آخرین گام رهایی - ج۸
امام زمان(ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
شناسنامه:
- زمان: ۱۴۰۲/۰۵/۰۳
- مکان: دانشگاه امام صادق(ع)
- موضوع: آخرین گام رهایی
- دانلود صوت تمام جلسات: اینجا
مدت: 57 دقیقه | دریافت با کیفیت: [پایین(13MB) | متوسط(26MB) | خوب(52MB)]
اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم، نگاه صحیحی به دین پیدا میکنیم
ما اگر به ادبیات اصیل دینی مراجعه کنیم تغییرات اساسی در نگاهمان به دین ایجاد خواهد شد. نوعاً افرادی که در جامعۀ ما از دین شنیدهاند و آموختهاند با ادبیاتی انس دارند که بعضاً ادبیات اصیلی نیست. مثلاً شما خیلی دربارۀ «عقیده» شنیدهاید، از جمله «عقائد اسلامی» یا اینکه «عقیدۀ ما این است...» درحالیکه در کل قرآن مفهومی به نام «عقیده» پیدا نمیکنید. در قرآن یک کلمهای هست به نام «ایمان» که تفاوتهایی با عقیده دارد، عقیده هم یک کلمۀ عربی است و خداوند میتوانست از کلمۀ عقیده استفاده کند.
یا مثلاً در ادبیات رایج دینی، از کلمات مدرنتری استفاده میشود مثل «ارزش» یا «ارزشهای دینی» که مورد تمسخر هم قرار میگیرد، اصلاً این کلمه مال ما نیست و کسی نباید این چیزها را به ما نسبت بدهد. اگر در مقابل ارزش، کلمۀ واقعیت یا واقعبینی را قرار میدهند، دین ما که دین واقعبینانهای است و به واقعبینی دعوت میکند. اصلاً کافر به کسی میگویند که نمیخواهد واقعیت را ببیند بلکه میخواهد واقعیت را ندیده بگیرد. کافر کسی است که واقعیت را میبیند و انکار میکند، پس کلمۀ ارزش هم در ادبیات دینی اصیل ما جایی ندارد.
دین ما «دین مسابقه» و «دین واقعبینی» است
در ادبیات اصیل دینی ما کلمات دیگری هست که میتواند نقش کلیدی در نگاه صحیح ما به دین داشته باشد. مثلاً کلمۀ «سبقت» یا «مسابقه». اساساً دین ما دین مسابقهای است، یعنی خداوند متعال حساب و کتاب روز قیامت را براساس مقایسه انجام میدهد و دین ما یک برنامۀ مسابقه است. برنامۀ مسابقه طبیعتاً با برنامۀ «راهنمایی رانندگی» فرق میکند، راهنمایی رانندگی برای مسابقه نیست؛ برای این است که شما خطا نکنی، به دیگران ظلم نکنی، تصادف نکنی و نظم شهر را بهم نریزی. درحالیکه دین به دنبال این مسائل نیست. در مقام تشبیه، میتوان گفت که برنامۀ دین برای رفع ترافیک شهر نیست، بلکه برای مسابقۀ رالی است!
خداوند میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک، 2) من مرگ و زندگی را آفریدم تا شما را امتحان کنم ببینم کدامتان بهتر عمل میکنید؟ در سورۀ واقعه هم میفرماید: «وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِک الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه، 10و11) السابقون از اصحاب یمین هم بالاتر هستند یعنی در این مسابقه، از همه جلوتر هستند. اصلاً این دین، دین مسابقه است. دیندارها باید این دین را دین مسابقه معرفی کنند، دین واقعبینی معرفی کنند، دین ایمان معرفی کنند نه دین عقیده! ایمان یعنی امنیت یافتن، یعنی میخواهم دیگر ترس و احساس ناامنی در من نباشد، میخواهم از چیزی نترسم.
دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا! / ارتباط قلبی ما با خدا که با زور و اجبار درست نمیشود
یکی از بخشهای ادبیات دینی که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا میگوییم مهجور است، چون خیلیها نمیدانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفۀ بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست. آن چیزی که دین سرش دعوا ندارد ارتباط تو با خدا است. خدا اصلاً و ابداً سر ارتباط تو با خدا، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که میفرماید «بردۀ کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آنوقت مطمئناً به سوی خدا میروی. خدا از پیغمبر میخواد که تو فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من میآیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد.
این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین میگوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! ارتباط خودت را با خدا قوی کن، تو باید عاشق خدا بشوی! زودباش عاشق خدا بشو! عشق خودت را به خدا بالا ببر!» به زور که نمیشود عاشق شد! این چه برخوردی است! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمیشود، باید از دلش شکوفه بزند.
امام زمان(ع) کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی رها میکند
پس دین چه میگوید؟ دین میگوید من فقط میخواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) که کسی را دیندار نمیکند؛ از بردگی نجات میدهد، فقط همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، چرا باید یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً اینجا یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق افتاده است و دلیلش این است که ما دین را به عنوان عامل رهاییبخش انسانها معرفی نکردهایم.
دین دعوایش سر چیست؟ سر آزادسازی! دعوای دین سر ارتباط با خدا نیست، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظهبردار هم نیست، تلقینبردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و اجازه بدهند تو خودت رشد کنی.
لازمۀ آزادی یک ملت، مدیریت ولایی است
خداوند میفرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضیها میگویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را به سمت جهنم ببرد، همین! امام حسین(ع) در واقع میخواست مردم را نجات بدهد تا آنها را به زور به سمت جهنم نبرند، وقتی دید که مردم نمیخواهند نجات پیدا کنند، فرمود: خُب اگر نمیخواهید من بر میگردم... ولی آنها گفتند: نه، خودت هم باید بیایی با هم به سمت جهنم برویم! اینجا بود که جنگ شروع شد. یعنی جنگید برای اینکه به زور ایشان را به سمت جهنم نبرند. فلسفۀ قیام امام حسین(ع) آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، میخواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمیخواهید من برمیگردم، ما دعوا نداریم!
ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ آزادی فردی و آزادی اجتماعی، یعنی آزادی یک فرد و آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمهاش چیست؟ لازمهاش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که میتواند کاری بکند که خوبهای یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمیتواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و در فضای آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر اکرم(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) میخواستند این آزادی را به مردم بدهند که گلهای این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر میکردند که مدیریت یعنی زورگویی!
خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند
هنوز ما عطر ولایت را استشمام نکردهایم، هرموقع در مدرسههایمان حضور و غیاب به عهدۀ خود فرد شد، امتحان به عهدۀ خود فرد شد و خیلی از این الزامات بروکراسی در جامعه برداشته شد، آنوقت عطر ولایت به مشام ما میخورد. باید دید که ساختارهای جامعه از جمله ساختارهای آموزشی و... بر مبنای بردهکشی است یا آزادسازی؟ نمیشود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی ما اسارتبارانه باشد. تا وقتی در دانشگاهها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و سختگیری در امتحانات و... باشد، از این دانشگاهها زیاد نظریهپرداز علمی بیرون نمیآید، چون با این روشهای موجود، خلاقیت افراد از بین میرود.
این جوانهایی که واقعاً آزادی میخواهند کجا باید ببینند که اسلام آزادیبخش است؟ اگر در حوزه و دانشگاه، جلوههای این آزادیبخشی را نبینند، کجا باید ببینند؟ کجا باید مزۀ دین و آزادیبخشی دین را بچشند؟ اگر ساختارهای ادارههای ما با بروکراسی مارکس وبری اداره میشود، در واقع اسلامی نیست. هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند.
مشکل ما این است که دینداری و تقوا را به رهایی تفسیر نکردهایم
ما وقتی از رهایی صحبت میکنیم منظورمان یک آزادیِ ظاهری و حداقلی نیست، بلکه یک رهایی و آزادی واقعی است که در همۀ شئون و ساختارهای جامعه تأثیرگذار باشد. ما الان به معنای واقعی آزاد نیستیم و مزۀ رهایی را در دینداری خودمان نچشیدهایم. خیلی از کسانی که به بهانۀ رهایی علیه دین شعار میدهند، میگویند «حساب سردار سلیمانی جدا است، ما او را قبول داریم...» چرا؟ چون او آورندۀ رهایی است، کسی که آورندۀ رهایی ملتها است، حسابش جدا است.
مشکل ما این است که دینداری و تقوا را به رهایی تفسیر نکردهایم و به تصویر هم نکشیدهایم. از صدا و سیمای جمهوری اسلامی تقاضا میکنم، اگر میخواهند مثلاً برای ماه رمضان فیلم و سریال بسازند، مفهوم رهایی را نشان بدهند، اشتباه است اگر فیلم مذهبی بسازند و در آن ثابت نکنند که تقوا و ایمان، یعنی رهایی و آزادیِ فرد و جامعه. اگر این پیام را نخواهید با فیلم به مردم بدهید و یک پیامی بدهید که همه میدانند، اصلاً برای چه وقت مردم را میگیرید و برای ساخت این فیلمها هزینه میکنید؟ کشورهای دیگر مثل ترکیه هم از این فیلمهای اسلامی با پیامهای معمولی دارند میسازند. آنجا هم اسلامی دارد، هم نیمهاسلامی دارد، هم غیراسلامی دارد، همهجور فیلم دارد.
اگر در فیلم مذهبی، دین را مایۀ رهایی انسانها نشان ندهی، داری دین را غلط معرفی میکنی
نباید یکجوری از دین حرف بزنی که دین را غلط معرفی بکنی. اگر دین را مایۀ رهایی انسانها نشان ندهی، تو داری غلط دین را معرفی میکنی. اصلاً دین همین است که أمیرالمؤمنین به کسی که تقوا ندارد میفرماید: «أَ لَا تَسْعَى فِی تَحْرِیرِ رَقَبَتِکَ وَ فَکَاکِ رِقِّکَ» (مثیر الأحزان، ج1، ص۱۶) نمیخواهی تلاش بکنی برای اینکه گردنت را از اسارت آزاد بکنی و خودت را از بندگی رها بکنی؟ اینها ادبیات أمیرالمؤمنین(ع) است ولی ببینید چقدر با این شعارهای امروزی مثل شعار زندگی و آزادی تناسب دارد!
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید «مَن زَهِدَ فِی الدُّنیا أعتَقَ نَفسَهُ» (غرر الحکم، 8816) هرکسی زهد پیشه کند خودش را از دنیا آزاد کرده است. باید این حس آزادی را در فیلم مذهبی به تصویر بکشید و الا این فیلم، چه فایدهای خواهد داشت؟!
این مسائلی که الان در سطح خیابانهای شهر میبینید به خاطر این است که ما در معرفی دین مشکل داریم و کارمان لنگ است، و الا اگر ما دین را قشنگ و درست معرفی کرده بودیم و اگر اصل دین را به مردم میگفتیم که در واقع همان رهایی و آزادی است، این مسائل و مشکلات را الان نداشتیم.
علم روانشناسی به این رسیده که «خودکنترلی» عامل کلیدی در تربیت است
پدر و مادرها و مدرسهها در جریان تعلیم و تربیت باید چهکار کنند؟ چهل و پنج سال است که از انقلاب گذشته است و مردم انتظار دارند که آموزش و پرورش ما دیگر اسلامی شده باشد. آموزش و پرورش کِی اسلامی میشود؟ اصلاً دین و خدا و پیغمبر را هم کنار بگذاریم و ببینیم آخرین تجارب بشری چه میگوید و در علوم تجربی و انسانی به کجا رسیدهاند؟ در جهان منهای دین، برای تربیت یک انسان چه حرفهایی هست؟
یک روانشناس غربی حدود بیست سال پیش، یک آزمایش یا تست روانشناختی انجام داده و به این نتیجه رسیده است که بچههایی که قدرت خودکنترلی داشته و میتوانند جلوی هیجانات خود را بگیرند (هوش هیجانی) در آینده زندگی خودشان موفقتر خواهند بود حتی هوش شناختی (آیکیو) پایینتری داشته باشند. بر اساس همین نتایج، الان در غرب، مدرسهای زدهاند که شعارشان این است «شیرینی را دیرتر بخور» این شعار هم روی پیراهن بچهها مینویسند.
اینها میگویند: برای شکوفایی استعداد بچهها باید در مدرسه کاری کنیم که بچهها به قدرت خودکنترلی برسند. این بر اساس آخرین دریافتهای هوش هیجانی یا «ایکیو» است. خُب بیایید در کشور خودمان هم این را اجرا کنید، اینکه حرفِ دین است، این را روانشناسی میگوید و بیدینهای مملکت هم این را قبول دارند.
طبق روایت، ادب موجب تیزهوشی میشود؛ ادب همان خودکنترلی است
خُب حالا ببینیم دین ما هم این را میگوید یا نه؟ أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «بالأدبِ تُشْحَذُ الفِطَنُ» (غرر الحکم، 4333 ) ادب موجب تیزهوشی میشود. اگر آموزش و پرورش ما نتواند بچههای باادب بیرون بدهد، باید اعلام ورشکستگی کند، چون آگاهی و دادههایی که شما به یک آدم بیادب بدهید، فایدهای نخواهد داشت.
این اشتباه است که بگذاریم بچهها در مدرسه بیادب بشوند، بعد در مساجد برای آنها فوقبرنامه اجرا کنیم تا بچهها را مذهبی بار بیاوریم! اگر مساجد را عناصر فعال فرهنگی اداره میکنند خُب اینها خودشان مدرسه بزنند و بچهها را درست تربیت کنند. اصلاً بر اساس همان شعار «شیرینی را دیرتر بخور» بچهها را تربیت کنند که البته اصلش همان حرف دین است (که با تعبیر ادب یا مبارزه با هوای نفس بیان شده است)
یکی از گامهای مهم رهایی، خودداری است
چه چیزی آدم را آزاد میکند؟ أمیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فی خِلافِ النَّفسِ رُشدُها» (میزانالحکمه، ج۱۳، ص۷۲) در مخالفت با نفست میتوانی رشدش بدهی. این موجب آزادی و رهاییاش میشوی. یا میفرماید: «من قامَ بشَرائطِ العُبودِیَّةِ اُهِّلَ للعِتْقِ» (میزانالحکمه، ج1، ص584) کسی که شرایط بندگی خدا را فراهم میکند او شایستۀ رهایی و آزادی است. اینها ادبیات أمیرالمؤمنین است. اگر جوان دانشآموز بگوید که من این ادبیات دینی را در آموزش و پرورش یاد نگرفتهام، پس معلوم میشود که ادبیات دینی ما در مدارس، درست نبوده است.
یکی از گامهای مهم رهایی، خودداری است. کسی که اهل خودداری نیست و اسیر شهوات است، به رهایی نمیرسد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «عَبدُ الشَّهوَةِ أسیرٌ لا یَنفَکُّ أسرُهُ» (غرر الحکم، 6300) عبد شهوت اسیر است، یک جامعهای که عبد شهوت در آن جامعه زیاد بشوند کل جامعه اسیر میشود.
طبق آیه قرآن، کسی که اهل خودداری باشد قدرت تشخیص پیدا میکند
حالا اگر کسی اهل خودداری باشد به کجا میرسد؟ قرآن میفرماید: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا» (انفال، 29) یعنی کسی که اهل خودداری و تقوا باشد، خدا به او بینش و قدرت تشخیص میدهد. اصلاً یکی از کارهای مهم ولایت، بالا بردن سطح تشخیص مردم است. ولایت یعنی رهایی اندیشه. پس اطاعت چه میشود؟ مسیر ولایت به سویی رهایی است؛ هم رهایی اندیشه و هم رهایی روح. اما رسیدن به این رهایی مقرراتی دارد، این اطاعتی که گفتند، برای اجرا کردن مقررات رهایی است.
نه اینکه در مدرسه به بچه درس خواندن را تحمیل کنی! یک کاری کن که بچه خودش آزادانه بخواهد درس بخواند. برای این منظور باید چه کار کرد؟ به بچهها بگویید: در مدرسه هر کاری که دلت خواست نمیتوانی بکنی، این مدرسه مدرسۀ باادبها است، من این مقررات را برایت وضع میکنم تا تو شکوفا بشوی و خودت درس بخوانی... متاسفانه به جای اینکه مقررات ادب را در مدرسه وضع کنیم، درس خواندن را به بچه تحمیل میکنیم. این زورگویی را یک جای دیگر باید اعمال کنی، باید بگویی: مقررات مدرسه را بهم نزن، اینجا که جنگل نیست! اینجا همه آدم هستند.
محور نظام تربیت دینی، مخالفت با دوستداشتنیهایی است که به انسان، کم لذت میدهد؛ برای تقویت دوستداشتنیهایی که به انسان خیلی لذت میدهد. پس مخالفت با هوای نفس یعنی به نفع دلت عمل کردن. در واقع کسی که مبارزه با هوای نفس میکند یعنی دارد دنبال دل خودش میرود، اما کدام قسمت دلش؟ قسمت خواستههای عمیق و اصیل دل! یعنی خواستههای سطحی دل را-که بیارزش یا کمارزش است- محدود میکند تا به خواستههای عمیق دلش برسد.
(الف2/ن2)
اگر نتیجه مبارزه با نفس را بدانیم خودمان با شوق به سویش میرویم.
از حجامت کودکان گریند زار که نمیدانند ایشان سِر کار
مرد خود زر میدهد حجّام را مینوازد نیش خونآشام را (مولوی)