۹۹/۰۲/۱۳ چاپ ایمیل و پی دی اف
بی تو به سر نمی‌شود (3)

زندگی انسان چیزی نیست جز درگیری بین علاقه‌های کم و زیاد / نسبت امام به‌عنوان ولیّ و سرپرست، با درگیری درونیِ انسان چیست؟/ چرا بدون کمک ولیّ خدا، نمی‌شود زندگی خوب داشت؟  

شناسنامه:

  • زمان: 99/02/08
  • موضوع: ببی تو به سر نمی‌شود
  • مکان: مسجد دانشگاه رضوی
  • صوت: اینجا
علیرضا پناهیان، در ماه مبارک رمضان در حرم مطهر امام‌رضا(ع)، با موضوع «بی تو به سر نمی‌شود» سخنرانی می‌کند. این سخنرانی که بدون حضور مخاطب برگزار می‌شود، هر روز حدود ساعت ۱۶ از شبکۀ پنج سیما پخش می‌شود. در ادامه گزیده‌ای از مباحث مطرح شده در سومین جلسه را می‌خوانید:

بحث ولایت و امامت را از کجا باید شروع کنیم؟    

 روش معمول دربارۀ بحث از ولایت و امامت غالباً این‌گونه است که بعد از اثبات خداوند و بعد از توحید، به اثبات نبوت و سپس به اثبات امامت پرداخته می‌شود. در این روش معمولاً از «نیاز بشر» شروع نمی‌شود. البته در خلال همۀ مباحث، اشاره‌ای به نیاز انسان به امام هم می‌شود ولی به نظر می‌رسد که این کافی نیست. همین مسئله موجب برخی از دین‌گریزی‌ها می‌شود و همچنین موجب عدم درک عمیق و لذت‌بخش از مفهوم شریف امامت و ولایت می‌شود.

ما می‌خواهیم از «نیاز انسان به امام» شروع کنیم؛ نیاز انسان در متن زندگی فردی و زندگی اجتماعی. وقتی می‌خواهیم از نیاز انسان به «امام» به معنای سرپرست، شروع کنیم، از کجا باید شروع کنیم؟ طبیعتاً نباید سراغ تعاریف علمی‌ از انسان برویم که انسان را خارج از فضای زندگی، به‌خودی‌ِخود تعریف می‌کنند. البته آن روش هم به‌جای خودش روش خوبی است.

انسان موجودی است که برای رسیدن به علاقه‌هایش، با موانع فراوانی درگیر است  

اگر بخواهیم واقع‌بینانه‌تر دربارۀ انسان صحبت کنیم و شروع کنیم به تشریح‌کردن انسان در «متن زندگی»، باید بگوییم: انسان موجودی است که در زندگی، با موانع فراوانی درگیر است برای اینکه بتواند به علاقه‌های خودش برسد، این یک تعریف واقعی از انسان است.

حالا اگر بدون توجه به این واقعیت‌های زندگی‌، بخواهیم انسان را تعریف کنیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم: انسان موجودی است دارای عقل، دارای اختیار، دارای گرایش‌های مختلف و قدرت اراده و... در مورد انسان ویژگی‌های متعددی را ممکن است بیان کنیم. اما وقتی آمدیم در متن زندگی، درگیری‌های انسان، خودش را نشان می‌دهد و می‌شود مسئلۀ اصلی انسان.

در واقع، موانعی که انسان سر راه خودش دارد برای اینکه به گرایش‌هایش برسد و لذت ببرد، همچنین موانعی که انسان دارد برای اینکه بتواند مشکلات خودش را برطرف کند، می‌شود مسئلۀ اصلی حیات بشر. به همین دلیل، خداوند متعال دربارۀ انسان می‌فرماید: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی‏ کَبَد» (بلد/4) ما انسان را در رنج آفریدیم! یعنی خداوند از خلقت انسان در متن رنج سخن می‌گوید. در آیۀ دیگری می‌فرماید «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (الانشقاق؛6). ای انسان تو در حرکت خودت به سوی خدا رنج می‌کشید، چه رنجی! و سپس خدا را ملاقات خواهی کرد. ببینید چقدر تعابیر واقع‌بینانه‌ای دربارۀ انسان به‌کار رفته است.

اینکه از «نیاز انسان» به مفهوم امامت برسیم، یک روش قرآنی است

ما وقتی می‌خواهیم از انسان صحبت کنیم و نسبت انسان را با ولایت مطرح کنیم، ابتدا خوب است به درگیری‌های انسان، یعنی به مسئله و مشغلۀ اساسی انسان بپردازیم. در این‌باره یک نکته عرض کنم: اینکه ما بحث ولایت را انسان‌شناسانه شروع کنیم و از «نیاز انسان» به مفهوم امامت برسیم، و حتی از نیاز انسان، به معاد برسیم یا از نیاز انسان، به خدا برسیم، این روشی‌ است که در قرآن کریم هم نمونه‌هایش ذکر شده است.

مثلاً حضرت ابراهیم (ع) وقتی می‌خواهد به اثبات وجود خدا بپردازد از دل خودش شروع می‌کند و می‌فرماید: «لا أُحِبُّ الْآفِلینَ» (انعام، 76) من غروب‌کننده‌ها را دوست ندارم؛ پس آن خدای من نیست. یعنی ایشان یک استدلال فوق‌العاده دقیق، فطری و انسان‌شناسانه مطرح می‌کند. چون نمی‌شود که خدا چیزی باشد که منِ انسان او را نپسندم و نقصی در او ببینم!

نمونه‌های دیگری هم در آیات و روایات وجود دارد؛ مثلاً از حدیث معرفت نفس هم می‌شود برای این منظور، استفاده کرد «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏» (مصباح‌الشریعه/ص13) اینها نمونه‌هایی هستند که این روش را تأیید می‌کنند. شهید مطهری هم در کتاب انسان و ایمان، اول نیاز انسان به ایمان را معرفی می‌فرماید، بعد به سراغ ایمان و اثبات وجود خدا می‌رود.

حالا ما در موضوع امامت، می‌خواهیم از نیاز انسان شروع کنیم؛ منتها از نیاز انسان در متن زندگی. البته ما بدون توجه به متن زندگی انسان و با توجه به خصلت‌هایی که انسان در فطرت خودش و در نهان‌خانۀ قلبش دارد هم می‌توانیم شروع کنیم و رابطۀ بین انسان و امام را مطرح کنیم. یعنی فراتر از نیازهای جاری در متن زندگی هم می‌شود نسبت بین انسان و امام را بحث کرد، که این را برای فرصت‌های دیگر می‌گذاریم.

در این جلسات، زاویۀ دید ما به بحث امامت و ولایت، صرفاً نظری نیست

اگر ما صرفاً بخواهیم بحث نظری در مورد انسان داشته باشیم (منظور از بحث نظری، یعنی منهای آنچه انسان در متن زندگی‌اش با آن درگیر است) ممکن است این بحث، مورد علاقۀ خیلی‌ها نباشد، بنده این را امتحان کرده‌ام و دیده‌ام؛ با بعضی‌ها وقتی در مورد انسان و خصلت‌های آن صحبت می‌کنیم، می‌گویند: «حالا این حرف‌های کلی را کنار بگذار و بگو: من الان چطوری مشکلاتم را حل کنم؟ من الان چگونه به موفقیت برسم؟» اینکه می‌بینید کلاس‌ها و درس‌های موفقیت، خیلی رونق دارند به همین دلیل است، یعنی بیشتر می‌خواهند مشکلاتی که سر راهشان هست را برطرف کنند و به موفقیت برسند.

بعضی‌ها هستند که علاقۀ زیادی به مباحث انسان‌شناسی ندارند، یعنی صرفاً تا آنجایی به این مباحث علاقه دارند که در متن زندگی‌شان دقیقاً کاربرد داشته باشد. لذا ما اگر در این بحث خودمان، نیاز انسان را بر اساس آنچه در متن زندگی با آن مواجه هست، مطرح کنیم و رابطۀ آن را با امر امامت و ولایت بگوییم، فکر می‌کنم توانسته‌ایم همۀ انسان‌ها را با موضوع امامت، درگیر کنیم. پس نقطۀ عزیمت و زاویۀ دید ما به بحث امامت و ولایت، مشخص شد.

علی(ع) در خطبه همام قبل از توصیف متقین، ترسیمی از متن زندگی بیان می‌کند

در جلسات قبل چند عبارت خیلی کوتاه از روایات استفاده کردیم و سعی کردیم با یک ترسیمی از متن زندگی انسان، بحث را شروع کنیم. در این جلسه هم می‌خواهیم از نهج‌البلاغۀ شریف کمک بگیریم. أمیرالمؤمنین علی(ع) وقتی می‌خواهند اوصاف اهل تقوا را بیان کنند، در مقدمۀ کلام خودشان یک اشاره‌ای به «زندگی» می‌کنند.  

خطبۀ همام را همه می‌شناسید. همام یکی از اصحاب أمیرالمؤمنین علی(ع) بودند و یار بسیار باتقوا و زاهدی بودند. ایشان بعد از اینکه از أمیرالمؤمنین(ع) خواستند و اصرار کردند که «متقین را برای من توصیف کنید» حضرت خطبه‌ای بیان کردند و در آن، متقین را توصیف کردند.

در این خطبه، قبل از اینکه حضرت، متقین را توصیف کنند، در ابتدا یک ترسیمی از متن زندگی ارائه می‌دهند و می‌فرمایند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ... فَقَسَمَ بَیْنَهُمْ مَعَایِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْیَا مَوَاضِعَهُمْ» (نهج‌البلاغه/ خطبۀ 193) در اینجا حضرت دارند به متن زندگی می‌پردازند و می‌فرمایند: خدا برای هرکسی یک معشیتی تعیین کرد و برای هرکسی یک موضعی در دنیا تعیین کرد. و بعد در ادامه، حضرت به توصیف متقین می‌پردازند: «فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ...»

این کلام شریف هم، یک تأیید دیگر است برای این روشی که ما در این بحث می‌خواهیم دنبال کنیم. همان‌طور که در جلسات قبل بیان شد، ما در ارتباط با ولایت، می‌خواهیم بیشتر توصیفی برخورد کنیم و می‌خواهیم به تشریح چگونگی‌ها بپردازیم و آثار ولایت را در زندگی انسان توصیف کنیم و روش عملکرد خود ولیّ‌خدا را در مقام سرپرستی انسان، توصیف کنیم. توصیفی سخن گفتن، طبیعتاً فرق می‌کند با آن روشی که بخواهد به اثبات حقانیت ولایت بپردازد. روش رایج در جامعۀ ما، معمولاً این است که دربارۀ ولایت و امامت، یک حقیقتی را اثبات می‌کند ولی ما در این جلسات، می‌خواهیم بیشتر به توصیف حقیقت امامت بپردازیم؛ هم آثارش در زندگی خودمان، هم توصیف نیاز انسان به ولیّ خدا و هم توصیف چگونه عمل‌کردنِ ولیّ خدا در مقام سرپرستی.

انسان علاقه‌های متعددی دارد که با هم متزاحمند، لذا در معرض انتخاب قرار می‌گیرد

حالا اگر بخواهیم تعریف انسان را در متن زندگی بیان کنیم، باید بگوییم: انسان موجودی است که علاقه‌های متعددی دارد که این علاقه‌ها باهمدیگر مخالفت‌ هم دارند و یک‌نوعی تزاحم هم پیدا می‌کنند. این علاقه‌های متنوع که نسبت به همدیگر متزاحم هم هستند، انسان را سر دو راهی قرار می‌دهند. اگر انسان یک‌دانه علاقه یا یک نوع علاقه داشت، طبیعتاً دنبال همان علاقۀ خودش می‌رفت و دیگر «اختیار» معنا نداشت.

اما وقتی انسان علاقه‌هایی دارد که او را در معرض تردید و انتخاب قرار می‌دهند، تازه بحث اختیار آغاز می‌شود و ارزش اختیار، خودش را نشان می‌دهد. وقتی علاقه‌های انسان متعدد و متنوع باشد، طبیعتاً این علاقه‌ها هم‌سطح و هم‌ارزش نیستند؛ بعضی‌ از علاقه‌ها کم‌ارزش‌تر هستند و اتفاقاً فعال‌تر هستند، بعضی‌ از علاقه‌ها ارزشمند‌تر هستند و اتفاقاً فعال نیستند.

در روایت دارد که هوی و هوس انسان بیدار است و عقل انسان خواب است، آدم باید آن عقل را بیدار کند. (الْهَوَى یَقْظَانُ وَ الْعَقْلُ نَائِمٌ ؛ نزهة‌الناظر و تنبیه‌الخاطر/ ص113) أمیرالمؤمنین علی(ع) دربارۀ رسول‌الله الاعظم(ص) و پیامبران الهی می‌فرماید: «یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول‏» (نهج‌البلاغه/خطبه1) پیامبر آمده است که دفینه‌های عقل را بیدار کند.

درگیری انسان با علاقه‌هایش، قهری است؛ بی‌دین‌ها هم این درگیری را دارند

پس وضعیت زندگی ما این‌گونه است که می‌خواهیم بین دو نوع علاقه‌مان، انتخاب کنیم؛ علاقه‌های پنهان‌ترِ ما علاقه‌های ارزشمند‌تری هستند و علاقه‌های فعالِ ما علاقه‌های کم‌ارزشی هستند. «کم‌ارزش بودن» هم یک بحث ایدئولوژیک یا دینی نیست بلکه یک بحث طبیعی است. علاقه‌های کم‌ارزش‌‌تر یعنی علاقه‌هایی که لذت‌شان کمتر است و آدم را اذیت می‌کنند و آسیب دارند. ولی علاقه‌های عمیق و پایدار لذت‌شان بسیار بالاتر است اما برای اینکه بیدار بشوند، آدم باید یک فعالیت‌هایی انجام بدهد.

این درگیری انسان، یک درگیری قهری است، اصلاً کسی نمی‌تواند بگوید که «من دین ندارم و نمی‌خواهم وارد این درگیری بشوم!» همه وارد این درگیری می‌شوند. هرکسی مبارزه با هوای نفس نکند، مبارزه با هوای نفس خواهد کرد، هرکسی با علاقه‌های کم‌ارزش خودش مخالفت نکند، با علاقه‌های کم‌ارزش خودش به نوع دیگری و در جای دیگری و به صورت دیگری، اما بی‌فایده و با صدمات بیشتر، مبارزه خواهد کرد.

خدا همۀ انسان‌ها را در متن درگیری قرار داده است و این درگیری‌ای که شما در بیرون با موانع پیدا می‌کنید، ریشه‌اش همان درگیریِ درونی خود انسان است. درگیریِ درونی انسان هم درگیری بین این علاقه‌ها است. حالا اگر شما این درگیری را مدیریت کردید، فبها و نعمه! اگر به نفع علاقه‌های عمیق و علاقه‌هایی که عقل تأییدشان می‌کند، علیه علاقه‌هایی که ضدعقل هستند (و معمولاً به آنها می‌گوییم «هوی») قیام کردید، آن‌وقت از زندگی بیشتر لذت خواهید برد و قوی‌تر و فربه‌تر خواهید شد و استعداد‌های شما شکوفاتر می‌شود.

زندگی انسان چیزی نیست جز درگیری بین علاقه‌های کم و زیاد / هیچ‌کسی از این درگیری خارج نیست

زندگی انسان چیزی نیست جز درگیری بین علاقه‌های کم و زیاد. علم و معرفت را انسان برای همین استفاده می‌کند، عقل را هم انسان برای همین استفاده می‌کند، قدرت عمل و اراده را هم انسان برای همین منظور استفاده می‌کند. تمام مشکلات انسان در دنیا هم برای این طراحی شده‌اند که انسان را در معرض این انتخاب‌ها و درگیری‌ها قرار بدهند. یک مشکلی که پیش می‌آید ما را در معرض یک انتخاب قرار می‌دهد. نعمات هم همین‌طور هستند، نعماتی که به ما داده می‌شوند، ما را در معرض یک انتخاب قرار می‌دهند؛ انتخاب علاقه‌های بهتر یا علاقه‌های کمتر.

هیچ‌کسی از این درگیری خارج نیست! منتها آدم‌هایی که درگیری خودشان را (با یک برنامه و مدیریت عالی) مدیریت نمی‌کنند، درگیری‌های بی‌فایده دارند و آسیب‌های فراوان می‌خورند بدون اینکه رشد کنند. اما آنهایی که این درگیری را با یک برنامۀ عمیق، مدیریت می‌کنند، به نتایج بسیار خوبی می‌رسند و رستگار و سعادتمند می‌شوند.

نسبت امام به‌عنوان ولیّ و سرپرست، با درگیری درونیِ انسان چیست؟

حالا ما بحث اصلی خودمان را می‌خواهیم از اینجا شروع کنیم که «نسبت امام و رابطۀ امام به عنوان سرپرست و ولیّ، با این درگیری من چیست؟» اجازه بدهید از آیات قرآن استفاده کنیم تا معلوم بشود که این بحث‌های ما دریافت‌شده از آیات قرآن است و در آیات قرآن به این نکات، بسیار توجه شدهاست.

یک نمونه از آیات قرآن که انسان را معرفی می‌کند، این است که می‌فرماید: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) در سورۀ شمس، بعد از تعداد فراوانی از قسم‌هایی که خداوند به مظاهر بسیار باعظمت در طبیعت قسم می‌خورند، می‌فرماید: «وَ نفسٍ» قسم و سوگند به جان آدمی، به روح انسان، به نفس انسان، «وَ ما سَوَّاها» و قسم به آنکه نفس انسان این‌قدر باشکوه، باعظمت، زیبا، دقیق، منظم و حساب‌شده آفرید.

در اینجا خدا هم به نفس انسان قسم می‌خورد، هم به زیبایی نفس انسان تصریح می‌کند. و بلافاصله در آیۀ بعدی، به این درگیریِ درونی انسان اشاره کرده و می‌فرماید: «فألهَمَها فُجورَها و تَقواها» خداوند متعال بعد از اینکه این نفس را زیبا آفرید چیزهایی که این نفس را از بین می‌برد و صدمه می‌زند، به قلب انسان الهام کرد و چیزهایی که این نفس را نگه می‌دارد، به انسان الهام کرد.

«فُجور» آن چیزهایی هستند که نفس را صدمه می‌زند و آن زیبایی را از بین می‌برد. «تقوا» هم آن چیزهایی است که نفس انسان را نگه می‌دارد. «تقواها» به معنای تقوای نفس و مراقبت از نفس است. یعنی تو از این زیبایی خودت مراقبت کن! و در آیۀ بعدی می‌فرماید: «قَد اَفلَحَ مَن زَکَّیَها» رستگار می‌شود کسی که نفس خودش را تزکیه کند.

به تعبیر قرآن، انسان برای زندگیِ خوب و رسیدن به لذت عمیق، نیاز به «تزکیۀ نفس» دارد

در این آیات، خداوند متعال ترسیمی از زندگی خوب انسان، در متن درگیری‌ها دارند. تعبیری که خداوند برای زندگی خوب انسان در متن این درگیری‌ها، دارند «زَکَّیَها» یا همان تزکیه است. به عبارت ساده و بر اساس آنچه قبلاً عرض کردیم، معنای تزکیه این می‌شود: چه کسی نفس خودش را تزکیه کرده است؟ کسی که از علاقه‌های کم‌ارزش، جلوگیری کند و به تعبیری، مخالفت با «هوی» بکند و علاقه‌های پنهان اما بسیار عمیق و لذت‌بخش خودش را بیدار کند و به آنها پاسخ بدهد، به این می‌گویند «تزکیۀ نفس».

تزکیه مثل این است که یک باغی را که شما هرس می‌کنید، علف هرزه‌هایش را دور می‌ریزید یا شاخ و برگ‌ها را هرس می‌کنید تا بهتر شکوفه بدهد و اینکه مصرف آب در باغ، صرف علف هرزه‌ها و صرف شاخ و برگ‌های اضافی نشود تا اینکه این باغ، خیلی خوب ثمر بدهد و میوه بدهد. کلمۀ تزکیه از اینجا گرفته شده است.

«تزکیه» فعالیتی است در جان انسان، برای مقابله با هوای نفس و شکوفا کردن علاقه‌های عالی

شما برای اینکه نفس خودتان را شکوفا کنید، برای اینکه جان خودتان را به اوج زیبایی برسانید، مجبور هستید در این درگیری‌ها یک فعالیتی انجام بدهید به نام تزکیه! تزکیه یک عملیاتی است که انسان در جان خودش انجام می‌دهد برای مقابله با هوای نفس، برای شکوفا کردن و بیدار کردن علاقه‌های بسیار عالی.

وقتی علاقه‌های عالی در وجود انسان بیدار شد، انسان به لذت‌های بسیار عالی می‌رسد. مثلاً اگر کسی عشق به خدا و عشق به پرستش را در خودش بیدار کند، لذتی می‌برد که هیچ‌کس در دنیا نمی‌تواند آن لذت را از هیچ‌چیزی ببرد. مثلاً آنهایی که عاشق امام‌حسین(ع) هستند از زیارت امام‌حسین(ع) و عزاداری امام‌حسین(ع) و اربعین امام‌حسین(ع)، چنان لذتی می‌برند، و از تصور دیدار امام‌حسین(ع) در عالم برزخ و هنگام مرگ یا در روز قیامت، چنان لذتی می‌برند، که احدی در عالم نمی‌تواند چنین لذتی ببرد حتی اگر همۀ دنیا را هم به او داده باشند. شدت این لذت، از آثارش پیدا است و شما در اربعین می‌توانید نمونه‌ای از این لذت را در چشم مردم ببینید. یعنی این یک حسی را و یک گرایش عمیقی را در وجودش بیدار کرده است که می‌تواند از آن لذت ببرد. به این می‌گویند «تزکیه» و قرآن می‌فرماید: «قد افلح من زکّیَها».

پس ما با توجه به تعبیر قرآن (نه بر اساس یک تعبیر من‌درآوری یا سلیقه‌ای) اگر بخواهیم زندگی انسان را در یک کلمه خلاصه کنیم می‌شود «تزکیه»! روی تمام حرکت‌های انسان می‌شود اسم «تزکیه» گذاشت؛ جهاد هم برای تزکیه است، زکات هم برای تزکیه است، نماز هم برای تزکیه است همۀ این فعالیت‌ها برای تزکیه نفس انسان است.

قرآن می‌فرماید: «وَ نفسٍ و ما سَوّاها * فألهَمَها فُجورَها و تَقویَها» ما جان انسان را بسیار زیبا آفریدیم، و فجور و تقوایش را به او الهام کردیم؛ یعنی اینکه چه چیزهایی تو را از بین می‌برد و چه چیزهایی تو را شکوفا می‌کند و از زیبایی جانِ خودت مراقبت می‌کنی. پیامبر هم که می‌آید در واقع همین الهامِ درونی را تقویت می‌کند، لذا پیامبر می‌شود پیامبر بیرونی.

اگر کسی خودش را تزکیه نکرد، درگیری‌ها و رنج‌ها در زندگی‌اش حذف نمی‌شود

یک بار دیگر به این نکتۀ مهم اشاره می‌کنیم که اگر کسی خودش را تزکیه نکرد، درگیری‌ها در زندگی‌اش حذف نمی‌شود و همان تلاشی که برای تزکیۀ نفس باید می‌کشید و همان رنج‌ها را-بلکه چند برابرش را- خواهد کشید اما بی‌فایده! لذا ما اول باید زندگی را برای آدم‌ها توضیح بدهیم. اصلاً کسی که زندگی را درک نکرده باشد، اگر او را سر سفرۀ بندگی ببریم، دچار سوءتفاهم می‌شود و فکر می‌کند که خدا دارد به او زور می‌گوید. چنین کسی در مواجهه با دین می‌گوید «رهایم کن، بگذار زندگی‌ام را بکنم!»

اگر کسی با پیچ و خم‌های زندگی آشنا نباشد و متوجه نباشد که زندگی پر از رنج و درگیری است و لازمۀ زندگی گذشتن از خود یا برخی از خواسته‌های خود است، اگر کسی با متن زندگی و با انسان در متن زندگی آشنا نباشد، به چه اجازه‌ای ما او را وارد بحث‌های مربوط به بندگی می‌کنیم؟! وقتی به او می‌گوییم «نماز بخوان» فکر می‌کند داریم به او زور می‌گوییم و اصلاً کل دین را یک‌جور تحمیل می‌بیند.

اصلاً کسی که با متن زندگی آشنا نیست و با قواعد حاکم بر زندگی آشنا نیست و با این سخت‌گیری قواعد حاکم بر زندگی-که بر انسان مسلط هستند- آشنا نیست واقعاً چه‌بسا ضرر داشته باشد او را با بندگی آشنا کنیم. چون احساس می‌کند دین دارد به او زور می‌گوید، لذا دین‌گریزی باب می‌شود. الان در جامعۀ ما بینید که در خیلی‌ها دین‌گریزی باب است، واقعاً فکر می‌کند که اگر دین نداشته باشد راحت‌تر است. اینها همه به دلیل این است که زندگی را درست نشناخته است.

نسبت امام و پیامبر با تزکیه چیست؟

پس اگر بخواهیم با یک تعبیر قرآنی، از متن زندگی انسان تعبیر کنیم، مفهوم «تزکیه» را استفاده کنیم. حالا نسبت امام و پیامبر با تزکیه چیست؟ لااقل چهارمرتبه در قرآن، در آیاتی که بسیار دقیق، صریح و کلیدی هستند، به این مفهوم تصریح شده است. خداوند متعال در این آیات، مأموریت سرپرست ما یعنی پیامبر و رسول‌خدا-و بالطبع و به‌دنبال آن، امامان- را این‌گونه اعلام فرموده است:

«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَة» (آل‌عمران/164) مأموریت پیامبر یا مأموریت سرپرست چیست؟ یکی اینکه: «یتلوا علیهم آیاته» دوم اینکه: آنها را تزکیه کند و کمک‌شان کند برای تزکیه.

قرآن کریم در جای دیگری تصریح می‌فرماید که پیامبر، سرپرست و فرمانده است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء/64) هیچ رسولی را نفرستادیم مگر اینکه باید اطاعت بشود.

چرا بدون کمک ولیّ و سرپرست، نمی‌شود زندگی خوب داشت؟

پس یکی از مأموریت‌های اصلی پیامبر، کمک‌کردن به مردم برای تزکیه است. اما چرا بدون کمک رسول‌خدا و بدون کمک امام، ولیّ و سرپرست، نمی‌شود تزکیه کرد؟ چرا بدون داشتن سرپرست، نمی‌شود زندگی خوب داشت؟! این همان زاویه‌ای است که ما می‌خواهیم از آن زاویه وارد بحث بشویم و به گفتگو بپردازیم.

«بی‌همگان بسر شود بی‌تو بسر نمی‌شود!» بی‌امام نمی‌شود زندگی کرد، بی‌امام نمی‌شود زندگی خوب داشت؛ حتی زندگی فردی. بی‌امام نمی‌شود تزکیه کرد، بی‌امام نمی‌شود وارد درگیری‌ها شد و پیروز شد.

مأموریت پیامبر و ولیّ خدا، این است که در مقام سرپرستی، ما را تزکیه کند

رسول، مأمور است ما را تزکیه کند، مأموریت بعدی او هم این است که کتاب را و حکمت را تعلیم بدهد. (وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ)

متأسفانه باید بگوییم که اکثر مردم تصورشان از امام و پیغمبر این است که آنها آمده‌اند فقط تعلیم بدهند، آنها خیلی عالم بودند و آمده‌اند یک چیزهایی به ما یاد بدهند و بروند! درحالی‌که آنها آمده‌اند ما را سرپرستی کنند و در مقام سرپرستی، ما را تزکیه کنند! مگر ما برای تزکیه‌شدن به یک سرپرست احتیاج داریم؟ آن سرپرست چه ویژگی‌هایی دارد؟ آن سرپرست کارش چگونه خواهد بود؟ چه آثاری در زندگی ما دارد؟

چطور می‌شود مردم جهان را مشتاق و تشنۀ ظهور امام‌زمان(ع) کرد؟ / ای انسان، تو به یک سرپرست، برای خوب عمل‌کردن در میان درگیری‌ها احتیاج داری!

امیدوارم یک روزی برسد که ما این قدرت بیان را پیدا کنیم که اولاً بتوانیم این تعریف زندگی را با یک زبان بین‌المللی برای همۀ مردم جهان، جا بیندازیم، طوری که مورد توافق همه باشد و همه توافق بکنند که این تعریف دقیق زندگی است. ثانیاً بگوییم که انسان در این زندگی تکلیفش چیست؟ برای بهتر شدن زندگی‌اش و برای بهتر شدن حال خودش، چه‌کار باید کند؟ این چیزی است که دیگر همه می‌توانند سرِ آن توافق کنند. وقتی رسیدیم به اینکه «زندگی انسان پُر از درگیری است و اگر در این درگیری‌ها خوب عمل بکند، به نتایج خوبی خواهد رسید...» بعدش بگوییم که «ای انسان، تو به یک سرپرست، برای خوب عمل‌کردن در میان درگیری‌ها احتیاج داری!»

اگر توضیح خودمان را این‌طوری جلو ببریم، خیلی از انسان‌ها توافق می‌کنند و می‌گویند: «حالا آن سرپرست کجاست؟ آن سرپرست چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟ آن‌وقت بدون اینکه او اصلاً دین ما را پذیرفته باشد و از اعتقادات ما شروع کرده باشد (مثل توحید و نبوت و امامت و معاد) و اهل اسلام به‌عنوان مکتب خاص، شده باشد، و بدون اینکه مقولۀ سرپرستی یا ولایت را-که در دین ما بر آن تأکید شده است- ببیند، جذب این مرام خواهد شد و این‌گونه خواهد شد که امام‌زمان(ع) بر جهانیان حکم‌فرمایی خواهد کرد، و این‌گونه می‌شود انتظار مردم جهان را برای حضور ایشان و حاکمیت و سرپرستی ایشان بالا برد و مردم را آماده کرد و اشتیاق در آنها ایجاد کرد و آنها را تشنۀ ظهور و فرج مولا کرد.

(الف2-ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...