بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست-۲
چرا در طول تاریخ هر وقت دین آمده، دعوا راه افتاده؟ چون دین قبل از بندگی خدا، به نفیِ بردگی غیرخدا دعوت میکند
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۱/۰۹/۱۶
- مکان: فاطمیۀ بزرگ تهران
- مناسبت: ایام فاطمیه
- صوت: اینجا
چرا همینکه رسولخدا(ص) مبعوث شد درگیری با ایشان شروع شد؟ آیا دین جنگ راه میاندازد؟
دین مانند سبک زندگی نیست که انسان به سهولت یک مُدل از آن را انتخاب کند یا به آسانی از کنار یک نوع از سبک زندگی عبور کند. دین مانند یک امر سلیقهای نیست. دین مانند دستورهای پزشکی هم نیست. دکتر اصرار ندارد شما داروهایی را که تجویز کرده است میل کنید، یک پزشک نهایتاً میگوید «من هرچه گفتم برای خودتان است، اگر شما داروها را میل نکنید به خودتان ضربه زدهاید و ممکن است بیماریِ شما شدت پیدا کند» یعنی هیچ اضطرار و هیچ اصراری در اینگونه امور وجود ندارد، معمولاً سر اینگونه امور، اختلافات اجتماعی جدی هم پدید نمیآید و جنگ و دعوایی هم نمیشود، اما وقتی دین میخواهد در یک جامعهای جاری بشود دعواهای خاص خودش را تولید میکند.
مردم چهل سال با رسولخدا(ص) زندگی میکردند، در آن چهل سال کاری با او نداشتند، حتی او را «امین» میدانستند، همه قبائل دربارهاش باهم اتفاق نظر داشتند که ایشان میتواند فراتر از همۀ قبائل نمایندگی کند. پیامبر از یکی از قبائل قریش بود ولی همه او را قبول داشتند، بههمین خاطر بهجای همۀ قبائل حجرالاسود را در دیوار کعبه نصب کرد. تا قبل از بعثت، کسی با حضرت محمّد(ص) مشکلی نداشت، اما همینکه به پیامبری مبعوث شد درگیری و جنگ با ایشان شروع شد. آیا دین جنگ راه میاندازد؟ وقتی أمیرالمؤمنین علی(ع) خواست دین را بهدرستی در جامعه اجرا بکند، سه جنگ و بعد هم مشکلات عدیدۀ دیگری پدید آمد. در جریان انقلاب اسلامی هم پس از پیروزی انقلاب، به ما جنگ را تحمیل کردند، چرا؟ چون این مملکت میخواهد اسلامی و دینی بشود. مگر چه اشکالی دارد یک کشور، دینی بشود؟
وقتی دین میآید دو گروه به مخالفت برمیخیزند؛ یکی به بردگی کِشَندگان مردم و یکی بردگان!
واقعاً نسبت جنگ با دین چیست؟ در این جلسه میخواهیم مقدمه را تغییر بدهیم و از یک زاویۀ دیگر به بحث «ضرورت بندگی خدا» بپردازیم. واقعیت این است که وقتی دین میآید درگیری ایجاد میکند. آیا وقتی یک پزشک، روش جدیدی برای درمان یک بیماری مثل سرطان پیدا میکند، دعوایی راه میافتد؟ آیا وقتی یک پزشک وارد یک شهری میشود که قبلاً پزشک نداشته است، دعوا راه میافتد؟ ممکن است مثلاً یک پزشک سنتی در آن شهر بهخاطر کساد شدن کاسبیاش چهارتا حرف هم بزند ولی دعوا و جنگ راه نمیافتد. جالب است که دین، از قبل هم این درگیریها را پیشبینی کرده است چون مفاهیمی مثل جهاد و شهادت دارد، یعنی خدا به بندگانش میگوید شما برای درگیری آمادگی داشته باشید.
واقعاً چرا دین اینگونه است؟ برای اینکه دین تغییری در جامعۀ بشری ایجاد میکند که هیچ عامل دیگری مثل دین نمیتواند آن تغییر را ایجاد کند. اینطور نیست که وقتی دین بیاید فقط به بندگی خدا دعوت کند، قبل از آن و بعد از آن، به نفی بردگی دیگران دعوت میکند. چرا جنگ میشود؟ چون دو گروه مخالف دین هستند؛ یکی به بردگی کِشَندگان مردم و یکی هم بردگان! بردگان میگویند «ما داشتیم آرام زندگیمان را میکردیم، یک لقمه نان بخور نمیر هم میرسید، بگذار بردگیمان را بکنیم!»
وقتی انسانها خدا را پیدا نکنند، هر قدرتی که دمِ دستشان بیاید بردهاش میشوند
«اریک فروم» که یک روانشناس خیلی مشهور و برجسته است میگوید: از نظر روانشناسی، مردم به بردگی بیشتر خو دارند تا به استقلال.
آیا ما حرف ایشان را تأیید میکنیم یا نه؟ ما حرف ایشان را اینطور تحلیل میکنیم و میگوییم: انسانها برای رسیدن به قدرت مطلق آفریده شدهاند، نه برای بردگی! از این جهت، میتوان گفت که ایشان اشتباه میگوید، اما لازمۀ رسیدن به قدرت مطلق، چسبیدن به قدرت مطلق خدا و بندگیِ او است. پس انسان ظرفیت اطاعت و بندۀ خدا شدن را دارد، اما وقتی انسانها خدا را پیدا نکنند، هر قدرتی که دم دستشان بیاید بردهاش میشوند لذا اریک فروم میگوید که «انسانها به بردگی بیشتر علاقه دارند» اما واقعاً اینطور نیست، هرکدام از انسانها دوست دارند برای خودشان خدا باشند، فرعون باشند، ادارهکنندۀ زمین و آسمان باشند. انسانها قدرت را خیلی دوست دارند، اما وقتی زورشان نمیرسد، به یک قدرت میچسبند تا امنیت پیدا کنند. به همین علت، وقتی کسی مثل اریک فروم از بیرون نگاه میکند میگوید که «انسانها به بردگی خو میکنند!» اما واقعش این است که وقتی انسانها خدا را پیدا نکنند، بردۀ غیرخدا میشود.
بردگی سطوح مختلفی دارد
اگر یک نفر وارد یک اداره، کارخانه، روستا و معدن پُر از کارگر بشود و فریاد بزند «چرا برای این و آن کار میکنید؟ چرا برای مزد کار میکنید؟ باید سهام کارخانه مال خودتان باشد، نباید کارگر کسی باشید...» اگر او بتواند با این فریادهای خودش، همه را تقویت کند، آیا دعوا راه نمیافتد؟ بینظمی ایجاد نمیشود؟ مردم به یک نظمی تن دادهاند. مخصوصاً در جوامع مدرن، بردگیهای بسیار پیچیدهای هست که ظاهر خیلی خوبی هم دارد، مثل خیلی از زندگیهای کارمندی و امثال آن. چون خیلی سخت است که شما هم کارمند باشید و هم استقلال خودتان را حفظ کنید.
شما اگر کاسب هم باشید اما یک نظام اقتصادیِ منحط را بپذیرید که موجب مستضعف شدن عدهای از مردم میشود و بگویید «آن مستضعف که راضی است، ما هم که داریم مستکبر میشویم راضی هستیم» این هم یک سطح از بردگی است. بردگی سطوح مختلف دارد.
قدرتها میخواهند با اِعمال تحریمها و تحمیل جنگها جامعۀ ما را بردۀ خود کنند
چرا دین که آمد، درگیری پیش میآید؟ چون وقتی ارباب دو تا شد، طبیعتاً دعوا ایجاد میشود؛ البته این دعوا بین اربابان زمینی رایج و «ربالعالمین» است. پیامبران الهی خودشان ارباب به معنای واقعی کلمه نمیشوند، آنها نمایندگان خدا هستند و مردم را بهسوی قدرت خدا دعوت میکنند. به قول علامۀ بزرگوار «شهید صدر» پیامبران نمیخواهند خدا را بهوسیلۀ بندگانش قدرتمند بکنند، بلکه انبیاء الهی درواقع میخواهند مردم را بهواسطۀ چسبیدن به قدرت لایزال الهی، قدرتمند بکنند.
در جامعۀ ما هنوز دین بهدرستی شناخته نشده است. مقام معظم رهبری هم فرمودند خیلی طول میکشد تا جامعه، اسلامی بشود. فعلاً نظام ما اسلامی شده است، در مرحلۀ بعد دولتمان باید اسلامی بشود، بعد از آن جامعه اسلامی میشود. وقتی جامعه اسلامی بشود آنوقت تازه مردم متوجه میشوند که اسلام چه انتظاری از آدمها دارد.
زندگیهای رایج ما باید چطور باشد تا زندگیِ بردهوارانه نباشد؟ مثلاً در عرصۀ اقتصادی، آن مقاومت اقتصادی که برای کل جامعه لازم است تا از هیچ قدرت اقتصادیِ دیگری آسیب نبیند، باید برای هر خانواده باشد. آنجا دیگر از نظر سیستم اقتصادی، بردهداری نیست و دستِ همه، به دهنشان میرسد. همه دستشان در جیب خودشان است، استقلال اقتصادی یک جلوه از برده نبودن است. اما وقتی که فرد و جامعه از نظر پولی، بهشدت وابسته باشد، یعنی نظام بردهداری وجود دارد. قدرتها میخواهند کلیت جامعۀ ما را برای خودشان تبدیل به برده کنند، بههمین خاطر، دنبال اعمال تحریمها و تحمیل جنگها علیه ما هستند.
اسلام دنبال این است که ما بردۀ کسی نباشیم
خدا میخواهد ما خیلیخیلی آزاده باشیم. پس چرا ما به اشتباه فکر میکنیم که دین دنبال درست کردن اخلاق و روحیات ما است، دنبال لطیف کردن قلب ما است، دنبال این است که ما از نظر معنوی انسان خداجویی بشویم؟ میدانید چرا دین دنبال اخلاق ما است؟ مثلاً امام صادق(ع) میفرماید: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَکُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ.» (کافی، ج2، ص320) چه زشت است برای یک مؤمن که تمایلی در وجودش باشد که موجب ذلت او بشود. نباید برای رسیدن به چیزی که دوست داری صدایت را برای این و آن نازک کنی؛ خدا چنین کسی را داغون میکند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَنْ تَزَوَّجَ امْرَأَةً لِمَالِهَا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ» (تهذیبالاحکام، شیخ طوسی، ج7، ص400) اگر یک آقا داماد به طمع ثروت خانوادۀ عروس، او را انتخاب کرده باشد نه بهخاطر خوبیهایش، خدا به او میفرماید: تو ذلیل شدی، من تو را فقیر میکنم... این همان نظام بردهداری است.
این حرف که میگویند «اسلام دنبال اخلاق است» یعنی اسلام دنبال این است که ما بردۀ کسی نباشیم. اسلام دارو و درمان برای بشر صادر کرده است که انسان به رشد برسد، مثل مربی ورزش که برنامۀ ورزشی میدهد تا ما تنومند بشویم و تن و بدن سالم داشته باشیم. حالا ممکن است بعضیها بگویند که «ما نمیخواهیم از این برنامه استفاده کنیم» اسلام میفرماید: اگر از این برنامه استفاده نکنید و کفر بورزید، درواقع شما علیه بشریت، لشگر میشوید و آنها را میزنید.
کسی که کافر شد، طاغوت او را به بردگی میکشد/ انسان کافر همیشه به نفع طاغوت کار میکند
اگر این موضوع واقعاً مهم است باید خدا در یک جای خیلی مهم قرآن این مطلب را گفته باشد. کجای قرآن گفته است که اگر کافر بشوی بردۀ قدرتها و طواغیت میشوی؟ اگر نمیخواهی بندۀ خدا بشوی، نشو. کسی به تو زور نمیگوید که بندۀ خدا بشوی، اما وقتی تو دین را نمیپذیری، اینطور نیست که فقط دین را نپذیرفته باشی، اگر بندگی خدا را نمیپذیری چرا بردگیِ غیرخدا را میپذیری؟ چرا جاسوس میشوی؟ چرا خائن میشوی؟ چرا قاتل میشوی و مردم را میکشی؟
این مطلب در کجای قرآن نوشته شده است که هرکسی کافر بشود، برده میشود؟ برای همین است خدا با کفار اینقدر در میافتد، کافر شدن فقط نپذیرفتن فکرِ دینی نیست. همه باید این مطلب را در قرآن دیده و شنیده باشند، در کجای قرآن آمده است که کافر یعنی برده؟ در آیةالکرسی! دیدید چقدر تأکید میکنند که همه این آیه را بخوانید، وقتی به مسافرت میروید بخوانید، موقع خواب بخوانید، وقتی بلند میشوید بخوانید، بعد از نماز بخوانید. چرا ما باید اینقدر آیةالکرسی را بخوانیم، آیا شما در قرآن آیهای پرثوابتر از آیةالکرسی سراغ دارید؟ این سه آیه که با عنوان آیةالکرسی شناخته میشود، باعظمتترین آیات قرآن است. در آیۀ سوم میفرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره،256)
طغیانگرها سوار کافران میشوند و آنها را از نور به ظلمت میبرند
وقتی کسی کافر شد، نمیتواند فقط برای خودش کافر باشد چون طاغوت سرپرست او میشود و آن طغیانگر، کافر را به بردگی میکشد و کافر همیشه به نفع طاغوت کار میکند.
میفرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» طغیانگرها سوار کافران میشوند و آنها را از نور به ظلمت میبرند. خودِ آن کافرِ بدبخت، این راه را نمیرود، وقتی طاغوت سوارش شد از او سواری میگیرد، آن را چه کار کنیم؟ برای همین است که در طول تاریخ، هروقت دین آمده است، جنگ راه افتاده است. درواقع دین جنگ راه نمیاندازد بلکه آن کافران که بردۀ طاغوت شدهاند، وحشی و جنایتکار میشوند و علیه دین میجنگند.
چون انبیا میخواهند انسانها را از بردگی طاغوت آزاد کنند لذا بین انبیا و طاغوت دعوا میشود
چرا جنگهای رسولخدا(ص) پیش آمد؟ چرا میخواستند رسولخدا(ص) را بکُشند؟ نگویید چون آنها آدمهای بیشعوری بودند. آدمهای بیشعور که همیشه قاتل نمیشوند، هر آدم بیشعوری که پیغمبر نمیکشد. حکومت اسلامی هم میخواهد انسانها را از بردگی طاغوت آزاد کند. مولوی میگوید: «کیست مولا؟ آنکه آزادت کند؛ بند رقّیت ز پایَت بر کَند/ چون به آزادی نبوت هادی است؛ مؤمنان را ز انبیا آزادی است» مؤمنان آزادیشان را از انبیاء پیدا میکنند. چون انبیاء میخواهند انسانها را از بردگی طاغوت آزاد کنند لذا بین انبیاء و طاغوت دعوا میشود.
ایمان یعنی چه؟ ایمان یعنی اینکه تو به قدرت خدا و اینکه این قدرت از تو حمایت میکند ایمان بیاوری. پایۀ ایمان، اول ایمان به قدرت خدا و بعد هم ایمان به رحمت خداوند است. چون خدایی که زور نداشته باشد برای ما کاری بکند، مهربان بودنش فایدهای ندارد. باید به قدرت خدا معتقد بشویم، بههمین خاطر، در نماز مدام میگوییم «الله اکبر». خدا یک قدرت پوشالی به این و آن داده است، اما خودش قویتر، بزرگتر و باعظمتتر است، پس دیگران را کنار بگذار. دعوا چطور راه میافتد؟ خدا میفرماید: من قدرت دارم، قدرتهای پوشالی را کنار بزنید، برای آنها کار نکنید! وقتی تو به آن قدرتها «نه» میگویی آنها میآیند با تو بجنگند. آن ایمانی که ما را از قدرتهای زورگو آزاد نکند، ایمان نیست، آن خدایی که ما را آزاد نکند، خدا نیست.
اگر به خدا ایمان داشته باشی از بردگی قدرتها بیرون میآیی و این یک حرکت سیاسی است
چرا دین جنگ راه میاندازد؟ چون دین میفرماید بردۀ کسی نشو، بندۀ خدا بشو. این قسمت دین که میگوید «بردۀ دیگران نشو» سیاسی است، پس آن قسمت هم که میگوید «بنده خدا بشو» سیاسی است. «بندۀ خدا بشو» کجایش سیاسی است؟ آنجایی که به اخلاص میرسد، مخلصانه نماز بخوان و الا من قبول نمیکنم، اخلاص یعنی «بقیه را کنار بزن» و کنار زدن بقیه، یک امر سیاسی است.
چطور یک بحث اعتقادی خودبهخود سیاسی میشود؟ وقتی شما به خدا ایمان داشته باشید از بردگیِ قدرتها بیرون میآیید و این یک حرکت سیاسی است. آنهایی که به خدا ایمان پیدا نمیکنند، بردۀ طاغوت میشوند و این هم یک اتفاق سیاسی است. بعد طواغیت هم ساکت نمینشینند بلکه وسط میآیند و جنگ راه میاندازند، این هم یک اتفاق سیاسی دیگر است. بعد شما باید از آزادیِ خودتان دفاع کنید، این هم اتفاق سیاسی بعدی است. لعنت بر کسی که دین و عالم دینی را غیرسیاسی اعلام و تبلیغ میکند. اینها کسانی هستند که آنچه خدا نازل کرده را کتمان میکنند. یکی از گروههایی که خدا در قرآن به شدت توبیخ میکند و به آنها وعدۀ عذاب الیم میدهد کسانی هستند که آیات الهی را پنهان میکنند: «الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّه» (بقره،157).
هرجا آزادیخواهی باشد جنگ راه میافتد/ چون پیامبر میخواست مردم را آزاد کند، علیه ایشان جنگ راه افتاد
دین به ما میگوید مستقل باش، بردۀ کسی نباش «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل،36) طاغوت میگوید: باید بردۀ من باشید و نباید از بردگی من اجتناب کنید. ما هم در مقابلش گفتیم: نه، ما بردۀ تو نمیشویم. لذا طاغوت با ما دشمن شد و خواست ما را بزند و ما هم در مقابلش ایستادیم. چرا ما در مقابل آمریکا ایستادهایم؟ چون دین ما میگوید «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» آمریکا هم طاغوت است، لازم نیست آیۀ قرآن بفرماید که آمریکا طاغوت است! عقل انسان میفهمد که آمریکا دارد طغیان میکند.
بعضی از جوانهای ما بد برداشت میکنند و میگویند «اسلام چه دینی است که پیغمبرش اینهمه جنگ راه انداخت؟» چون پیغمبر میخواست مردم را آزاد کند لذا طبیعی بود که جنگ راه بیفتد. اصلاً هرجا آزادیخواهی باشد جنگ راه میافتد. این بحثها اسلامی نیست، یکمقدار تاریخ بخوانید کفایت میکند. أمیرالمؤمنین(ع) در نامۀ سی و یکم نهجالبلاغه به جوانش مینویسد حرفهای من را گوش بده چون من تاریخ را خوب خواندم؛ نمیفرماید چون من با وحی، به خدا متصل هستم، یعنی دین از دل تجربۀ تاریخی بیرون میآید. قرآن بارها و بارها میفرماید: سرنوشت قومهایی گذشته را ببینید که طواغیت را پسندیدند و پذیرفتند.
چرا در طول تاریخ اکثراً قدرتهای فاسد و طواغیت حاکم بودهاند/ هرکس کافر شد، استعداد بردگی طاغوت را دارد
کسانی که کافر میشوند بردههای طاغوت میشوند؛ حالا اگر اینها در بین مؤمنین باشند و کفر خود را پنهان کنند اسمشان منافق است. اگر کسی کافر شد و گفت «من به سمت طاغوت نمیروم» اسلام به او میگوید بنشین زندگیات را بکن، ما با تو کاری نداریم. ولی چنین کسی همیشه بالقوه استعداد دارد که بردگی طاغوت را بکند و برای بقیه مثل زامبی بشود. بعد از برقراری حکومت امامزمان(عج) دیگر جنگ نمیشود چون امامزمان(عج) همۀ قدرتهای طاغوتی را از بین میبرد لذا کسی باقی نمیماند که کافران و منافقان برای آنها بردگی و جاسوسی کنند.
چرا در تاریخ میبینیم که وقتی دین آمده، جنگ اتفاق افتاده است؟ دین میخواهد مردم قدرتمند، آزاد و آزاده باشند اما چون قدرتها این را نمیپسندند، لذا جنگ و درگیری پیش میآید. نهتنها قدرتها نمیپسندند، بلکه خیلی از مردم هم، همت آزاد شدن و آزادگی را ندارند و به بردگی خو کردهاند. این مشکلی است که موجب میشود خیلی از ملتها اصلاً قیام نکنند.
در طول تاریخ حیات بشر، اکثراً قدرتهای فاسد حاکم بودند برای اینکه به قول «اریک فروم» اکثر آدمها به بردگی خو میکنند. البته باید این حالِ بردگی را برای بندگی خدا مصرف میکردند و نسبت به کسانی که میخواهند آنها را به بردگی بکشند قدرتمند میشدند، اما حرف پیامبران را گوش نکردند و مخالف پیامبران شدند. در همین فتنهای که اخیراً بعضیها در کشورمان ایجاد کردند، لیدرهای آنها، غربگراترین و شیفتهترین افراد به سبکزندگی و فرهنگ غرب هستند. اینها قدرت غرب را حقیقی میدانند و بردگی برای آن را پذیرفتهاند.
کسی که به کفر نزدیک شد اخلاق بردهها را میگیرد/ برخی از خلقیات بردگان طاغوت، بر اساس آیاتی از سورۀ قلم
بگذارید آیاتی از سورۀ قلم را به شما هدیه کنم تا علت تنها ماندن فاطمۀ زهرا(س) را بهتر ببینید. نامردها صدای دختر پیغمبر(ص) را شنیدند ولی جواب ندادند، چون کسانی که به کفر نزدیک میشوند خلقیات بردهها را میگیرند.
کجای قرآن نوشته است کافرها برده هستند؟ آنجا که میفرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» (بقره،256). کسی که طاغوت، ولیّ او بشود، او درواقع بردۀ طاغوت شده است. میدانید اینها چه اخلاقهای بدی پیدا میکنند؟ خداوند در آیات 8 تا 14 سورۀ قلم برخی از اخلاق بردگان طاغوت را اینگونه بیان میفرماید: «فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ* وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ* وَلَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ* هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ * مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ* عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ * أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَبَنِینَ» در آیۀ هشتم میفرماید «فَلَا تُطِعِ الْمُکَذِّبِینَ» یعنی از مکذّبین اطاعت نکن و حرف آنها را گوش نده؛ تکذیبکنندگان، اسم دیگر کافران است.
اگر با کافرها سازش کنید باید بردگیِ آنها را قبول کنید، آنوقت اخلاق بردهها را پیدا میکنید
آیۀ نهم میفرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» تکذیبکنندگان دوست دارند تو با آنها سازش بکنی، آنها هم میخواهند با تو سازش بکنند. بعضی وقتها بعد از تکبیر، میگوییم «مرگ بر سازشکار» أمیرالمؤمنین(ع) هم به تعبیری همین را بیان میفرمود. یکی از کسانی که أمیرالمؤمنین(ع) در قنوت نمازش آنها را لعن میکرد ابوموسی اشعری بود «أَنَّهُ قَنَتَ فِی الصُّبْحِ فَلَعَنَ مُعَاوِیَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ أَبَامُوسَى وَ أَبَا الْأَعْوَرِ وَ أَصْحَابَهُمْ» (امالی، شیخ طوسی، ص725).
رسولخدا(ص) میفرماید: «فِرْقَةٌ مُدَهْدَهَةٌ عَلَى مِلَّةِ السَّامِرِیِّ لَا یَقُولُونَ لا مِساسَ لَکِنَّهُمْ یَقُولُونَ لَا قِتَالَ إِمَامُهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ قَیْسٍ الْأَشْعَرِی» (امالی، شیخ مفید، ص30) یک فرقه از امت من افرادی هستند که مانند سامری بین حق و باطل متزلزل هستند، البته آنها مثل سامری قوم موسی(ع) نمیگویند «لا مِساسَ» (به من دست نزنید) بلکه میگویند «لا قِتال» جنگ نکنید، امامِ این فرقه، ابوموسی اشعری است.
ابوموسی اشعری میدانست معاویه کسی است که جنگ را به أمیرالمؤمنین(ع) تحمیل میکند، با این حال میگفت: من میگویم کلاً جنگ و قتال خوب نیست. امروز هم بعضی که عمامه بهسر دارند، میگویند «کلاً درگیری خوب نیست!» اینها ابوموسی اشعریِ زمان هستند؛ انگار حق و باطلی وجود ندارد. کار ابوموسی اشعریِ آن زمان گرفت، آیا در زمان ما هم کار اینها میگیرد؟ قرآن میفرماید: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» آیا میدانی اگر سازش کنید باید بروید بردگی را قبول کنید و اخلاق بردهها را پیدا میکنید؟ اگر با کافرها سازش کنید، یعنی فرهنگ بردگی آنها را بپذیرید، آیا حاضر هستید شبیه آنها برده بشوید؟
عیبجویی، خبرچینی و بدگویی جزو اخلاق بردگان است
آیۀ بعد میفرماید: «وَ لَا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ» از کسی که بسیار قسم میخورد و پست و فرومایه است اطاعت نکن. این آیه دو مورد دیگر از اخلاق بردهها را بیان میکند. تا میخواهی او را بزنی، قسم میخورد که دیگر این کار را نمیکنم، قسم میخورد که منظورم فلان چیز نبود... «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ» همّاز یعنی کسی که بسیار عیبجویی و بدگویی میکند. «مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ» یعنی کسی که اینطرف و آنطرف میرود و مثل مگسی که روی کثافات مینشیند خبرهای منفی را میبرد و میآورد. اینها اخلاق بردهها است، آدمهای آزاده، خبرچین نیستند. آدمهای آزاده اخبار بد و زشتیها را منتشر نمیکنند. ولی اخلاق بردهها اینطور است که تا میبیند یکی از مؤمنین یکجایی خطایی کرده است خبرش را برای دیگران میفرستند.
«مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ أَثِیمٍ» آدم کافر و برده، نمیگذارد خیری به کسی برسد؛ «معتد» است، یعنی متجاوز است، این اخلاق بردهها است. «اثیم» یعنی گنهکار و کسی که گناهکردن برای او راحت است، «عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِکَ زَنِیمٍ» علاوه بر همۀ آن عیبها، بددهان و خشن است و اصل و نسبش معلوم نیست. «أَنْ کَانَ ذَا مَالٍ وَ بَنِینَ» میفرماید از چنین آدمهایی با این عیبها و اخلاق زشت، بهخاطر اینکه مال و اولاد و موقعیت اجتماعی دارند پیروی و اطاعت نکنید.
بردهها از قدرت سودی نمیبرند ولی همانند اربابانشان عذاب میشوند
اینها اخلاق بردهها است که قرآن بیان کرده است. خدا اینها را طوری برای ما توصیف میکند که ما از اخلاق بردهها بدمان بیاید و به سمتشان نرویم و مراقب باشیم اخلاق بردهها را نداشته باشیم.
درد اینجاست که بردهها خودشان از قدرت سودی نمیبرند و ابرقدرت نیستند ولی بردۀ قدرتها و اربابها شدند و به دستور آنها مردم را میکشند و جنایت میکنند. وقتی اینها به جهنم میروند میگویند: خدایا! اربابهای ما را که سبب گمراهی ما شدند دوبرابر عذاب کن. خدا میفرماید من هر دو را دوبرابر عذاب میکنم. «رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذاباً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ قالَ لِکُلٍّ ضِعْف» (اعراف،38) شما این جنایت را کردید که به آنها میدان دادید در قدرت بمانند، یعنی شما بیخود کردید حرف آنها را پذیرفتید، شیفته و بردۀشان شدید.
قرآن میگوید بردۀ طاغوت نباش و الّا طاغوت تو را به یک موجود وحشی تبدیل میکند. وقتی خدا دید یک عدهای در اطراف پیامبر(ص) سُستایمان هستند و همهچیز را به بازی میگیرند، یک آزمایش هولناک از آنها گرفت. بعد از پیامبر(ص) در شرایطی که آنها همت و عزم قیام برای آزادی را نداشتند دختر پیغمبر(ص) پرچم آزادی را برداشت و حرکت کرد، اما آنها حضرت را یاری نکردند و غریب و تنها گذاشتند...
(الف3/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید