تاریخ بعثت و عصر ظهور( فصل دوم ) - جلسه بیستم
آیا میشود امام جامعه بهشیوۀ علی(ع) مدیریت کند اما غریب و مظلوم نماند؟/ تنها راهحل؛ وجود یک «حلقۀ میانی بین امام و امّت» است که بصیرتبخش و سازماندهیکنندۀ مردم هستند
شناسنامه:
- زمان: 1401/02/03
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
چهکار باید کرد که ولیّ خدا در جامعه دچار غربت و مظلومیت نشود؟
در جلسه قبل، کلامی از امیرالمؤمنین(ع) را خواندیم که خطاب به مردم فرمود: همانطور که قوم بنی اسرائیل چهل سال دچار حیرت شدند و در بیابانها حیران و سرگردان بودند، شما هم بعد از من دچار این حیرت خواهید شد... (لکِنَّکُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِی إِسْرائِیلَ. وَ لَعَمْرِی، لَیُضَعَّفَنَّ لَکُمُ التِّیهُ مِنْ بَعْدِی أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ ؛ نهجالبلاغه/ خطبه166)
اجازه میخواهم امشب که شب سوگ مولا علی(ع) و شب داغها و رنجهای امیرالمؤمنین(ع) است، رنجها، گریهها و عزاداریهای خودِ امیرالمؤمنین علی(ع) را برای دوستانمان حکایت بکنیم.
ابتدا یک مقدمهای را عرض کنم؛ شاید این مقدمه یکمقدار دقت لازم داشته باشد. ممکن است دربارۀ غربت اولیاء خدا و بهویژه کسانی که غربت امیرالمؤمنین(ع) را در کتاب الغارات یا جاهای دیگر میخوانند و میشنوند، این سؤال پیش آمده باشد که واقعاً چه کار باید کرد تا ولیّ خدا در جامعه دچار غربت نشوند؟
علّت غربت اولیاء خدا «احساس مسئولیت نکردن مردم» است
گفتیم علّت غربت اولیاء خدا احساس مسئولیت نکردن مردم است. اگر مردم نخواستند احساس مسئولیت کنند، یا اگر مردم خواستند تنبلی و سستی بکنند، ولایت هم نمیخواهد به آنها زور بگوید، نمیخواهد آنها را فریب بدهد، نمیخواهد سیاستبازانه و مکّارانه و بیتقوا عمل بکند و آنها را به مسیر درست وادار کند. پس به این ترتیب، هیچوقت جواب نمیگیریم. این یک سؤال بسیار مهم است.
یکی از پادشاهان صفوی باصراحت این حرف را گفت. پادشاهان صفوی-صادقانه یا غیرصادقانه- خیلی ادعای محبت امیرالمؤمنین(ع) را داشتند، اما در حکومتشان بعضاً جنایتهایی هم اتفاق میافتاد، چون بالاخره حکومت پادشاهی بود. یکی از علماء در مجلس یکی از این حکّام شروع به حرفزدن از عدالت امیرالمؤمنین(ع) کرد. جلسه که تمام شد پادشاه، همه را بیرون فرستاد و آن آقا را نگه داشت و گفت «چرا تو اینقدر از عدالت امیرالمؤمنین(ع) حرف زدی؟» آن عالم هم گفت: نمایندۀ شما در شهر ما زمین من را گرفته و نمیدهد. پادشاه گفت: من نامه مینویسم که زمینت را به تو پس بدهند ولی دیگر از عدالت امیرالمؤمنین(ع) حرف نزن! گفت چرا؟ مگر شما ادعای محبتِ علی(ع) را ندارید؟ پادشاه گفت: مگر امیرالمؤمنین(ع) با عدالتش چند وقت توانست حکومت بکند؟ حکومت به شیوۀ ایشان، دوام نخواهد داشت.
او درست گفت؛ مردم زمان امیرالمؤمنین(ع) هم همین برداشت را داشتند و به همین دلیل، دیگری را بر علیبنابیطالب(ع) ترجیح میدادند و حتی در مقابل معاویه سستی کردند که او کار را در دست بگیرد. انگار مردم این وضع را بهتر میدانستند از وضعی که زیر سایۀ امیرالمؤمنین علی(ع) از آزادی و کرامت برخوردار باشند.
اگر امامزمان(ع) مانند علی(ع) کریمانه برخورد کند و مردم سستی کنند، غربت و مظلومیت تکرار خواهد شد
ولیّ خدا کریمانه و بزرگوارانه برخورد میکند. دزدان قدرت و باندهای مافیایی هم که همیشه هستند، ما هم همۀ کار را گردن امر به معروف و نهی از منکر توسط مردم انداختهایم! قبلاً گفتیم امر به معروف و نهی از منکر، باید بهصورت جمعی باشد نه بهصورت فردی، یعنی باید به عنوان یک حرکت گروهی و اجتماعی باشد. حالا اگر مردم، آن توان لازم را نداشتند و آن سازماندهی و جمعیت را نداشتند و استعدادهای بین مردم شناسایی نشد، و اگر مردم بصیرت نداشتند، مردم عزم و انگیزه و تحرک نداشتند، آیا امام زمان ارواحنالهالفداء هم میخواهند مانند امیرالمؤمنین علی(ع) رفتار کنند؟ یا میخواهند روش را تغییر بدهند؟
اگر امامزمان(ع) بخواهند روش را تغییر بدهند، خلاف قرآن خواهد بود که فرمود «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید،25)، مردم باید به قسط قیام کنند. اگر امام زمان ارواحنالهالفداء بخواهند به همان شیوۀ بزرگوارانه و کریمانه رفتار بکنند، ولی از یکطرف، مردم سستی بکنند و از طرف دیگر، دزدان قدرت-که برای گرفتن قدرت خیلی طمع دارند- به میدان بیایند، دوباره همان میشود؛ دوباره امام زمان ارواحنالهالفداء باید مثل امیرالمؤمنین علی(ع) غصه بخورند و این درگیریها ادامه پیدا خواهد کرد. بعد در نهایت، کار به غربت و مظلومیت حضرت ختم خواهد شد، کمااینکه در صدر اسلام همینطور شد. پس راهحل چیست؟
راهحل، وجود یک حلقۀ میانی بین امام و امّت است؛ اینها سازماندهیکنندگان مردم هستند
در اینجا راهحل، وجود یک «حلقۀ میانی بین امام و امّت» است. گروه برگزیده «السّابقون السّابقون» که قویتر از مردم هستند، بهتر از مردم، امام را درک میکنند و بیشتر از مردم برای مردم فداکاری میکنند، اینها سازماندهیکنندگان مردم هستند، اینها انگیزهبخش به مردم هستند، اینها در مردم علاقه به دین ایجاد میکنند، اینها در میان مردم، بصیرت را پخش و منتشر میکنند. این گروه را امیرالمؤمنین(ع) دانه دانه از دست داد. نمونهاش مالک اشتر و عماریاسر است که نقشهای هر کدام با همدیگر متفاوت بود و معاویه گفت امیرالمؤمنین(ع) دو دست داشت، دست راست و چپ او را قطع کردیم.
وقتی امثال این دستها قطع میشوند، هرچند امیرالمؤمنین علی(ع) بین مردم دارند زندگی میکنند، ولی انگار بین و ایشان مردم فاصله ایجاد میشود و دیگر کسی نیست که این فاصله را پر بکند. آقا میخواهد کریمانه برخورد کند؛ ولی ابهّتاش میریزد، دیدید که چه جرأتی به امیرالمؤمنین(ع) پیدا کرده بودند. ابهّت این آقا را که مهربان است چه کسی باید حفظ کند؟ بالاخره اقتدار لازم دارد؛ اگر اقتدار نباشد، از طرف دزدها و غارتگران و قدرتطلبهای زورگو و مکّارانی که حرمتشکنی میکنند، شما آسیب میخورید.
حلقۀ میانی در واقع دولتِ حضرت هستند، اینها گاهی فدا میشوند ولی راه را برای مولا باز میکنند
خدا در قرآن دربارۀ پیغمبر اکرم(ص) فرمود: پیامبر حیا میکند شما چرا خجالت نمیکشید و درست برخورد نمیکنید؟ (إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنْکُمْ ؛ احزاب/53) میتوانست به پیامبرش بفرماید حیا نکن، بزن در گوششان! ولی اینطوری نگفت بلکه فرمود آنطور که پیامبر حیا میکند و به اینها رو میدهد درست است. کار مردم غلط است که روداری میکنند.
حتی در یک مقطعی بنا شد هر کسی میخواهد به دیدن رسولخدا(ص) بیاید حتماً صدقه بدهد، به قول امروزیها حقّ ویزیت بدهد «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً» (مجادله،12) وقتی این حکم صادر شد هیچکسی جز علیبنابیطالب(ع) نیامد پیامبر را ببیند! حضرت علی(ع) دارایی خودش را صدقه میداد و به دیدن رسولخدا(ص) میآمد. حرمت پیامبر(ص) را علیبنابیطالب(ع) حفظ میکرد. بعد از رحلت رسولخدا(ص) هم حرمت بدن مطهر ایشان را علیبنابیطالب(ع) حفظ کرد. در طول سالها پس از رحلت رسولخدا(ص) هم علیبنابیطالب(ع) با مخفیکردن قبر فاطمۀ زهرا(س)، با گذشتن از آن مصائب بزرگ و با سکوتشان همچنان حرمت نبیّ خدا و راه نبیّ خدا را حفظ کردند.
اگر کسی نباشد که حرمت ولیّ خدا را حفظ کند، ولیّ خدا تنها میماند؛ چون بناست خودِ او کریمانه برخورد کند. ممکن است مردم بصیرت و عزم کافی نداشته باشند. این حلقۀ میانی در واقع دولتِ حضرت هستند. اینها گاهی از اوقات جلوی مولا ضرب و شتم میشوند، مظلوم واقع میشوند، حرف میشنوند، غریب میمانند و فدا میشوند و حتی مولا نمیتواند از آنها خوب دفاع کند ولی راه را برای مولا باز میکنند. تیرها را اینها به جان خود میخرند. این گروه نقش بسیار ویژهای دارند.
یاران امام با رفتار و گفتارشان، مسائل را تبیین میکنند و به همه بصیرت میدهند
گاهی از اوقات، امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شرایط، بعضیها مثل والی مصر را عزل میکردند. او خیلی ناراحت شد که چرا آقا مرا عزل کردند؟ مگر از من بدش آمده است؟ این آقا از نظر آبرویی، خیلی لطمه خورد ولی به خاطر مولا هیچ حرفی نزد. وقتی عزل شد، به کوفه، خدمت امیرالمؤمنین(ع) نیامد، چون دلش گرفته بود به مدینه رفت. در مدینه او را سرزنش کردند. وقتی او دید اگر اینجا بماند کمکم او را از مولا جدا میکنند به کوفه آمد و پای رکاب امیرالمؤمنین علی(ع) جانانه جنگید و ایستاد و حرفی نزد که آقا چرا من را عزل کردی؟ اینها نقش بسیار ویژهای در حفظ حرمت مولا دارند.
اینها از مولا توقع ندارند که به ما برس، چون ما داریم فداکاری میکنیم. اینها خودشان را فدای مردم میکنند. این نقش را خودِ مولا هم نمیتواند ایفا کند. این نقشِ یاران مولاست. حضرت عیسی بن مریم فرمود چه کسی مرا کمک میکند؟ در بین مردم حوّاریین به ندای حضرت عیسی جواب مثبت دادند و به کمک ایشان آمدند: «قالَ مَنْ أَنْصاری إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُون» (آل عمران،52). وقتی رسولخدا(ص) هم فرمود: «مَن أنصاری إلی الله». امیرالمؤمنین علی(ع) مانند حواریون برای رسولخدا(ص) این نقش را انجام داد.
در زمان امام زمان ارواحنالهالفداء چنین یارانی هستند که دولت ایشان را تشکیل میدهند. به واسطۀ وجود این افراد، بصیرت برای همه فراهم میشود. اینها با رفتارشان، با منششان و با گفتارشان، مسائل را تبیین میکنند. تبیین حق خیلی سخت است. همین امروز هم حرف حق زدن، نترسیدن از این و آن و نترسیدن از شماتت دیگران، خیلی دشوار است.
خیلی از علماء حوزه و دانشگاه در جامعه بهخاطر ترس از دوقطبیهای کاذب، نمیتوانند حرف حق را بگویند
در جلسۀ قبل دربارۀ رسانهایها و سیاسیون پلیدی که دوقطبی در جامعه ایجاد میکنند، کمی صحبت کردیم. سورۀ منافقین که هر جمعه باید در نماز جمعه خوانده بشود، به این خاطر برای عبدالله بن اُبَی نازل شد که یک سخنرانی کرد و میخواست جامعۀ مدینه را دوقطبی بکند. ایجاد دوقطبی کاذب در میان مردم حرام است؛ بدترین و زشتترین کار است. خدا منافقین را رسوا نمیکند، به حدی که پنهان میمانند و میآیند درِ خانۀ علی(ع) را آتش میزنند اما عبدالله بن ابی را رسوا میکند، چون دوقطبی ایجاد کرد.
همین الآن خیلی از روشنفکران و علماء حوزه و دانشگاه در جامعۀ ما بهخاطر ترس از این دوقطبیها نمیتوانند حرف بزنند، میگویند «اگر حرفی بزنم متهم میشوم به اینکه اینطرفی هستی یا آنطرفی هستی» وقتی دوقطبی ایجاد شد ممکن است مسئولین خوب در کشور پیدا نکنیم. لااقل به دلیل اینکه میگویند «باید برای منصبها، افرادی که از قطب خودم هستند، بردارم» در بازیهای خیلی وحشتناک میافتد.
حرف حق زدن خیلی سخت است؛ چون تو را متّهم میکنند. همان والی مصر فردی به نام قیس بود که میخواست تدبیری بکند تا جنگ با معاویه برطرف بشود. ولی اینقدر از او پیش امیرالمؤمنین(ع) بد گفتند که بعضی از اطرافیان امیرالمؤمنین(ع) گفتند «ایشان را عزل کن» حضرت هم بر اساس مصالحی ایشان را عزل کردند درحالیکه او کار خودش را داشت درست انجام میداد. او هم وقتی عزل شد، خیلی بههم ریخت که چرا آقا من را عزل کرد؟ اگر بخواهی امامت را یاری کنی نانت در روغن نیست. اگر بخواهی امامت را یاری کنی از همهجا میخوری، گاهی از طرف امام هم مظلوم واقع میشوی.
یک عدهای باید باشند جلوی تیرها و ضربات را بگیرند تا به امام جامعه نخورد
یکبار از بس بنیصدر به شهید بهشتی حمله کرده بود، ایشان به حضرت امام نامه نوشت که اگر ما را نمیخواهی ما به حوزه برگردیم. تازه شهید بهشتی سعۀ صدری فراوانی داشت. امام فرمود «بایست و کار خودت را انجام بده» وقتی آقای بهشتی شهید شد حضرت امام از ایشان دفاع کرد. شهید بهشتی کسی بود که مثل محافظین اباعبدالله الحسین(ع) در کربلا تیرهای زیادی به ایشان اصابت کرد. آن قصۀ کربلا اگرچه واقعی بود اما نماد این مسئله هم بود که وقتی امام به نماز میایستد، یک عدهای جلوی او میایستند و تیرها را به جان میخرند.
قرآن میفرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ» (حج،41) کسانی که وقتی به آنها حکومت بدهیم نماز را اقامه میکنند... در این میان، یک عدهای هستند که تیرها و ضربات را به جان میخرند تا به امامشان برخورد نکند. هر کسی این توانایی را ندارد که یار امام زمان(ع) بشود و برایش فداکاری کند. آن فدایی امامحسین در کربلا، وقتی تیر خورد و پای امام حسین(ع) افتاد، گفت: آقا از من راضی شدی؟ آقا فرمود «أنتَ أمامی فی الجَنَّة» (مُثیر الاحزان/ص61)، وقتی خواستم وارد بهشت بشوم تو جلوی من خواهی رفت.
مردم امام جامعه را از روی یارانش میشناسند
اگر مردم در یک شهر و در کنارِ امیرالمؤمنین علی(ع) هم زندگی کنند، باز هم برای اینکه حضرت را بشناسند باید از روی یارانش ایشان را بشناسند. آقا سراغ یتیمهای یک خانواده رفتند، مادر آنها علیبنابیطالب(ع) را نفرین میکرد! آقا یتیمش را نوازش میکرد و به آن یتیم میگفت بگو خدا علی(ع) را ببخشد... بعد رفتند تا تنور را برای پخت نان آماده کنند. یک نفر آمد به آن زن گفت: میدانی چه کسی را به خدمت گرفتی؟ این آقا امیرالمؤمنین است! آن وقت آن زن آمد و گفت آقا ببخشید من شما را نشناختم و به شما ناسزا گفتم...
این اتفاق در یک شهر چندهزار نفره افتاده است. خُب حتماً باید یک کسانی باشند که بین امام و امت قرار بگیرند و این شناخت را نسبت به امام، در مردم ایجاد کنند. مردم لبنان بعد از شهادت حاج حسن شاطری میگفتند «ما امام خمینی را با ایشان شناختیم» خُب طبیعی بود، حدود بیست سال بود که امام خمینی مرحوم شده بود و آنها فقط یک اسمی از امام شنیده بودند. لذا وقتی این شخصیت شهید شاطری را از نزدیک میبینند، میگویند «پس امام خمینی اینطوری است...»
شهدا دلیل حقّانیت راه امام خمینی بودند و برای امام سرباز جمع میکردند؛ این چیزی بود که علی(ع) دنبالش بود
اگر ما میبینیم امامزمان(عج) ابهّت و اقتدار دارد این ابهّت و اقتدار را عاشقانی که در اطرافش هستند درست میکنند. آنها در مقابل امامزمان(عج) مانند کنیزانی در مقابل ارباب تواضع دارند. درحالیکه همۀ آنها فقیه یعنی «اسلامفهم» هستند و عقل آنها بیشتر از همۀ مردم است.
سردار سلیمانی تا چه اندازه دلیل حقّانیت این انقلاب و رهبری و دلیل تداوم این انقلاب قرار گرفت. فقط خدا میتواند محاسبه کند. ما دستگاههای سنجش و محاسبه نداریم. نه فقط او، خدا میداند خاطراتی که از دیگر شهدا باقی مانده است، اینها چه کردند. وقتی امام میفرمود به جبهه بروید چند نفر میرفتند؟ یکدرصد؛ اما زمانی که بدنهای این شهدا برمیگشت همه در محل او را میشناختند که او بهترین فرد محل است، بعد دیگران انگیزه پیدا میکردند که به جبهه بروند. شهدا دلیل حقّانیت راه امام بودند، آنها برای امام، سرباز جمع میکردند. اگر شهدا نبودند، مردم امام(ره) را به درستی نمیشناختند. مردم امام و امامت را از روی شهدا شناختند. این همان نقشی است که امیرالمؤمنین علی(ع) دنبالش بودند.
علی(ع) به یکی از یارانش فرمود: کاش در میان سربازانم صد نفر مثل تو داشتم
یکی از یاران امیرالمؤمنین علی(ع) عَمرو بن حَمِق خُزاعی است ببینید چطور پیش امیرالمؤمنین(ع) رجز خواند «إِنِّی وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا أَجَبْتُکَ وَ لَا بَایَعْتُکَ عَلَى قَرَابَةٍ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ وَ لَا إِرَادَةِ مَالٍ تُؤْتِینِیهِ وَ لَا الْتِمَاسِ سُلْطَانٍ یُرْفَعُ ذِکْرِی بِهِ وَ لَکِنْ أَحْبَبْتُکَ لِخِصَالٍ خَمْسٍ إِنَّکَ ابْنُ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ زَوْجُ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْأُمَّةِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ ص وَ أَبُو الذُّرِّیَّةِ الَّتِی بَقِیَتْ فِینَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَعْظَمُ رَجُلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ سَهْماً فِی الْجِهَادِ فَلَوْ أَنِّی کُلِّفْتُ نَقْلَ الْجِبَالِ الرَّوَاسِی وَ نَزْحَ الْبُحُورِ الطَّوَامِی حَتَّى یَأْتِیَ عَلَیَّ یَوْمِی فِی أَمْرٍ أُقَوِّی بِهِ وَلِیَّکَ وَ أُوهِنُ بِهِ عَدُوَّکَ مَا رَأَیْتُ أَنِّی قَدْ أَدَّیْتُ فِیهِ کُلَّ الَّذِی یَحِقُّ عَلَیَّ مِنْ حَقِّک» (وَقعة صفین، /ص103) یا امیرالمؤمنین(ع)! من آمدم تو را یاری کردم، نه به خاطر قرابت خویشاوندی بین من و تو و نه به خاطر به دست آوردن ثروت و قدرت که بخواهم از تو آبرویی کسب بکنم. من تو را دوست دارم به دلیل اینکه تو پسرعموی پیغمبر(ص) هستی، تو همسر فاطمه(س) هستی، تو پدر حسنین(ع) هستی، تو از نظر مشارکت در جهاد بزرگترین مرد مهاجرین هستی و...
بعد میگوید: یا علیّ(ع)! اگر تو من را به سختترین مأموریتها بفرستی و بیشترین جهاد را برایت انجام بدهم، حقّی که به گردن من داری نمیتوانم ادا کنم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «لَیْتَ أَنَّ فِی جُنْدِی مِائَةً مِثْلَک» کاش در میان سربازانم صد نفر مثل تو داشتم. اگر امیرالمؤمنین(ع) چنین کسانی را داشت آن کاری که باید اتفاق میافتاد، اتفاق افتاده بود.
روضهخوانی و عزاداری امیرالمؤمنین(ع) برای یارانی مانند عمار یاسر و مالک اشتر
روضهخوانی و عزاداری امیرالمؤمنین(ع) را برای شما از آخرین سخنرانی امیرالمؤمنین علی(ع) تقدیم کنم که میفرماید: ای مردم! من به شما اندرز دادم، من شما را به شیوۀ انبیاء راهنمایی کردم، من شما را سرپرستی کردم، اما شما مستقیم نشدید و به نظم درنیامدید، «لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی» شما را به خدا آیا دنبال رهبری غیر از من میگردید که راه را به شما نشان بدهد؟
بعد مردم را موعظه میکند تا میرسند به اینجا که میفرماید: «مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّینَ»، برادران ما که در صفّین به شهادت رسیدند ضرر نکردند، اگر امروز زنده بودند غصههای زیادی میخوردند «أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ قَالَ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَةِ الْکَرِیمَةِ فَأَطَالَ الْبُکَاء» (نهج البلاغه/ خطبه 182)، کجا هستند برادران من که سوار شدند و بر اساس حق حرکت کردند در این مسیر به مقصد رسیدند، کجاست عمّار؟ کجاست ابن تیّهان؟ کجاست ذو الشهادتین؟ کجا هستند برادرانشان که مانند آنها بودند، با هم بر خون پیمان بستند و سرهایشان نزد ظالمان برده شد... سپس با دست به صورت شریفشان زدند و بسیار گریه کردند. این شیوۀ عزاداری امیرالمؤمنین(ع) در فراق این افراد است.
امیرالمؤمنین(ع) برای مالک اشتر هم بسیار گریه میکردند. خویشاوندان مالک اشتر میگفتند وقتی میدیدیم امیرالمؤمنین(ع) برای مالک اشتر عزاداری میکند، میگفتیم مالک اشتر خویش ما بوده یا خویش امیرالمؤمنین(ع)؟ ایشان صاحبعزا هستند! ما باید به ایشان تسلیت بگوییم. امیرالمؤمنین(ع) میفرمود گریهکنندگان بر کسی مثل مالک گریه کنند. بارها امیرالمؤمنین(ع) برای از دست دادن مالک اشتر اظهار تأسف کرده است.
من نمیخواهم در مورد مالک اشتر این شهید والامقام و بزرگ نقصی عرض بکنم، ولی هنوز جا دارد انسان در حدی بالاتر از مالک اشتر، امام زمانش را یاری کند. یک جاهایی مالک اشتر میگفت یا علی(ع)! چرا شما این کار را میکنی؟ وقتی حضرت او را توجیه میکرد و توضیح میداد، تازه مطلب برایش جا میافتاد، آن وقت میگفت «چشم آقا» ارادت مالک اشتر بینظیر بود. ولی بنده فکر میکنم انتظار امام زمان ارواحنالهالفداء بالاتر از این حرفهاست و میخواهد یارانی داشته باشد که تحمل مظلومیت داشته باشند.
یاران امامزمان(ع) مانند خود حضرت در اوج تحمل و مدارا با مردم هستند
دربارۀ یاران حضرت ولیعصر(عج)، یک نکته دیگر عرض کنم؛ یاران امام هم مانند خودِ امام با مردم کریمانه و با تقوا برخورد میکنند. یاران امام هم این مدارا و تحمل را در اوج دارند.
آیهای در قرآن هست که خطاب به پیامبر(ص) میفرماید «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ وَ لا تَطْغَوْا» (هود،112) آنهایی که با تو هستند هم باید اهل استقامت باشند و نباید طغیان کنند. یاران امام هم طغیان نمیکنند. یک روزی رهبر انقلاب فرمود «اگر عکس من را هم پاره کردند چیزی نگویید، بگذارید این فتنه بخوابد...» در سطوح پایینتر، شهید چمران به رفقایش میگوید نمیخواهد وقتتان را صرف دفاع از من کنید، بگذارید بگذریم... این صفات باید در یاران امام باشد. هر کسی که سعۀ صدر ندارد میبُرّد و نمیتواند یار امیرالمؤمنین(ع) باشد و امامت را از غربت بیرون بیاورد.
(الف3/ن2)
احسنت بازم مثل همیشه استاد ترکوند عالیه