تاریخ بعثت و عصر ظهور - جلسه بیست و نهم(پایانی)
طرح خدا برای اینکه سختیهای دینداری برای ما آسان شود چیست؟ محبت به اهلبیت(ع) / عشق مردم به امامزمان(ع) عامل تأسیس و بقاء حکومت ایشان خواهد بود
شناسنامه:
- زمان: 1400/02/22
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عضر ظهور
- صوت: اینجا
- فیلم:
سختیهای مهم در راه دینداری: پذیرش حقانیت دین، اجرای دستورهای دین، دوری از ریا و عُجب
مجری: در جلسۀ گذشته دربارۀ مواسات صحبت کردید و گفتید کار سختی است، چهکار کنیم که مواسات برایمان آسان بشود؟
قبل از مواسات، سه تا موضوعِ سخت دیگر هم هست. اجازه بدهید من همۀ این سختیها را ذکر کنم، بعد بگوییم راه آسانشدن همۀ این سختیها چیست. اولاً پذیرش حقّانیت دین و اساساً پذیرش حق، سخت است. «الحقُّ مُرٌّ»؛ از یک زاویه که نگاه بکنی حق تلخ است. اگر پذیرش دین و پذیرش حقّانیت آن سخت نبود قریش به راحتی ایمان میآورد. این یک سختی که بعضیها از آن میگذرند، بعد از اینکه حق را پذیرفتند رعایت دستورهای دین برای بعضیها سخت است مثل دادن خمس و زکات، مراعاتکردن گناه و ثواب و اوامر الهی. نماز خواندن برای خیلیها سخت است. بعضیها این مرحله را هم که بگذرانند یک سختی دیگر برایشان پیش میآید. آن هم اینکه بتوانند مغرور نشوند و عُجب پیدا نکنند. این هم خیلی سخت است. ممکن است آدمها بتوانند ریا نکنند، ولی بعید است که مغرور نشوند. این هم سختیِ سوم در مسیر دینداری است. کسی که کارهای دینی را اجرا میکند و درست رعایت میکند در معرض عُجب قرار میگیرد.
بحث در مورد عُجب، فراوان است. اجازه بدهید از قول مرحوم شاهآبادی - استاد عرفان حضرت امام، که هر موقع امام از ایشان یاد میکردند میفرمودند روحی لهُ الفدا- نکتهای دربارۀ عُجب عرض کنم. ایشان اول مشکل جامعۀ اسلامی را غرور طرفداران حق میدانستند و میفرمودند غرور طرفداران حق، میدان را به دشمنان حق داده است. ایشان خیلی عبارات عجیبی دارند و میفرماید اول ما باید از غرور طرفداران حق بگذریم. ایشان در اینباره شرح مفصّلی در کتاب «شذرات المعارف» دارند.
وقتی خیلی آدم خوبی شدی و غرور نداشتی، نوبت سختی چهارم میشود یعنی «مواسات»
سختی اول، پذیرش اصل حقّانیت دین، سختی دوم رعایت دستورات دین و سختی سوم غرور نداشتن است. وقتی که خیلی آدم خوبی شدی و غرور نداشتی، نوبت سختی چهارم میشود یعنی مواسات. حالا باید خودت را با خاک یکسان ببینی و در خدمت دوستان مؤمنت قرار بگیری و به قول مرحوم ابوترابی آزاده، بگذارید مؤمنین پا بگذارند و از روی تو عبور کنند و به اهدافشان برسند و تو حذف بشوی و قدردانی نشوی.
در روایات هست که مؤمن کسی است که عیب برادر دینیاش را به خودش نسبت بدهد و بگوید تقصیر من بود، و حُسن خودش را به برادر دینیاش نسبت بدهد و بگوید او این کار خوب را کرد. (مَا بَالُ الْمَظْلُومِ لَا یَصِیرُ إِلَى الظَّالِمِ فَیَقُولُ: أَنَا الظَّالِمُ، حَتَّى یَصْطَلِحَا؛ خصال/ج1/ص183) ما نمیتوانیم در مورد مواسات زیاد صحبت کنیم چون کارمان سختتر میشود. در روایات آمده است که مُعلّی بن خنیس به حضرت امام صادق(ع) عرض کرد: آقا حقّ برادران دینی را برای ما بفرمایید «ما حَقُّ الْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ». امام(ص) فرمود: میترسم آن را ضایع کنید چون شما نمیتوانید اجرا کنید. «وَیْحَکَ یَا مُعَلَّى إِنِّی شَفِیقٌ عَلَیْکَ أَخْشَى أَنْ تُضَیِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَل»(خصال، شیخ صدوق/ج2/ص350)
مواسات سخت است، قبل از آن هم چند سختی دیگر وجود دارد. واقعاً چهطور میشود این سختیها را آسان کرد؟ گاهی وقتی که در مورد مسائلی مثل مواسات صحبت میکنیم در چهرۀ مخاطبان میبینیم که سختی آن را دارند احساس میکنند. اتفاقاً در روایت هم هست که عدّهای پیش امام صادق(ع) نشسته بودند و حضرت از مواسات حرف میزد و در چهرۀ افراد سختیاش دیده میشد، میگفتند سخت است، نمیتوانیم تحمل کنیم.
عشق به پیامبر(ص) و اهلبیتش(ع) این چهار سختی را آسان میکند
میدانید همۀ این سختیها را چه چیزی آسان میکند؟ حُسن و زیبایی و محبوبیت اولیاء خدا. عشق به پیامبر(ص) و اهلبیتش این چهار سختی را مثل آبخوردن آسان میکند به طوری که طرف حاضر است به خاطر امامش، از جان خودش، از آبروی خودش، از مال خودش و از همۀ هستی خودش برای همۀ مؤمنین بگذرد. آن محبت محبت اصیل است. اینقدر پیامبر(ص) دوستداشتنی است که ابوجهل هم که میخواهد پیامبر(ص) را به قتل برساند به مرور به این نقطه میرسد. آن اواسط کار، حتی گاهی اوقات با پیامبر(ص) مصافحه میکرد(ایشان را بغل میگرفت و میبوسید) میگفتند چرا اینکار را کردی؟ میگفت چون او واقعاً راستگو و دوستداشتنی است. ابوجهل هم میداند آن حضرت دوستداشتنی است. (أن رسول الله ص لقی أباجهل فصافحه أبوجهل فقیل له فی ذلک فقال و الله إنی لأعلم إنه صادق و لکنا متى کنا تبعاً لعبد مناف؛ مجمعالبیان/ ج4/ص455)
خداوند پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و امامزمان(ع) و همۀ اولیائش را خیلی دوست داشتنی آفرید، بعد میفرماید با اینهمه محبت آیا باز هم برای شما سخت است که اصل حق را بپذیرید؟ سخت است دینداری کنید؟ سخت است غرور پیدا نکنید؟ مواسات سخت است؟ واقعاً دیگر سخت نیست. چرا آیۀ قرآن میفرماید: بگو من جز محبت بچههایم چیزی از شما نمیخواهم؟ «قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» (شوری،23) آیا این تعارف است؟ این مبالغه است؟ این تبلیغات برای اهلبیت(ع) است؟ یا یک حقیقت است؟ ولایت اهلبیت(ع)، نظام دین است؛ نظام یعنی نخ تسبیح. این آسان میکند. من خواهش میکنم کتاب ریا و عُجب حضرت امام را در کتاب چهل حدیث بخوانید. عُجب پیدا نکردن طبق روایات محال است و امّا اگر محبت اهلبیت(ع) وسط باشد، آنوقت برعکس است؛ یعنی عُجب پیدا کردن محال است.
مثال بزنم؛ خیلی از شما به زیارت اربعین رفتهاید، نزدیک صد کیلومتر پیادهروی هست و خستگی دارد. اما هر کسی به کربلا میآید قیافه نمیگیرد. میگوید حسین(ع)! شرمندۀ تو هستم. آنجا هیچکس مغرور نیست. برای همین است که در راه، افراد برای هم میمیرند. هر کسی تا میخواهد مغرور بشود که در این راه، هر قدم من ثواب یک حج و یک عمره دارد، یاد قدمهای بچههای حسین(ع) میافتد که تازیانهخوران از این مسیر عبور کردند، آنوقت از خودش خجالت میکشد و عُجب و غرورش از بین میرود.
چون اولیاء خدا را دوست داریم، نمیتوانیم مظلومیتشان را تحمل کنیم
مظلومیّت اولیاء خدا این محبت را شعلهور کرده و ما را پاک کرده است. مظلومیّت پیغمبر(ص) هم همینطور است. پیامبر اکرم(ص) میخواهد مردم مدینه را اصلاح کند. چهطوری؟ مردم زخمهایی را که بدن مبارکاش در جنگ احد برداشت دیدند. پیامبر اکرم(ص) قبل از مظلومیت محبوبیت داشت و این محبوبیّت، مظلومیّت ایشان را شعلهور میکند. هر کس اینطور مظلوم باشد ما را آتش نمیزند. اگر مثلاً الآن به شما خبر بدهند در یک جایی سر یک مظلوم را از بدنش جدا کردند، نمیتوانید هزار و چهارصد سال برایش گریه کنید. چون اولیاء خدا در نزد ما محبوبیتِ ذاتی و فطری دارند، ما نمیتوانیم مظلومیتشان را تحمل کنیم.
ما بهواسطۀ مظلومیّت به آنها جذب نمیشویم. به کسانی که برای امام حسین(ع) گریه میکنند مژده میدهم ذات شما پاک و باطنتان نورانی است و الّا هیچکس نمیتواند یک عمر برای یک مظلوم گریه کند. بعد از یکیدو بار گریهات تمام میشود. فکر نکن به خاطر مظلومیّت داری برای او میسوزی. تو دنبال بهانه میگردی برای اینکه ابراز محبت کنی. مظلومیّت امام حسین(ع) آن محبت فطری را شعلهور میکند.
طرح خدا برای اینکه سختیهای دینداری برایمان آسان بشود چیست؟ محبت
طرح خدا برای اینکه افراد بتوانند سختیهای دین را آسان کنند چیست؟ محبت. در زمان رسول خدا(ص) این محبت کار میکرد. ثُمامه بن اُثال رئیس یکی از قبایل یمن، فردی بود که با پیامبر اکرم(ص) خیلی دشمنی میکرد یک روز تعدادی از نیروهای پیامبر(ص)، او را اسیر کردند و به مسجد آوردند و به یکی از ستونهای مسجد بستند. وقتی رسول خدا(ص) او را دید فرمود چطوری؟ گفت اسیر تو هستم؛ اگر من را بکُشی مرد بزرگی را کُشتهای، اگر از خانوادهام پول بگیری و آزادم کنی، پول فراوانی به دست میآوری و اگر من را آزاد کنی شکرگزار خواهم بود.
رسول خدا(ص) فرمود خدایا! من را بر او مسلط کن و خوش ندارم او را بکشم. سه روز رسول خدا(ص) از او این سؤال را میکردند. روز سوم رسول خدا(ص) فرمود دستش را باز کنید و آزادش کنید. ثمامه رفت غسل کرد و لباسهایش را هم شست و آمد پیش رسول خدا(ص) نشست و شهادتین را بر زبان جاری کرد و مسلمان شد و گفت یا رسول الله(ص)! الآن عزیزترین کس در عالم برای من شما هستی. «الْآن مَا أَصْبَحَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ وَجْهٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْ وَجْهِک» (تنبیه الخواطر، ورّام بن ابیفراس/ج2/ص283)
داستان محبت مردِ روغنفروش به پیامبر(ص)
امام صادق فرمود(ع): مردى بود که روغن زیتون مىفروخت و پیامبر اکرم (ص) را دوست مىداشت و هر وقت مىخواست دنبال کارى برود اول پیامبر را دیدار مىکرد و این رفتار از او شهرت یافته بود. هرگاه نزد رسول خدا(ص) مىآمد آن حضرت گردن مىکشید تا آن مرد او را ببیند. یک روز خدمت حضرت رسید و حضرت هم سر مبارکش را برای او بلند کرد و او به پیامبر نگاه کرد و رفت و طولى نکشید که برگشت. وقتی پیامبر دید که او چنین کرد با دست به وى اشاره کرد بیا و فرمود: بنشین. او در برابر پیامبر اکرم نشست و حضرت از او پرسید: امروز کارى کردى که پیش از آن نمىکردى، او در پاسخ عرض کرد: اى پیامبر خدا! یادت دل مرا فرا گرفته است، تا جایى که نتوانستم پى کارم بروم و نزد شما بازگشتم. پیامبر براى او دعا کرد و با خوشرویی با او سخن گفت.
پس از آن چند روز پیامبر(ص) او را ندید، جویای حال او شد. اصحاب عرض کردند: یا رسول اللَّه! ما هم چند روزى است که او را ندیدهایم. پیامبر به راه افتاد تا به بازار روغنفروشان رسیدند و دیدند که در دکان او کسى نیست. حضرت از همسایگانش حال او را پرسید. گفتند: یا رسول اللَّه! او از دنیا رفته است. وى نزد ما شخصى امین و درستکار بود جز آنکه یک خصلت بد داشت.. رسول خدا فرمود خداوند او را بهخاطر محبتاش به من، میبخشید. (کانَ رَجُلٌ یَبِیعُ الزَّیْتَ وَ کَانَ یُحِبُّ رَسُولَ اللَّهِ ص حُبّاً شَدِیداً کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ یَذْهَبَ فِی حَاجَتِهِ لَمْ یَمْضِ حَتَّى یَنْظُرَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص...؛ کافی/ج8/ص77)
آنهایی که تا آخر پای مبارزه با استکبار میمانند همانها عاشقهای اهلبیت(ع) هستند
عقل آدم را تسلیم میکند. امام آدم را عاشق میکند. خیلی حرف در این زمینهها هست، ولی من نمیخواهم چیزهایی که مردم همه بلد هستند بخوانم. رسول خدا میفرماید: «لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِه» (امالی، شیخ صدوق/ص334) مؤمن نیست مگر کسی که مرا بیشتر از خودش دوست داشته باشد، و بچههای من را بیشتر از بچههای خودش دوست داشته باشد و الّا مؤمن نیست. چرا؟ چون کسی که پیغمبر را عاشقانه دوست نداشته باشد نمیتواند سختیهایی را که گفتیم پشتسر بگذارد. خودش از ایمان بیرون میآید و میرود. محبت را شوخی نگیریم.
بعضیها خرده میگیرند که چرا اینقدر به محبت اهلبیت(ع) و زیارت و روضه میپردازید! میگویند: ما دنبال مبارزه با استکبار هستیم، این چه دینی است راه انداختهاید که همهاش محبت اهلبیت است؟! میگوییم: آنهایی که با استکبار مبارزه میکنند و پایش میایستند و تا آخر میمانند همانها عاشقهای اهلبیت(ع) هستند. سردار سلیمانی خودش را برای حضرت زهرا(س) کشت، برای حضرت زهرا(س) در شهر خودش بیت الاحزان درست کرد. میدانید شهدای دیگر هم برای اهلبیت(ع) عصمت و طهارت چقدر میسوختند. آنها ایستادند.
در اول انقلاب یک جریان انقلابی بود که روضهخوانها را میکشت؟ میگفتند وقتی اینها روضه میخوانند مردم گریه میکنند و تخلیه میشوند و دیگر انقلابی نمیشوند. اگر نمیتوانستند بکُشند، در حدّ کشت میزدند؟ امام بعداً دستور داد سران این جریان را اعدام کنند. الآن هم رگههایشان هستند. برایتان سؤال پیش نیامد چه شد این شهید حججی اینطوری گُل کرد؟ پدربزرگ شهید حججی یکی از این روضهخوانهای کتکخورده بود که دیگر نگذاشتند روضه بخواند. این روضه، این محبت اهلبیت(ع) خیلی ماجرا دارد و روایات در این زمینه فراوان است. امام باقر(ع) میفرماید: «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّین»(امالی، شیخ طوسی/ص296). محبت ما اهلبیت(ع) نظام دین است. نظام یعنی نخ تسبیح.
داستانی از محبت ابوذر به رسولخدا(ص): تا پیامبر(ص) از این آب گوارا ننوشد من هم نمیخورم...
از محبت ابوذر به پیامبر بگویم. در جریان جنگ تبوک چون شتر ابوذر لاغر و ضعیف بود از لشکریان عقب ماند، بعد از سه روز ناچار شد شتر را رها کند و پیاده خود را به لشکر اسلام رساند. وقتی از دور میآمد، رسول خدا فرمود ای کاش ابوذر باشد. وقتی ابوذر به لشکر رسید خیلی خسته و تشنه بود، پیامبر(ص) دستور داد به او آب بدهند اما ابوذر یک مشک آب هم همراهش بود. آقا رسول خدا(ص) فرمود خودت آب داشتی چرا نخوردی؟! «فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَبَا ذَرٍّ مَعَکَ مَاءٌ وَ عَطِشْت؟»
ابوذر گفت این آب از یک چشمهی بسیار گوارا است، آبش با همهجا فرق میکند، وقتی یک مقدار از آن چشیدم با خودم عهد بستم تا حبیبم رسول خدا(ص) از این آب گوارا ننوشد من هم نمیخورم: «لَا أَشْرَبُهُ حَتَّى یَشْرَبَهُ حَبِیبِی رَسُولُ اللَّه(ص)» (تفسیر قمی/ج1/ص294و295). آنوقت بعضیها میگویند حضرت اباالفضل(ع) وقتی وارد نهر آب شد، میخواست آب بخورد! هیچوقت حضرت اباالفضل(ع) در آب نخوردن تردید نکرد.
وقتی امامزمان(عج) ظهور کند همه غرق محبت او میشوند؛ این محبت عامل تأسیس و بقاء حکومت اسلامی است
بگذارید از همۀ این روایتها بگذرم، به محبت امامزمان ارواحنالهالفدا برسیم. مردم امامزمان(عج) را خیلی دوست میدارند و محبت حضرت خیلی زیاد است. از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است: «إذا نادى منادٍ من السماءِ أنَّ الحقَّ فی آلِ محمّدٍ، فَعِندَ ذلک یظهر المهدی على أفواهِ الناس و یَشرَبون حُبَّه، فلا یکونُ لَهُم ذکرٌ غیرَه» (التشریف بالمنن، سید بن طاووس/ص129) وقتی منادی از آسمان صدا میزند حق با آل پیامبر(ص) است، امام زمان(عج) ظهور میکند و برتری مییابد و نام او بر زبانها قرار میگیرد و همه غرق محبت او میشوند و دیگر حرفی از دیگران نیست.
این محبتِ مردم به امامزمان(ع) عامل تأسیس و بقاء حکومت اسلامی و عامل قدرت جامعۀ اسلامی است. نباید این محبت را شوخی بگیریم. همانطور که در اربعین به بازرسی کل کشور نیازی نیست، به قوۀ قضائیه هم نیازی نیست، به مجلس شورای اسلامی هم برای قانونگذاری و به خیلی از بروکراسیها و ... هم نیاز نیست، چون عشق، کار را به بهترین نحو و با بهترین نظم جلو میبرد.
رسول خدا(ص) میفرماید پس از من اهلبیتم(ع) مظلوم خواهند بود، این ظلم با قیام قائم آنها پایان مییابد، آن وقت سخن آنها اعتلا مییابد و امّت بر محبّت آنها جمع میشوند: «أَنَّ ذَلِکَ یَزُولُ إِذَا قَامَ قَائِمُهُمْ، وَ عَلَتْ کَلِمَتُهُمْ، وَ اجْتَمَعَتِ الْأُمَّةُ عَلَى مَحَبَّتِهِم» (امالی، شیخ طوسی/ص351)؛ ما الآن چقدر داریم از محبت حضرت صحبت میکنیم؟ ما در آغاز راه هستیم. ما هنوز شروع نکردهایم. فعلاً داریم با دعای ندبه آشنا میشویم.
به «امام» نیاز داریم تا همۀ نیروهای جامعه بهطور منسجم برای مصالح جمعی بشریت فعال بشود
یک جمله از آن کتابی که نامش را نبردیم بخوانم، این کتاب متن فوقالعاده حکیمانهای دارد. من از دوستان محقق تقاضا میکنم بررسی کنند که آیا میتوانند یک چنین بیاناتی را غیر از سخنان حضرت امام پیدا کنند؟ نویسنده در این کتاب میفرماید: «اگر یک جامعهای و امّتی بخواهد تمام نیروهای داخلیاش را در یک جهت بهسوی یک هدف در یک خط به راه بیفتد و بخواهد تمام نیروهای داخلیاش را علیه قدرتهای ضدّ اسلامی در خارج بسیج بکند، احتیاج دارد به یک نقطۀ قدرت متمرکز در متن جامعۀ اسلام؛ به یک نقطهای احتیاج دارد که تمام نیروهای داخلی به آن نقطه بپیوندد، همه از آنجا الهام بگیرند و همه از او حرف بشنوند و حرف گوش کنند و او تمام جوانب مصالح و مفاسد را بداند تا بتواند مثل یک دیدبان نیرومند قویدست و قویچشمی هر کسی را در جبهۀ جنگ به کار مخصوص خودش بگمارد.» این جملات مربوط به سالها قبل از دفاع مقدس است.
میفرماید: «لازم است یک رهبری، یک فرماندهی، یک قدرت متمرکزی در جامعۀ اسلامی وجود داشته باشد که این قدرت بداند از شما چه برمیآید، از من چه برمیآید، از انسانهای دیگر چه برمیآید؟ تا به هر کسی آن کاری را که برای او لازم است عمل بکند. در جامعه اگر بخواهد همۀ نیروها بهکار بیفتد، همه در یک جهت بهکار بیفتد، هیچکس از نیروها هرز نرود، همۀ نیروهای جامعه به صورت یک قدرت متراکمی به مصالح جمعی بشریت بهکار بیاید و جامعه بتواند مثل یک مشت واحد باشد در مقابل جناحها و صفهای قدرتهای متخاصم، اگر اینها را بخواهد داشته باشد احتیاج دارد به یک قدرت متمرکز، این جامعه به یکدلی احتیاج دارد، به یکقلبی احتیاج دارد.» بعد میفرماید «این چیست؟ ما اسم چنین موجودی را میگذاریم امام.»
بنده نظیر این جمله را در متون دیگر بزرگان خیلی کمتر دیدهام، جز در بیانات حضرت امام که میفرمودند راز اشک بر اباعبدالله الحسین(ع) قدرت اسلام و قدرت جامعۀ اسلامی است. هیچکس مثل امام حسین(ع) نمیتواند جامعۀ اسلامی را متحد بکند. (اصلًا حضرت سید الشهدا چه احتیاج به گریه دارد؟ ائمه اینقدر اصرار کردند به اینکه مجمع داشته باشید. گریه بکنید. [ندبه] بکنید. براى اینکه این حفظ مىکند کیان مذهب ما را... شما در کجا سراغ دارید که ملتى اینطور هماهنگ بشود؟ کى اینها را هماهنگ کرده؟ اینها را سیدالشهدا هماهنگ کرده است...کى مىتواند یک چنین اجتماعى درست کند؟ در کجاى عالم شما سراغ دارید که این مردم اینطور هماهنگ باشند؛ صحیفۀ امام/ج11/ص98و99)
(الف3/ن2)
سلام وقتتون بخیر
میخواستم اسم کتابی که در مبحث تاریخ بعثت و عصر ظهور مورد سوال برنامه بود رو بدونم.