۰۲/۰۷/۲۵ چاپ ایمیل و پی دی اف
حال خوب -۱۴۰۰/۰۲/۰۷-ج۱۵

یک راه‌ عقلانی برای رسیدن به حال خوب «پذیرش محدودیت‌های دنیا» است/ کسی‌که بدون توجه به محدودیت‌های دنیا سراغ دین آمده، با دین دعوایش می‌شود!/ وقتی حالت خوب شد می‌خواهی با این حال خوب چه‌کار کنی؟

شناسنامه:

  • زمان: 1400/02/07
  • مکان: مسجد امام صادق(ع)
  • موضوع: حال خوب
  • صوت: اینجا
  • فیلم: اینجا
علیرضا پناهیان در شب‌های ماه مبارک رمضان در مسجد امام‌صادق(ع) با موضوع «حال خوب» به سخنرانی پرداخت. در ادامه، فرازهایی از جلسه پانزدهم این سخنرانی را می‌خوانید:

از عقلت استفاده کن تا اصلاً حالت بد نشود

برای رسیدن به حال خوب، نباید فقط سراغ ایمان رفت. البته انسان با ایمان به خدا می‌تواند به حال خوب برسد، قدرت ایمان به خدا خیلی بالا است، ایمان می‌تواند بدترین حال را به بهترین حال تبدیل کند، ولی ما نباید از ایمان‌مان زیاد انتظار داشته باشیم، آن ایمانی که می‌تواند بدترین حال را به بهترین حال تبدیل کند، ایمان بسیار قوی و محکم است و در حدّ ایمان ما نیست. عموماً ایمان مردم، در یک حدّ متوسط است. بله؛ اگر ایمان به خدا، قوی باشد زندگی انسان را زیر و رو می‌کند و حال انسان را متحول و متغیر می‌کند و انسان را به بهترین حال می‌رساند. ولی معمولاً ما آن ایمان قوی را نداریم. به همین علت باید از عوامل دیگر هم برای رسیدن به حال خوب استفاده کنیم؛ عواملی مثل «دانستن قواعد و سنت‌های الهی حاکم بر زندگی».

 یکی از قواعد زندگی این است که انسان برای رشد خودش در زندگی دچار مشکلاتی می‌شود. انسان باید برای خودش جا بیندازد که «دنیا دارِ راحتی نیست» این مطلب زیاد به ایمان ما ربط ندارد بلکه به آگاهی ما و سپس عقل ما ارتباط پیدا می‌کند. بسیاری از راه‌هایی که برای رسیدن به حال خوب وجود دارد از جنس همین راه‌های عقلانی است؛ قبل از اینکه بخواهی برای رسیدن به حال خوب از ایمانت استفاده کنی، می‌توانی از عقلت استفاده کنی تا اصلاً حالت بد نشود که بعد، ایمان به خدا بخواهد آن را ترمیم کند. کسانی که به خدا ایمان دارند و خیلی هم ایمان‌شان قوی است، آنها هم برای رسیدن به حال خوب از عقل و آگاهی استفاده می‌کنند. اولیاء خدا برای رسیدن به حال خوب، برای تغییر دادن حال بد و برای حال بد پیدا نکردن، توصیه‌های عقلانی زیادی دارند که باید از این توصیه‌ها استفاده کنیم.

امام‌حسن(ع): شما به آنچه دوست دارید نمی‌رسید مگر اینکه چیزهایی را که دوست ندارید تحمل کنید

یک نمونه‌ از توصیه‌های اولیاء خدا سخنان امام حسن مجتبی(ع) است در آن خطبة شریف‌شان که مردم را در نهایت ضعف دیدند و منجر به پذیرش آن صلح تحمیلی شد. امام حسن(ع) فرمودند: ای مردم، شما به چیزی که دوست دارید نمی‌رسید مگر اینکه چیزهایی را که دوست ندارید تحمل کنید. «فَلَسْتُمْ أَیُّهَا النَّاسُ نَائِلِینَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِالصَّبْرِ عَلَى مَا تَکْرَهُون‏» (شرح نهج‌البلاغه، ابن‌ابی‌الحدید، ج16، ص38) این کلام امام حسن مجتبی(ع) یک کلام عقلانی است. درست است که یک شخصیت معنوی برجسته و یک امام، دارد این را بیان می‌کند، ولی اگر انسان از عقل و حکمت برخوردار باشد خودش هم این حرف را می‌فهمد. اگر کسی ایمان هم نداشته باشد می‌تواند این حرف را از امام حسن(ع) بپذیرد.

آن چیزهایی که ما دوست نداریم و باید تحمل کنیم کدام است؟ آدم باید اینها را به حسبِ مورد بررسی کند. یک وقتی عقل آدم می‌تواند به آدم بگوید کدام سختی را برای رسیدن به یک خوبی باید تحمل کنی، یک وقت هم البته به عقل آدم نمی‌رسد و دین به آدم توصیه می‌کند، یک حکم شرعی مطرح می‌کند که دربارۀ همین حکم عقلانی که «من باید سختی بکشم تا به دوست‌داشتنی‌هایم برسم» راهنمایی می‌کند و به آدم می‌گوید «بیا این سختی‌ها را بکش تا به آن چیزی که دوست داری برسی.»

رسیدن به حال خوب، راه‌های عقلانی‌ دارد / دین، یا به حکم عقل راهنمایی می‌کند یا راهنمایی‌های عقل را تقویت می‌کند

یا اینکه دین می‌آید یک انگیزه هم به آدم می‌دهد، مثلاً می‌گوید اگر برای رسیدن به فلان راحتی این سختی را بکشی -چه سختی‌ای که خودت فهمیدی و چه سختی‌ای که حکم خداوند است- من هم به تو پاداش می‌دهم، من هم که خدای تو هستم، در دنیا و آخرت از تو تشکر می‌کنم. پس دین، یا به حکم عقل راهنمایی می‌کند -مانند سخن امام حسن مجتبی‌(ع) که نشان داد از کدام راحتی چشم‌پوشی کن و کدام سختی را تحمل کن تا به راحتی و دوست‌داشتنی‌‌هایت برسی- یا راهنمایی‌های عقل را تقویت می‌کند. مثلاً طرف می‌رود سرِ کار که زحمت بکشد و پول در بیاورد، خدا هم می‌فرماید: من هم از زحمت تو برای پول در آوردن قدردانی می‌کنم و به تو پاداشی مثل جهاد فی‌ سبیل‌الله می‌دهم. «الْکَادُّ عَلَى عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّه‏» (کافی، ج5، ص88)

پس رسیدن به حال خوب، راه‌های عقلانی‌ دارد، خوب است ما این راه‌های عقلانی را هم برویم و همه‌چیز را به گردن ایمان نیندازیم، مؤمنین هم این راه‌های عقلانی را می‌روند. این راه‌های عقلانی تا یک حدی می‌توانند حال آدم را خوب بکنند. این راه‌های عقلانی از یک حدی به بالاتر نمی‌توانند بدون دخالت خدا در زندگی، بدون حضور خدا، بدون ارتباط و ایمان به خدا زیاد حال آدم را خوب بکنند. از آنجا به بعد آدم پای دین را به میان می‌کشد و از خدا برای بهتر شدنِ حال خودش کمک می‌گیرد.

یکی از عوامل مهم خوب‌شدن حال انسان که خیلی عقلانی هم هست «پذیرش محدودیت‌های دنیا» است

پس تا اینجای متوجه شدیم که برای رسیدن به حال خوب راه‌های عقلانی هم وجود دارد. به مناسبت سخن امام حسن مجتبی(ع) یکی از راه‌های عقلانی را ‌کمی توضیح می‌دهم. عقل انسان به او می‌گوید «تو نمی‌توانی در بعضی موارد، اوضاع را تغییر بدهی» مثلاً ما «پیر شدن» را نمی‌توانیم تغییر بدهیم، ما تفاوت زن و مرد را نمی‌توانیم تغییر بدهیم، ما تفاوت نسل‌ها را نمی‌توانیم تغییر بدهیم، خدا انسان‌ها را این‌طور قرار داده است که جوان‌ترها مثل بزرگ‌ترها نیستند، اگر جوان‌ترها بفهمند که با بزرگ‌تر‌ها اختلاف‌هایی دارند، آرام‌تر زندگی می‌کنند، اگر بزرگ‌ترها هم این را بفهمند، راحت‌تر با بچه‌های‌شان زندگی می‌کنند و این‌قدر به‌هم نمی‌ریزند.

وقتی بپذیریم که خیلی از محدودیت‌های دنیا را نمی‌توانیم تغییر بدهیم، کلی حال‌مان خوب می‌شود، این یک پیشنهاد عقلانی است که امام حسن مجتبی‌(ع) یک نمونۀ برجسته‌اش را بیان می‌کند. «فَلَسْتُمْ أَیُّهَا النَّاسُ نَائِلِینَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِالصَّبْرِ عَلَى مَا تَکْرَهُون» به چیزی که دوست دارید نمی‌رسید مگر اینکه بر چیزهایی که از آن بدتان می‌آید صبر کنید. «ما تکرهون» ممکن است تکلیف باشد، ممکن است تقدیر انسان باشد و... . یکی از عوامل بسیار مهم خوب‌شدن حال انسان که خیلی عقلانی هم هست، پذیرش محدودیت‌های دنیا است، الهی مدرسه‌هایی که این اصل عقلانی را به بچه‌ها آموزش نمی‌دهند و برای‌شان جا نمی‌اندازد تعطیل بشوند.

دنیا دارِ محدودیت‌ها و یک سلسله مشکلات طبیعی است، زیاد غُر نزن، زیاد توقع نداشته باش، زیاد غمگین نشو، زیاد حسرت‌زده نشو، باید حالت خوب باشد. این یک امر عقلانی است، ولی انسان دوست ندارد این حرف را بپذیرد، به‌همین دلیل، شاید هفت سال طول بکشد تا یک انسان همین حرف ساده را درک بکند. از هفت‌سالگی تا چهارده‌سالگی فرصت خوبی است که این مطلب برای آدم جا بیافتد. انسان تا بیست و یک سالگی می‌تواند تمریناتش را انجام بدهد، اگر کسی تا بیست و یک سالگی این حرف‌ها را نفهمید دیگر می‌توان گفت که او یک چیزهایی کم دارد و دچار مشکلات اساسی است.

اگر کسی محدودیت‌های دنیا را درک نکند و سراغ دین بیاید، با دین دعوایش می‌شود

یکی از عواملی که باعث می‌شود حال آدم خوب بشود «دانستن محدودیت‌های دنیا» است. محدودیت‌های دنیا انواع و اقسام دارند، یک نمونه‌اش را امام حسن مجتبی‌(ع) در این فرمایش بیان فرمودند که «باید بر چیزی که دوست نداری صبر و تحمل کنی تا به چیزی که خوب است برسی» اگر کسی این نکته را درک نکند و سراغ دین بیاید، با دین دعوایش می‌شود و می‌گوید: «چرا خدا این را فرموده است؟ چرا خدا آن را گفته است؟» اگر به این مسائل هم گوش نکنی، اما دربارۀ زندگی دنیا خوب فکر کنی، آن‌وقت خودت به این نتیجه می‌رسی که این قاعدۀ حیات است. مثلاً خدا فرموده است «در زندگی با دیگران این‌طور ایثار، این‌طور بخشش، این‌طور بزرگواری به‌ویژه نسبت به اطرافیان، خانواده و رفقای نزدیک، رعایت کن» خُب شما می‌توانی اینها را قبول نکنی و بگویی «اصلاً چرا خدا دستور داده من این‌ چیزها را تحمل کنم؟» خُب تحمل نکن، برو ببین طور دیگر می‌توانی خوب زندگی کنی؟

به انسان‌هایی که مشکلات را تحمل نمی‌کنند و دستورهای خدا را در این مشکلات اجرا نمی‌کنند، باید گفت: اینها درواقع دستور خدا نیست، اینها طبعِ حیات دنیا است که دین دارد به تو می‌گوید؛ اگر خداپرست هم نباشی و نخواهی حرف‌های خدا را هم گوش بکنی، وضع دنیا همین است. خدا می‌گوید من راه را برایت باز می‌کنم، به تو انگیزه می‌دهم، پاداش می‌دهم و نشان می‌دهم چه‌کار بکنی. مثلاً از بین اطرافیان، تحمل کدام یکی برایت واجب‌تر است؟ من دارم به تو می‌گویم، تو که باید اطرافیان را تحمل کنی، کار دیگری نمی‌توانی بکنی! ما این موضوع را در بحث‌هایی تحت عنوان «تنها مسیر» به‌طور مفصل صحبت کرده‌ایم، اول آدم باید محدودیت‌های زندگی را بشناسد، بعد به سراغ دین برود، اول انسان باید «لقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی کَبَد» (بلد،4) را بشناسد.

کسی که قواعد بازی را بداند، حتی اگر ببازد، به‌هم نمی‌ریزد

اگر انسان محدودیت‌های ذاتی خودش، محدودیت‌های زندگی خودش، محدودیت‌های روابط، محدودیت‌هایی را که در حرکت‌ها و اتفاق‌های عالم هست، بشناسد و بپذیرد، حالش خوب می‌شود. در این جلسه، ما در مورد یکی از راه‌حل‌های کلیدی حال خوب صحبت کردیم، یعنی پذیرش محدودیت‌های دنیا و پذیرش قواعد زندگی. مثال خیلی ساده‌اش این است؛ فوتبالیست‌ها معمولاً کِی در زمین بازی به‌صورت غیرحرفه‌ای داد و بیداد می‌کنند و اعصاب‌شان به‌هم می‌ریزد و حتی با داور دعوا می‌کنند و ممکن است با گرفتن کارت قرمز اخراج هم بشوند؟ وقتی که خطا نکردند و داور بیخود خطا می‌گیرد، یا وقتی که رقیبش با دست روی توپ زده یا توپ را نگه داشته، ولی داور می‌گوید «من ندیدم، یا اصلاً چیزی نشده و..» و خطا نمی‌گیرد. یک بازیکن اینجاها خیلی به هم می‌ریزد. ولی علی‌القاعده این‌طور نیست که وقتی ببیند توپ از خط عبور کرده، به‌هم بریزد و دعوا راه بیندازد. چرا؟ چون می‌داند، بازی در محدودۀ این مستطیل سبز است، از این نکته آگاهی دارد، لذا حالش بد نمی‌شود، بازی را می‌بازد ولی از اینکه به او بگویی «توپ اوت شده و باید توپ را به رقیب بدهی» به هم نمی‌ریزد. می‌گوید: می‌دانم، این قاعدۀ بازی است.

ما باید اول از قواعد بازی خبر داشته باشیم. قواعد بازیِ دنیا هم زیاد و متنوع هستند و می‌شود به مرور در هر جلسه بعضی از آنها را با همدیگر بحث بکنیم. یکی از قواعد بازی این است که آدم حال دیگران را بداند، فلانی جوان است، به قول مردم «یک‌کمی کله‌اش باد دارد، یک‌کمی غرورش زیاد است» طبیعی است که یک جاهایی ناراحت بشود، دانستن این نکته یک‌کمی انسان را آرام می‌کند، یک قاعدۀ بازی به تو می‌گوید که زیاد به‌هم نریز، او برای خودش الان در یک عالمی است. خیلی از وقت‌ها که ما را به صبر دعوت می‌کنند یا ما را به حفظ آرامش و حال خوب دعوت می‌کنند، در واقع دارند قواعد بازی را به ما یادآوری می‌کنند. بعد از اینکه آدم قواعد بازی را دانست و حالش خوب شد، دین می‌آید و کمک می‌کند؛ می‌گوید «تو داری سختی را تحمل می‌کنی تا به آن مطلوب خودت برسی» وقتی قاعدۀ بازی را درک کردی، حالا به تو بگویم کدام سختی‌ها را تحمل کن که نتیجه‌اش بهتر است، آن وقت خوشحال هم می‌شوی، یعنی حالت بهتر می‌شود. بعد دین می‌گوید: حالا که برای رسیدن به نتیجۀ بهتر، داری سختی را تحمل می‌کنی من به تو پاداش هم می‌دهم، اینجا حالت دوباره چند برابر بهتر می‌شود.

یکی از وجوه حال بد «تأسف برای گذشته» است /  کسی که بیخودی خوشحال شود، بیخودی هم حال بد پیدا می‌کند

دین یک کار دیگر هم می‌کند که خیلی فوق‌العاده است، آن هم این است که عقل انسان را رشد می‌دهد. وقتی دین، عقل تو را رشد داد، قواعد بازی را بیشتر و بهتر می‌فهمی. کار خدا این است، عقل آدم‌ها را افزایش می‌دهد، وقتی عقل آدم‌ها افزایش پیدا کرد حال‌ انسان‌ها خیلی بهتر می‌شود. آیه‌ای از قرآن کریم را برای‌تان بخوانم، می‌فرماید: «لِّکَیْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ‏ مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَاکُمْ» (حدید،23) تا بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید و بر آنچه خدا به شما عطا کرده است، شادمان و دلخوش نشوید. کسی که عقلش با دین زیاد می‌شود به اینجا می‌رسد که حالش بد نشود؛ یکی از وجوه حال بد «تأسف برای گذشته» است، یک وجه دیگرش هم این است که «آدم بیخود خوشحال بشود» هرکسی حال خوش الکی پیدا کند، الکی هم حال بد پیدا می‌کند.

دین، عقل انسان را افزایش می‌دهد. روش طبیعی‌ حال خوب این است که عقل انسان زیاد شود. البته می‌توانیم میانبر بزنیم، میانبر هم ایمان قوی‌ای است که در جلسات قبل صحبت کردم. اگر کسی ایمان قوی پیدا کند اصلاً و ابداً درگیر حال‌های بدی‌ که ما معمولاً داریم نمی‌شود، تمام این مسیر عقلانی را هم به‌سرعت نور طی می‌کند، نه اینکه عقل را بگذارد کنار، یعنی مسائل برای عقلش، به‌راحتی حل می‌شود.

هرجا می‌گویند «کار عشق است» یعنی کار عقلِ سریع، عمیق و قوی است!

اگر در ادبیات عرفانی ما عقل را کنار می‌زنند و می‌گویند «عشق را بگیر» منظورشان واقعاً این نیست که عقل را بزن کنار، منظور این است که این واحدها و سطوح اولیه که چیزی نیست، این مراحل ابتدایی را راحت پشت سر بگذار، برای اینها چانه نزن. بعضی‌ها عقل‌شان ضعیف است، وقتی یک حرف عقلانی به ایشان می‌زنی کلی با تو چانه می‌زند تا قبول کند. اما کسی که عقلش خیلی زیاد می‌شود به سرعت نور، نتیجه می‌گیرد و بعد سراغ مرحلۀ بالاتر می‌رود. آن‌وقت در ادبیات عرفانی به صورت مبالغه‌آمیزی در موردشان حرف می‌زنند و می‌گویند «اصلاً عقل را کنار بگذار، اینها کار عشق است، کار دل است...»

هرجا می‌گویند «کار عشق است» یعنی کار عقلِ سریع است، کار عقلِ عمیق، عقلِ بلند و عقل قوی است. اصلاً ما یک مورد هم کار درست نداریم که صرفاً کار عشق باشد و کار عقل نباشد، این حرف درست نیست. منظور را باید بگیریم، منظور این نیست که عقل کنار گذاشته شود. مثلاً یک‌کسی نیاز به ماشین‌حساب ندارد چون مغزش عین ماشین‌حساب کار می‌کند، تمام ضرب و جمع‌ها را انجام می‌دهد. اینکه ماشین‌حساب را انکار نمی‌کند، ماشین‌حساب را قورت داده است، قوی‌تر و سریع‌تر از ماشین‌حساب دارد کار می‌کند، اینجا آدم نباید بنشیند به ماشین‌حساب فحش بدهد! اصلاً او خودش ماشین‌حساب است و خیلی عالی دارد کار می‌کند.

وقتی انسان با کار عقلانی، حال خودش را خوب کرد در واقع محدودیت‌های حیات، محدودیت‌های‌ زندگی و سنت‌های حاکم بر حیات بشر را فهمیده است. درصد زیادی از حرف‌هایی که در این عرفان‌های نوظهور و متنوعی که به بازار آمده و بازارش هم داغ است مطرح می‌کنند- که البته خیلی‌های‌شان هم به دین کاری ندارند- برای اینکه حال آدم‌ها را خوب کنند، قواعد حیات را به تو می‌گویند که تو آرام بگیری و حالت خوب بشود.

دین چه کار می‌کند؟ دین سه تا کار انجام می‌دهد؛ اول؛ می‌گوید آیا می‌خواهی محدودیت‌های حیات را بپذیری؟ مثلاً برای رسیدن به یک مطلوب، برای رسیدن به یک جای خوب، یک اقدام سخت بکنی؛ برای این اقدام سخت، من به تو فلان پیشنهاد را می‌دهم... دوم؛ دین می‌گوید برای انجام اقدام سخت به تو پاداش هم می‌دهم. با این کار دین به انسان انگیزه می‌دهد. سوم؛ اینکه اگر با دین، صاحبان دین و اولیاء خدا نشست و برخاست کنی، کلمات خدا و اولیاء خدا را بشنوی و ایمان هم داشته باشی عقلت افزایش می‌یابد و دستگاه محاسباتی تو بهتر کار می‌کند. با عقل، حال‌مان خوب می‌شود، و بعد هم دین می‌آید، بهتر و بیشتر به ما حال خوب می‌دهد.

وقتی حالت خوب شد با حال خوبت می‌خواهی چه کار کنی؟ / آدم‌ها تا به استغنا می‌رسند طغیان می‌کنند و در اثر طغیان دوباره حال‌شان بد می‌شود

در اینجا می‌خواهم یک سؤال مطرح ‌کنم و به آن پاسخ بدهم: وقتی حالت خوب شد با حال خوبت می‌خواهی چه کار کنی؟ انسان‌ها یک مشکلی دارند، و آن هم این است که تا حال‌شان خوب شد، کارهایی می‌کنند که در نتیجه‌اش دوباره حال‌شان بد می‌شود. «إنّ الإنسان لَیَطغَی* أن رآهُ استَغنَی» (علق، 6و7) مستغنی حالش خوب است، اصلاً کسی که حالش خوب است یک جلوه‌ای از استغنا دارد، حال خوب یعنی من طوری‌ام نیست، به همه‌چیز رسیده‌ام یا دارم می‌رسم یا مانعی سر راهم نیست، استغنا به نوعی یعنی حال خوب.

آدم‌ها تا به استغنا می‌رسند طغیان می‌کنند و بعد هم در اثر طغیان، حال‌شان دوباره بد می‌شود. انگار خدا می‌فرماید: ما حالش را خوب کردیم ولی او خودش حال خودش را خراب کرد. دین چه کار می‌کند؟ ببینید پیامبر و اولیاء خدا چقدر دلسوز هستند؛ بعد از اینکه کمک می‌کنند به عقل انسان تا آدم حالش خوب بشود، می‌گویند: حالا بیا این حال خوبت را درست مصرف کن، بجا استفاده کن، خرابش نکن، داغونش کن...

خبر اول این بود که آدم‌ها حال‌شان که خوب می‌شود، خودشان حال‌ خودشان را خراب می‌کنند، یعنی از همین حال خوب سوءاستفاده می‌کنند، و زندگی خودشان را خراب می‌کنند، «إِنَّ الْانسَانَ لَیَطْغَى*‏ أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏» این حرف خدا است. خبر دوم این است که دین به آدم برنامه می‌دهد و می‌گوید وقتی حالت خوب شد خرابش نکن، بیا به تو برنامه بدهم تا از این حال خوب خودت استفاده کنی و حالت را بهتر کنی.

انسان‌ها معمولاً با کدام قسمت از برنامۀ دین مشکل پیدا می‌کنند؟

حالا به شما یک خبر جالب دیگر بدهم: خبر سوم این است که خیلی‌ از آد‌م‌ها با دین مشکلی ندارند، وقتی دین می‌خواهد به عقل کمک بکند که حال آدم را خوب بکند، مثلاً به شما می‌گفت مامان بابایت را تحمل کن، به همسرت مهربانی کن تا من هم به تو پاداش می‌دهم... تا اینجا همه با دین موافق هستند، دین هم عقل اولیۀ من را رشد داد هم راه را به من نشان داد. دین هم اطلاعات من را در ارتباط با محدودیت‌های دنیا تقویت می‌کند و هم به من انگیزه می‌دهد.

معمولاً انسان‌ها با قسمتِ اول برنامه دین (یعنی قسمت فوق‌الذکر) مشکلی ندارند بلکه با قسمت دومش مشکل دارند به‌حدی که با دین در می‌افتند و حتی دیده شده که اولیاء دین را می‌کشند! چرا می‌کشی؟ ایشان دارد مرحلۀ اول را تکمیل می‌کند. قرآن فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُم‏» (مائده،3) من امروز دین‌تان را برای شما کامل کردم، اما اولیاء خدا را تکه‌تکه کردند. شما که قسمت اول را قبول کردید! با شعار «حسبنا کتاب الله» در واقع می‌گویند که همان قسمت اول بس است. البته معنای لفظی حرف آنها این نیست که ما داریم می‌گوییم، ولی اشاره‌ به همین مطلب دارد که عده‌ای گفتند «یک‌مقدار از دین بس است، همین یک مقدار، زندگی ما را آباد کرد» ولی أمیرالمؤمنین(ع) می‌خواهد شما را بیشتر آباد بکند، آن وقت در حدی با او  دشمنی می‌کنند که او را می‌کشند.

دین دستش را گرفته و حالش را خوب کرده است و می‌گوید حال خوب خودت را خراب نکنی. وقتی آدم‌ها حال‌شان خوب می‌شود خرابش می‌کنند، عُجب پیدا می‌کنند، مغرور می‌شوند، متکبر می‌شوند، خوشی زیر دل‌شان می‌زند. دین می‌گوید از این حال خوب به عنوان یک سرمایه استفاده کن و بهتر بشو، نخواب، یک تلاش مضاعف را شروع کن، یک برنامه‌ریزی جدید کن، از حال خوبت استفاده کن.

وقتی خدا به انسان نعمت می‌دهد، معمولاً او به خدا می‌گوید «دیگر با تو کاری ندارم!»

خیلی وقت‌ها مردم با همین مرحلۀ دوم -به تعبیر ما در این بحث- دشمنی می‌کنند. خداوند متعال بارها در قرآن کریم این مطلب را می‌فرماید که وقتی انسان‌ها حال‌شان بد است درِ خانۀ ما می‌آیند، «وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیباً إِلَیْه‏» (زمر/8) وقتی که مصیبتی سراغش می‌آید-که در آن مرحلۀ اول است- درِ خانۀ خدا ناله می‌زنند، «ثُمَّ إِذا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِنْهُ نَسِیَ ما کانَ یَدْعُوا إِلَیْهِ مِنْ قَبْل‏» وقتی که یک نعمتی خدا به ایشان می‌دهد فراموش می‌کنند که خدا را چطور صدا می‌زدند. تو الان داشتی ناله می‌زدی و خدا خدا می‌گفتی، این خدا هنوز هم می‌‌گوید بیا صحبتم را ادامه بدهم، ولی او می‌گوید: «برو دیگر من اصلاً با تو کاری ندارم!» خدا گفت حال بدت را خوب کردم، ولی او می‌گوید: دیگر برای من بس است.

در ادامۀ آیه می‌فرماید: «وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَنْداداً لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِکُفْرِکَ قَلیلاً إِنَّکَ مِنْ أَصْحابِ النَّار» (زمر،8) خداوند متعال به او می‌فرماید: ای کافر! همین دو روزۀ دنیا را خوش بگذران، به زودی تو را به جهنم می‌برم. نمونه‌های این مطلب در آیات قرآن زیاد هست. در آیۀ دیگری می‌فرماید: «فَإِذا مَسَّ الْإِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ إِذا خَوَّلْناهُ نِعْمَةً مِنَّا قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ» (زمر،49) انسان ضجه می‌زد که خدایا مشکل من را حل کن، وقتی مشکلش را حل کردم می‌گوید این هنر خودم بود! انسان‌ها معمولاً این‌طور هستند. اینها جلوه‌های همان استغنا و طغیان انسان است که فرمود: «کلّا إنّ الإنسان لَیَطغَی* أن رآهُ استَغنَی»

در بدترین شرایط هم می‌شود حال خوب داشت

ما در این بحث چندتا خطاب داریم؛ یکی خطاب به کسانی که حال‌شان بد است. مراقب حال‌تان باشید و بدانید که می‌شود آدم در بدترین شرایط هم حالش خوب باشد، از خدا بخواهید حال‌تان خوب باشد، عقل‌تان را به‌کار بگیرید، محدودیت‌های دنیا را ببینید تا حال‌تان خوب بشود، اگر حال‌تان خوب نشود مشکلات خودتان را هم نمی‌توانید حل کنید، مشکلات شما بدتر می‌شود، خدا از شما ناراحت می‌شود و عواقب دیگری هم دارد که ما در جلسات قبل باهمدیگر درباره‌اش صحبت کردیم. هرکسی حالش بد شد به طبیب مراجعه کند، اولین طبیب هم عقل خود آدم است. در این زمینه تعلیمات دین، خیلی کمک‌کنندۀ عقل هستند.

اگر کسی هم سخن حکمت‌آمیز درستی گفت از آن استفاده کن، «الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَحَیْثُمَا وَجَدَ أَحَدُکُمْ ضَالَّتَهُ فَلْیَأْخُذْهَا» (کافی/ج8/ص167) حکمت گمشدۀ مؤمن است و مؤمن هر جایی حکمت را یافت آن را برمی‌دارد. البته خیلی از کسانی که حرف خوب می‌زنند، در واقع همان حرف‌های خدا و پیغمبر ما را شنیده‌اند یا اینکه با چند واسطه دارند همان حرف‌ها را می‌زنند. اشکال ندارد یک انسانی که خدا و پیغمبر ندارد، یک حرف درست بزند، ولی معمولاً آنها کامل حرف نمی‌زنند، نمی‌شود آدم بدون خدا حرف درست و کامل بزند، بلکه معمولاً در حرف‌های درست‌شان هم چهارتا حرف غلط پیدا می‌شود، خلاصه باید مراقب باشی.

به مقدارِ کم از حال خوب قانع نباشید

یک خطاب دیگر ما این است که وقتی حال‌تان خوب است، به مقدار کم از حال خوب قانع نباشید، حال خوب آدم می‌تواند یک ذره باشد و می‌تواند یک میلیارد باشد! در یکی از جلسات قبل در این مورد، یک‌مقدار صحبت کردیم و گفتیم که ما دنبال حال بسیار خوب هستیم. اولیاء خدا این حال خوب معمولی را که ما تحملش می‌کنیم، بیماری و موت می‌دانند! مگر حال‌ شما و کسانی که این موضوع را دنبال می‌کنند، بد است؟ نه؛ خیلی از آنها حالِ خوب دارند اما دنبال «حال خیلی خوب» هستند و به کم قانع نیستند. باید هم همین‌طور باشد.

وقتی حال‌ آدم‌ها خوب می‌شود معمولاً خودشان این حال خوب را خراب می‌کنند

یک حرف دیگر این بود که وقتی حالت خوب شد خراب نکن. معمولاً وقتی حال‌ آدم‌ها خوب می‌شود، بد می‌شوند، آن‌وقت دوباره حال‌شان بد می‌شود. همان‌طور که سخن امام حسن مجتبی(ع) را بیان و تحلیل کردیم، وقتی به مردم فرمودند «بیایید به جنگ برویم» تقریباً این‌طور فرمودند که شما حال‌تان خوب بود اما تن‌پروری و راحت‌طلبی کردید، پدرم علی أمیرالمؤمنین(ع) خیلی به شما فرمود آماده بشوید و از خودتان دفاع بکنید و الّا گرفتار و بدبخت می‌شوید، شما دفاع نکردید و بلند نشدید. کلام امام حسن مجتبی(ع) در همین زمینه است که برای رسیدن به امنیت باید در آن چیزهایی که دوست ندارید صبر کنید، مثل جهاد. ولی خوشی زیر دل مردم زده بود چون چند سالی بدون جنگ زندگی کرده بودند و حال‌شان خوب شده بود، اما این حال را خراب کردند.

شبیه‌ این سخنان را حضرت زهرا(س) به مردم مدینه فرمودند، آنجا که خطاب به مرد فرمودند: چرا بلند نمی‌شوید از دختر پیغمبر دفاع کنید؟ «مَا هَذِهِ الْغَمِیزَةُ فِی حَقِّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلَامَتِی؟» (احتجاج، طبرسی/ج1/ص103)خوشی زده بود زیر دل‌شان و دیگر حاضر نبودند جهاد کنند و از حق دفاع کنند. وقتی حال‌ آدم‌ها خوب می‌شود، خودشان این حال خوب را خراب می‌کنند.

اگر در حال خوبِ کم متوقف بشویم همان را هم خراب می‌کنیم

وضعیت ما در ارتباط با حال بد چگونه است؟ تا اینجا چند حالت را بیان کردیم: یکی اینکه ممکن است ما بدانیم حال‌مان بد است اما این حال بد را تحمل کنیم و به‌دنبال درمان حال بد نرویم. دوم اینکه ممکن است حال‌ ما بد باشد و اصلاً نفهمیم حال‌مان بد است، آن را چه کار کنیم؟ سوم اینکه ممکن است ما به حال خوب کم قانع شویم، سراغ حال خوب‌تر نرویم. اینها نکاتی بود که تا حالا گفتیم.

اما نکتۀ چهارم این است که اگر حال‌ ما خوب شد بعدش می‌خواهیم چه کار کنیم؟ معمولاً آدم‌ها می‌زنند و خرابش می‌کنند. مثلاً یک بچه رفته شیر گاو را دوشیده که این‌دفعه دو برابر شیر داده است، مادرش را صدا می‌زند که ببین گاو ما چقدر شیر داده است، بعد همه را روی زمین می‌ریزد. چرا ریختی؟ حالا این چه فرقی دارد با وقتی که اصلاً شیر نباشد؟ این همان ضرب‌المثل «گاو نُه من شیر» است، گاوی که نُه من شیر داد، بعد با یک لگد همۀ شیرها را روی زمین ریخت؛ خیلی از آدم‌ها با خودشان این کار را می‌کنند. ما مجبور هستیم به سوی حال خوبِ خوبِ خوب حرکت کنیم و الّا اگر در حال خوبِ کم متوقف بشویم همان را هم خراب می‌کنیم. وقتی انسان‌ها حال‌ خوب‌شان را خراب می‌کنند کائنات خیلی با انسان دشمن می‌شوند، می‌گوید تو نعمت را ضایع کردی و از آن خوب بهره‌برداری نکردی.

(الف3/ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

عالی بود این مبحث حال خوب استاد پناهیان ، یکی از کلیدی ترین مباحث خودسازی 

کمی از حال خوب کافی نیست و متوقف شدن در آن ریسک بزرگی است

این پیوست همان مبحث دینداری حداقلی و حداکثری که استاد گفت ، مهم ترین اختلاف در آخرالزمان بر سر دین حداقلی و دین حداکثری ،دین اندکی خوبیهای اخلاقی یا دین حداکثر خوبی ها , مشکل خوارج بظاهر عابد هم تمایل به دین حداقلی بود 

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...