و معنوی، به جنبه‌های سیاسی روضه‌ها هم بپردازند

نکتۀ بعدی این است که بعضی‌ها تصور می‌کنند اگر به جنبه‌های سیاسی بپردازند، سوز و هیجان و اشک و احساس خوش معنوی در عزاداری‌ها کاسته می‌شود. اتفاقاً این‌طور نیست. من بارها امتحان کردم؛ حتی افراد هوشمند جامعه می‌گفتند از این روضه‌های سیاسی بیشتر استقبال می‌کنند و اشک می‌ریزند. بنده این را در فرهیختگان ارجمند دانشگاهی که خیلی با شیوه‌های رایج عزاداری هم همراهی نمی‌کنند، دیده‌‌ام.

اگر به جنبه‌هاسی سیاسی غربت حضرت زهرا(س) بپردازیم، سنگ هم گریه می‌کند. از شاعران آئینی تقاضا می‌کنم به این موضوعات بیشتر بپردازند و در کنار جنبه‌های عاطفی و معنوی، مسائل سیاسی را اضافه کنند ببینید چه غوغایی می‌شود! فاطمه(س) فریاد زد و مردم سکوت کردند، فاطمه(س) درِ خانه‌ها را زد و مردم سکوت کردند؛ فدک فاطمه(س) را گرفتند، فاطمه(س) زمین خورد و مردم سکوت کردند؛ فاطمه(س) بین در و دیوار فریاد زد و مردم سکوت کردند؛ ایشان گریه کرد و مردم سکوت؛ ایشان مخفیانه به خاک سپرده شد و مردم سکوت؛ بچه‌های او آرام گریه می‌کردند و مردم سکوت... ببینید از یک منظر سیاسی شروع می‌شود می‌رسد به این منظر عاطفی. اهل ادب می‌دانند که اینها را چه‌طوری توضیح بدهند. تا این حرف‌ها وارد نوحه‌ها و روضه‌خوانی‌های نشود جا نمی‌افتد. با سخنرانی اینها جا نخواهد افتاد. اگر من صد مرتبه هم سخنرانی کنم ولی روضه‌خوان صرفاً به جنبه‌های عاطفی بپردازد، انگار این مادر بدون وجود هیچ مسئلۀ سیاسی یک دفعه یک دشمنی پیدا کرد و این دشمنان او را زدند، درحالی‌که این‌طور نیست.

این غربت سیاسی حضرت زهرا(س) و علی(ع) باید در روضه‌ها ذکر بشود. مثلاً بگوییم: یا علی! آن‌وقتی که شما همراه فاطمه(ع) درِ خانه‌ها را می‌زدید، آنها می‌آمدند دم در و بعد در را می‌بستند و تو برمی‌گشتی، هنگام برگشتن که نگاهت را پایین می‌انداختی، کائنات آن لحظه را چه‌طوری تحمل می‌کردند؟ آن لحظه‌ای که به فاطمۀ تو جواب نمی‌دادند و فاطمۀ زهرا(س) سرش را پایین می‌انداخت از درِ خانه‌ها برمی‌گشت، آن لحظه را تو چگونه تحمّل می‌کردی؟

ابعاد سیاسی روضه‌های فاطمیه خیلی غریب است و باید بیشتر به آن توجه بشود

اگر ما به ابعاد سیاسی فاطمیه بپردازیم، کسی نمی‌تواند این مصیبت‌ها را تحمل کند. نباید زود برویم سراغ بعضی از مسائلی که می‌خواهد آن نقطه‌های نهایی ضرب و جرح را نشان بدهد. واقعاً این ابعاد سیاسی، سنگین هستند. حتی می‌توان خیلی از بحث‌های اختلافی را آدم مطرح نکند. حضرت زهرای اطهر(س) در مدینه گریه می‌کرد یا نه؟ مردم مدینه چه کردند؟ چرا بی‌توجه بودند؟ ما اصلاً خودمان را داریم برای همین بی‌توجهی می‌کُشیم. مذاهب مختلف دربارۀ این مطلب اتفاق نظر داشتند. ابعاد سیاسی روضه‌های فاطمیه یا حقیقت روضۀ فاطمیه خیلی غریب است، باید به این حقیقت بیشتر توجه کرد.

امیرالمؤمنین علی(ع) صریحاً دربارۀ خودشان می‌فرمودند که من اول مظلوم هستم، خودشان تعبیر می‌کردند «مَا زِلْتُ مَظْلُوما» (امالی شیخ طوسی/ص726)؛ من همیشه مظلوم بودم. باید این مظلومیت را تشریح کرد. وقتی فاطمۀ زهرا(س) را در آن بحران سیاسی که در مدینه ایجاد شد، اینگونه مظلوم قرار دادند طبیعی است کار به کربلا می‌رسد. من به آن چندنفری که دشمنی خودشان را آشکار کردند اصلاً کاری ندارم؛ می‌خواهم ببینم چرا بقیه سکوت کردند؟

من از مردم می‌خواهم بروند مطالعه کنند کِی حضرت زهرا(س) فرمود «یا علی! کاش مرده بودم و این لحظه را نمی‌دیدم» نه آن زمانی بود که محسن‌اش را از دست داد، نه آن زمانی بود که فدکش را گرفتند، نه آن زمانی بود که علی(ع) را خانه‌نشین کردند، هیچ‌کدام از اینها نبود. وقتی که آن فرد گفت یا فاطمه(ع) اگر مردم بگویند فدک را به تو پس بدهم، پس می‌دهم. در چنین لحظه‌ای حضرت زهرا(س) به مردم رو کرد و فرمود «ای مردم! من دختر پیغمبر شما هستم. فدکم غصب شده، کمکم کنید، مگر شما با پیغمبر قرار نگذاشتید که اهل‌بیت او را یاری کنید؟» آنها سرهای‌شان را پایین انداخته بودند، یک نفر سر بلند نکرد و جواب نداد. آن‌وقت حضرت زهرا(ع) به خانه آمد و فرمود یا علی! من را خوار کردند. یعنی کاش این تقاضا را از آنها نمی‌کردم.

حضرت زهرا اهل جان‌دادن در راه خدا بود؛ این‌طوری نبود که به خاطر ضرب و جرح بگوید ای کاش مرده بودم... حضرت زهرا انتظار ندارد در مدینه منافق وجود نداشته باشد؛ وقتی می‌گوید «مردم» یعنی یک حرکت سیاسی می‌خواهد انجام بدهد. از آن به بعد بود که دیگر صدای نالۀ فاطمۀ زهرا(س) قطع نشد.

من امیدوارم که ما امام‌زمان(عج) را با فاطمیه از غربت دربیاوریم و حضرت به پشتیبانی این ملت‌های مسلمان ظهور کنند و همین مجاهدت‌های سرداران شهید را که به دفاع از حرم دخترش زینب کبری(س) قیام کردند، از ما بپذیرند و ما را در همین حد که شهدای‌مان را تنها نگذاشتیم قبول کنند و بیشتر از این هرچقدر رشد لازم است پس از ظهورِشان به ما هدیه بدهند.
(الف3/ن2)

نظرات

۰۸ بهمن ۹۹ ، ۱۰:۴۶ حدیث فاطمی

مطلب جامع وعالی بود وبسیاراستفاده کردم ودر انتشارآن همت خواهم کردخصوصا به مداحانی که میشناسم بازنشرخواهم داد

➖ فاطمه(س) نمی‌فرماید «ای نخبگان بد جامعه! چرا مردم را منحرف می‌کنید؟» بلکه می‌فرماید «ای مردم! شما چرا حرف‌های آنها را می‌پذیرید؟» یعنی خودِ مردم باید مراقب باشند تحت تأثیر حرف باطل قرار نگیرند.
👆بنده با این بخش از برداشت استاد که داخل کانال ها بوده مشکل دارم و چون جای کامنت نداشت و به این مطلب لینک زده بود اینجا نظرم رو میگم.
هرچند عبارت بالا تو این صفحه نبود و کلیت و روح مطالب این صفحه دقیقتر بیان شده ولی چندجایی مستقیما اشاره به عدم رشد سیاسی مردم علت غربت حضرت شده بود.
فکر میکنم عنوان صفحه باید میشد عدم رشد سیاسی خواص..
در پاسخ به این تعبیر استاد میتونم بگم که مگه خواص جبهه باطل میان بگن ای نخبگان خوب جامعه منحرف شوید یا مردم رو هدایت نکنید؟ اونها هم دارن به مردم میگن بیاین حرف ما رو باور کنید به فلان علت و دلیل و چرا حرف جبهه مقابل رو می‌پذیرید؟
اینکه میل مردم به کدوم سمت میره نتیجه تلاش و هزینه دو طرف جبهه حق و باطله که مدیریتش هم با خواص اونهاست. حالا به دلیل جزیره‌ای عمل کردن و همت کم جبهه حق و صرف یک توکل و دعایی که پشتوانه اخلاص و عقل و  تلاش و عمل نداره نباید هم انتظار داشت آگاهی مردم بالا بره. 
در طول تاریخ سراغ دارید مردم بدون جهت دهی خواص برای کاری بسیج بشن؟ مردم به خودی خود پشت امامان رو خالی کردن یا با هدایت نخبگان قومشون؟
نمیشه که تمام نواقص و معایب  رو مستقیم ارتباط بدیم به مردم که چرا نمی فهمن. ولی هزارجای دیگه برای دلداری دادنشون و اینکه تو سخت ترین شرایط طاقت بیارن بگیم فهیم ترین و مقاوم ترین مردم شما هستید.
نه خیر آقاجان. تنها روزی آحاد ملت به اون سطح از آگاهی و شعور میرسن که اول از همه خواص و نخبگان پشت امام زمان خودشون رو خالی نکنن و در مسیر بصیرت زایی و روشنگری چندهزاربرابر جبهه باطل زحمت بکشن. باید قدرتمند و مقتدرتر ظاهر بشن. باید خیلی خیلی قدرتمندتر و مقتدرانه تر عمل کنند.
مردم که از ازل تا ابد به دین ملوکهم هستند و لاغیر. به نظرم آخرین تقصیر رو مردم دارن.
اگر هدف خلقت انسان کاملی مثل حضرت زهرا و علی بوده و اگه هدف خلقت اونها و ما درنهایت تجلی ذات خداست بنابراین طی کردن مسیر انسان کامل شدن به عقل ناب و تفکر عمیق و دقیق نیاز داره که جز خواص کسی به خودش زحمت این مسیر رو نمیده. بیشترین بار مسؤلیت رو دوش اونهاست. اگه سنت الهی بر این بود که مردم بدون واسطه خودشون از حوادث عبرت بگیرن که چه نیازی به ولی و نخبه پروری و حکومت صالحان تشکیل دادن بود؟
از لوازم ظهور بالا رفتن آگاهی و عقل همه است ولی این مهم هرگز با طعنه زدن به مردم که خودتون بفهمید شدنی نیست. تربیت عقول و نفوس مردم زحمت میخواد و استادانی که خودشون این راه ها رو رفته باشن. یک دست هم صدا نداره. وگرنه بالاترین نخبگان که معصومان بودند کار رو به تنهایی تمام میکردن. مگر قدرتش رو نداشتن؟ چرا ولی نه سنت خدا بود و نه اذن داشتن.
تو بزنگاه هایی مثل ضایع شدن حق زهرا و ... اول از همه انتظار باید داشت که خواص که عقل و بصیرت بیشتری داشتند واکنش نشون میدادند نه مردمی که تو این وادی ها نیستند.
انشاءلله همین حرکتی که امثال استاد میکنن با حرکت خواص دیگه تجمیع بشه و چنان قوی بشه که مدیریت ذهن و جان و مال مردم رو از دست نامحرمان بگیره و شرایط برای نفس کشیدن در جامعه مهدوی محیا بشه.
ببخشید که طولانی شد. باعث افتخاره اشتباه میگم و می اندیشم اصلاح کنید.

پاسخ:
با سلام تشکر،
وقتی حضرت زهرا به مردم مدینه اعتراض می‌کنند، طبعاً خطاب اصلی متوجه خواص است. لیکن خواص معمولاً گسترۀ وسیع‌تری دارد از چیزی که تصور می‌شود. یعنی خواص مدینه فقط 3-4 نفر نبودند. بخش عمده‌ای از مهاجرین و انصار جزو خواص بودند. مقام معظم رهبری در برخی سخنرانی‌های خوب خواص را تعریف کرده‌اند. خواص لزوما افراد مشهور نیستند. هر کسی از مردم که در امور سیاسی صرفاً تابع دیگری نیست، بلکه خودش مستقلا فکر می‌کند و تصمیم می‌گیرد، جزو خواص هستند.
ضمن اینکه اینطور هم نیست که مردم مجبور باشند هر چه خواص باطل می‌گویند قبول کنند. وقتی مردم از خواص بد تبعیت می‌کنند، یعنی رشد سیاسی کافی ندارند.

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...