شخصیت مهربان و مظلوم علامه مصباح
چرا دشمن به تخریب چهرۀ علامه مصباح اقدام کرد؟/ در بین علمای حوزه آن عالمی که دانش او بیشتر از همه بهدرد دانشگاهها میخورد، هدف قرار دادند / ایشان را میتوان پایهگذار «علوم انسانی اسلامی» دانست / خلاصۀ عمر علامه مصباح، شاید همین جملۀ ایشان باشد: «جواب فکر را باید با فکر داد» / ایشان کدام آرزوی شهید مطهری را محقّق کرد؟
شناسنامه:
- زمان: 98/11/26
- مکان: مشهد
- موضوع: شخصیت مهربان و مظلوم علامه مصباح
- صوت: اینجا
اهل اندیشه و علم، به امتیازات خاصّ علامه مصباح و تفاوت ایشان با دیگران واقفند
صحبتکردن دربارۀ شخصیت گرانقدری مانند حضرت علامۀ مصباح یزدی واقعاً خیلی دشوار است و اگر مظلومیت و غربت ایشان نبود، بنده هرگز به خودم اجازه نمیدادم دربارۀ ایشان صحبت کنم؛ چون احتمال میدهم به سخنان خودم، از مقام و منزلت ایشان بکاهد. کسانی که اهل تأمّل و اندیشه و اهل علم و مطالعه هستند تفاوت بسیار زیاد ایشان را با دیگران درک میکنند و حتماً متوجه امتیازات خاصّ ایشان میشوند.
بنده به چند دلیل، خیلی به ایشان ارادت دارم؛ یکی به دلیل عقلانیت، روشنفکری و تعصّب دینی ایشان، تعصب دینی به این معنا که ایشان از کلام خدا کوتاه نمیآیند و چیزی را که در کلام خدا نیست به آن اضافه نمیکنند. همچنین به دلیل ارادتی که ایشان به اهلبیت(ع) دارند و ارادتی که به مقام معظم رهبری دارند. با اینکه سن ایشان بیشتر از سن حضرت آقاست، ولی نسبت به ایشان تواضع فوق العادهای دارند. ایشان یک عالم برجسته است ولی عین یک بسیجی ساده تواضع میکند و چون تواضعش حقیقی است، آن را به فرزندان و شاگردانشان هم منتقل میکند.
علامه مصباح یک روشنفکر حوزوی محسوب میشود/ ایشان در بحث علمی بهشدت دقیق و در نقد و تحلیل، بسیار منصف بود
حضرت علامۀ مصباح یزدی از نظر علمی یک روشنفکر حوزوی محسوب میشوند. شاید کسی به اندازۀ ایشان به علوم انسانی و فلسفۀ غرب تسلط نداشته باشد؛ خصوصاً علوم انسانی. وقتی ایشان در شاخههای مختلف علوم انسانی وارد میشوند و به تجزیه و تحلیل آنچه دیگران در موضوعات مختلف گفتهاند میپردازند، دقّت علمی ایشان، به روشنی دیده میشود؛ همچنین انصاف ایشان در مقام نقد و نظر، انصاف در مقام پذیرش سخنان حقّ دیگران و احیاناً رد کردن سخنان باطلی که آنها را منطقاً غلط میدانند، بهخوبی دیده میشود
اگر بخواهم یک نمونه در فضای علوم انسانی مثلاً در رشتۀ «روانشناسی» مثال بزنم که ایشان چگونه وارد بحث و گفتگو میشوند و چقدر دقیق و منصفانه به تحلیل و بررسی و نقد میپردازند، میتوانم نظریۀ فروید را در «عقدۀ اُدیپ» مثال بزنم. البته این نظریه خیلی سخیف است؛ بهحدی که استاد ما در رشتۀ روانشناسی میگفت «اصلاً چرا شما در ایران، این نظریه را میخوانید؟! من دوازده سال در انگلستان تدریس کردهام، آنها دیگر این نظریه را در بین درسهای خود نمیخوانند که بخواهند امتحان بدهند!» این استاد عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی بود که از بهترین اساتید روانشناسی دانشگاههای تهران استفاده میکنند.
نظریۀ عقدۀ اُدیپ میخواهد بگوید که انگیزههای سرکوبشدۀ جنسی، بخش مهمّی از انگیزههای تشکیلدهندۀ زندگی انسان است. عقدۀ ادیپ واقعاً نه یک نظریۀ اثباتشدهای است، نه حتی در حدّ «نظریه» قابل طرح است، شاید بشود آن را یک فرضیه بهحساب آورد، اما عدّهای سعی کردند این نظریه را در جهان ترویج کنند چون به نفعشان بود. از نظر دینی هم این نظریه یک نظریۀ سخیف و غیراخلاقی ممکن است تلقّی بشود. ولی وقتی ایشان با این نظریه برخورد میکند کاملاً منصفانه آن نظر را تجزیه میکند و میفرماید بخش عقده در عقدۀ اُدیب قابل قبول است یعنی بعضی درخواستهای سرکوبشده میتواند بعداً بهصورت دیگری خودش را نشان بدهد و آقای فروید در این زمینه درست میگوید، اما اینکه این انگیزه یا علاقۀ سرکوبشده مسائلی مربوط به امور جنسی باشد چنین چیزی ثابت نیست.
شخصیت علمی ایشان در علوم انسانی و جامعهشناسی، متأسفانه برای روشنفکران و دانشگاهیان معرفیشده نیست
مناظرۀ ایشان با «احسان طبری» که یک مارکسیست تمامعیار بود، مناظرۀ بسیار بهیادماندنی و جالبی است که حتی موجب تحوّل در آقای طبری شد. البته ایشان در هر مناظرهای وارد بشوند جدای از تفوّق علمی، زیبایی رفتار ایشان در نقد عالمانه و منصفانه هم دلبری میکند. وقتی شما سخنان ایشان را در علوم انسانی یا در جامعهشناسی و دیگر علوم میخوانید، یک شخص منصف را میبینید که صرفاً به نقد علمی میپردازد. این چهرۀ ایشان برای روشنفکران و دانشگاهیان متأسفانه معرفیشده نیست.
چنین شخصیتی از این جهت که اهل مطالعۀ حرفهای دیگران هست خیلی ارزشمند است. وقتی شما با ایشان در یک موضوع علمی گفتگو کنید، کاملاً روحیۀ محققانه ایشان را میبینید بلکه اگر به ایشان جسارت نباشد آن چیزی که من از نزدیک دیدم، سعی میکنند «متلمّذانه» و البته نقّادانه و هوشمندانه و منصفانه، یاد بگیرند که دیگران چه گفتهاند. ایشان در گفتگوی علمی نه با سادگی برخورد میکنند که سرشان کلاه برود، نه غیرمنصفانه برخورد میکنند تا دیدگاه دیگران را تخطئه کنند.
یکی از نیازهای حوزۀ علمیه و عالمان دینی، این است که قبل از ترویج دین، به علوم انسانی بپردازند
اگر ما در میان اساتید حوزه بخواهیم کسی را مثال بزنیم که در علوم انسانی مطالعه و مداقّه کرده و به نقد و بررسی پرداخته و سره را از ناسره تشخیص داده و کلام حق را از کلام باطل ترجیح داده است، انصافاً مثل ایشان نداریم؛ بعد از ایشان البته شاگردان ایشان هستند که در مؤسسه و پژوهشگاه امام خمینی تحصیل میکنند.
یکی از نیازهای حوزۀ علمیه و عالمان دینی، این است که قبل از ترویج دین، به یادگیری علوم انسانی بپردازند، علوم انسانی میتواند برای عالمان دینی در موضوعشناسی و حتی در تبیین مسائل اجتماعی نو، در طراحی نظامات اسلامی و در فقه نظام، کمک بکند و ایشان از این جهت واقعاً فرید و مثالزدنی هستند.
یکی از وجوه غربت علامه مصباح، این است که نگاه عمیق ایشان در علوم انسانی، برای جامعۀ ما شناختهشده نیست / میتوان علامه مصباح را پایهگذار «علوم انسانی اسلامی» دانست
حیف است که ایشان در جامعۀ ما شناختهشده نیست؛ جامعهای که اینهمه تحصیلکردۀ علوم انسانی دارد، جامعهای که اینهمه عطش دارد در علوم انسانی رشد کند، جامعهای که اینهمه تحت تأثیر گزارههای علوم انسانی است و بعضاً بیشتر از گزارههای دینی گزارههای علوم انسانی در جامعۀ ما تأثیرگذاری میکنند. الآن ادبیات رایج علمی، ادبیات علوم انسانی است؛ بسیاری از معارف دین در بخشهای مختلف علوم انسانی تبیین نشده است، جز مختصری که شهید مطهری و برخی دیگر از اندیشمندان در اینباره فعالیتهایی انجام دادهاند.
این یک وجه از وجوه غربت حضرت علامۀ مصباح است که ما ایشان را باید بهعنوان یک اندیشمند، مطالعهکنندۀ عمیق و نقّاد دقیق در علوم انسانی بدانیم؛ ایشان میتوانند پایهگذار علوم انسانی اسلامی باشند، حرفهایشان میتواند آغازی باشد برای گفتگوی علمی در موضوعات علوم انسانی، ولی این آگاهی از ایشان در جامعه وجود ندارد، در حالیکه ما واقعاً ایشان را در این موضوع بینظیر میدانیم. البته در فلسفۀ غرب هم همینطور است؛ ولی در فلسفۀ غرب در حوزۀ علمیه کار و فعالیت بیشتری انجام شده است، در عین حال در فلسفۀ غرب و نقد مکاتب غربی و بهویژه «فلسفۀ اخلاق» هم ایشان مثالزدنی هستند و البته کتابهای درسیای هم از ایشان موجود است.
با توطئۀ تبلیغاتی و جنگ روانی، جایگاه علمی علامه مصباح را نزد دانشگاهیان ما تخریب کردهاند
الآن جامعۀ ما و خصوصاً جامعۀ روشنفکر و دانشگاهیمان به اینطور گفتگوها نیاز دارد؛ بسیاری از اندیشمندان دانشگاه هم افراد منصفی هستند، دنبال دانش هستند و دوست دارند بتوانند دیدگاههای دینی را در موضوعات علمی که نظریهپردازهای مختلف نظر دادهاند بدانند، اما یک توطئۀ تبلیغاتی به یک جنگ روانی پرداخته است که شخصیتی مثل علامۀ مصباح یزدی را از چشم بسیاری از دانشگاهها انداخته است.
ببینید دقیقاً دشمن چهکار میکند؟ در بین علماء حوزه آن عالمی را که دانش او بیشتر از همه به درد دانشگاهها میخورَد هدف قرار میدهد تا دانشگاه به ایشان توجه نکند. این اتفاق در جامعۀ ما افتاده است که خیلی بیانصافی و مایۀ غربت است.
کدام آرزوی شهید مطهری را علامه مصباح محقّق کرد؟
علامه مصباح میفرماید: «پیشرفت علم در گرو تضارب آراء و نقد و بررسی به دور از تعصب است.» اتفاقاً فضای علمیای که خود ایشان درست کردند، همینگونه است، یعنی برعکسِ تبلیغاتی که علیه ایشان میشود که میخواهند ایشان را فرد متعصّب و متصلّبی نشان بدهند. در آموزشگاه با عظمتی که تحت عنوان «مؤسسۀ آموزشی پژوهشی امام خمینی» ایجاد کردهاند واقعاً فضا اینگونه است، شما آخرین حرفهای الحادی این و آن و آخرین حرفهای بیدینی اینسو و آنسوی عالم را در موضوعات مختلف، از متخصّصین آن رشتهها میشنوید.
شهید مطهری آرزو داشت که مثلاً برای مباحثه دربارۀ مارکسیسم، یک فرد مارکسیست را بیاوریم تا مارکسیسم را به ما توضیح بدهد و ما هم نقدش کنیم، این آرزو را آیت الله مصباح به سهولت و به صورت ایدهآل در موسسۀ خودشان محقق کردند. خود ایشان در اوائل طلبگی زبان فرانسه یاد گرفتند و البته به زبانهای دیگری هم تسلط دارند و شاگردانشان را هم به یادگیری زبان خارجی وادار میکنند.
خلاصۀ عمر علامه مصباح در این جمله است که میفرماید: «جواب فکر را باید با فکر داد»
آیت الله مصباح میفرمایند: «عرصۀ فرهنگ، جای جهاد فرهنگی است. جواب شبهات را نمیتوان با گلوله داد؛ جواب فکر را باید با فکر داد.» شاید بشود عمر ایشان را در این عبارت خلاصه کرد: «جواب فکر را باید با فکر داد.» جواب کسی را که شبهۀ فکری مطرح میکند باید با اندیشه داد. وقتی یکچنین انسان فرهیخته و اندیشمندی با منشی کاملاً روشنفکرانه، در جامعه مظلوم قرار میگیرد، بدانید یک خبری هست، بدانید دشمن برای مظلوم قراردادن ایشان قصدی دارد، بدانید ایشان قیمت بالایی دارند.
ایشان در عرصۀ گفتگوی علمی همچنین میفرماید: «کانالیزهکردن و محدودکردن، رشد نمیآورد. رشد و پیشرفت در محیطی محقق میشود که افکار و نظرات مختلف ابراز بشود و مورد نقد و بررسی علمی قرار گیرد.» ایشان خودش این حرف را در عمل پیاده کرد، نه اینکه یک جایی گفته باشد و زندگی و سیره و سلوکشان بهگونۀ دیگری باشد. اگر ایشان این را پیاده نمیکرد دهها نفر را برای تحصیل در رشتههای علوم انسانی به خارج از کشور اعزام نمیکرد که برگردند و استاد همان درس بشوند چون استادهای درجۀ یک آن درس را در علوم انسانی در کانادا و دیگر کشورهای جهان دیدهاند. این یک جهاد علمی در حدّ بینالمللی است. ثمرات این جهاد علمی، هنوز خیلی مانده تا در جهان منتشر بشود. انشاءالله آثارش و آثار شاگردان ایشان جهان را خواهد گرفت.
بیتردید ایشان یکی از متواضعترین شخصیتهای علمی حوزۀ علمیه هستند / علامه مصباح در فضای دانشگاهی کشور، غریب ماندند
بیتردید ایشان یکی از متواضعترین شخصیتهای علمی حوزۀ علمیه هستند. تقریباً هر سؤالی که بنده از ایشان میپرسیدم، ایشان اوّل میفرمودند «البته من که چیزی در این زمینه نمیدانم، ما که اطلاعاتی نداریم، اما یکی دو تا نکته به نظرم میرسد...» و بعد نکاتی را بیان میکردند؛ آن وقت میدیدیم در شاخههای مختلف، آخرین و دقیقترین حرفها را بیان میکنند، بدون اینکه به کتابها مراجعهای بکنند.
ایشان خیلی شخصیت کتومی دارند، جدا از اینکه بنده دلم میسوزد چرا در عرصۀ علم، بهویژه فضای دانشگاهی کشور، ایشان غریب ماندهاند، در فضای حوزه هم از شهرت کافی برخوردار نیستند.
ایشان از برجستهترین شخصیتهای قرآنی حوزه است، اگرچه ممکن است در جامعه بهعنوان مفسّر شناخته نشود / ایشان در ابعاد مختلف، غریب واقع شده است
یکی دیگر از ابعاد مهم شخصیت علامه مصباح یزدی که در آن بُعد، هم ایشان غریب واقع شدند شخصیت قرآنی ایشان است. ایشان یکی از برجستهترین شخصیتهای قرآنی حوزۀ علمیه هستند. ایشان سالها شاگرد علامۀ طباطبایی(ره) بودند، شهید مطهری دربارۀ حضرت علامه و تفسیرش فرمودند «صد سال آینده، تفسیر المیزان شناخته خواهد شد» و واقعاً هم همینطور است. بعضی نکات را بنده از تفسیر المیزان نقل میکنم که خیلی از هوشمندان و اهل اندیشه در جامعه تعجب میکنند؛ انگار علامۀ طباطبایی چهل سال تجربۀ انقلاب اسلامی را داشته و حالا دارد یک حرفی را میزند.
کسی که شاید بشود گفت بهترین شاگرد علامه بودند، آیت الله مصباح است؛ برای اینکه خودِ حضرت علامه در مورد ایشان فرمودند «مَثَل ایشان در بین شاگردان من مَثَل میوۀ انجیر است که هیچ دورریز ندارد و همهاش مفید است.» آیت الله مصباح از شاگردان خصوصی حضرت علامه بودند. ایشان فقط به انتقال دانش حضرت علامه نپرداختند، بلکه آن دانش را فراگرفتند و در عرصههای مختلف به کاربرد رساندند.
مطالعۀ کتاب «معارف قرآن» را به طلبهها و دانشجوها توصیه میکنم / ایشان را قطعاً باید یک مفسّر برجسته دانست
شاید بیش از ده سال باشد که بنده به هر طلبهای که میپرسد «چه کتابی را در کنار درسهای حوزه بخوانم؟» و هر دانشجویی که میخواهد دانش دینی خودش را قوی کند، استحکام ببخشد و اطلاعات خودش را افزایش بدهد، بدون هیچ تردیدی و بدون اینکه نظیر دیگری بتوانم تصور بکنم به آنها عرض میکنم که «دورۀ معارف قرآن» آیتالله مصباح را بخوانید. ایشان در کتاب معارف قرآن دربارۀ موضوعات مختلف بهویژه موضوعات علوم انسانی مطالب مهمی بیان فرموده است.
اگر کسی بخواهد با قرآن بیشتر آشنا بشود و از قرآن بیشتر بهرهبرداری کند، باز خوب است که این کتاب را مطالعه کند؛ برای اینکه راه برداشت صحیح از قرآن را یاد بگیرد و یکوقت حرفی را از گمانههای خودش به قرآن تحمیل نکند. حتماً از اهل علم سؤال کنید، دورۀ معارف قرآن ایشان در تبیین دقیق مقصود یک آیه و مفهومی که در آیه بکار گرفته شده و تحمیلنکردن چیز اضافهای بر آن و ذوقی برخوردنکردن با قرآن، کمنظیر است.
ایشان خیلی فقیهانه به تفسیر قرآن پرداختند؛ نمیتوانم بگویم فیلسوفانه. ایشان را قطعاً باید یک مفسّر برجسته دانست، البته ایشان از ابتدا کارشان در تفسیر، تفسیر موضوعی بود، ممکن است در جامعۀ ما بهعنوان مفسّر شناخته نشوند، ولی بیتردید ایشان معلم قرآن است و از این جهت متأسفانه در حوزه هم غریب هستند. حوزویان و اهل علم باید بسیار زیاد با قرآن مأنوس باشند و باید از چنین اساتیدی بسیار بهرهمند بشوند تا بدانند چگونه با دقت، از قرآن برداشت کنند، چیزی به قرآن اضافه نکنند یا چیزی از آیات قرآن کم نکنند. واقعاً ایشان استاد بینظیری هستند.
نقش علامه مصباح در بسط معارف اسلام با تقریب حوزه و دانشگاه، یکی از علتهای اصلی دشمنی لیبرالها با ایشان است
نکتۀ بسیار مهم در مورد شخصیت ایشان این است که ایشان اصلاً اهل تظاهر نیستند و از تبلیغات هم پرهیز دارند. تا آنجایی که من خبر دارم با اینکه بخواهند خودشان را مطرح کنند و جا بیندازند، ممانعت و مبارزه هم میکنند. این مطلب فرصت خوبی را برای دشمنان ایشان پدید میآورد که ایشان را متهم کنند و ایشان هم مظلوم واقع بشود. مظلوم واقعشدن برای یکچنین شخصیت و روحیهای یک امر خیلی طبیعی است.
دشمنان ایشان میدانند راه ارتباط حوزه و دانشگاه و راه گسترش و عملیاتیشدن دین در جامعه، همین راهی است که ایشان رفتند، پس باید ایشان را بزنند. حضرت امام(ره) مختصراً امّا صریحاً این عبارتها را دارند. در سال آخر حیات شریفشان، در بیانیهای که به مناسبت پذیرش قطعنامه خطاب به علما نوشتند و به «منشور روحانیت» تبدیل شد، میفرمایند: «فرهنگ دانشگاهها و مراکز غیرحوزهای به صورتی است که با تجربه و لمس واقعیتها بیشتر عادت کرده است تا فرهنگ نظری و فلسفی، باید با تلفیق این دو فرهنگ و کم کردن فاصلهها، حوزه و دانشگاه در هم ذوب شوند تا میدان برای گسترش و بسط معارف اسلام وسیعتر گردد.» (صحیفه امام/ ج21/ ص99)
حضرت امام(ره) در بخشی از همین کلام میفرماید که اگر این کار را نکنید، جوانهایتان به دام لیبرالها میافتند (در غیر این صورت خداى ناکرده به دام لیبرالها و ملیگراها و یا چپ و منافقین مىافتند؛ صحیفه امام/ ج21/ ص99) لذا باید ادبیات حوزه را به ادبیات تجربی نزدیک کرد. مؤسسه آیتالله مصباح در قم، جایگاهی است که دارد این کار را انجام میدهد و ادبیات حوزه را به ادبیات دانشگاه در رشتههای مختلف علوم انسانی نزدیک میکند، لذا ایشان بیشتر از همه، توسط همان لیبرالهایی مورد حمله قرار میگیرد که میخواهند جوانها را جذب خودشان کنند. داستان خیلی واضح است و سناریو کاملاً پیداست. بگذریم از اینکه اساساً خودِ علامه مصباح با تشویقها و توصیههای حضرت امام(ره) حرکتهای دانشپروری و دانشمندپروری و آموزش دانشجو را در رشتههای مختلف علوم انسانی در حوزه انجام دادند.
ویژگی دیگر علامه مصباح «شاگردپروری در موضوعات مورد نیاز جامعه» است
همینجا لازم است یادآوری شود ویژگی دیگری که ایشان دارند و آیندگان این را متوجه خواهند شد «شاگردپروری» است. من نمیخواهم مقایسه بکنم با دیگر اعاظم حوزه در طول تاریخ، اگرچه جای مقایسه هست، ولی ایشان در پرورش شاگرد در موضوعاتی که نیاز هست عالمان دینی ورود کنند، واقعاً بینظیر هستند.
اهتمام به شاگردپروری، گذاشتن عمر و صرف وقت برای شاگردپروری، در موضوعاتی که ممکن است بعضاً موضوعات اصلی حوزه نباشد ولی نیاز اصلی جامعه است، یک نوع ازخودگذشتگی میخواهد که ایشان این را داشتند و خودشان را وقف کردند و در آینده بیشتر از امروز معلوم خواهد شد که جهاد علمی و ازخودگذشتگی فوقالعادۀ ایشان در شاگردپروری چگونه بوده است.
شخصیت معنوی، عرفانی و اخلاقی آیت الله مصباح بینظیر است
نکتۀ بسیار مهم دربارۀ شخصیت ایشان این است که ایشان سالهای طولانی شاگرد حضرت آیتالله العظمی بهجت بودند. البته علامۀ طباطبایی هم که در سیر و سلوک ید طولایی داشتند و بیتردید یک عارف واصل بودند به آیت الله مصباح، عنایت خاصی داشتند. اگر بخواهیم یک شخصیت عالم را که از نظر معنوی و عرفانی شاگرد دو شخصیت عارف بینظیر بوده مثال بزنیم، باید از آیت الله مصباح نام ببریم. ایشان به شدت، یک شخصیت معنوی هستند. در این زمینه رسم نیست کسی توضیح بدهد. ایشان بیشتر از اینکه اهل تظاهرات علمی باشند به فکر قیامت و ارتباط معنوی خودشان با خدا و اولیاء خدا هستند. اگر از نزدیک نگاه کنید میبینید که جهان ایشان جهانِ تقرّب و خلوص است. اتفاقاً یکی از دلایلی که ایشان خیلی مظلوم واقع میشوند همین است.
در رعایت شرعیات و مسائل اخلاقی، ایشان خیلی بینظیر است. ایشان منتقد نگاههای لیبرالی و منتقد نگاههای بعضی از علما و روحانیونی بود که در جریان انقلاب به آن سمت نزدیک شدند؛ مثلاً منتقد برخی از خطوط فکری آقای هاشمی رفسنجانی بودند. من یک کمی جسارت ورزیدم در یک جلسهای خواستم از ایشان دربارۀ آقای هاشمی رفسنجانی اطلاعات بیشتری بگیرم. انتقادهایی که ایشان از برخی خطوط فکری دارند، انتقادهای واضحی است. شاید یکساعت من با ایشان صحبت کردم اما ایشان مدام از خاطرات خوبی که از آقای هاشمی رفسنجانی از قبل از انقلاب داشت گفت و حاضر نشد یک کلمه دربارۀ ایشان بد بگوید. یعنی پیش من حسابی آقای هاشمی رفسنجانی را تبلیغ کردند. من واقعاً در آن جلسه نمیخواستم عیبگیری کنم، میخواستم ریشههای تاریخی شکلگیری تفکری را که ممکن است صحیح ندانیم در رفتار ایشان پیدا کنیم ولی انصافاً ایشان هرچه گفتند، تعریف بود. ایشان با کسی بحث شخصی نداشت و در مسائل شخصی احترام فوقالعادهای میگذاشتند. معلوم بود که چقدر دقت و رعایت میکنند. حالا یکچنین شخصیتی که حاضر نیست بر رقبای فکری خودش بیمهابا بتازد، وقتی دست تبلیغاتچیهایی که حاضرند هرکاری انجام بدهند تا ایشان را تخریب بکنند میافتد، طبیعتاً بسیار مظلوم و غریب واقع میشود.
برای کاندیداتوری مجلس خبرگان اگر بهمعنای واقعی احساس تکلیف نمیکردند، اصلاً به میدان نمیآمدند
با توجه به روحیهای که از ایشان سراغ دارم، من مطمئن هستم برای کاندیداتوری مجلس خبرگان، قطعاً به ایشان اجبار کردند و اگر احساس تکلیف به معنای واقعی کلمه نبود، اصلاً به میدان نمیآمدند. اگر ایشان یک کمی در خودِ حوزۀ علمیه میخواستند میدانداری بکنند، برای ایشان بسیار سهل بود که موقعیتهای اجتماعی بهتری پیدا میکردند.
ایشان یکی از سنتهای فوقالعاده ارزشمند در حوزههای علمیه را در حدّ اعلی رعایت میکنند و آن هم احترام به علما و احترام به پیشکسوتان از اهل علم، احترام به علمایی که از رفقای ایشان هستند، احترام به اعاظم حوزه است؛ یک وقت میخواستند با ایشان در برخی از امور و علوم در حوزه به عنوان شخصیت برجسته مصاحبه کنند، ولی قبول نکردند و فرمود تا فلان و فلان شخصیت هست نوبت به ما نمیرسد. انگار ایشان شاگرد آن آقایان هستند. در حالیکه همبحث هستند و تخصصشان چهبسا بیشتر باشد. احترام به علما توسط ایشان خیلی فوقالعاده است. این را باید در شرایط ایشان سنجید که برخی از دانشها را دارند که ممکن است برخی دیگر از علمای حوزه نداشته باشند. ایشان علومی را که از غرب آمده تحصیل و نقد و بررسی کردند. ولی ابداً در کلام ایشان کمترین بیاحترامی یا توهین به دیگر علمای موجود حوزه یا علمای گذشته، نمیبینید و این خیلی درسآموز است.
وقتی ایشان احساس تکلیف کند وارد هر میدانی میشود و اصلاً برای خودش شأنی قائل نیست
یک زمانی ایشان در نمازجمعۀ تهران، عالمانه به نقد افکار لیبرالی میپرداختند. ایشان جهات تبلیغیاش را خیلی لحاظ نمیکردند که این سخن چقدر میتواند برای عموم مردم پرجاذبه باشد. لیبرالها هم سوءاستفاده میکردند و ایشان را تخریب کردند و از ایشان در بین مردم چهرهای ساختند که خیلی بد بود. کاریکاتور ایشان را هم درست کردند و بعد حوزۀ علمیه تکان خورد و طلاب در مسجد اعظم تحصّن کردند و الی آخر.
یکی از علمای مشهور به بنده فرمودند که بیایید خدمت آقای مصباح برویم و برای دلسوزی نسبت به خودِ آقای مصباح به ایشان بگوییم که شما اینقدر محکم به میدان نیایید، شأن علمی شما سخنرانی قبل از خطبه نیست؛ آنهم به این صورت که صریحاً به مواضع غلط دیگران میپردازید. ایشان تا آمدند صحبت بکنند، حضرت علامۀ مصباح فهمیدند مقصود ایشان چیست و خیلی صریح گفتند «وقتی من میبینم وظیفهام این است که یک حقیقت علمی را برای جامعه توضیح بدهم این کار را انجام میدهم چون خدا از اهل علم تعهد گرفته است که در مقابل افکار غلط ساکت نباشند. ابداً من پیشنهاد شما را نمیپذیرم که کوتاه بیایم.»
ایشان وقتی احساس تکلیف میکند، به هر میدانی که لازم باشد، وارد میشود و برای خودش، شأن و منزلتی قائل نمیشود. مثلاً یکسال در ماه محرم، در یکی از هیئتهای قم سخنرانی کرد، درحالیکه افراد در این سطح بالا از علم، معمولاً نمیآیند در هیئتها سخنرانی کنند. در تاریخ حوزۀ علمیه، تقریباً بینظیر است که یک عالم فرزانهای بیاید در هیئت کاملاً مردمی سخنرانی کند.
در آن جلسات، ایشان دربارۀ مبانی علمی پرداختن به روضۀ اباعبدالله(ع) سخنرانی کرد و سخنرانی ایشان کتاب شد؛ کتاب «آذرخشی دیگر از آسمان کربلا» محصول همان چند شب سخنرانی ایشان در یکی از هیئتهای قم است. مقام معظم رهبری هم از این کتاب تقدیر کردند. اگر هیئتیها این کتاب را بخوانند-که دربارۀ روضۀ اباعبداللهالحسین(ع)، هیئت و هیئتداری و نقش اباعبداللهالحسین(ع) در تاریخ و حفظ اسلام است- مبانی هیئتداریشان قوی خواهد شد.
آیت الله مصباح یک مشاور کمنظیر هستند
ایشان یکی از انسانهای کمنظیر برای مشورت هستند، چون به سادگی نظر نمیدهند و در مقام نظردادن خیلی چیزها را لحاظ میکنند. بعضی افراد در مقام مشورتدادن، یک نظری میدهند و بعد یک چیز دیگری میگوییم و یک نظر دیگر میدهند، بعد یک چیز دیگری میگوییم و یک نظر دیگری میدهند؛ معلوم میشود که آن دوتا نظرِ قبلی کمی عجولانه بوده است. ولی بعضیها هستند که خیلی نظر نمیدهند و خیلی سخت نظر میدهند یا خیلی کم نظر میدهند. یکبار من دربارۀ سیر و سلوک طلبگی و درسخواندن خودم از وضع خودم پیش ایشان گِله کردم؛ گفتم: یک کمی فضای تبلیغ، جای برخی از فعالیتهای دیگرم را اشغال کرده در حالیکه من به فلان مطالعات علاقه دارم، من مثل خیلیها بعضی از شاخههایی را که به آنها علاقه داشتم، نخواندهام...
ایشان به من فرمود: «همه که نباید مثل هم باشند! اصلاً همه مثل هم نیستند، هرکسی یک راهی دارد. مگر شما میتوانید موفقیت خودتان را در مقایسۀ با دیگری بسنجید؟!» این بلیّهای است که خیلیها دچارش هستند. ایشان یک کلمۀ حکیمانه و جانبخش فرمودند و یک آرامشی به من دادند؛ البته اثر نفسشان هم بود. اینکه «ما باید دنبال تکلیف خودمان برویم، همه که نباید مثل هم باشند! آدمها با هم فرق میکنند، مسئولیتهایشان با هم فرق میکند، تقدیرهایشان با هم فرق میکند، هر کسی باید وظیفۀ خودش را انجام بدهد» چقدر ساده و هوشمندانه و کوتاه و گویا، بیان کردند.
نگاه علامه مصباح در مسائل اجتماعی، واقعبینانه و هوشمندانه است / ایشان فرمود: نیروهای انقلابی برای اینکه بتوانند کار تشکیلاتی کنند باید رشد کنند
نکتۀ بسیار مهمی دربارۀ نگاه ایشان در مسائل اجتماعی بیان کنم؛ چندین سال پیش به ایشان عرض کردم «آیا درست است که مؤمنین نیاز به تشکیلات دارند و ما الآن در کشورمان یک تشکیلات فراگیر انقلابی نداریم که بسیاری از مسائل، در آنجا حل بشود؟ مدیران جامعه آنجا شناسایی و تربیت بشوند، مسائل شهرها آنجا اداره بشود؟ آیا چنین تشکیلاتی را همین انقلابیون و حزباللهیها باید راهاندازی کنند؟» ایشان ضمن تأیید سخن بنده، فرمودند: «برای اینکه نیروهای انقلابی بتوانند باهمدیگر کار تشکیلاتی بکنند باید رشد کنند. آیا ما این رشد را داریم؟ و بعد هم از برخی نقصها در این زمینه، گِله میکردند.» ببینید چقدر هوشمندانه!
ایشان حرفهایی برای هدایت ما دارند که ما هنوز ظرفیت شنیدن آن حرفها را نداریم. البته اگر بشنویم هم عمل نمیکنیم. ایشان میتوانند ما را پیش ببرند. نمیشود گفت که ایشان یک عالم محافظهکار هستند. کار تشکیلاتیکردن یک کار بسیار ارزشمند است و شخصیت فرهیختهای میخواهد؛ هر انقلابیای نمیتواند عنصر تشکیلاتی باشد؛ باید فهم تشکیلاتی و قدرت رفتار تشکیلاتی داشته باشد. کار تشکیلاتیکردن آنهم تشکیلات فراگیر، بیشتر از میدان جنگ، نیاز به ازخودگذشتگی دارد. اینکه ایشان هوشمندانه به این نکته میرسند و از ما گِله میکنند که «چرا ما نمیتوانیم این حرکت را انجام بدهیم؟» من را به یاد مرحوم شاهآبادی(ره) میاندازد که در سخنانشان بسیار گِلهمند بودند از اینکه مؤمنین رفتار تشکیلاتی ندارند.
ظلم بزرگ به علامه مصباح این بود که از ایشان چهرهای متعصب و غیرواقعبین به جامعه ارائه دادند
متأسفانه یک چهرۀ خیلی متعصّب و غیرروشنفکر و غیرواقعبین از ایشان به جامعه ارائه دادند که این ظلم خیلی بزرگی است. در اینجا یکی دو جمله از جملات ایشان را در باب زن و مسائل اجتماعی زنان برای شما میخوانم.
ایشان میفرمایند: «سیاستمداران باید به گونهای برنامهریزی کنند که اگر کاری از زنان بهتر برمیآید یا مربوط به زنان است توسط خودِ آنها انجام شود. ولی متأسفانه تصمیم صحیح و تقسیم مبتنی بر نیاز در این زمینه صورت نمیگیرد.» یعنی بعضی از مسئولیتها باید به خود زنها داده بشود. یا دربارۀ انقلاب میفرمودند: «پس از دستگیری امام در پانزده خرداد در قم اوّلین حرکت، از زنان شروع شد. غیرت مردها بهوسیلۀ عملکرد همسرانشان تحریک شد و بهپاخاستند. اگر مشارکت زنان در این انقلاب نبود انقلاب به جایی نمیرسید.» ایشان بعضی وقتها به نگاه سنتی حمله میکنند که اینها را ما به اسلام اضافه کردیم، اینها جزو آداب غیرتورزی مرد نسبت به زن نبود.
«طرح ولایت» یک نمونه از خدمات ایشان است که دانشگاهها را از آسیبهای زیادی مصون کرد
مواضع سیاسی ایشان کاملاً دلسوزانه است و سابقۀ انقلابی ایشان از بعضی از شهدای برجستۀ انقلاب، قویتر است اما فضای مسموم تبلیغات میتواند به چنین شخصیتی حمله کند و این سابقۀ درخشان را انکار کند. تا یک کسی بخواهد این فضای تبلیغاتی مسموم را برطرف کند، خیلی طول میکشد. غربتزدایی از شخصیت ایشان کمک میکند به اینکه بتوانیم راههای جدیدی برای گسترش اسلام در حوزه و دانشگاه و بهویژه در قشر فرهیخته جامعه پیدا کنیم.
طرح ولایت یک نمونه است که دانشگاهها را از آسیبهای زیادی مصون کرد، دانشجویان، آنجا پاسخ شبهات را عالمانه دریافت میکردند. اینها چیزهایی نیست که به سادگی بشود نتایجش را بررسی کرد. اینطور فعالیتها از جانب مصلحان اجتماعی، از جانب متفکّران، معمولاً اثرش سنجیده نمیشود.
«معمّا چو حل گشت آسان شود.» یک زمانی دانشگاهها را طوفان برخی از شبهات گرفته بود و الآن ما یک فضای آرامی در دانشگاه میبینیم. چطور این فضا آرام شد؟ تعدادی از دانشجوها رفتند و مطّلع شدند و جواب همۀ این شبههها هست، جسته و گریخته در کلاسها جواب شبههها را دادند، در همۀ دانشگاه پخش شد که این شبههها جواب دارد و علما روی این مسائل کار کردند؛ بعضی از کتابهایش منتشر شد و در دسترس قرار گرفت. این فعالیتها باعث شد جوّ شبههافکنی از بین برود.
اگر صداوسیما ایشان را بیشتر معرفی کند مردم واقعاً اوج زیبایی و لطافت روحی ایشان و حتی دقت علمی ایشان را درمییابند. اطرافیان ایشان باید برای این مسئله، تمهیداتی داشته باشند و مردم نباید محروم بشوند. انشاءالله با برنامهریزی، مقدمات شناساندن این شخصیت علمی، اخلاقی، معرفتی و معنوی برای جامعه فراهم بشود.
(الف3/ن2)
بسیار عا لی ومتشکریم