تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم) - جلسه بیست و پنجم
قدرت مرکزی در حکمرانی اسلامی وقتی افزایش پیدا میکند که امام جامعه بتواند از قدرتش کمتر خرج کند/ علی(ع) در دورۀ حکومت، هرچه از قدرتش بیشتر خرج کرد، غریبتر شد چون مردم همراه نبودند/ پیامبر و امام، نباید نیاز باشد که زیاد امر کنند چون مردم با مشارکت مداوم سیاسی خود، باید تضمینکنندۀ اداره صحیح جامعه باشند
شناسنامه:
- زمان: 1401/02/08
- مکان: برنامه وقت سحر شبکه افق
- موضوع: تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)
- صوت: اینجا
- متن کامل: اینجا
تاریخ بعثت و عصر ظهور(فصل دوم)، جلسه 25:
وقتی از ولایتمداری حرف میزنیم و میگوییم «باید از ولیّ جامعه تبعیّت کرد» اگر در کنارش نقش مردم و تعهد آنها نسبت به حکمرانی و جامعه را ذکر نکنیم، تصوری که از ولایت در ذهنها ایجاد میشود یک نوع دیکتاتوریِ صالحانه و مصلحانه است، به این معنا که فرد صالحی فرمان بدهد و همه گوش کنند تا سعادتمند بشوند.
البته ولایت، فرمان هم میدهد اما وظیفۀ ما «مسئولیتپذیری، دخالت در سیاست و فعالیت برای سعادت جامعه» است، یعنی اینطور نیست که ایشان صرفاً فرمان بدهد و ما مثل ربات، عمل کنیم و هیچگونه مسئولیت و نقشی جز فرمانبری نداشته باشیم.
خدا و رسولش میخواهند به ما نقش بدهند و این فرمان خداست که تکتک شما مسئول هستید «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه» امام جامعه هم این حرکت جمعی را رهبری میکند؛ مثل رهبرِ یک گروه نوازنده که خودش ساز نمیزند، بلکه صداها از سازهای اعضای گروه بیرون میآید.
نصرتِ امام با اطاعتِ صرف از امام فرق دارد. شب عاشورا شب اطاعت نبود شب نصرت بود، چون امام حسین(ع) به یارانش امر نکرد که «بمانید!» شب عاشورا شب تشخیص بود نه شب تکلیف. اولیاء خدا میخواهند ما به این حد از تشخیص برسیم.
اینکه پیامبر(ص) منافقین را لو نمیداد و خیلی تحمل و مدارا میکرد، فقط بهخاطر بیظرفیتی مردم نبود و فقط بهخاطر نگرانی ایشان از منافقین و دشمنان هم نبود. پیامبر(ص) میخواست مردم خودشان به قدرت تشخیص برسند.
چرا اینقدر به ما تأکید فرمودهاند که «تعاون داشته باشید؟» اساساً بار حکومت دینی، برای دولت باید بار سبکی باشد و دولت در حکومت امامزمان(ع) کوچک است؛ بار قوۀ قضائیه هم سبک است چون امکان دزدی وجود ندارد. عدمِ امکان دزدی هم بهخاطر قدرت مرکزی نیست، بلکه بهخاطر قدرت منتشرشده بین مردمی است که همه ناظر و فعال و مؤثر و مسئولپذیرند.
مدرسۀ خوب مدرسهای است که مدیر و معلمهایش خسته نشوند چون بار ادارۀ مدرسه روی دوش بچهها گذاشته شده؛ مثلاً بهجای ناظم، خود بچهها صفها را مرتب میکنند و حضور و غیاب را بررسی میکنند. اگر بچهها خودشان جامعۀ کوچک مدرسه را اداره کردند و شما از صد مورد فقط در یک مورد دخالت و اعمال قدرت کردی، آنوقت بچهها رشد میکنند.
قدرت حکومت امامزمان(ع) بهخاطر این است که افراد جامعه، همه قدرتمند و منتظرِ اشارۀ ایشان هستند. البته امامزمان(ع) از این قدرتش، زیاد استفاده نمیکند چون حضرت، بهخاطر حضور و مشارکت مردم، اصلاً نیاز ندارد از قدرتش استفاده کند.
قدرت مرکزی وقتی افزایش پیدا میکند که آن را کم خرج کنیم. پیامبر و امام نباید زیاد امر کند و اصلاً نیاز نداشته باشد امر کند؛ این یعنی یک قدرت باشکوه! ما باید به ولایت، قدرت بدهیم اما چگونه؟ با بله قربان گفتن!؟ نه؛ با تشخیصی که ما بین خودمان داریم و کسی جرأت نمیکند بهخاطر حضور ما، بصیرت ما و نظارت ما، نسبت به ولایت، تمرّد کند.
دولت مرکزی ولایی، دولتی است که بهخاطر حضور مردم، زحمتش کم است و بهخاطر احساس مسئولیت مردم، دولتی کوچک است، البته قدرت مرکزی آن بالاست بهخاطر اینکه نیازی نیست زیاد اِعمال بشود، اینجا سیستم امر بهمعروف و نهی ازمنکر حاکم است. مجلسِ آن هم مثل مجلس ما اینهمه قانون تصویب نمیکند. وقتی کار دست خودِ مردم باشد خودشان با توافقِ هم، کارها را جلو میبرند لذا نیازی به تصویبِ اینهمه قانون نیست.
در دوران ظهور، امامزمان(ع) نیاز ندارد زیاد از قدرت خودش خرج کند. امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومتش، هرچه از قدرتش بیشتر خرج کرد، غریبتر شد. به حدی که میفرمود: من هرچه به شما امر میکنم شما گوش نمیدهید. از دست شما خسته شدم...
اصلاً چرا امیرالمؤمنین(ع) اینقدر باید امر کند؟! چون مردم، اهل تشخیص نبودند و همدیگر را امر و نهی نمیکردند. نباید بگوییم «چرا حرف حضرت را گوش نمیکردند؟» بلکه باید بگوییم «چرا خودشان تشخیص نمیدادند که لازم باشد حضرت امر کند؟!»
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید