آخرین گام رهایی - ج۹
جز در زندگیجمعی نمیشود به اوج رهایی رسید
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۵/۰۴
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: آخرین گام رهایی
- دانلود صوت تمام جلسات: اینجا
مدت: 65 دقیقه | دریافت با کیفیت: [پایین(15MB) | متوسط(30MB) | خوب(60MB)]
ما مدّعی رهایی هستیم و باید برای جذب مردم به مفهوم رهایی بسیار تبلیغات کنیم
قبل از اینکه به نتایج بحث بپردازیم، مباحث شبهای گذشته را مرور کنیم و به جهت اختصار، فقط چند نکته مهم از بحث جلسات قبل را بیان کنیم:
اولاً ما مدّعی رهایی هستیم و باید برای جذب مردم به مفهوم رهایی بسیار تبلیغات کنیم. نگویید به اندازۀ کافی در جهان از آزادی و رهایی صحبت شده است و ما باید آن را محدود کنیم! ابداً اینطور نیست. غربیها نتوانستند این شعار آزادی را جا بیندازند و در واقع خرابش کردند؛ طوری شده که حتی جاذبههایش در جهان کاهش پیدا کرده است. به حدی که برخی از روانشناسان غربی صریحاً علیه رهایی صحبت میکنند. البته از دیرباز تاکنون علیه رهایی زیاد سخن گفته شده و اتفاقاً برخی از مذهبیها به این سخنان استناد میکنند و میگویند «اندیشمندان غربی هم معتقدند که رهایی و آزادی، زیادش خوب نیست و موجب صدمات میشود؛ پس بیایید محدودیتهای دینی را برای آزادی بپذیرید...» اما این روش دقیقی نیست؛ ما باید رهایی را بخواهیم و همۀ رهایی را بخواهیم. اگر رهایی را نخواهیم یا به اندکش قناعت کنیم وضعمان خراب خواهد شد. در اینباره میتوانیم سرودهها، اشعار، و تولید ادبیات داشته باشیم و روح و جان خودمان را با انگیزۀ رهایی تازگی ببخشیم.
دین عامل آزادیبخش است؛ فقط برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند
محور دوم بحث این بود که ما دین و اولیاء خدا را به عنوان یک عامل رهایی بشناسیم و غیر آن را عامل اسارت و بندگی بدانیم. به عبارت دیگر، تنها برنامهای که میتواند ما را به این رهایی برساند برنامهای است که پیامبران آوردهاند، دین را باید به رهایی شناخت، هم دین را باید موجب رهایی معرفی کرد، هم غیر دین، سراغ هر برنامهای که برویم ما را به انواع اسارتها مبتلا خواهد کرد. پس ما باید دین را به عنوان عامل رهاییبخش و آزادیبخش معرفی کنیم، پیامبر اکرم و ائمۀ معصومین و امام زمان را همینطور باید معرفی کنیم. برنامۀ دین است که میتواند ما را به اوج رهایی برساند.
محور سوم بحث این بود که تو ایمان بیاوری تا رها بشوی. خداوند با مقولهای به نام ایمان، ترس را از ما میگیرد چون ترس با رهایی سازگاری ندارد. ایمان به ما آرامش میدهد و کلمۀ مترادف ایمان در قرآن «سکینه» است؛ سکینه هم یعنی آرامش. قرآن میفرماید که ملائکه آمدند بر قلوب مؤمنین، سکینه نازل کردند «هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّکینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم» (فتح، 4) در تفاسیر و روایات آمده است که این سکینه یعنی ایمان و احساس امنیت.
انسان ترسو اسیر ترس خویش است. انسانی که میترسد آنچه به او حملهور میشود او را اسیر میکند. در روح خودش اسارت دارد. کسی که نسبت به گذشته محزون میشود در روح خودش اسارت دارد. یک شاخص ایمان این است که هیچ تأسفی بر گذشته نخوری: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ...» (حدید، 23) این اثر واقعی ایمان است.
ایمان یک مقولۀ روانشناسانه است نه یک مقولۀ اخلاقی و ارزشی. ایمان به ما احساس آرامش میدهد. شما هروقت سوار ماشین میشوی کمربند ایمنی را میبندی، چون احساس آرامش میکنی. اگر کمربند را نبندی احساس ناامنی میکنی. این چه ربطی به اخلاق دارد؟! خدا میفرماید: به من ایمان داشته باش، به من تکیه کن، من پشتیبان تو هستم. مقدّراتَت دست من است، زندگیات دست من است.
رهایی و آزادی مدنظر ما رهاییِ با قدرت است؛ رهایی بدون قدرت فایدهای ندارد
پس ایمان، آرامشبخش و اطمینانبخش است، یعنی رهاییبخش است. ایمان، قدرتبخش است یعنی رهاییبخش است. چون رهایی بدون قدرت به درد نمیخورد. کسی که ضعیف است، رهایی برایش چه فایدهای دارد؟ من باید زنده و پویا باشم و قدرت حرکت داشته باشم تا از رهایی خودم استفاده کنم. رهایی و آزادی مدنظر ما رهایی با قدرت است؛ خودِ قدرت یک مقولۀ فوقالعاده زیبایی است که اصلاً دین میخواهد انسان را قوی کند.
رسولخدا(ص) میفرماید: خدا از مؤمن ضعیف بدش میآید «إنَّ اللّه تَبارَکَ و تَعالى لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعیفَ» (معانیالاخبار، ج1،ص344). در مفهوم رهایی، قدرت هم هست. پس یک گام رهایی این است که تو ایمان بیاوری تا رها بشوی و قدرت خدا بیاید پشت تو قرار بگیرد تا هیچکسی دیگر اسیرت نکند.
یک گام دیگر رهایی این است که رفتارت را کنترل بکنی به گونهای که به رهایی برسی. وقتی رفتار کنترل میشود، قدرت پرواز از زمینگیری و اسارتها به انسان میدهد. هر رفتاری را که دین میگوید کنترل کن، برای یک رهایی است، برای یک قدرتمندی است، برای از بین بردن یک ضعف است. اینجا از مقولۀ تقوا، اطاعت و مبارزه با هوای نفس، باید استفاده بشود برای رهایی.
گام اول و دوم برای رهایی: ایمان و تقوا
پس گام اول ایمان به خدا است که رهایی میبخشد، گام بعدی هم تقوا است؛ تقوا یعنی مراقبت در رفتار. البته این مراقبت، احکامی دارد و بنا نیست مثل مرتاضهای هندی مراقبت در عمل داشته باشیم.
کسی که اهل تقوا نباشد، اگر ایمان بیاورد ایمانش فایده ندارد لذا بعضیها میگویند که گام اول، مراقبت رفتاری یا همان تقوا است و گام دوم ایمان است، چون قرآن هم تقوا را بر ایمان مقدم کرده است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدىً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذینَ یُؤْمِنُونَ...» (بقره، 2). اخیراً صهیونیستها هم به این رسیدهاند که رفتار مهمتر از افکار و احوال است؛ به همین دلیل دیگر دنبال عوضکردن افکار و احوال آدمها نیستند و سبک زندگیها را تغییر میدهند، سعی میکنند سبک زندگی مردم را، سبک زندگی غربی کنند؛ یعنی سبک زندگی بدون کنترل هوای نفس یا سبک زندگی با هرزگی. آنوقت رفتار آدم، آدم را اسیر میکند.
گام سوم برای رسیدن به رهایی، رنج است/ اگر با رنجمان درست برخورد کنیم، رنج خیلی رهاییبخش میشود
گام سوم برای رسیدن به رهایی، رنج است. رنج خیلی رهایی میدهد. بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمیشود. در یک رنج عمیقی که به سر میبری بعدش اندیشهات بهتر کار میکند. منتها باید با رنج ارتباط خوبی برقرار کنی و آن را در آغوش بگیری. هیچکس بدون رنج نمیتواند زندگی کند. خدا میفرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم «لَقَد خَلَقنَا ٱلإِنسانَ فِی کَبَدٍ» (بلد، 4) بدون رنج نمیشود زندگی کرد ولی تو میتوانی رنج خودت را انتخاب کنی.
آن کسی که دارد حکیمانه رنجهای تو را انتخاب میکند خداوند است، با او در نیفت! میفرماید من دارم به تو رنج میدهم، حواست کجاست؟ خودم تو را آفریدم و میدانم چه رنجهایی برای تو سازنده است. پس رنجهایت را در آغوش بگیر!
رنج خیلی رهاییبخش است و روح انسان را قوی میکند؛ البته با رنج باید درست برخورد کنیم. مادرها باید به بچهها یاد بدهند که با رنج چگونه برخورد کنند. یکی از روشهایش این است که مادرها وقتی رنج میکشند غُر نزنند، اگر بچه ببیند که مادرش دارد به خاطر رنجهایش غُر میزند، این بچه خراب میشود و بدتر غُُر میزند. وقتی مادر رنج میکشد بچه ببیند که مادر لبخند میزند یعنی این رنج را به زیبایی پذیرفته است.
باید در مسیر تربیتی خودمان رنج طراحی کنیم/ خیلیها در توهّم این هستند که میتوانند بدون رنج زندگی کنند
باید رنج را تعریف کنیم. باید در مسیر تربیتی خودمان رنج طراحی کنیم. باید اردوهای پُر از رنج برویم. بدون رنج نمیشود. خیلیها در توهّم این هستند که میتوانند بدون رنج زندگی کنند. لذا با زمین و آسمان دارند میجنگند! همه را فحش میدهند! غُُر میزنند! تو باید تکلیفت را با رنج مشخص کنی.
معمولاً در زندگی شهری آدم را توهّم برمیدارد؛ مثلاً فکر میکند که تهیه نان راحت است! نمیداند که برای یک دانه نان، چقدر باید زحمت کشید؛ از کاشت و برداشت گندم تا تهیه آرد و خمیر و پخت نان... اگر مادرهای ما در خانه نان میپختند وقتی بچه میگفت «گرسنهام است» مادر میگفت: صبر کن تا نان بپزم. آنوقت بچه میفهمید که برای یک لقمه نان، باید چهار ساعت کند. این صبر و تحمل رنج، با هیچ کلاس درسی جایش پر نمیشود.
یکی دیگر از گامهای رهایی، شکر نعمت است. گامهای دیگری هم میشود تعریف کرد ولی ما میخواهیم سراغ آخرین گام رهایی برویم.
همۀ عوامل رهایی باید در زندگی جمعی تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد
میدانید چرا خیلی از این حرفها دربارۀ رهایی معمولاً نتیجه ندارد؟ چون اینها باید در یک فضای دیگری اجرا بشود. همۀ این حرفهایی که دربارۀ عوامل رهایی زدیم کجا باید تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد؟ در زندگی جمعی؛ نه در زندگی انفرادی. زندگی جمعی سختیهایی دارد که باعث میشود آدمها معمولاً زندگی جمعی را دوست نداشته باشند و از آن فرار کنند.
احکام فردیِ دین، در مقایسه با زندگی جمعی زیاد سخت نیستند؛ حتی اعمالی مثل خواندن نماز شب، پرداخت خمس و زکات و... ولی زندگی جمعی آثار و برکاتی برای مؤمنین داد که در اعمال فردی نیست.
ایمان و تقوای ما در زندگی جمعی بهطور جدی محک میخورد نه در زندگی فردی
ایمان و تقوا کجا به درد میخورد؟ الان شما مؤمن هستی و خیلی حالت خوب است. حالا به یک جمعی از مؤمنین وارد شو و زندگی جمعی را تجربه کن؛ مثلاً وقتی رفیقت نیاز به پول داشت و تو از پولی که خودت به آن نیاز داری به او دادی و گفتی «خدا روزیِ من را میرساند» اگرچه این رفیقت از نجابت تو سوءاستفاده کرد ولی تو راحت از پول خودت گذشتی، آنوقت معلوم میشود تو واقعاً به رزاقیت پروردگار عالم ایمان داری.
یا اگر در زندگی جمعی، رفیقت به تو نارو زد اما تو با او قشنگ برخورد کردی، حتی عیبهای او را به خودت نسبت دادی و خوبیهای خودت را به او نسبت دادی، آنوقت این میشود تقوا. رعایت خیلی از احکام شرعی مثل غیبت نکردن، در زندگی جمعی واقعاً سخت است. چون وقتی یک عدهای نزدیک هم زندگی میکنند و ارتباط خیلی زیادی با هم دارند، غیبت کردن خیلی راحت اتفاق میافتد. اما فرمودهاند غیبت به اندازۀ چهل تا گناه کبیره است. ولی ما به گمان خودمان زرنگی میکنیم و صورتمسئله را پاک میکنیم. میگوییم «اصلاً زندگی جمعی نمیکنیم که نخواهیم غیبت کنیم!»
زندگی جمعی از زندگی خانوادگی شروع میشود، تا زندگی فامیلی. طبیعتاً ممکن است آدم دوست نداشته باشد با برخی از افراد فامیل رابطه داشته باشد، ولی یکی از دستورهای خداوند «صلۀ رحم» است. یکی دیگر از دستورهای دین، رعایت حال همسایه است، اینقدر نسبت به همسایه، توصیه فرمودهاند که برخی پرسیدند: نکند همسایه از ما ارث هم میبرند؟ فرمودند: نه!
جز در زندگی جمعی نمیشود از نظر روحی به اوج رهایی رسید
منظور ما از زندگی جمعی چیست؟ فکر نکنید همین که برای یک مراسم مذهبی دورهم جمع شدهایم، زندگی ما جمعی شده است. زندگیهای جمعیمان باید در مساجد شکل بگیرد. چارۀ زندگی جمعی مسجد است؛ منتها نه این مساجد. الان کسانی که در مساجد حضور پیدا میکنند، نمازخوان هستند، ولی زندگی جمعی ندارند. درست است که الان در مسجد، کنار همدیگر هستیم، ولی این بیشتر شبیه همراهی مسافران یک اتوبوس است که در کنار هم هستند و وقتی به مقصد رسیدند هر کسی دنبال کار خودش میرود.
این زندگی جمعی نیست که الآن ما داریم. چقدر از از مشکلات و گرفتاریهای هم مطلع هستیم و چقدر به هم کمک میکنیم؟ آیا رفاقت ما در حدی هست که به لحاظ مالی با هم ندار باشیم؟! نه، چون این زندگی جمعی سخت است و نیاز به از خودگذشتگی دارد و ما معمولاً حوصلۀ این کارها را نداریم، لذا ترجیح میدهیم به دینداری انفرادی بپردازیم نه جمعی. درحالیکه ایمان و تقوا برای این بود که اینها را در زندگی جمعی پیاده کنیم.
ایمان و تقوا در زندگی فردی، تو را به رهایی نمیرساند؛ از نظر روحی اگر بخواهی به اوج رهایی برسی جز در زندگی جمعی نمیشود. چون در زندگی جمعی، هم رنج هست در حدّ اعلی، هم تقوا و ایمان ما در سختترین نوعش محک میخورد. بعضیها میخواهند ایمان و تقوایشان را دستنخورده و محک نخورده با خود به قبر ببرند! چگونه این کار را میکنند؟ با پرهیز از زندگی جمعی! ما خیلی زیرکانه از زندگی جمعی فرار میکنیم تا ایمان و تقوای ما مورد امتحان جدی قرار نگیرد.
دو فرصت برای تجربۀ زندگی جمعی: «جبههها» و «اربعین»
در این زمان، زندگی جمعی را دوجا تجربه کردهایم؛ یکی در جبههها. بچهها واقعاً برای هم میمردند! خدا در قرآن از این رزمندگان تعریف میکند و میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» (صف، 4) خدا دوست دارد کسانی را که در راه او جهاد میکنند «صَفّاً کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ» یعنی خیلی محکم به هم پیوند خوردهاند و هیچوقت از هم جدا نمیشوند!
از همین امشب تصمیم بگیرید یک گروه مؤمنانه پیدا کنید و با هم زندگی جمعی داشته باشید. برای رهایی و برای ارتقاء روحی شما راه دیگری نیست، یک جمع مؤمنانهای که با هم تعاون و همکاری داشته باشید، به هم سر بزنید، از هم سؤال بپرسید. دست از این زندگی فردی بردارید. امام صادق(ع) فرمود، مانند چهارپایانی که در کنار هم چرا میکنند اما با هم کاری ندارند نباشید. (کَبُعْدِ البَهَائِمِ مِنَ التَّعَاطُفِ وَإنْ طَالَ اعْتِلَافُهَا عَلى مِذْوَدٍ واحِدٍ؛ تحف العقول، ص373)
غیر از جبههها یک جای دیگری که زندگی جمعی را میشود تجربه کرد، اربعین است. اربعین معجزۀ اباعبدالله الحسین(ع) است که محبین حسین(ع) برای همدیگر ازخودگذشتگی میکنند. شما به خانۀ فامیل و رفقای خودت هم بروی، اینجوری از تو پذیرایی نمیکنند که آنجا پذیرایی میکنند. بروید در این موکبهای عراقی ببینید. بروید در فضای اربعین یک کمی انسانیت را تنفّس کنید و اگر خودتان هم مایل بودید، به عموم زائران خدمت کنید و محبت کنید.
بعضیها میگویند که در مسیر اربعین، انگار معنویتاش بیشتر از خود کربلاست! بله، در کربلا رابطۀ فرد، اعتقادی و حبّی با حسین داری. این مرحلۀ اول است، این دستگرمی است! اما در مسیر اربعین، زندگی جمعی را تجربه میکنی. تازه شما که از این پذیرایی موکبها استفاده میکنی و میخوری و رد میشوی، این معنویتی که تو احساس میکنی نور آن کسانی است که دارند برای تو ایثار میکنند! اگر خودت هم بیایی جزء ایثارگرها قرار بگیری، دیگر از اربعین برنمیگردی!
بدون زندگی جمعی، از ظلمِ زورگویان رها نمیشویم / مخالفین رهایی جامعه از ظلم، مخالفین زندگی جمعی هستند
زندگی جمعی، گامها را برای رهایی، مؤثر قرار میدهد. البته این رهایی دو نوع است؛ یکی رهایی از اسارت خویش، اسارت تن و اسارت هوای نفس است، یکی هم رهایی از ظلمِ سلطهطلبها و زورگویان عالم است. ما هر دوی اینها را میخواهیم و زندگی جمعی برای رسیدن به این دو رهایی لازم است. ما از ظلمها و ظالمان رهایی پیدا نمیکنیم مگر اینکه زندگی جمعی داشته باشیم. با هم که شدیم، از ظالمان رهایی پیدا خواهیم کرد.
الآن دشمنان رهایی ملتها با زندگی جمعی ما مخالفند آنها میخواهند ما از هم جدا باشیم تا ضعیف بشویم و آنها بر ما سلطه پیدا کنند. متأسفانه خود ما هم دوست نداریم زندگی جمعی داشته باشیم چون خیلی سخت است. اما غیر از اینکه خودِ ما اهل زندگی جمعی نیستیم ولی در همین جامعه خودمان، مخالفین رهایی جامعه از ظلم، مخالفین زندگی جمعی هستند.
دو عاملی که در مقابل رهایی و پیشرفت کشور قرار دارد : 1. بروکراسی
دوتا عامل را معرفی میکنم که با پیشرفت این کشور، رهایی این کشور و شکوفاشدن استعدادهای این کشور مخالف هستند. عامل اول بروکراسی، مخصوصاً بروکراسی دولتی است که نمیگذارد زندگی جمعی، کارها را اداره کند. سازمانها میآیند با قانونها و آئیننامهها جلوی زندگی جمعی را میگیرند. اکثر قانونها و آئیننامهها و مقررات، ما را به زندگی فردی وادار میکنند.
ساختار اداری به ما زندگی فردی یاد میدهد. بروکراسی ماکسوبری میگوید هر کاری یک مسئول دارد و لذا به شما ربطی ندارد! پس برو کنار و دخالت نکن. اگر شما بگویید که «این فرد مسئول دارد خرابکاری میکند» میگویند: از بالا یک مسئول برای نظارت دارد، پس شما ساکت باشید!
حالا این بروکراسی ماکسوبری چه ربطی به ظلم دارد؟ اکثر قوانین و مقررات، یک بستری برای رانت ایجاد میکنند که شما هرکاری کنید، نمیتوانید جلوی این سوءاستفادهها را بگیرید. اینجوری ظلم تولید میشود. در واقع این قوانین، یک قدرتی برای کسی تولید میشود که اگر او یک ذره فاسد باشد راحت میتواند سوءاستفاده کند. برخی میگویند: چرا در دولت اسلامی باید رانتخواری باشد؟ خُب دولت اسلامی که نباید این شکلی باشد و این بروکراسیها را داشته باشد. دولت اسلامی دولتی است که قدرت را به مردم بدهد. این کلام سالیان اخیر رهبر انقلاب است که میفرماید «مردم را در کارها مشارکت بدهید» و مردم اگر بخواهند مشارکت بکنند تکی و جدا از هم نمیتوانند بلکه باید باهم باشند.
ما اگر میخواهیم کشورمان را درست اداره کنیم، باید چهکار کنیم؟ باید دولت کوچک بشود؛ البته به نفع مردم نه به نفع بخش خصوصی! لیبرالها میگویند به نفع بخش خصوصی دولت را کوچک کنیم ولی ما میگوییم به نفع مردم. خُب چگونه میشود کارها را به دست مردم داد؟ مردم باید دور هم جمع بشوند و مجموعههای قوی را تشکیل بدهند.
2. دومین دشمن رهایی کشور «احزاب» هستند/ احزاب در جهان، راه سلطه بر انسانها و جلوگیری از آزادی هستند
غیر از بروکراسی ماکسوبری دومین عاملی که دشمن رهایی جامعه از ظلم است «احزاب» هستند؛ یعنی گروههای زرنگ یا باندهایی که البته ممکن است در بین آنها آدمهای خوب هم باشند. گروههایی که موقع انتخابات، لیست یا فهرست تهیه میکنند و تبلیغ میکنند که مردم به اینها رأی بدهید... احزاب در تمام جهان، احزاب سلطه هستند. شاید بگویید «در ایران، احزاب خوب هم داریم!» خُب شاید داشته باشیم اما این روش اساساً روش خوبی نیست.
الان در جهان، روش سلطه بر انسانها و جلوگیری از آزادی چیست؟ احزاب میآیند و برای مردم، رأی درست میکنند، با تبلیغات و جنگ روانی و با کارهای پوپولیستی، رأی مردم را به آن سمتی که خودشان میخواهند سوق میدهند. بعد از اینکه رأی آوردند، هر بلایی بر سر مردم بیاورند به مردم میگویند «خُب شما خودتان به ما رأی دادید!» یعنی مردم بعد از اینکه رأی دادند، دیگر قدرتی ندارند و کاری از دستشان بر نمیآید بلکه این احزاب هستند که قدرت دارند.
الان احزاب کارکرد عوامفریبی و تولید شعار پیدا کردهاند، نه تربیت نیروهای مسئولیتپذیر
الان دیگر همۀ جهان فهمیدهاند که در پشت دموکراسی، چه فریبی نهفته است. بسیاری از رسانهها هم در واقع مردمی نیستند بلکه متعلق به احزاب هستند، احزاب هم در اصل، حزبِ مردمی نیستند، اگر احزاب واقعاً مردمی باشند، درهای حزب را به روی مردم باز میکنند تا هرکسی خواست وارد کنگرۀ حزب بشود و مرکزیت آن را مردم تعیین کنند. آیا احزاب میتوانند در مجلس، برای ما شفافیت بیاورند؟ احزابی که اتاقهای آنها شفاف نیست آیا وقتی به مجلس راه پیدا کردند، شفاف عمل خواهند کرد؟! نه، طبیعتاً در مجلس هم شفافیت نخواهند داشت. برخی از اینها رسماً میگویند که اگر رأی ما شفاف باشد، گروههای فشار میآیند و بر ما تأثیرگذاری میکنند.
اینها در واقع باندهای قدرت هستند که با هم معامله میکنند و ملت را فریب میدهند و مردم در این وسط، بازی میخورند. متأسفانه شیوۀ احزاب در کشور ما بدتر از جاهای دیگر جهان است، مثلاً احزاب یک شخصی را معرفی میکنند که رأی بیاورد، وقتی رأی آورد و خرابکاری کرد، آن حزب هیچ مسئولیتی به عهده نمیگیرد و میگوید «اصلاً به من چه؟!» یعنی این احزاب، نه نیرو تربیت میکنند، نه مسئولیت میپذیرند، فقط کارکرد عوامفریبی و تولید شعار دارند. یعنی شعارهایی تولید میکنند که مردم را خام کنند.
اگر احزاب نباشند، مردم چگونه در کارها مشارکت پیدا کنند؟
خُب حالا اگر احزاب نباشند، مردم چگونه باید در کارها مشارکت پیدا کنند؟ راهش این است که گروههای کوچک مردمی به صورت خوشهای از پایین شکل بگیرند و بالا بیایند. برای تقویت این گروههای مردمی اگر لازم بود، باید قوانین عوض بشود.
احزاب در کشور ما جامعه را به یک دوقطبی دروغین تبدیل کردهاند؛ دوقطبی دروغین اصلاحطلب-اصولگرا. و یک دعوای قرمز و آبی در جامعه ایجاد کردهاند که اصلاً طبیعی نیست و حتماً نفوذیهای دشمنان ما این دوقطبی کاذب را درست کردهاند. و الا اختلافنظر هرچقدر هم در جامعه باشد اشکالی ندارد. اما این دوقطبی، دروغین است و موجب میشود فقط افراد ضعیف، با زرنگبازی بالا بیایند و مسئولیت پیدا کنند.
رهایی از ظلم چگونه اتفاق میافتد؟ به این صورت که کارها به دست مردم بیفتد و شرطش این است که مردم با هم زندگی جمعی داشته باشند. هم برای رهایی فردی، هم برای رهایی اجتماعی، هم برای رهایی اقتصادی، باید این اتفاق بیفتد. رهبر انقلاب فرمود: اقتصاد مقاومتی، مردمپایه است. تا وقتی مردم، زندگی جمعی نداشته باشند، از نظر اقتصادی هم مشکلات حل نخواهد شد.
چرا بسیاری از دولتمردها اجازه نمیدهند زندگی جمعی تحقق پیدا کند؟
مردم کِی قدرت پیدا میکنند؟ وقتی زندگی جمعی داشته باشند. بسیاری از دولتمردها اجازه نمیدهند این زندگی جمعی تحقق پیدا کند، چون دولت قدرت دارد و نمیخواهند این قدرت را به دست مردم بدهند. لذا رهبر انقلاب به رئیسجمهور میفرماید اینکه شما و وزرا بین مردم میروید کار خوبی است اما کافی نیست؛ باید کار را بدهید دست مردم...
برخی از مسئولین، درکی از این معنا ندارند. فرمانداری که درکی از قدرتمندکردن مردم و دخالتدادن مردم در ادارۀ امور ندارد، باید عزل بشود اگرچه هرشب نماز شب بخواند و اعتقاد به ولایت فقیه هم داشته باشد. یک دولتمرد باید جامعهاش را زنده کند. یک فرماندار باید بگوید: «از وقتی من در اینجا فرماندار شدهام، امور را خود مردم دارند اداره میکنند. هر هفته با متخصصین و نخبگان و فعالان اجتماعی این شهر جلسه دارم و کارها را به دست مردم دادهام، خودشان در تصمیمات شهر دخالت میکنند. اینطور نیست که پشت درهای بسته، ما دولتیها تصمیم بگیریم تا زمینۀ رانت پیش بیاید...»
یک طرحی به نام «طرح محلۀ مردمسالار» از مدتی پیش شروع شده است برای اینکه مردم هر محله دور همدیگر جمع بشوند و مشکلات محله را با کمک همدیگر حل کنند. در برخی از محلهها این طرح داد اجرا میشود و نتایج بسیار خوبی داشته است. در این محلهها فعالین مردمی میگویند: دیگر برای ما فرقی نمیکند که دولت دست چه کسانی باشد، چون کارهای محله، دست مردم است، دولت یا شهرداری دست هر گروهی که باشد مسئولین مجبور هستند اینجا به مردم پاسخگو باشند.
قوۀ قضائیه هم یک بخش مردمسالار دارد که همان شوراهای حلّ اختلاف است. این بخش خیلی باید تقویت بشود! نمیدانم چند درصد پروندهها در این بخش مردمسالار قوۀ قضائیه حل میشود و چند درصد در دادگاههای دیگر حل میشود؟ اما باید اکثر پروندهها در همین بخش، حل و فصل بشود.
مردم کجا باید زندگی جمعی را تمرین کنند؟ در مسجد
مساجد باید در این موضوع، نقش ایفا کنند. باید کارکرد مسجد را در تحقق مردمسالاری دینی ببینیم. مردم کجا باید دور هم جمع بشوند و زندگی جمعی را تمرین کنند. در پارک باید جمع بشوند یا در مسجد؟! مسجدها را باید فتح کرد. باید درب مسجدها را برای یک زندگی جمعی باز کرد. ببینید رسول خدا(ص) چگونه از مسجد به عنوان پایگاه اصلی برای حل مسائل و مشکلات مردم استفاده میکرد؛ از مسائل اقتصادی گرفته تا مسائل دیگر. الان برخی میگویند «در مسجد، حرف پول نزنید!»
زندگیها باید تغییر پیدا کند؛ آن زندگی تنهایی و فردی را باید کنار بگذاریم. مگر نمیگویی «یابن الحسن بیا»؟! اباعبدالله الحسین(ع) را کشتند برای اینکه از جانب مردم پشتیبانی نشد چون مردم زندگی جمعی نداشتند. امام حسین گریهکنها و طرفدارهای زیادی داشت که تک و جدا از هم بودند لذا زورشان به دشمن نرسید.
عبیدالله بن زیاد با دوازده نفر آمد کوفه را فتح کرد وقتی که مسلم بن عقیل چندهزار سرباز داشت! چون آنها حاضر نبودند زندگی جمعی بکنند لذا عبیدالله با دوازده نفر آمد و آنها را شکست داد.
بسیاری از قوانین کنونی، تشدیدکنندۀ زندگی فردی است
الآن کار دست دولتمردان و دست مجلسیها است. مجلسیهای محترم، شما برای اینکه مردم قدرت پیدا کنند چه تمهیداتی اندیشیدهاید؟ شاید بیش از پنجاه درصد قوانین مجلس شورای اسلامی باید تغییر کند. بسیاری از این قوانین تشدیدکنندۀ زندگی فردی است، زمینۀ رانتخواری یا زمینۀ نفوذ باندها را افزایش میدهد.
مردم با زندگی جمعی قدرت پیدا میکنند و مسئولینی که امکان رانتخواری داشته باشند ضعیف میشوند. تا کِی قوۀ قضاییه دنبال رانتخوارها بیفتد؟ با زندگی جمعی اقتصاد مردمپایه تقویت میشود، بخش خصوصی سرمایهدار زالوصفت هم دیگر تولید نخواهد شد. در زندگی جمعی، مردم حواسشان به هم هست و دیگر فقیر درماندهای که هیچکسی او را نشناسد و در بین چرخدندههای نظام سرمایهداری لِه بشود نخواهیم داشت. زندگی جمعی مسئلۀ جدّی ما است!
چون مردم زندگی جمعی نداشتند حسین(ع) را تنها گذاشتند
وقتی میگوییم «مردم حسین را تنها گذاشتند» معنایش چیست؟ معنایش این است که مردم تکتک بودند و زندگی جمعی نداشتند و تکتک هم به درد نمیخوردند. همین الآن هم حسین بین ما تنهاست، یعنی امام زمان(ع) در بین ما تنهاست و الّا ایشان تشریف میآورد.
اصلاً چه کسی گفته است که ما باید زندگی جمعی داشته باشیم تا امام زمان(ع) تشریف بیاورد؟ امام زمان در نامهای به شیخ مفید نوشت: « لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا» (احتجاج، ج2، ص499) اگر شیعیان ما اولاً جمع بشوند، ثانیاً قلبی جمع بشوند و به عهد ما وفا کنند،
اینکه هرکدام از ما تک تک و انفرادی به محضر امام زمان(ع) برسیم و بگوییم که «من سرباز فداکار تو هستم» فایده ندارد، حضرت میفرماید: با کی آمدی؟ جمعتان چند نفر است؟ تو چرا هیچکس را نمیشناسی؟ تو چرا با کسی رفیق نیستی؟ زندگی جمعی را باید آغاز کرد!
(الف2/ن2)
قبلا هم استاد گفتند که قوانین زیاد باعث فشل شدن جامعه و مردم و مدیران میشود وقتی با انواع احکام و روایات اخلاق گرا و قوانین جلوی شفافیت مسئول رو بگیرند : اولا مردم تصور میکنند همه خراب اند یا هیچ فایده ای نداره تحولات مملکت
دوم مسئول یا نماینده مجلس تصور میکند اگر بگوید خودرو یا هدیه گرفته مجازات ش میکنند پس باید دروغ بگه به همه مردم
سوم اینکه معامله و باندبازی شکل میگیره آن نماینده و مدیری که شفافیت با مردم نداره سوپر پاکدست هم باشه پای معامله و کروکشی های باندهای دیگه سوپر پاسخگو میشه
تصور ساده لوحانه نظارتی اینه که ارزشی مهار میشه اما تصویر واقعی اینه که نماینده به پابوس اشرار اقلیت های گروهی با ذلت و نکبت مهار میشه ، اجداد ارگان نظارتی هم نمیتونه چنین جامعه فشل قانون زده را سامان بده