۹۹/۰۲/۱۰ چاپ ایمیل و پی دی اف
بی تو به سر نمی‌شود (2)

مهم‌ترین نیاز جامعۀ بشری و مهم‌ترین نیاز فطری بشر، نیاز به امام است/ الان جامعۀ بشری از نظر روحی آماده و محتاج است برای درک ضرورتی به نام «امام»/ نیاز انسان به ولایت را از اینجا شروع کنیم که «زندگی انسان چیست؟»/ داستان زندگی انسان، مدیریت گرایش‌ها و مبارزه با هوای نفس است/ رمز موفقیت انسان در زندگی، مخالفت با علاقه‌های بی‌ارزش است

شناسنامه:

  • زمان: 99/02/07
  • موضوع: ببی تو به سر نمی‌شود
  • مکان: مسجد دانشگاه رضوی
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان، در ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، با موضوع «بی تو به سر نمی‌شود» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی که بدون حضور مخاطب برگزار می‌شود، هر روز حدود ساعت ۱۶ از شبکۀ پنج سیما پخش می‌شود. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در دومین جلسه را می‌خوانید:

مهم‌ترین موضوعی که با زندگی و سیرۀ امام‌رضا(ع) متناسب است، موضوع «ولایت» است 

وقتی به حرم امام‌رضا(ع) مشرف می‌شویم، خوب است به چه موضوعی بیشتر توجه کنیم؟ مهم‌ترین موضوعی که با زندگی و سیره و بیانات حضرت متناسب باشد، طبیعتاً موضوع «ولایت و امامت» است. شاید ما اگر بخواهیم یک غدیر دوم در تاریخ به یاد بیاوریم، حرکت امام‌رضا(ع) در نیشابور باشد که ایشان صریحاً از ولایت و امامت با مردم سخن گفتند، آن‌هم در یک کلام بسیار کوتاه اما بسیار عمیق؛ آنجایی که فرمودند: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ‏ دَخَلَ‏ حِصْنِی‏ أَمِنَ‏ مِنْ عَذَابِی» (عیون اخبارالرضا(ع)/ 2 / 135)  این را از قول پروردگار عالم و از طریق آباء و اجداد طاهرین‌شان بیان فرمودند و بعد هم عبارت «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» کلام بلندی بود که بیان آن به این صراحت در میان عموم مردم، بی‌سابقه بود که امام‌رضا(ع) این‌قدر صریح از اصل امامت به‌عنوان شرط پذیرش توحید، یاد کردند.

طبیعتاً ما در حرم امام‌رضا(ع) مهم‌ترین معرفتی که باید پیدا کنیم، معرفت به ولایت است، مهم‌ترین موضوعی که در چنین موقعیت شریفی باید در قلب ما جاری بشود و نور آن را دریافت کنیم، موضوع ولایت است. اگر هر یک از ائمۀ معصومین(ع) را به یک ویژگی‌ می‌شناسیم، طبیعتاً مناسب‌ترین موضوع در ارتباط با امام‌رضا(ع)، موضوع ولایت و امامت است که در کلمات ایشان هم به صورت خاصی بیان شده است.

مهم‌ترین موضوع در دین ما موضوع امامت و ولایت است

غیر از تناسب این حرم شریف با موضوع امامت و ولایت، اساساً مهم‌ترین موضوع در دین ما موضوع امامت و ولایت است. این حدیث را بارها شنیده‌اید که امام باقر(ع) فرمود: «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ، عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَةِ، وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ‏ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ» (کافی/ ج2 / ص18) هیچ موضوعی در دین به اندازۀ موضوع ولایت اهمیت ندارد.

همان‌طور که در جلسه قبل بیان شد، ما معمولاً در جامعۀ خودمان مشکلاتی در این زمینه داریم، یکی از آن مشکلات این است که بیشترین حجم معارف و مطالبی که ما دربارۀ امامت و ولایت داریم برای اثبات حقانیت ولایت است، البته این مطالب به‌جای خودش لازم هستند و در زمان‌های مختلف، چه‌بسا ضروری بوده‌اند. مثلاً علامۀ امینی(ره) برای کتاب الغدیر، زحمت بسیار ارزشمندی کشیدند تا مطالبی را جمع‌آوری کنند که نوعاً در جهت اثبات حقانیت امامت و ولایت است.

اکثر مطالب رایج در متون آموزشی ما دربارۀ ولایت، مربوط به اثبات حقانیت ولایت است نه توصیف آن

در کتب درسی و آموزشی ما معمولاً مباحث کلامی به کار گرفته می‌شوند و مباحث کلامی دربارۀ امر ولایت و امامت هم غالباً در این زمینه هستند که می‌خواهند حقانیت امر وصایت علی‌بن‌ابیطالب(ع) را اثبات کنند، یا اینکه برای ما تبیین کنند که «امر امامت یک امر واجب دینی است.» شاید بتوان گفت که بیش از نود درصد از متون دینی ما و متون آموزشی ما دربارۀ امامت و ولایت، مربوط به همین اثبات حقانیت است؛ یا به‌طور کلی اصل امامت را می‌خواهد برای ما اثبات کند یا به‌طور خاص، امامت أمیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر ائمۀ هدی(ع) را می‌خواهد اثبات کند.

اما دربارۀ این سه سؤال کلیدی-که در جلسه قبل مطرح کردیم- کمتر بحث شده است: یکی اینکه اساساً ما انسان‌ها و ما افراد مؤمن و متدین به این دین، چه نیازی به ولایت داریم؟ همان‌طور که گاهی این سؤال مطرح می‌شود که «انسان چه نیازی به خدا دارد؟» یا اینکه «انسان به جاودانگی چه نیازی دارد؟» معمولاً وقتی به این مباحث می‌رسیم، یک‌کمی فطری صحبت می‌کنیم، مثلاً می‌گوییم: انسان، یک کشش روحی نسبت به جاودانگی دارد و همه از مرگ، بدشان می‌آید و... دربارۀ امامت هم می‌توانیم به صورت فطری بحث کنیم.

مهم‌ترین نیاز جامعۀ بشری و مهم‌ترین نیاز فطری بشر، نیاز به امام است

روانشناس‌ها و انسان‌شناس‌ها و کسانی که انسان‌شناسی‌شان را از منابع دینی اخذ کرده‌اند، باید در این زمینه کمک کنند. جدای از اینکه ولایت یک امر دینی است و در دین بسیار اهمیت دارد، باید «نیاز ما به ولایت» هم تبیین شود. ای کاش ما کتاب‌هایی داشته باشیم که در این کتاب‌ها برای ما توضیح بدهند که «مهم‌ترین نیاز فطری بشر به امام است؛ برای وضعیت روحی‌اش، برای وضعیت زندگی روزمره‌اش، برای اینکه استعدادهایش شکوفا بشود، برای اینکه به خلاقیت برسد، برای زندگی اجتماعی یک فرد و...» و همچنین توضیح بدهند که «مهم‌ترین نیاز برای جامعۀ بشری، امام است» ای کاش ما این مسائل را قشنگ تبیین کرده بودیم.

حتی کسی که به مبانی دینی ما معتقد نباشد یا اصلاً به دین معتقد نباشد، به خدا معتقد نباشد، به وحی و نبوت معتقد نباشد؛ با این فرد هم می‌شود دربارۀ «ضرورت نیاز بشر به امام» صحبت کرد، یعنی می‌توانیم دربارۀ نیاز انسان به یک چنین سرپرستی و به یک چنین تکیه‌گاهی صحبت کنیم.

برای اینکه بحث امامت، جهانی بشود چه‌کار باید کرد؟

ما باید این‌گونه بحث کنیم تا بحث‌های ما جهانی بشود (یعنی بر اساس نیاز بشر، بحث کنیم) نه اینکه بگوییم: ما در مذهب و مکتب خودمان معتقدیم که یک کسی هست به نام «امام» و ما باید از او تبعیت کنیم و ما او را محترم می‌شماریم و... این‌طور بحث‌کردن، موجب نمی‌شود که امر امامت، جهانی بشود، بلکه باید جامعه‌شناسانه دربارۀ امامت بحث کنیم و بگوییم که جامعۀ بشری به ولایتِ چنین کسی، نیازمند است.

اگر در کتابی اصلاً سراغ اسناد دینی نرفتیم و صرفاً عقلانی بحث کردیم و کارکرد امام را برای جامعۀ بشری توضیح دادیم، این کتاب توسط کسانی که متدین به دین ما و معتقد به اعتقادات دینی خاص ما نیستند هم قابل مطالعه و جذاب خواهد بود؛ مخصوصاً الان؛ الان که بشر گرفتاری‌های روحی روانی، کم ندارد، الان که بشر در آن وضعیت خوب هم که قرار می‌گیرد باز روح ناآرامی دارد، با عشق و محبت به این صورت شدیدی که ما می‌توانیم در فضای دینی خودمان تجربه کنیم، غریبه است و تشنگی خود را احساس می‌کند؛ مثلاً وقتی که زندگی ما را در اربعین می‌بیند، می‌گوید: «چرا من یک چنین کسی را ندارم که به او این‌قدر عشق بورزم؟»

الان جامعۀ بشری از نظر روحی آماده و محتاج است برای درک ضرورتی به نام «امام»

الان انسان‌ها از نظر روحی آماده هستند و محتاج هستند برای درک امری به نام امامت و درک ضرورتی به نام امام. ولی ما متأسفانه برای جهانیان خوب تبلیغ نمی‌کنیم. جوانان خودمان هم به همین تبلیغ نیاز دارند. جوان‌های ما هم ادبیاتی که با آنها بهتر می‌شود صحبت کرد و در جان‌شان مؤثرتر است، همین ادبیات است؛ ادبیاتی که به‌طور کلی نیاز بشر را به «امام» تبیین کند.

هم در بُعد اجتماعی هم در بعد فردی، نیاز به امام باید تبیین بشود، در اینجا یک مثال‌هایی هم از وضع جهان بزنیم: شما الان می‌بینید که مدیریت جهان چگونه است، کشورها و ملت‌ها حتی در پیشرفته‌ترین جوامع بشری چقدر مشکلات دارند که مشکلات‌شان ناشی از فساد مدیران‌شان است، می‌بینید چه جنایت‌هایی در جهان می‌شود! این جنایت‌ها جز به‌دست قدرتمندان و کسانی که بر جوامع بشری سلطه پیدا کرده‌اند صورت نمی‌گیرد. نمی‌شود گفت که مردم اروپا و مردم آمریکا دوست دارند در فلسطین، قتل‌عام صورت بگیرد، اصلاً کسی این حرف را قبول نمی‌کند.

اگر هم یک مردمی اغوا می‌شوند یا به سکوت وادار می‌شوند یا مرعوب می‌شوند، باز توسط همین زورگویان است. شرّ این زورگویان چگونه باید کنده بشود؟ اگر اینها نابود شدند، جایگزینش چیست؟
سال گذشته در تلویزیون مصاحبه‌ای دیدم که با تظاهرکننده‌ها در یکی از کشورهای اروپایی انجام شده بود در میان جمعیتی که برای اعتراض به مشکلات اقتصادی به خیابان آمده بودند. آنجا از یک‌ خانمی پرسیدند: «شما چرا اعتراض می‌کنید؟ به کی اعتراض دارید؟» او حرفش را خیلی صریح به اینجا رساند و گفت: مسئولین ما که به وسیلۀ ما انتخاب می‌شوند، مثل گرگ هستند.
نمونۀ اخیر این مشکلات هم، تظاهراتی است که بیش از یک سال در فرانسه صورت گرفت در اعتراض به رئیس‌جمهور‌ این کشور که ظاهراً طبق آمار، منفورترین رئیس‌جمهور در تاریخ این کشور است.

یکی از دلائل دین‌گریزی در جامعۀ ما این است که معارف ولایی را حداکثری تبلیغ نکرده‌ایم/ نیازمند تحول در تبلیغ و تعلیم دین هستیم؛ خصوصاً در اصلی‌ترین موضوع یعنی ولایت

ما می‌خواهیم از این زاویه به بحث دربارۀ ولایت بپردازیم، که نیاز ما به ولایت-در زندگی فردی و اجتماعی- چیست؟ این مقدار عشقی که در جامعۀ ما به ولایت وجود دارد، این مقدار معرفت و معنویتِ ولایی که در جامعۀ ما وجود دارد اصلاً کافی نیست! استعداد مردم ما و استعداد جوان‌های ما خیلی بیشتر از این حرف‌ها است.

این مقدار دین‌گریزی‌ و حتی این‌مقدار گناه و معصیت یا بداخلاقی در هر زمینه‌ای، که در جامعه وجود دارد، یکی از دلائل مهمش این است که ما معارف ولایی را حداکثری تبلیغ نکرده‌ایم. تازه چه مردم باصفایی داریم که با وجود نقص در تبلیغات‌مان و نقص در تعلیمات دینی ما، این‌قدر ارادت به اهل‌بیت(ع) دارند. ولی ما نیازمند تحول در تبلیغ و تعلیم دین هستیم، به عنوان نمونه در اصلی‌ترین موضوع یعنی موضوع ولایت، نیاز به این تحول، بیشتر به چشم می‌خورد.
نباید اکتفا کنیم به این مقدار علاقه‌ای که در مردم هست، چون مردم ما خیلی باصفاتر از این حرف‌ها هستند و می‌توانند علاقه‌مند‌تر بشوند و عاشقانه‌تر و عارفانه‌تر و با معرفت بیشتر با امر ولایت برخورد کنند.

چرا برای رشد فرهنگ دینی در جامعه ابتدا باید امر ولایت را جا انداخت؟

اگر کسی فاصله‌ای با امر ولایت دارد، نباید بگوییم دلیلش این است که او بداخلاق است یا شرعیات را رعایت نمی‌کند یا بدی‌هایی دارد که دست از آن برنداشته است. بلکه اگر دیدیم یک کسی در دین‌داری ضعیف بود، یا گنهکار بود، یا بداخلاق بود یا بدی‌های دیگری داشت، باید اول رابطۀ او را با ولایت، مستحکم‌تر کنیم. اگر ولایت ولی‌الله، برای کسی خوب جا بیفتد اخلاق و نماز و رفتارهای دیگرش هم درست می‌شود. اگر بخواهیم فرهنگ دینی در جامعۀ ما رشد پیدا کند، یا اگر بخواهیم عمل‌کردن به رسالۀ عملیه، و امر به معروف و نهی از منکر در جامعه جا بیفتد، ابتدا باید امر ولایت را جا بیندازیم، پرجاذبه‌ترین بخش دین، همین بخش است.

مگر ما در تاریخ اسلام ندیده‌ایم که وقتی رسول‌خدا(ص) دعوت می‌فرمودند، هرکسی به رسالت و نبوت ایشان معتقد می‌شد و ایمان می‌آورد، چه اتفاقی برایش می‌افتاد؟ یک احساس محبت شدید به رسول‌خدا(ع) پیدا می‌کرد. مثلاً یکی از افرادی که تازه ایمان آورده بود می‌گفت: «من وقتی ایمان آوردم، بلافاصله حس کردم که شدیداً رسول خدا را دوست دارم، به‌حدی که حاضرم فدای او بشوم.» این تجربۀ تاریخی در تأسیس دین مبین اسلام است که رسول خدا(ص) در اولین قدم برای هرکسی که یک قدم برمی‌داشت و ایمان می‌آورد (یعنی عقلانیتی داشت که او را به ایمان وادار می‌کرد) قلب او را سرشار از محبت می‌کردند. و اگر کسی می‌آمد و این محبت را حس نمی‌کرد، یقیناً جزء منافقین قرار می‌گرفت، مگر اینکه تحولی برایش پیش می‌آمد و آدم خوبی می‌شد.

البته بحث ما دربارۀ ولایت به‌معنای «سرپرستی» است، نه ولایت به معنای محبت، ولی چون اینها لازم و ملزوم همدیگر هستند نمونه‌ای از این باب را ذکر کردیم.

مهم‌ترین انتظار پیامبر(ص) در پیمان عقبۀ دوم، چه بود؟

رسول خدا(ص) مهم‌ترین انتظارشان در آغاز اسلام چه بود؟ مثلاً مهم‌ترین انتظارشان در پیمان عقبۀ دوم از آن هفتاد و چند نفری که از مدینه آمده بودند و پیمان بستند چه بود؟ مفاد آن پیمان چه بود؟ آیا این بود که نماز بخوانید؟ اخلاق‌تان خوب باشد؟ دست از اعتقادات دینی برندارید؟ مهم‌ترین انتظار حضرت در آن پیمان‌نامه- که بعداً به واسطۀ همین پیمان‌نامه، به مدینه هجرت کردند- این بود که «از پیامبر دفاع کنید، از جان خودتان به‌خاطر جان او بگذرید و از اهل‌بیت(ع) او دفاع کنید» (وَ عَلَى أَنَّ تَنْصُرُونِی إذَا قَدِمْتَ عَلَیْکُمْ یَثْرِبَ تَمْنَعُونِی مِمَّا تَمْنَعُونَ مِنْهُ أَنْفُسَکُمْ وَ أَزْوََاجُکُمْ وَ أَبْنََاءَکُمْ وَ لَکُمْ الْجَنَّةَ؛ دلائل النبوه/2/443)

بنده نمی‌خواهم به حوزه‌های علمیه و مبلغین ارجمند، جسارت کنم، که ما هرچه داریم از توفیقاتی است که اهل علم و اهل تبلیغ دارند و از همین زحمات علماء است، اما وقتی انسان به فضای جامعه نگاه می‌کند و یک‌مقدار مفاهیم را، وزن‌کشی می‌کند احساس می‌کند که دین، دارد سکولار تبلیغ می‌شود. سکولار بودن دین به چیست؟ به این است که نسبت به همین کلام امام باقر(ع) اهتمام ورزیده نمی‌شود که فرمود: مهم‌ترین مفهوم دینی مفهوم ولایت است. (کافی/ ج2 / ص18)

ما اگر می‌خواهیم حجاب بچه‌های‌مان را درست کنیم از راه ولایت باید وارد بشویم، اگر می‌خواهیم نمازش را درست کنیم از راه ولایت باید وارد بشویم. اگر می‌خواهیم رفتار و اخلاق خودمان را درست کنیم از راه ولایت باید وارد بشویم. باید برگردیم این نقطۀ کانونی و این مرکزیت معنویت دینی را اصلاح کنیم و معرفت‌مان را نسبت به آن بیشتر کنیم.

در این بحث، منظور از ولایت، سرپرستی و صاحب‌اختیار بودن است

ما در این جلسات می‌خواهیم به پاسخ سه سؤال کلیدی که-در جلسه قبل مطرح کردیم- بپردازیم:

سؤال اول این بود که اساساً ما چه نیازی به ولایت داریم؟ ولایت به معنی سرپرستی؛ و سرپرست هم به‌معنای دقیق کلمه و به‌معنای تمام کلمه مد نظر است؛ یعنی کسی که صاحب اختیار ما است، مولای ما است و می‌تواند فرمان بدهد، یا اگر خواست تصرفی در اموال ما بکند، می‌تواند.

سؤال دوم این است که آثار این سرپرستی و کارکرد این سرپرستی در زندگی ما، در حیات فردی و اجتماعی ما چیست؟ البته این سرپرست باید مشخصاتی داشته باشد که این را بحث خواهیم کرد و اجمالاً همه توجه دارند، مثلاً اگر کسی صاحب ‌اختیار ما باشد ولی اخلاق نداشته باشد یا هوای نفس داشته باشد و ما را غارت کند و... اینکه معلوم است مد نظر ما نیست. ما وقتی از ضرورت سرپرستی صحبت می‌کنیم بلافاصله در کنارش، آن آگاهی‌های عمومی‌ای که همه نسبت به ائمۀ معصومین دارند را به کار می‌گیریم. 

سؤال سوم هم این است که وقتی ولیّ خدا بخواهد ما را سرپرستی کند چگونه عمل می‌کند؟ اینکه چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد (ناب و ناز باشد و...) این به‌جای خودش محفوظ است ولی سؤال سوم این است که او چگونه عمل می‌کند؟ ما بالاخره باید خودمان را در آستانۀ ظهور بدانیم، و إن‌شاءالله ظهور هم نزدیک باشد. در چنین شرایطی ما اگر بخواهیم آشنا‌تر بشویم، مشتاق‌‌تر بشویم، منتظرتر بشویم و مقدمه‌ساز ظهور بشویم، اگر بخواهیم برای ظهور حضرت حجت(ع) آماده بشویم و زمینه‌سازی کنیم، باید یک‌مقدار آشنا باشیم نسبت به اینکه ایشان چگونه عمل می‌کنند؟

بعد از این مقدماتی که بیان شد، حالا ببینیم که بحث‌مان را از کجا می‌خواهیم آغاز کنیم؟ برای شروع بحث، این طرح به نظرم رسیده است که خدمت شما تقدیم می‌کنم:

بحث نیاز انسان به ولایت را از اینجا شروع کنیم که «زندگی انسان چیست؟»/ زندگی انسان از اول تا آخر، مبارزۀ بین عقل و شهوت است

ما این سؤال را نباید به‌صورت خام بپرسیم که «انسان چه نیازی به وجود سرپرست دارد؟ انسان چه نیازی به وجود ولیّ خدا دارد که او سرپرستی کند؟» بعضی‌ها در اینجا شروع به تمسخر و توهین می‌کنند و می‌گویند: «شما در واقع ما را حقیر و صغیر می‌دانید و می‌خواهید برای ما سرپرست بگذارید! ما انسان‌های آزادی هستیم و خودمان عقل داریم، خودمان تشخیص می‌دهیم!» بعضاً با حرف‌های خوب و بعضاً با حرف‌های خوب آمیخته با حرف‌های غلط، ولایت را تخطئه می‌کنند.

زمینۀ بروز چنین سخنان باطلی دربارۀ سرپرستی امام معصوم این است که ما از اینجا شروع کنیم و بگوییم «انسان چگونه و چرا نیاز به ولایت و سرپرستی دارد؟» چون در اینجا برخی یک‌دفعه‌ای می‌گویند: «من برای خودم مستقل هستم و خودم عقل دارم و می‌توانم زندگی‌ام را اداره کنم اصلاً من سرپرست نمی‌خواهم، من خودم سرپرست زندگی خودم هستم و...» البته استقلال هم فی‌نفسه چیز بدی نیست و اتفاقاً ما هم می‌خواهیم جا بیندازیم که «ولیّ خدا اصلاً کارش این است که تو را به استقلال برساند»

برای اینکه سخنان باطل فوق، مطرح نشود، بحث نیاز به ولایت را از اینجا شروع کنیم که بگوییم: «انسان چه زندگی‌ای دارد؟ زندگی انسان چیست؟ وجود انسان در طول مدت حیاتش درگیر با چه موضوعی است؟» انسانِ منهای زندگی را تعریف نکنیم، از انسان منهای واقعیت‌هایی که او را احاطه کرده‌اند، بحث نکنیم، بلکه ببینیم واقعیت چیست؟ ما که دربارۀ یک انسان در خلاء بحث نمی‌کنیم! بله؛ اگر یک انسانی در خلاء بود، او سرپرست نمی‌خواهد و او دوست دارد مستقل باشد، ولی الان انسان در یک محیطی قرار دارد و باید دید در چه شرایطی زندگی می‌کند و با چه مشکلاتی مواجه است؟ انسان وقتی به زندگی‌اش نگاه کند می‌بیند که زندگی‌اش از اول تا آخر، مبارزه بین عقل و شهوت است.

انسان دو نوع علاقه دارد: علاقه‌های بی‌ارزش و علاقه‌های ارزشمند  / رمز موفقیت انسان در زندگی، مخالفت با علاقه‌های بی‌ارزش است

دو نوع علاقه در وجود انسان هست؛ علاقه‌های بی‌ارزش و علاقه‌های ارزشمند. رمز موفقیت انسان در زندگی، مخالفت با علاقه‌های بی‌ارزش است، حالا چه کسی تعیین می‌کند که «کدام علاقه بی‌ارزش است؟» پاسخ این است: وقتی یک علاقه‌ای لذت زیاد نداشته باشد بی‌ارزش است، به همین سادگی! سرِ این حرف، می‌شود با همۀ آدم‌های جهان به توافق رسید. در بحثی تحت عنوان «تنها مسیر» به‌طور مفصل در این‌باره با دوستان گفتگو کرده‌ایم.

زندگی انسان خلاصه می‌شود در این چند تعبیری که عرض می‌کنم: انسان در زندگی به «مدیریت گرایش‌های خودش» مشغول است؛ یعنی یا تلاش می‌کند گرایش‌هایش را تأمین کند، یا تلاش می‌کند گرایش‌هایش را تغییر بدهد تا بتواند زندگی کند. و انسان‌ها همه مجبور به تغییر گرایش‌های خودشان هستند، چون گرایش‌های فعال‌تر، گرایش‌های بی‌ارزش‌تر هستند و تو باید از اینها عبور کنی تا به گرایش‌های باارزش برسی.

انسان در زندگی‌اش همواره با گرایش‌هایش درگیر است/ داستان زندگی انسان، مدیریت گرایش‌ها و مبارزه با هوای نفس است

انسان در زندگی‌اش همواره با گرایش‌های خودش درگیر است و انسان با محیط خودش هم درگیر است برای تأمین گرایش‌های خودش. ما دربارۀ این انسانِ درگیر و این انسانی که دائماً در مبارزه به سر می‌برد، داریم صحبت می‌کنیم.
قبل از اینکه رابطۀ این وضع زندگی انسان را با امر ولایت بررسی کنیم، مِن باب تبرّک و تیمّن، یک روایت برای شما می‌خوانم که شاید یکی از چند هزار روایتی باشد که در باب این داستان زندگی انسان هست؛ یعنی همان «مبارزه با هوای نفس»، یعنی اینکه انسان چگونه گرایش‌های خودش را مدیریت کند و چگونه گرایش‌های خودش را تأمین کند.

توضیح مختصری دربارۀ کتاب شریف تحف‌العقول

روایتی که می‌خواهم بخوانم، از کتاب تحف‌العقول است. نویسندۀ شریف تحف‌العقول، عالم جلیل‌القدری است که ناشناخته است، ایشان هم‌عصر شیخ صدوق بوده است، البته بعد از شیخ صدوق وفات کرده است. این انسان شریف که شهرتش «حرّانی» هست، درواقع نزدیک به دوران غیبت صغری زندگی می‌کرد، لذا می‌توان گفت که تحف‌العقول از اولین کتاب‌هایی است که بعد از ائمۀ هدی(ع) نوشته شده است. در این کتاب، برای هر امام، مجموعه‌ای از احادیث و روایات را جمع‌آوری کرده و به صورت‌های مختلف طبقه‌بندی کرده‌اند؛ روایت‌های کوتاه، روایت‌های بلند. بسیار کتاب خوبی است؛ اگر کسی می‌خواهد با بیان ائمۀ هدی(ع) در یک کتاب آشنا بشود و گزیده‌هایی از فرمایشات ائمۀ هدی(ع) را پیش خودش داشته باشد، حتماً کتاب تحف‌العقول را داشته باشد و مطالعه کند.

بعضی از نوادر احادیث ارزشمند، منبع اصلی‌شان همین کتاب است و انصافاً هم کار گزینش احادیث، به‌خوبی انجام شده است، احادیث بسیار مهمی در این کتاب جمع‌آوری شده‌اند. خودمان را از این کتاب شریف محروم نکنیم.

امام‌صادق(ع): راه رسیدن به راحتی در مخالفت با هوای نفس است

روایتی که از کتاب فوق انتخاب کرده‌ام، این است؛ از امام‌صادق(ع) پرسیدند: «أینَ الطَّریقُ الرّاحة» راهی که انسان به راحتی برسد، چیست؟ فرمود: «فِی خِلَافِ الْهَوَى» راه رسیدن به راحتی، در مخالفت با هوای نفس است. گفتند: آدم کِی به راحتی می‌رسد؟ فرمود: اولین روزی که وارد بهشت بشود. (قِیلَ لَهُ: أَیْنَ طَرِیقُ‏ الرَّاحَةِ؟ فَقَالَ ع: فِی خِلَافِ الْهَوَى. قِیلَ: فَمَتَى یَجِدُ عَبْدٌ الرَّاحَةَ؟ فَقَالَ ع عِنْدَ أَوَّلِ یَوْمٍ یَصِیرُ فِی الْجَنَّة؛ تحف العقول/ص370) یعنی در این زندگی، راحتی نیست!

همچنین رسول‌خدا(ص) در سخن شریفی فرمودند: چرا چیزی که محال است، از خدا می‌خواهید؟ گفتند: چه چیزی محال است که ما داریم از خدا می‌خواهیم؟ فرمود: راحتی! راحتی در دنیا نیست. (قَالَ رسول‌الله ص لِأَصْحَابِهِ لَا تَتَمَنَّوُا الْمُسْتَحِیلَ قَالُوا وَ مَنْ یَتَمَنَّى الْمُسْتَحِیلَ فَقَالَ أَنْتُمْ أَ لَسْتُمْ تَمَنَّوْنَ الرَّاحَةَ فِی الدُّنْیَا قَالُوا بَلَى فَقَالَ الرَّاحَةُ لِلْمُؤْمِنِ فِی الدُّنْیَا مُسْتَحِیلَة. اعلام‌الدین/ 278)
انسان همیشه درگیر است. به تعبیر دیگری، قرآن کریم می‌فرماید: ما انسان را در رنج آفریده‌ایم «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَدٍ» (بلد/4) ثروت و امکانات و... هیچ‌کدام تغییر آن‌چنانی در این مسئله ایجاد نمی‌کنند، بلکه صرفاً نوع رنج‌ها را تغییر می‌دهند.

در این جلسه، ما این سؤال را مطرح کردیم که «انسان چه نیازی به سرپرست دارد؟» و بعد، یک سؤال دیگر هم به آن اضافه کردیم و آن اینکه: «کدام انسان؟» پاسخ این سؤال باید علی‌القاعده این باشد: «انسانی که تمام زندگی‌اش مدیریت گرایش‌هایش است؛ یا تلاش می‌کند برای تغییر گرایش‌ها یا برای تأمین گرایش‌ها» انسانی که در زندگی با رنج زیادی مواجه هست و انسانی که باید بتواند این مدیریت را انجام بدهد؛ برای این انسان سؤال می‌کنیم که «این انسان چه نیازی به سرپرست دارد؟» إن‌شاءالله در جلسات بعد به گفتگوی بیشتری در این‌باره می‌پردازیم.
(الف2-ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...