مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه (2)
همۀ بدبختی انسان از «کم خواستن» است / حسین(ع) را «به کم راضیها» کشتند!/ آدمها کمالطلب هستند، اما چه میشود که به کم قانع میشوند؟
شناسنامه
- زمان: 99/05/31
- موضوع: مهمترین راه پیشگیری از سقوط انسان و نابودی جامعه
- مکان: هیئت میثاق با شهدا
- صوت: اینجا
اینکه انسان «همهچیزخواه» است و دنبال بهترینهاست، خیلی خوب است
انسانها همه کمالطلب هستند، البته تعبیر کمالطلبی تعبیر خیلی جذابی نیست؛ تعابیر مردمیتر و دقیقتری هم وجود دارد، مثلاً اینکه انسانها همهچیزخواه هستند، انسانها بهترینها را برای خودشان میخواهند؛ بهترین لذتها، بهترین موقعیتها را برای خود میخواهند، انسانها سیریناپذیر هستند، انسانها بینهایتطلب هستند و... مگر اینکه انسانها را اسیر کنیم و آنها را از حداقل هم باز بداریم، آنوقت طبیعتاً ممکن است به همان حداقل اکتفا کنند و برای حداقل، دست و پا بزنند. ولی اگر انسان رها بشود هیچ چیزی جلودارش نیست.
این خیلی خوب است که انسان «کمالطلب» باشد، یا به تعبیر دیگر، اینکه «انسانها همهچیز میخواهند» که تعبیر مردمفهمتری است و ما در محاوراتمان استفاده میکنیم.
اگر بخواهیم چیزی به نام درس اخلاق بگوییم، اولین درس اخلاق این است که انسان در «همهچیزخواهی»، در بیشتر خواستن، در بالاترین لذتها را خواستن، تقویت بشود! در اینکه انسان نخواهد هیچ فرصتی و هیچ موقعیتی را از دست بدهد، نخواهد هیچ لذتی را از دست بدهد و... در اول مسیر تربیت، نباید انسان را از طمع ترساند، بلکه باید او را طماع کرد، نباید اصلاً او را از چیزی ترساند، باید او را شجاع کرد.
کسی که از «همهچیزخواهی» دست بردارد، از هویت انسانی خودش فاصله گرفته
اگر کسی از «همهچیزخواهی» دست بردارد دیگر از هویت انسانی خودش فاصله گرفته است، آنوقت شما چه کسی را میخواهی تربیت کنی؟ وقتی پایۀ خواستنیهای اصلی و کلیدی انسان خراب شده است، به یک موجود ترسوی حداقلی، چه میخواهی بگویی؟ میخواهی او را به کجا برسانی؟ دیگر فایده ندارد، چون خراب شده است.
انسان همهچیزخواه است، البته خیلی از آدمها این همهچیزخواهیِ خودشان را پنهان میکنند. خیلیها هم هستند که وقتی میخواهند آدمها را تربیت کنند، سعی میکنند از این موضوع حرفی نزنند، چون میگویند «این خیلی خطرناک است! اگر انسان همهچیز بخواهد، میدانی چه میشود؟ برای خودش فرعونی میشود!»
هر انسانی باید همهچیزخواهیاش را در وجود خود لمس کند
اتفاقاً طرح اسلام در تربیت انسان، در مسیر رشد سنی، دقیقاً اینگونه است که هفتسال بچه باید ارباب باشد (الْوَلَدُ سَیِّدٌ سَبْعَ سِنِینَ وَ عَبْدٌ سَبْعَ سِنِینَ؛ وسائلالشیعه/1 /476) یعنی هفتسال او را نترسان و به او «چَشم» بگو، بگذار احساس کند ابرقدرت است و حکمرانی میکند. بعضی از پدر مادرها ادب کردن بچه را زود شروع میکنند و این غلط است! واقعاً انسان اول باید این خواستۀ خودش را ببیند و مزهاش را بچشد، ببیند که پدر و مادر در خدمتش هستند!
برخی از پدر و مادرها زود به بچه میگویند «تو من را دوست داری یا نه؟» چرا این سؤال را از بچه میپرسی؟ بگو من تو را دوست دارم! فعلاً چیزی را به او تکلیف نکن، تحمیل نکن. او الان پادشاه است! این حرف خیلی معنادار است؛ او در هفتسال اول باید این گستردگی را در خودش تجربه کند و ببیند، نباید او را بترسانی و محدودش کنی. هر انسانی ابتدا باید این مرحله را طی کند و همهچیزخواهی خودش را در وجودش لمس کند.
یکی از دلایلی که ما دنبال امام زمان (ارواحنا له الفداء) هستیم تا حضرت تشریففرما بشوند، همین است که میگوییم آن زمان زندگیکردن یک معنای دیگری پیدا میکند، حضرت مثل پدر جامعۀ بشری میآید و حیات و نیازهای اولیه انسانها را تأمین میکند و آدمها دیگر از اسارت نیازهای حداقلی خلاص میشوند.
چرا بسیاری از درسهای اخلاقی باعث خراب شدن و بیدینی آدمها میشود؟
خیلی باید به این نکته دقت کرد که واقعاً کم نیست درسهای اخلاقیای که آدمها را خراب میکند و یا آنها را بیدین و ضددین میکند و اصلاً آنها را بد بار میآورد. در اصل یک مرحلهای در زندگی انسان باید باشد که به ایشان گفته شود «همهچیز بخواه، کم نخواه، طمع بورز، حرص داشته باش، بینهایتطلب باش، فرصتطلب باش، خودخواه باش!» و این در حالی است که اگر این حرفها را جایی بگوییم، برخی میگویند «حرفهای غیراخلاقی است» حتی آدمها اگر گاهی دیدند که این صفات را یکمقدار در وجودشان دارند، سریع خودشان را سانسور میکنند!
کلماتی مثل «خودخواهی، فرصتطلبی، خودبینی و...» که ما میگوییم بد است، اصلاً در اسلام بد نیست؛ خودبینی نه تنها بد نیست، بلکه آخر همۀ خوبیها است و محدودیت هم ندارد که بگوییم «یکمقدار هم خودت را ببین!» نه اتفاقاً میگوییم «همهاش خودت را ببین!» آنوقت از دریچۀ این خودبینی است که به اهل عالم احترام خواهی گذاشت و حتی فدای آنها خواهی شد؛ چون به نفع تو است!
در هفتسال اول زندگی، باید بچه «همهچیزخواه» (کمالطلب) بار بیاید
من چه کار کنم با این جهانی که بشر را به بردگی کشیده و برای به بردگی کشیدن بشر حتی دین را استخدام کرده، درس اخلاق درست کرده، او را به قناعت وادار کرده، یعنی آنها را به یک حداقلی قانع کرده است و حاضرند ابرقدرتها، حداکثرها را ببرند و میگویند «در عوضش، بگذار ما این دو روزه را زندگی کنیم!» لعنت خدا بر آنها باد! لعنت خدا شامل حال کسی میشود که یکذره از بلندپروازی خودش کوتاه بیاید، بهخاطر ابرقدرتهای پوشالی! فعلاً تو همهچیز بخواه، این مرحلۀ اول است، یعنی در هفتسال اول زندگی، باید بچه اینطوری بار بیاید.
ما آمدیم یک مدرسۀ علمیه بزنیم دیدیم که پایههای تربیتی در دوران راهنمایی و دبیرستان شکل گرفته و اینها بچه را داغون کردهاند! ما زیاد نمیتوانیم در این مقطع چیزی را درست کنیم، فعلاً باید قبلیها را بازسازی کنیم. لذا رفتیم مدرسۀ راهنمایی بزنیم، باز دیدیم که در دبستان، پدر بچه را درآوردهاند! رفتیم دبستان بزنیم، دیدیم در مهدکودک و آن هفتسال اول در خانه داغونش کردهاند! پس چه کار کنیم؟ گفتیم از مهدکودک شروع کنیم؛ فعلاً پدر مادرها بیایند یاد بگیرند که با بچۀ خود، چگونه برخورد کنند! بعداً ما با او کار داریم.
طاغوت، انسانها را به حداقل راضی میکند تا بتواند بر آنها سوار شود
اینکه قرآن میفرماید «أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل/36) درواقع این طاغوت است که ما را راضی به حداقل کرده است! وگرنه او نمیتواند طغیان کند. انسان موجود همهچیزخواهی است. شما فکر میکنید الان درد بشریت این است که انسان در همهچیز خواهی طغیان کرده است؟ نخیر اینطور نیست!
وقتی خداوند میخواست پیامبر خود را بفرستد به ایشان فرمود: برو، انسانها طغیان کردهاند؛ «کَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى*أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی» (علق/6و7) آن زمانی که خدا میخواست حضرت موسی را بفرستد، به او فرمود «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (طه/24) مسئلۀ تو طغیانگران هستند! در حال حاضر و در زمان ما هم مسئله، طغیانگران هستند، اما درواقع مسئلۀ بشر «طغیان» نیست، بلکه مسئله «تمکین کردن در برابر طغیانگران» است!
تو چرا به حداقل قانع شدی؟ چرا به کم راضی شدی؟ که حالا او (طاغوت) بتواند قدرت پیدا کند و بر پشت تو سوار شود و سرت را بِبُرد! و بعد ناله بزنی که «خدایا این ظالم را از سر من بردار!» مشکل این بود که تو کم خواستی و او پُر خواست!
مشکل اکثر انسانها، کمخواستن است
مسئلۀ اکثریت بشر، همین کم خواستن است؛ برای اینکه بشریت مشغول کم خواستن شود، برایش سرگرمی درست میکنند، شهوات کوچک درست میکنند، ترفندهایی میزنند تا آنها به کم خواستن، قانع بشوند. از یک طرف، او را سراغ شهوترانی و لذتهای کوچک میفرستند، و از طرف دیگر، اخلاق بردگی را رواج میدهند، یعنی با سوءاستفاده از دین، اخلاق بردگی را تئوریزه میکنند و به خورد اینها میدهند و میگوید: «طمع نداشته باش!»
این بیچاره که اصلاً هیچ چیزی ندارد، پس به او نگویید «طمع نداشته باش!» فعلاً باید به او بگویید «طمع داشته باش!» این بیچاره فعلاً در مرحلهای است که هیچ طمعی ندارد؛ به یک شغل کارمندی راضی شده است! به او بگویید «چرا طمعت مرده است؟ چرا بیشتر نمیخواهی؟»
حسین(ع) را «به کم راضیها» کشتند!/ گناه یعنی مشغول چیزِ کم شدن
انسان همهچیزخواه است، همهچیزخواهی خودتان را پنهان نکنید! بنده فعلاً قصد ندارم بگویم «اگر همهچیزخواه شدی، مراقب باش پا روی حق دیگران نگذاری!» یا اینکه «همهچیزخواهیات را جهت بده و محدود کن و...» اصلاً کو آدمِ همهچیزخواه، که بخواهیم به او این حرفها را بزنیم؟ اول باید ببینیم چگونه این همهچیزخواهی را در افراد بیدار کنیم؟ به کم راضیها حسین(ع) را کشتند؛ آنهم با اشارۀ طاغوتیان!
انسان همهچیزخواه است، گناه یعنی مشغول چیز کم شدن! وقتی در بین جوانهایی که خودشان اعلام میکنند «ما مذهبی نیستیم» میگویم «گناه یعنی لذتِ کم خواستن!» میگویند «این را کسی تا به حال به ما نگفته بود، از دین خوشم آمد!» چرا باید اینطور باشد؟ پس آموزش و پرورش دارد چه کار میکند؟ ما طلبهها داریم چهکار میکنیم؟ چرا وقتی عبارت فیلسوفانۀ «انسان موجودی است کمالطلب» را-که هر عالمی آن را تأیید میکند- به زبان مردم ترجمه کنیم و به آنها بگوییم «انسان همهچیز خواه است» برخی از علما مخالفت میکنند و به احتیاط میافتند؟ میگویند نگو «همهچیز بخواه» وگرنه میرود همه را میخورد! نه نمیخورد، فعلاً مشکل این است که دارد خورده میشود و به خورده شدن راضی شده است!
وقتی به بعضیها میگویی «مرگ بر اسرائیل بگو» کلاس میگذارد و نمیگوید، چون راضی است که حقش را بخورند! مشکل این است که میداند آنها حقش را خوردهاند، ولی باز هم جلوی آنها کرنش میکند. فعلاً مسئلۀ او، محدود کردنِ همهچیزخواهیاش نیست، فعلاً باید بگوییم «همهچیز را بخواه!»
دین مقرراتی برای بدبختها نیست/ دین راهنمایی است برای کسانی که همۀ خوشبختی را میخواهند
میگویند در هندوستان یک عقایدی هست که بعضیها کنار رودخانه یا کنار خیابان به دنیا میآیند و کنار همان خیابان یا رودخانه هم از دنیا میروند، قانع هم هستند و به آن کاخنشینها نگاه نمیکنند و میگویند «اصلاً ما زندگیمان همین است!» بنده میگویم آیا فقط در هند، اینگونه است؟ در همهجا بهنوعی همینگونه است؛ بعضیها کارگر و کارمند و سطح پایین به دنیا میآیند و همینجوری هم از دنیا میروند و دیگر چیزی بیشتر از این نمیخواهند!
اگر کسی حق تو را خورد باید در مقابلش بایستی، باید گردنِ گردنکشانِ عالم را بشکنی! اول باید همهچیز خواهی در وجود شما تقویت شود و بعد، پیامبر بیاید و بگوید «اجازه میدهید من این همهچیز خواهیِ شما را جهت بدهم و راه درستش را بگویم؟» اما متأسفانه فعلاً کسی همهچیزخواه نیست، در چنین شرایطی شما چه چیزی میخواهی به او بگویی؟ اصلاً دین برای او معنا ندارد. دین مقرراتی برای بدبختها نیست، دین راهنمایی است برای کسانی که همۀ خوشبختی را میخواهند!
انسان کمالطلب است؛ یعنی یک موجود تمامیتخواه است
انسان یک موجود تمامیتخواه است! تمامیتخواهی همان کمالطلبی است؛ من دارم فارسیاش را میگویم! یعنی انسان همهچیز میخواهد، خوبش را هم میخواهد و هرچه هم به او بدهی باز بیشترش را میخواهد! آیا انسان را بهخاطر این ویژگی باید مذمت کرد؟! نخیر، مذمت مال این نیست، مذمتی که در کلام اولیاء خدا هست مال این است که انسان همهچیزخواهیاش را به چیزهای کم محدود میکند، درواقع همهچیز نمیخواهد، وگرنه اگر کسی همهچیز بخواهد و آن چیزهایی که میخواهد حقیقتاً لذت بیشتر و برتر تولید کنند، هیچ اشکالی ندارد.
اخلاق یونانی میگوید «فضیلت، تعادل بین افراط و تفریط است!» واقعاً این حرف چقدر نفرتبرانگیز است! آیا من باید در رسیدن به عالیترین لذت افراط نکنم؟! اگر کسی در دوست داشتنِ عالیترین لذت، افراط نکند که مثل حیوان خواهد بود! پس پیغمبر برای چه آمده است؟ آیا فضیلت در همهجا، تعادل بین افراط و تفریط است؟! نه، اصلاً اینطور نیست، اتفاقاً فضیلت در افراط است؛ فضیلت در افراط در حبالله است! این که دیگر حد ندارد؛ تا آخرش برو، مسابقه بگذار و از همه جلو بزن، تمام عمرت را برایش بگذار، فضیلت در این است. فضیلت در حد وسط نیست، این مزخرفات را چه کسی درست کرده است؟
هیچوقت بچهتان را به حداقل توصیه نکنید، وگرنه بیدینش میکنید!
انسان، کمالطلب است، خواهش میکنم اول، این کمالطلبی را یکمقدار ترجمه کنید و بعد بگویید «کمال مطلق خداست» حالا کو این کمالطلبی؟ خیلی از پدر و مادرها کمالطلبی بچه خود را نابود میکنند. اصلاً بیان یک جملاتی در خانه باید ممنوع بشود مثلاً اینکه «درس بخوان و مدرک تحصیلی بگیر، تا بدبخت نشوی!»
بگو: «بچۀ من، تو باید طوری باسواد و شایسته و خوب باشی که به مدرک تحصیلی نیاز نداشته باشی! آنهایی که مدرک تحصیلی دارند، بیایند ریزهخور خوان تو بشوند!» هیچوقت بچههایتان را به حداقل توصیه نکنید، وگرنه بیدینشان میکنید!
کمالطلبی معنای عمیقی دارد؛ باید برایش ادبیاتسازی کنیم
انسان موجود کمالطلبی است، البته کمالطلبی معنای خیلی عمیقی دارد، متأسفانه از آن فاصله گرفتهایم و برایش ادبیاتسازی نکردهایم. ما باید برای کمالطلبی تحلیلها و تفسیرهای درست داشته باشیم که جوانها وقتی میشنوند، کیف کنند و لذت ببرند. هرچیزی را بیشترش را بخواه! مثلاً از لذت شهوانی، بیشترش را بخواه؛ یعنی چه؟ یعنی چیزی که از لذت شهوانی بالاتر است و بیشتر مستت میکند، آن را بخواه و به این حد کم، محدود نشو. اینها یک نمونۀ کوچک است برای اینکه با فضای این لذتها آشنا بشویم، برای اینکه بتوانیم در مورد لذت باهم صحبت کنیم، اینها برای آشنایی است، اینها برای توقف نیست، اصلاً وقتی به اینها برسی، بعد از مدتی حوصلهات سر میرود و بعد تمام میشود.
ما برای کمالطلبی یا تمامیتخواهیِ انسان، ادبیاتسازی نکردهایم. میدانید چرا خیلیها دینگریز هستند؟ برای اینکه از محدودیت خوششان نمیآید. اینکه از محدودیت خوشت نمیآید، خوب است؛ آفرین! اتفاقاً اگر از محدودیت خوشت بیاید، برده هستی! پس دین چه میگوید؟ برای رسیدن به یک موقعیت بدون محدودیت (یعنی موقعیتی که تو بگویی و خدا هم بگوید «باشد؛ چشم» یعنی به مقام مرضیه برسی) یک راهی وجود دارد که در آن راه، محدودیتهایی را باید بپذیری. اگر دین را اینطوری توضیح بدهید، میگوید «باشد میپذیرم» اینکه بگوییم: «ای انسان، کلاً باید محدود باشی!» این دیگر چه صیغهای است؟ میگوید: «پس ببخشید، چرا اصلاً ما را انسان آفریدی؟»
مقام مرضیه را در عاشورا ببینید: خدای حسین(ع) ظهر عاشورا فرمود: حسین، هرچه تو بخواهی! اگر میخواهی الان دشمنانت را به قتل برسانم، یا اینکه میخواهی به سنت طبیعی، به شهادت برسی! اما تو با شهادت هم پیش من عزیزتر از اینکه الان هستی، نخواهی شد، شهید هم نشوی همینقدر پیش من عزیز هستی... حسین(ع) انتخاب کرد و خدا فرمود: باشد حسینم. در سورۀ فجر میفرماید: «إرجِعِی إلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرضِیّة» تو به مقام مرضیه رسیدی، محدودیتی نداری. این گمشدۀ انسان است، یککمی دربارۀ این مسئله، با آدمها حرف بزنیم.
همۀ بدبختیهای انسان از «کم خواستن» است / قناعت مردم به حداقلها موجب شد به یزید تن بدهند و حسین(ع) را بکشند
همۀ بدبختیهای انسان از کم خواستن است. قناعت مردم به حداقلها موجب شد به یزید، تن در بدهند و بروند امام حسین(ع) را بکشند، چقدر پستفطرت هستند اینهایی که به کم قانع هستند، چقدر رذل و جنایتکار هستند!
بعضی از گزارههای اخلاقی، بعضی از سبکهای تربیت اخلاقی و بعضی از نگاهها، جامعه را نابود کرده است. چرا بعضیها حاضر نمیشوند انقلابی باشند و مرگ بر آمریکا بگویند؟ این نتیجۀ برخی از درس اخلاقهای غلط است؛ به او گفتهاند «به کم قانع باش!» او هم میگوید: «خُب من به کم قانع هستم، بگذار آمریکا سلطهاش را داشته باشد و بگذارد ما هم یک چیزی گیرمان بیاید و بخوریم!»
برخی از شیوههای تبلیغ غلط دین، منجر به سکولاریزم میشود. البته دین که اصلاً امکان ندارد سکولار بشود، اصلاً دین، آدم را سیاسی بار میآورد، آدم را انقلابی بار میآورد. پس چرا بعضیها در اثر تبلیغ دین، اینطوری میشوند؟ شاید موقع تبلیغ و معرفی دین، در تعابیر دقت نکردهاید و دین را کم و زیاد کردهاید. در معرفی دین، در تربیت و در توصیههای اخلاقی باید یک اصولی را رعایت کرد.
دین راهی است برای رسیدن به نامحدود بودن
دین راهی است برای رسیدن به نامحدود بودن، به قدرت مطلقه میرسی، پاکیِ تو از آنجایی نشأت میگیرد که میبینی همه کار میتوانی بکنی! با اینکه میتوانی، ولی میگویی «انجام نمیدهم!»
چرا کسی که عارف میشود، خداوند یک اسبابی برایش فراهم میکند که احساس میکند قدرت فوقالعادهای دارد؟ برای اینکه خدا میخواهد پاکِ پاکِ پاکش کند! ما گشنهمردهها گناه میکنیم! ما که قدرت نداریم و ضعیف هستیم، گناه میکنیم. در تعقیبات نماز میخوانیم: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِناىَ فى نَفْسى» خدایا، غنای من را در جان من قرار بده! این یعنی چه؟ یعنی بگویی: من به همهچیز رسیدهام! دیگر چیزی نمیخواهم.
انسانی که به همهچیز رسیده باشد، میدانی چقدر توپش پُر میشود! واقعاً «آدم» میشود، پاک میشود، شایسته میشود، خطا نمیکند، ظلم نمیکند، اصلاً برای چه ظلم کند؟!
إنشاءالله که واقعاً ما کمالطلب باشیم، إنشاءالله ما را تربیت کنند برای همهچیز خواهی، برای رسیدن به قدرت مطلق، برای رسیدن به یک غنای کامل، برای رسیدن به همۀ طمعهایی که داریم؛ البته طمعهای خوب.
آدمها کمالطلب هستند، اما چه میشود که متوقف میشوند و به کم قانع میشوند؟
سؤال جلسه قبل را دوباره-با یک تعبیر دیگر- تکرار میکنیم: آدمها همه کمالطلب هستند، اما چه میشود که متوقف میشوند؟ آدمها که همهچیز میخواهند، چه میشود همان چیزهایی هم که دارند را از دست میدهند؟ آدمها که کمالطلب هستند، چه میشود که نمیروند سراغ وسیله و ابزاری که به همۀ خواستنیهایشان برسند، ابزار آسانی که خدا در اختیار قرار داده است؛ یعنی همان دین.
دین، وسیلهای است برای اینکه انسان به همهچیزخواهیِ خودش برسد، چه میشود که یکمقدار از دین را استفاده میکنند و جلوتر نمیروند؟ اولین پرتگاه برای انسانها چیست؟ این پرتگاه حضرت آدم را زمین زد، او سرِ همین مسئله از شیطان فریب خورد.
ما فقط نباید از ابلیس عبرت بگیریم، باید از آدم هم عبرت بگیریم. قرآن میفرماید: «عَصَی آدمُ رَبَّهُ» این را برای چه فرمود؟ آیا میخواست آبروی حضرت آدم را ببرد؟ نه، میخواست یک چیزی را به ما بفهماند. انسان کمالطلب است، اما چه میشود که کمالطلبی از یادش میرود؟ در جلسات بعد، به پاسخ این سؤالها میپردازیم.
(الف2/ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید