گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه شانزدهم
محدودیتهای دنیا ما را به سمت یک «نقطۀ رهایی» سوق میدهد / انسان «راحتیِ مطلق» میخواهد؛ پس باید یکجایی باشد که این خواستهاش برآورده شود!/ نقطۀ رهایی انسان از محدودیتها در «آخرت» است نه دنیا!
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۳/۰۱
یکی از پایههای معنویت و پذیرش دین و متقاعدشدن به ترک گناه این است که عالم آخرت را ببینیم و مشتاق آنجا بشویم. میدانید گناه کِی برای انسان تلخ میشود؟ وقتی که فکر «عالم آخرتِ شیرین» آدم را شاد کند! آنوقت اگر دچار گناه بشوی، خودت خیلی ناراحت میشوی و میگویی «خدایا من را از این گناه نجاتم بده؛ دارم اذیت میشوم...»
محدودیتهای دنیا بهگونهای است که ما را به سمت یک «نقطۀ رهایی» سوق میدهد
- بحث جلسات گذشته تا اینجا، بیشتر مربوط به «مقدمات دینداری» بوده و هنوز بحث ما یک بحث دینی نشده است. بسیاری از مقدماتی که برای دینداری لازم است (که ما پنج نمونه از آنها را برشمردیم) هرکدام به سهم خودشان دلالت بر محدودیتهایی میکنند. مثلاً اینکه دنیا و محیط ما پر از رنجها و گرفتاریهایی است که نمیگذارد انسان بهسهولت، به دوستداشتنیهای خودش برسد. وقتی ما به این محدودیتها توجه کنیم، میبینیم که انگار این محدودیتها در اطراف ما حصار کشیدهاند و دارند ما را به یک سمتی سوق میدهند؛ به یک سمتی که نقطۀ رهایی است و دیگر محدودیتی وجود ندارد.
- خداوند هیچوقت انسان را با محدودیتهای فراوان، محاصره نمیکند بهطوری که انسان در یک دایرۀ بسته، گرفتار شود و جایی برای فرار، رهایی و رشد نداشته باشد. خداوند یک جاهایی را محدود میکند و بعد، یک مسیری را باز میکند؛ مسیری که وقتی در مقابل انسان باز شد، انسان به آن مسیر بهعنوان نقطۀ رهایی و پرواز نگاه میکند.
- دنیا خیلی از سختیها را به ما تحمیل میکند و این سختیها دائماً در قرآن کریم برای ما توضیح داده میشوند؛ اما در کنار همۀ این محدودیتها یک نقطۀ رهایی هست که خیال ما میتواند به آن نقطۀ رهایی متوجه بشود، همانطور که أمیرالمؤمنین(ع) فرمودند: با چشم قلبت نگاه کن به عالم آخرت و زیباییها و شکوه عالم آخرت (فَلَوْ رَمَیْتَ بِبَصَرِ قَلْبِکَ نَحْوَ مَا یُوصَفُ لَکَ مِنْهَا ....نهجالبلاغه/خطبه 165)
ما در دنیا واقعاً نقطۀ رهایی از محدودیتها نداریم!
- خیلیها دنبال این هستند که یک خیالِ خام و درواقع «توهمِ رهایی» در دنیا برای خودشان یا برای دیگران درست کنند؛ مثلاً در برخی فیلمها نشان میدهند که قهرمان داستان به آن نقطۀ مطلوبش میرسد و همۀ مشکلاتش حل میشود و همه خوشحال از پای فیلم بلند میشوند! درحالیکه ما در دنیا واقعاً نقطۀ رهایی نداریم.
- تنها جایی که ما میتوانیم به رهایی بیندیشیم-در مرحلۀ اول- خود وجود پروردگار عالم و ملاقات خود خدا است، ولی در دنیا، هرچه در اطراف خودمان میبینیم، درگیری و سختی است و این سختیها را نباید انکار کنیم، بلکه باید بپذیریم که این سختیها وجود دارد و الا اگر نپذیریم، خسته و افسرده میشویم. باید با این سختیها بجنگیم؛ اگر با این سختیها مبارزه کنیم، قوی میشویم و اگر نجنگیم، ضعیفتر میشویم. همچنین باید برای برداشتن این سختیها تلاش کنیم، ولی از همان اول هم باید بدانیم که صرفاً یک بخشی از این سختیها و محدودیتها را میتوانیم برداریم نه همۀ آنها را.
- آیا انسانی که رهاییطلب است، باوجودِ این محدودیتها، جایی نیست که رها بشود؟ آیا باید همینطور بنشیند در خیالات خام خودش و مدام توهماتی را تصور کند؟ مثلاً تصور کند که «ایکاش یک چراغ جادویی داشتیم و یک غول از آن بیرون میآمد و در خدمت ما قرار میگرفت و مشکلات ما را اصلاح میکرد!»
نقطۀ رهایی انسان از محدودیتها در «آخرت» است نه دنیا!
- وقتی میگوییم «انسان در زندگی دنیا، نقطهای برای رهایی ندارد، جایی برای خیالپردازیِ غیرمتوهمانه ندارد و جایی ندارد برای اینکه به آنچه دلش میخواهد برسد» طبیعتاً این خیلی غمانگیز است که انسان بخواهد چنین واقعیتی را بپذیرد. از سوی دیگر، اگر یکچنین نقطۀ رهاییای واقعاً برای انسان وجود داشته باشد، این نقطۀ رهایی، بیتعارف در آخرت است!
- عالم آخرت، عالمی است که انسان در آن رها میشود و هرچه دلش میخواهد تحقق پیدا میکند. «فیها ما تَشْتَهیهِ الْأَنْفُس» (زخرف/71) چون انسانِ رهاییطلب و خیالپرداز، دنبال یک زندگی ایدهآل و بدون رنج با لذتهای برتر، موفقیتهای پیاپی و لذتبخش (نه لذتهای کسلکننده) است! اما بدبختی دنیا این است که وقتی به یک موفقیت یا لذتی میرسی، بعدش سَرخوردگی و رنج هست. حالا عالم آخرت چگونه است؟ آنجا واقعاً آنچه انسان دلش میخواهد، محقق میشود و بعدش، سَرخورده هم نمیشود.
چون انسان راحتیِ مطلق میخواهد، پس باید یکجایی باشد که این خواستهاش برآورده شود!
- حضرت امام(ره) میفرماید: «یکى از فطرتهاى الهیه، که مفطور شدهاند جمیع عایله بشر و سلسله انسان بر آن، فطرت عشق به راحت است» (شرحچهلحدیث/186) عشق به راحت، جزء فطرت انسان است و انسان این را از کسی یاد نگرفته است و بهسادگی هم آن را از دست نمیدهد.
- بعد میفرماید: «چون این معشوقِ بنىالانسان(یعنی راحتیِ مطلق) در این عالم یافت نشود، پس، ناچار در دار تحقق و عالم وجود، باید عالم باشد که راحتى او مشوب نباشد به رنج و تعب» (همان) یعنی چون انسان راحتیِ مطلق را میطلبد، پس باید جایی باشد که به این خواستۀ انسان پاسخ بدهد! سبک استدلال امام(ره) اینگونه است: «ای انسان، چون تو دلت میخواهد، پس یک جایی برای پاسخ به این خواستۀ تو هست!»
- در اینجا حضرت امام(ره) برای معاد، برهان فطری میآورد و میفرماید: چون من راحتطلب مطلق هستم، پس باید پاسخی برای این راحتطلبیِ مطلق من وجود داشته باشد. انسانی که بگوید پاسخی برای این راحتطلبیِ مطلق من نیست، غمگین و افسرده خواهد بود و انسانی که بگوید «پاسخی برایش هست» انسان امیدوار، مثبت، روشنبین، رو به جلو و در حال شکوفاشدن است. انسان چقدر بدبخت میشود وقتی به خودش دروغ میگوید و خودش را انکار میکند! انسانِ کافر هم اول خودش را انکار میکند.
- چقدر خوب است که ما با «ادبیات انسانی» از معاد صحبت کنیم! در اینجا، امام(ره) وقتی میخواهد برای معاد، دلیل بیاورد، نمیفرماید: «چون قرآن فرموده است که آخرتی هست، پس حتماً هست!» بلکه میفرماید: انسان، راحتطلب مطلق است و نمیشود برای این راحتطلبیِ مطلقش، پاسخی نباشد!
معاد یک مسئلۀ انسانی است نه یک مسئلۀ صرفاً دینی!
- معاد یک مسئلۀ انسانی است نه یک مسئلۀ صرفاً دینی! همانطور که «مرگ» هم یک مقولۀ دینی نیست؛ یعنی اگر دین هم نباشد این مرگ برای انسانها وجود دارد! کمااینکه مهربانی کردن و ظلم نکردن هم یک مقولۀ انسانی است، اگر دین هم نباشد، ظلم بد است و این را همه انسانها میفهمند.
- جالب این است که نظر تک تک ما دربارۀ معاد، مثبت است، چون ما نمیتوانیم تصور کنیم که انسان نابود میشود. من بهعنوان یک انسان، عالم آخرت را میخواهم، لذا این یک مسئلۀ انسانی است، عقل انسان هم بر آن دلالت میکند، فطرت انسان و کششهای روحی انسان هم بر آن دلالت میکند.
- صدرالمتألّهین در کتاب «اسفار» میفرماید: «سرشت نفوس (سرشت جانهای انسانها) بر طلب بقاء و محبت دوام، دلیل بر این است که آنها وجود اخروی دارند که جاودان میمانند زیرا بقای نفوس، در این نشئۀ طبیعی، کاری محال است! » اینکه انسانها به دوام، علاقه دارند و نمیخواهند از بین بروند و میخواهند همیشه بمانند، دلیل بر این است که ما نابود نمیشویم و یک جهان دیگری هست که ما در آنجا باقی میمانیم! این یک دلیل فلسفی است نه یک دلیل دینی!
- در ادامه میفرماید: «...بقای نفوس در این نشئۀ طبیعی کاری محال است. بنابراین اگر نشئۀ باقیِ دیگری نداشتند که به آنها انتقال یابند، باید آنچه در نفس برقرار است و در سرشتش از بقای جاودانی و حیات ابدی به امانت گذارده شده است بیهوده باشد» کمااینکه برخی از کفار، همین تلقی را دارند و به انسان میگویند: تو نباید جاودانهطلب باشی! تو چرا جاودانگیطلبی میکنی؟ بپذیر که میمیری و نابود میشوی! یعنی میخواهند این را به انسان تحمیل کنند، ولی انسان نمیخواهد این را بپذیرد!
قبل از پذیرش دین، باید معاد را بپذیریم / تصور ما دربارۀ جهان آخرت چگونه باید باشد؟
- ما این تصور را دربارۀ جهان آخرت نیاز داریم که آنجا یک جهان زیبا، آزاد، بیانتها و جاودانه است. بعد از این تصور و بعد از اینکه به جهان آخرت، علاقهمند شدیم، وارد دینداری میشویم و در دین، بحث حساب و کتابِ آخرت را به ما میگویند، و ما میگوییم: «کاش این حساب و کتابِ آخرت نبود و ما راحت وارد آن حیات بینهایت میشدیم! اگر این حساب و کتاب نبود، جهان آخرت، خیلی شیرین میشد» یعنی شما نباید از شیرینی حیات آخرت بگذری، شیرینی حیات آخرت را باید داشته باشی و بگویی «من این سختیِ مرگ و حساب و کتاب آخرت را باید چهکار کنم؟» حسّ آدم باید اینطوری باشد نه اینکه کلاً از رفتن به آن دنیا بترسد! باید به عالم آخرت، اشتیاق داشته باشد.
- ما برای اینکه دین را بپذیریم، قبل از دین، باید معاد را بپذیریم و معاد را بهعنوان یک مقولۀ انسانی بپذیریم. بعضیها تصور میکنند که «معاد صرفاً یک حرف دینی است و حرفزدن دربارۀ آن، چیزی است که آخوندها در آوردهاند!» و بعد هم یک ژستی میگیرند و میگویند «من نمیخواهم دیندار زندگی کنم!» خُب با خودت میخواهی چهکار کنی؟ پس تو کِی میخواهی نشاط پیدا کنی؟
- از هر کسی بپرسید: اینکه «تو بعد از مرگ، نابود میشوی» خوشحالکنندهتر است یا اینکه «تو بعد از مرگ، میمانی»؟ خُب طبیعتاً میگوید: اینکه من بعد از مرگ میمانم، خوشحالکنندهتر است. لذا این مسئله به انسان نشاط میدهد.
- چندی پیش، تلویزیون یک فیلم مستند دربارۀ «تجربۀ مرگ» نشان میداد که غربیها ساخته بودند؛ در این مستند، کسانی که مرگ را تجربه کرده بودند و به این دنیا برگشته بودند، دربارۀ این تجربۀ خودشان صحبت میکردند (البته ایرانیها یک بخشهایی را به این مستند اضافه کرده بودند که در آن، چند ایرانی هم تجربۀ خودشان را مطرح کردند) نقطۀ مشترک اکثر این افراد از توصیف اولین لحظات مرگ، یکنوع رهایی، باز شدن، نورانیت و بالا رفتن بود. نمیخواهم بگویم که آنها آدمهای خوبی بودند یا آدمهای بدی بودند، اما هرکدام از آنها میگفتند «ما بالا رفتیم، ما آزاد شدیم، یک حالت رهایی پیدا شد!» یعنی تعابیر مثبت و قشنگی از آن عالم، بهکار میبردند.
چگونه به معاد نگاه کنیم؟ /مهمترین وصف قرآن دربارۀ معاد، مربوط به «جاودانگیِ انسان» است
- یکی از مقدمات دینداری، پذیرش معاد است، حالا این معاد را چگونه بپذیریم؟ چگونه به معاد نگاه کنیم؟ ببینیم خداوند متعال در قرآن کریم چگونه با معاد، برخورد میکند: دربارۀ معاد و عالم آخرت مهمترین وصفی که بیشترین تکرار را در قرآن دارد و در لحظههای حساس هم تکرار شده است، وصف «جاودانگی و خلود» است!
- در قرآن حدود 80بار دربارۀ خلود سخن گفته شده است؛ البته گاهی به تعابیر دیگری هم بهکار رفته است اما خودِ کلمۀ خُلد (کلمات با ریشۀ خُلد) 80 بار بهکار رفته است!
- بهعنوان مثال، وقتی قرآن میخواهد بفرماید «فرشتهها به مردمی که میخواهند وارد بهشت بشوند سلام میدهند» سلامِ ملائکه را با این تعابیر بیان میفرماید: «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ» (ق/34) یعنی امروز دیگر تو جاودانه شدی! و در آیۀ دیگری میفرماید: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ» (زمر/73) ببینید انسان چقدر به جاودانگی وابسته است که خداوند دمِ در بهشت، به فرشتهها امر میکند این کلمه (خلود یا جاودانگی) را خطاب به بهشتیان بیان کنند.
در بهشت هم «جاودانگی» برای آدم، مسئلۀ بسیار مهمی است
- ما انسانها موجودات جاودانگیطلبی هستیم. در ماجرای حضرت آدم(ع) هم این مسئله دیده میشود که وقتی شیطان میخواست ایشان را فریب بدهد، به ایشان گفت: میخواهی جاودانه بشوی؟ «یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْد» (طه/120) یعنی در بهشت هم داغ این جاودانگی، آدم را رها نمیکند و این مسئله برایش خیلی مهم است که «آیا ما همیشه هستیم؟»
- بزرگترین ترس انسان، مرگ است و مهمترین بلا «ناامنی» است. حالا چرا ما انسانها از مرگ بدمان میآید؟ به دلیل میل به جاودانگی! خب بیاییم این میل به جاودانگی را پرورش بدهیم، چون این میل به جاودانگیِ ما، واقعاً جواب دارد و در عالم آخرت به آن پاسخ داده میشود؛ اصلاً طبع ما برای آخرت ساخته شده است؛ طبع ما برای دنیا ساخته نشده است.
- انسان بدون بهشت غمگین است و دائماً به یادآوری بهشت، نیاز دارد. آدم باید این جهانِ باز را دائماً در مقابل خودش ببیند. اگر میخواهی برای دینداری آماده بشوی، باید آن جهان را درنظر داشته باشی؛ هم بهشت را و هم جهنم را.
بیایید از سرِ میل به جاودانگی و راحتیِ مطلق، به عالم آخرت بیندیشم
- بیایید دربارۀ عالم آخرت بیندیشیم؛ حتی بدون دین! از سر میل به جاودانگی به عالم آخرت بیندیشم و از سر میل به راحتی مطلق، از سر میل به جهان آزاد آزاد؛ جهانی که من در آن خسته نمیشوم، جهانی که دیگر ویژگیهای این دنیای پَست را ندارد.
- چقدر خوب است که در عالم آخرت و زیباییهای آن عالم، غرق بشویم؛ کمااینکه قرآن کریم، همین کار را برای ما انجام میدهد. مثلاً ببینید در سورۀ واقعه، چقدر عالم آخرت، قشنگ توصیف شده است. روانشناسها میگویند آخرین موضوعی که موقع خواب به آن فکر میکنی، جسم و روحت تحت تأثیر آن فکر و اندیشه، تا فردا صبح قرار میگیرد و حتی فردا در طول روز هم تحت تأثیر آن قرار خواهی گرفت. آنوقت فرمودهاند: قبل از خواب، سورۀ واقعه را بخوانید! با خواندن این سوره، دو برابر به بهشت میاندیشی و مقدار مختصری دربارۀ جهنم و یکمقدار هم دربارۀ مرگ.
- واقعاً بهشتی که در سورۀ واقعه توصیف میشود غوغا است؛ کسی که هرشب به جهان آخرت میاندیشد و بعدش میخوابد، طبیعتاً این انسان، بزرگ میشود و عظمت پیدا میکند و اتفاقات خوب دیگری برای او رخ خواهد داد. اولیاء خدا هم، همه درگیر مسئلۀ مرگ و مسئلۀ آخرت بودند و مواضعشان دربارۀ آخرت، بسیار روشن و شفاف است. اینقدر آخرت برایشان عظمت دارد که أمیرالمؤمنین(ع) در کلامی میفرماید: «غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِکْرُ الْمَرْجِع» (نهجالبلاغه/خطبه31) یاد آخرت، چشمهای اینها را از این دنیا بسته است.
گناه کِی برای آدم، تلخ میشود؟ وقتی فکر آخرتِ شیرین، آدم را شاد کند!
- یکی از پایههای معنویت و یکی از پایههای پذیرش دین و متقاعدشدن به ترک گناه این است که عالم آخرت را ببینیم و مشتاق آنجا بشویم. میدانید گناه کِی آدم را اذیت میکند و برایش تلخ میشود؟ وقتی که فکر عالم آخرتِ شیرین، آدم را شاد کند! آنوقت اگر دچار گناه بشوی، خودت خیلی ناراحت میشوی و میگویی «خدایا من را از این گناه نجاتم بده؛ دارم اذیت میشوم...»
- همانطور که بیان شد، انسان برای پذیرش دینداری و ترک گناه، پنج تا عنصر را باید در شخصیت خودش قرار بدهد؛ یکی اینکه انسان اهل برنامه باشد، اهل مطالبۀ منافعش باشد و بهصورت حداکثری، منفعت بخواهد، اهل مسابقه باشد و محدودیتهای دنیا را بپذیرد؛ همۀ اینها مقدمه و پایه میشود برای اینکه انسان از چیزی به نام «گناه» متنفر بشود و اصلاً گناه برایش معنا پیدا بکند.
- وقتی این پایههای شخصیتی در انسان شکل گرفت، انسان به جایی میرسد که موضوع عشقبازی او با خدا، سر «گناه» خواهد بود؛ یعنی در طول روز مراقبت از اینکه گناه نکند و در طول شب، مناجات برای عذرخواهی و استغفار؛ یعنی همان وضعیتی که اولیاء خدا داشتند. اسمِ این مراقبت هم میشود «تقوا».
(الف2-ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید