کلیپ | گزیده دعای ابوحمزه ثمالی
گزیده 1: اگر کار خوبی است خودت انجام بده!
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَنْزَلْتَ فِی کِتَابِکَ أَنْ نَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنَا وَ قَدْ ظَلَمْنَا أَنْفُسَنَا فَاعْفُ عَنَّا»؛ خودت گفتی هر کی بهتان ظلم کرده ببخشید، ظالمها نجات پیدا کنند. در قرآنت به نفع ظالمها حرف زدی، گفتی هر کی ظلم کرده ببخشید! حالا من ظلم کردم! من ظالمَم! تو بیا به نفع من کاری کن. وقتی به ما گفتی هر کی بهتان ظلم کرده ببخشید یعنی دلش سوخته برای ظالمها. «ظلمتُ نفسی»، ظلم کردم! «فَاعْفُ عَنَّا»؛ یعنی اگر کار خوبی است خودت انجام بده! تو بهترین هستی، بهترین کارها را هم انجام میدهی. آخر دعا عجب مناجاتهایی است. «أَمَرْتَنَا أَنْ لا نَرُدَّ سَائِلا عَنْ أَبْوَابِنَا»؛ دستور دادی گدا را رد نکنید. «وَ قَدْ جِئْتُکَ سَائِلا فَلا تَرُدَّنِی إِلا بِقَضَاءِ حَاجَتِی وَ أَمَرْتَنَا بِالْإِحْسَانِ إِلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُنَا»؛ دستور دادی در ماه رمضان به زیردستهایتان، به بندههایتان مهربان باشید. «وَ نَحْنُ أَرِقَّاؤُکَ فَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنَ النَّارِ»؛ حالا ما جزو زیردستها و بندههای تو هستیم خودت به ما رحم کن!
گزیده 2: آیا بالاتری از این حرفی هم هست؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
حالا یک فراز دیگری از التماس امام سجاد را ببینیم. این دیگر نهایت التماسکردن است. این دیگر مناجات ویژۀ گنهکارهاست. آیا بالاتر از این حرفی هم هست یا نه؟ بعد از این مناجات دیگر دعا میکنند، این مناجات، این درد دل این رازگویی، عجب جملاتیاند. إِلَهِی إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ عَدُوِّکَ»؛ خدایا اگر من را به جهنم ببری دشمنهایت خوشحال میشوند! «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی الْجَنَّةَ فَفِی ذَلِکَ سُرُورُ نَبِیِّکَ»؛ اگر من را به بهشت ببری پیغمبرت خوشحال میشود، فاطمه لبخند میزند. امیرالمؤمنین خوشحال میشوند، حسین زخمهایشان التیام پیدا میکند. «وَ أَنَا وَ اللَّهِ أَعْلَمُ أَنَّ سُرُورَ نَبِیِّکَ أَحَبُّ إِلَیْکَ مِنْ سُرُورِ عَدُوِّکَ»؛ دارم به خودم امید میدهم، امیدوارم از آن امیدهای واهی نباشد. به خدا قسم میدانم تو بیشتر دوست داری پیغمبر خوشحال بشود آقای من!
گزیده 3: این چه کسی بود که دل حسین(ع) را این همه برده بود؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«وَ أَلْحِقْنِی بِأَوْلِیَائِکَ الصَّالِحِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَبْرَارِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى أَجْسَادِهِمْ وَ أَرْوَاحِهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
یعنی میشود ما یک روزی به محضر سیدالشهدا برسیم؟ در کنار او علیاکبر والامقام او را ببینیم، خم بشویم بر دستان علیّ حسین بوسه بزنیم؟ ببینیم از نزدیک این چه کسی بود که دل حسین را این همه برده بود؟! این چه کسی بود که زینب را از خیام بیرون کشیده بود؟! بین نامحرمها به دویدن واداشته بود! این چه کسی بود که کنار جنازۀ خودش خواهر و برادر را روی خاک انداخته بود؟! این چه کسی بود که حسین صورت به صورتش گذاشته بود و برنداشته بود؟! این چه کسی بود که حسین دیگر طاقت نداشت بدنش را روی دست بردارد؟! صدا زد: جوانان بنیهاشم بیایید علی را بر درِ خیمه رسانید. ببینیم این علی اکبر که بود.
گزیده 4: برای من که حلیم بودی کریم باش
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
همه با هم ناله بزنیم «یَا حَلِیمُ یَا کَرِیمُ...»
یعنی اول اینقدر صبر میکنی بردباری میکنی. بعدش هم کرم میکنی میبخشی همه را! یعنی میتوانی این کار را انجام بدهی آقای من. اما برای بعضیها اول حلیم هستی، بعداً کریم نیستی عذابشان میکنی. برای من اینجوری نباش آقای من! برای منی که حلیم بودی کریم باش مولای من! «یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ یَا غَافِرَ الذَّنْبِ...».
گزیده 5: به تنهایی من رحم کن
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«ارْحَمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غُرْبَتِی در این دنیا به غریبی من رحم کن! «وَ عِنْدَ الْمَوْتِ کُرْبَتِی» هنگام مرگ سختیهای من را رحم کن. «وَ فِی الْقَبْرِ وَحْدَتِی» به تنهایی قبر من رحم کن. «وَ فِی اللَّحْدِ وَحْشَتِی» وقتی آخرین سنگ را روی صورتم میگذارند وحشت میکنم رحم کن! «وَ إِذَا نُشِرْتُ لِلْحِسَابِ بَیْنَ یَدَیْکَ ذُلَّ مَوْقِفِی وَ اغْفِرْ لِی مَا خَفِیَ عَلَى الْآدَمِیِّینَ مِنْ عَمَلِی وَ أَدِمْ لِی مَا بِهِ سَتَرْتَنِی وَ ارْحَمْنِی صَرِیعا عَلَى الْفِرَاشِ تُقَلِّبُنِی أَیْدِی أَحِبَّتِی»؛ رحم کن به من آنوقتی که جنازۀ من را روی زمین میگذارند، دوستانم میآیند من را میچرخانند. «وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ مَمْدُودا عَلَى الْمُغْتَسَلِ یُقَلِّبُنِی [یُغَسِّلُنِی] صَالِحُ جِیرَتِی»؛ رحم کن به من برای آن لحظهای که میآیند من را غسلم بدهند. من بیاختیار افتادم. آخرین نگاهها را دارند به من میکنند. همه دلشان برای من میسوزد. «وَ تَحَنَّنْ عَلَیَّ مَحْمُولا قَدْ تَنَاوَلَ الْأَقْرِبَاءُ أَطْرَافَ جَنَازَتِی»؛ رحم کن به من آنوقتی که بدنم را برمیدارند، میگویند بگو «لا اله الّا الله!»؛ «قَدْ نَزَلْتُ بِکَ وَحِیدا فِی حُفْرَتِی»، من را تنهایی در حفرۀ قبرم میگذارند. وَ ارْحَمْ فِی ذَلِکَ الْبَیْتِ الْجَدِیدِ غُرْبَتِی»؛ رحم کن در این خانۀ جدید غربت من را! «حَتَّى لا أَسْتَأْنِسَ بِغَیْرِکَ یَا سَیِّدِی».
گزیده 6: چرا اینقدر داد می زنی؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
الهی العفو، الهی العفو. دوست داشتم بیایم تنهایی مناجات کنم یک گوشه با تو حرف بزنم. اما اینقدر کارم به رسوایی کشیده، گفتم بروم بین مردم داد بزنم! روز قیامت اگر من را بخواهی مؤاخذه کنی میگویم آی مردم بیایید شما شاهد بودید من داد میزدم! شما همۀتان شنیدید من گفتم الهی العفو اما جواب نداده. الآن میخواهد من را عذابم کنند آی مردم شما شاهد باشید.
یکی از یاران پیغمبر بود دعا و مناجات میکرد داد و بیداد میکرد از خود بیخود میشد؛ حضرت اباذر آمد پیش پیغمبر ازش شکایت کرد. گفت چرا این اینقدر داد میزند؟ اذیت میشویم بهش بگو آرامتر باشد. اما پیغمبر او را نصیحت نکرد به اباذر برگشت فرمود «إنّهُ لأوّاهٌ»؛ او یک بندۀ نالانی است درِ خانۀ خدا ولش کن بگذار راحت باشد.
پس معلوم میشود بعضی وقتها میشود داد زد فریاد کرد! یک نفر آمد صدا زد حاجت سنگینی دارم چه کنم؟ آقا فرمود برو درِ خانۀ خدا هر چقدر میتوانی داد بزن تا حاجتت را بگیری. اگر شب جمعۀ رمضان من را پاکم نکنی یعنی دیگر من آدمشدنی نیستم! الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو!
گزیده 7: چرا حال عبادت ندارم؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(4MB) ]
متن مناجات:
«اللَّهُمَّ إِنِّی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَیَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ [تَعَبَّیْتُ] وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ نَاجَیْتُکَ أَلْقَیْتَ عَلَیَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّیْتُ وَ سَلَبْتَنِی مُنَاجَاتَکَ إِذَا أَنَا نَاجَیْتُ».
خدایا چرا اینجوری است؟ هر موقع میخواهم بلند شوم بیایم به عبادت درِ خانۀ تو بپردازم آمادۀ نماز و مناجات میشوم. خستگی بر من غلبه میکند، حال دعا ندارم. اگر بخواهم دقیقتر بگویم طبق دعا بگویم، باید اینجور بگویم چرا خستگی بر من میافکنی؟ حال دعا را ازم میگیری، نمیگذاری باهات مناجات کنم، انگار خوشت نمیآید با تو حرف بزنم.
«مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی عَرَضَتْ لِی بَلِیَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِی وَ حَالَتْ بَیْنِی وَ بَیْنَ خِدْمَتِکَ سَیِّدِی».
چرا اینجوری است؟ هر موقع میخواهم تصمیم بگیرم باطنم را پاک کنم بیایم توی مجلس گریهکنها، توبهکنها بنشینم یک گوشهای زار بزنم، میخواهم بیایم درِ خانۀ تو یک مشکلی سرِ راهم پیدا میشود نمیتوانم بیایم. نمیتوانم بیایم درِ خانۀ تو در خدمت عبادت تو قرار بگیرم. «لَعَلَّکَ عَنْ بَابِکَ طَرَدْتَنِی»؛ نکند خدا من را از درِ خانهات بیرونم کردی گفتی این را راهش ندهید! «وَ عَنْ خِدْمَتِکَ نَحَّیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُسْتَخِفّا بِحَقِّکَ فَأَقْصَیْتَنِی»؛ شاید دیدی من احترام تو را رعایت نمیکنم گفتی دورش کنید از من!
«أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی مُعْرِضا عَنْکَ فَقَلَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ وَجَدْتَنِی فِی مَقَامِ الْکَاذِبِینَ [الْکَذَّابِینَ] فَرَفَضْتَنِی»؛ شاید دیدی دروغ دارم میگویم، من واقعاً تو را نمیخواهم، توفیق عبادت بهم نمیدهی! أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی غَیْرَ شَاکِرٍ لِنَعْمَائِکَ فَحَرَمْتَنِی»؛ شاید دیدی تشکر نمیکنم از نعمتها و دادههای تو. داری محرومم میکنی آقای من!
«أَوْ لَعَلَّکَ فَقَدْتَنِی مِنْ مَجَالِسِ الْعُلَمَاءِ فَخَذَلْتَنِی»؛ شاید دیدی من پیش خوبها نمیروم، با علما نشست و برخاست نمیکنم. من را رها کردی. «أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی فِی الْغَافِلِینَ فَمِنْ رَحْمَتِکَ آیَسْتَنِی»؛ شاید دیدی من رفقایم همه اهل غفلتند دوست دارم با آنها بگردم. یک همچین آدمهایی را خدا از رحمت خودت مأیوس میکنی! دیگر نمیگذاری با امید بیاید درِ خانۀ تو گریه کنم. اینقدر اثر همنشین بالاست. اما خدا میخواهم یک مدتی شبها بیایم با تو همنشین بشوم. با حسین تو همنشین بشوم، با توبهکنها همنشین بشوم. کیها از کِردۀ خود پشیمانند از گذشتۀشان ناراحتند دلشان گرفته؟ کیها دوست دارند عوض بشوند خدا بهشان نگاه کند؟ من بروم پیش آنها بنشینم گریه کنم. کیها دلشان پر است از دست خودشان؟ کیها فقط از خودشان شاکیاند؟ بروم با آنها نشست و برخاست کنم. از بس با کسانی نشستم که فقط از خدا شاکیاند از خودشان شکایت ندارند من هم دلم سیاه شده و مُردهام.
«أَوْ لَعَلَّکَ رَأَیْتَنِی آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِینَ فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی»؛ شاید دیدی من با کسانی که اهل بطالت و وقتگذرانی و غفلتاند انس پیدا کردم، این گناه بزرگی است عقوبتاش چیست؟ «فَبَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ خَلَّیْتَنِی»، من را رها کردی گفتی این بگذار با همانها باشد، چرا بیاید درِ خانۀ من؟ نه شاید دلیل دیگری دارد که وقتی میآیم حال عبادت بهم نمیدهی. اگر دلیل دیگری دارد بهم بگو! چرا من را برای نماز بیدار نمیکنی؟ «أَوْ لَعَلَّکَ لَمْ تُحِبَّ أَنْ تَسْمَعَ دُعَائِی فَبَاعَدْتَنِی»؛ شاید اصلاً دوست نداری صدایم را بشنوی! من را از خودت دور میکنی آقا. «أَوْ لَعَلَّکَ بِجُرْمِی وَ جَرِیرَتِی کَافَیْتَنِی أَوْ لَعَلَّکَ بِقِلَّةِ حَیَائِی مِنْکَ جَازَیْتَنِی»؛ شاید دیدی من خیلی بیحیا هستم. چی شده؟ چرا رویت را برمیگردانی؟ چرا نمیگذاری باهات حرف بزنم؟
شنیدم بندههایی را که صدایشان را دوست داری، شنیدم بندههایی که ازشان ناراحت نیستی، هر چند وقت یکبار زود به زود به دلشان میاندازی. بلند شو بیا یک گوشه مفاتیح را بگیر دستت باهام حرف بزن. دوست دارم صدایت را بشنوم!
گزیده 8: چرا دل از من نمی کنی؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«فَإِنَّمَا أَسْأَلُکَ لِقَدِیمِ الرَّجَاءِ فِیکَ وَ عَظِیمِ الطَّمَعِ مِنْکَ الَّذِی أَوْجَبْتَهُ عَلَى نَفْسِکَ مِنَ الرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ»؛ تو بر خودت واجب کردی رأفت و رحمت را. میدانم اصلاً جای محاسبه نیست اگر بخواهد محاسبهای صورت بگیرد من دورترین آدم روزگار به تو هستم. اگر بخواهد محاسبهای صورت بگیرد من هرگز به تو نخواهم رسید. اگر بخواهد محاسبه و انصافی باشد هرگز نباید به من نگاه کنی. اما چهکار کنم تو هم دلت نمیآید بندۀ خودت را دور بیندازی. منِ درب داغون را هم درِ خانۀ خودت آوردی، معلوم است تو هم به من امید داری. معلوم میشود در این ویژگی مشترک هستیم. هم من بدون لیاقتم به تو امید دارم، هم تو بدون لیاقت من به من امید داری. من معلوم است برای چی به تو امید دارم، تو کریم هستی و مهربان هستی. اما معلوم نیست تو چرا دست از من برنمیداری! نمیدانم تو چرا دل از من نمیکنی خدا!
«فَالْأَمْرُ لَکَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ...».
گزیده 9: چطور محبت های تو را فراموش کنم؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) ]
متن مناجات:
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إِلَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌّ عَنِّی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یَحْلُمُ عَنِّی حَتَّى کَأَنِّی لا ذَنْبَ لِی فَرَبِّی أَحْمَدُ شَیْءٍ عِنْدِی وَ أَحَقُّ بِحَمْدِی»؛ اولاً ممنونتم که اینقدر به من علاقه نشان میدهی در حالی که به من نیازی نداری، من به تو، من به درد تو نمیخورم. من چه فایدهای برای تو دارم؟ هیچ فایدهای ندارم. اما اینقدر به من علاقه داری بگذار بگویم یکی دو تا از علاقههایی که نشان دادی به من. علاقۀ تو همین بس که عزیزترین افراد خودت را حسینت را به گودی قتلگاه فرستادی برای اینکه دست من را بگیری. علاقۀ تو به من همینقدر بس که فاطمۀ زهرا را بین در و دیوار قرار دادی به خاطر من! علاقۀ تو به من همین بس این همه مظلومیت و فرق شکافته برای علی همهاش بهخاطر هدایت من بود. من چهجور محبتهای تو را فراموش کنم؟! وای بر منِ بیچاره اگر زحمات اولیاء خودت را، اگر لطمههایی که خوردند را به خودم نگیرم، برای خودم نبینم!
ثانیاً ممنونتم که اینقدر با من حلیمانه برخورد میکنی. انگار من گناهی نکردم، یکجوری با من برخورد میکنی انگار آلودگیهایم را در نظر نمیگیری. اینجوری من را وابستۀ خودت کردی و اینجوری من را درِ خانۀ خودت مقیم قرار دادهای آقای من!
گزیده 10: خیلی از این سوال ها می ترسم
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) ]
متن مناجات:
«وَ أَنْتَ أَهْلُ التَّقْوَى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ فَاغْفِرْ لِی وَ أَلْبِسْنِی مِنْ نَظَرِکَ ثَوْبا یُغَطِّی عَلَیَّ التَّبِعَاتِ»؛ یک لباسی تنم کن آثار گناه آزارم ندهد در پناه تو باشم! «وَ تَغْفِرُهَا لِی وَ لا أُطَالَبُ بِهَا»؛ یکجوری من را ببخش که دیگر ازت سؤال نکند کسی آقای من! اینجوری که از روایات بر میآید ملائکۀ تو وقتی سؤال میکنند خیلی با بیتفاوتی و خیلی با عدالت و انصاف برخورد میکنند. خیلی میترسم از اینکه مواجه بشوم با سؤالاتشان، میدانم جوابی نخواهم داشت. چهجوری باید زندگی کنم که امیدم به این لحظه اینگونه باشد و امام حسین بیاید یک دفعهای از این سؤال و جواب نجاتم بدهد دستم را بگیرد با خودش ببرد؟! میخواهم جوری زندگی کنم و بمیرم که کسی ازم سؤالی نپرسد آقا! اگر لازمهاش این است که در راه تو بمیرم هزار بار آمادهام قطعهقطعه بشوم. ولی کسی از من سؤالی نپرسد. شنیدم از شهدا کسی سؤالی نمیپرسد. فقط فرشتهها میآیند راهنمایی میکنند بفرمایید. اگر میخواهید حسین را ببینید از اینطرف بیایید. دیگر سؤالی نمیپرسند. اصلاً امام حسین اهل سؤال و جواب نیست. وقتی حر کفشهایش را به گردنش آویزان کرده بود عمامه از سر برداشته بود، زار و نالان آمده بود، حسین آنچنان آغوشاش را باز کرد بغلش کرد که حر همۀ گذشته را فراموش کرد. جایش بود آنجا یک سؤال بپرسد آخر چرا من را توی بیابان گرفتارم کردی این همه دشمن دورم را گرفته؟ اما حسین اهل سؤال پرسیدن نیست.
گزیده 11: در روایت می فرماید...
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
در روایت هست اگر برادر دینی تو آمد ازت یک درخواستی کرد، یک گرفتاریای داشت، که این گرفتاری را خودش برای خودش پیش آورده بود، تو قبلاً بهش گفته بودی این کار را نکن بیچاره میشوی، حرفت را گوش نکرد، رفت اشتباهی کرد ک حالا درمانده شده، با شرمندگی آمده درِ خانۀ تو. میگوید بیا کمکم کن. توی روایت میفرماید یکوقت بهش نگویی من که بهت گفتم تقصیر خودت است برو! روایت میفرماید یکوقت به رخش نیاور، کمکش کن. دیگر به رویش نیاور.
خدایا به رویم نیاور! آقای من! «وَ مَا أَنَا یَا سَیّدی وَ مَا خَطَرِی»، آقای من! مگر من کیام که تو تصمیم داری با من قهر کنی؟ با کسی قهر کن که حد و اندازهای داشته باشد.
گزیده 12: دلم خواست ببخشم
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«لا تُسْأَلُ عَنْ فِعْلِکَ وَ لا تُنَازَعُ فِی مُلْکِکَ وَ لا تُشَارَکُ فِی أَمْرِکَ، وَ لا تُضَادُّ فِی حُکْمِکَ وَ لا یَعْتَرِضُ عَلَیْکَ أَحَدٌ فِی تَدْبِیرِکَ.»
اگر از یک استاد، از یک رئیس اداره، از کسی درخواست خلاف قاعدهای داشته باشید یک گوشه گیرش بیاورید خواهش میکنم این کار را برایم انجام بده یا این عیبم را ندیده بگیر، از اولین کلماتی که به شما میگوید شما را ساکت میکند این است، من اگر این کار را برای شما انجام بدهم جواب بقیه را چی بدهم؟ بقیه هم میآیند همین تقاضاها را مطرح میکنند، نمیشود جوابشان را داد. شما هم کوتاه میآیی. اما اینجا داری به خدا میگویی خدا بیا و من را ببخش، بیا و به من عنایت کن! خدایا تو نمیگویی من جواب بقیه را چی بدهم؟ کسی جرأت ندارد ازت سؤال کند، کسی جرأت ندارد به تو اعتراض کند. بگو بندهام بود دلم خواست ببخشم! بخشیدم.
گزیده 13: دوست دارم غریب باشی
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) ]
متن مناجات:
إِلَهِی لا تُؤَدِّبْنِی بِعُقُوبَتِکَ وَ لا تَمْکُرْ بِی فِی حِیلَتِکَ مِنْ أَیْنَ لِیَ الْخَیْرُ یَا رَبِّ وَ لا یُوجَدُ إِلا مِنْ عِنْدِکَ وَ مِنْ أَیْنَ لِیَ النَّجَاةُ وَ لا تُسْتَطَاعُ إِلا بِکَ».
حالات مختلفی در این فراز قابل تصور هست. رنگینکمانی از حالات معنوی رنگارنگ در دل امام سجاد بر زبانشان جاری شده. یکی از حالات مناسب برای دعا که به ویژه در این کلمات تجلّی پیدا کرده حالت غربت است. حالت غریبی یک غمی را در دل انسان ایجاد میکند. حالت احساس تنهایی، بیکسی. وقتی آدم دیگر کسی را نداشته باشد. وقتی آدم توی عالم پناه و امنیت و رفاقت و مونسی نداشته باشد، یک حالت عرفانی قشنگی پیدا میکند. خدا دوست دارد بندههایش وقتی درِ خانهاش میروند در اوج غربت با خدا حرف بزنند. با همان جملۀ دعای کمیل، «الهی مَن لی غَیرُک»؛ خدایا من غیر تو کسی را ندارم! خدا کند قبل از مرگ، قبل از لحظۀ جان دادن که آدم میبیند دیگر کسی را ندارد همه خودشان را کنار میکشند، خدا کند بدون بلا و مصیبت و تنهایی ظاهری دنیایی آدم این احساس غربت را پیدا کند. خدا لطف کرده اگر به کسی این احساس غربت را بدهد باید به او گفت التماس دعا.
گزیده 14: ملاقات مرا دوست داشته باش!
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَمْلَأَ قَلْبِی حُبّا لَکَ»؛ دلم را پر از محبت خودت قرار بده. «وَ خَشْیَةً مِنْکَ»، و اینکه از شما حساب ببرم. «وَ تَصْدِیقا بِکِتَابِکَ»، تصدیق کنم کتاب تو را. که اگر تصدیق کنم باید روز و شب به خاطر آیات جهنم و عذابش ضجه بزنم، سر به بیابانها بگذارم! «وَ إِیمَانا بِکَ وَ فَرَقا مِنْکَ وَ شَوْقا إِلَیْکَ یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ».
مناجاتهای قبلی یقیناً اثری داشته در نگاه محبتآمیز خدا که اینقدر دعاهای بلند بر زبان امام سجاد جاری میشود، یعنی بیایید رفقا اینجور مناجات کنید بعد میتوانید هر چی دلتان بخواهد از خدا بگیرید. عجب دعایی است. «یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ حَبِّبْ إِلَیَّ لِقَاءَکَ وَ أَحْبِبْ لِقَائِی»؛ دوست داشته باش من را ملاقات کنی در نزد خودت خدای من! دوست داشته باش بیایم سرِ نماز باهات حرف بزنم و من را هم عاشق ملاقات خودت قرار بده. «وَ اجْعَلْ لِی فِی لِقَائِکَ الرَّاحَةَ وَ الْفَرَجَ وَ الْکَرَامَةَ»؛ خوش به حال آنهایی که وقتی تو را ملاقات میکنند مرگشان فرا میرسد، ملائکه بهشان مژده میدهند دیگر تمام شد آرام باش راحت شدی!
گزیده 15: من برای حسینت گریه کردم
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(2MB) ]
متن مناجات:
«وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِکَ وَ الْعَائِدُ عَلَیْهِمْ بِتَحَنُّنِ رَأْفَتِکَ».
پیش یک بزرگی بودم، کسی رفته بود برای گرفتن کمکی؛ خیلی ازش ناراحت بود آن بزرگتر بدش میآمد، اما این هر دفعه میرفت میدیدم یک چیزی ازش میگیرد بالاخره. آن بزرگتر همیشه میگفت دیگر من به او کمک نمیکنم، آدم بیخودی است. بدیهایش رو بود، اما هر دفعه میرفت باز هم بهش کمک میکرد. دقت کردم کجا راضی میکند به چه وسیلهای راضی میکند آن بزرگ را؟ دیدم تا این جمله را میگوید بزرگترِ هر تصمیمی داشته لغو میکند میگوید بیا بگیر برو، یک کمک دیگر بهش میکند. معمولاً تا میگفت راه طولانیای را آمدم این همه راه آمدم! گفتم حتماً به من یک کمکی میکنی، حالا دستِ خالی بروم ناجور است. تا این را میگفت او هم دیگر از تصمیم خودش منصرف میشد.
خدایا چهکار کنم؟ چی بگویم که هر چی بیلیاقت هستم بگویی باشد بیا بگیر برو؟! چی بگویم درِ خانۀ تو؟ بگویم از راه دور آمدم که نیامدم! بگویم وقت گذاشتم که نگذاشتم! فقط میتوانم بگویم من برای حسینَت گریه کردم! اینجا میتوانم تصمیمت را تغییر بدهم. میدانم تو حسینَت را دوست داری آقای من!
اگر بگویم وقت گذاشتم نصف شبی برمیگردی بهم میگویی تو برای خیلی چیزها وقت میگذاری. اگر یک بازی و غفلتی هم بود برایش وقت میگذاشتی هنر نکردی. سر به بیابان که نگذاشتم بیایم درِ خانهات بگویم راه طولانی آمدم!
گزیده 16: من خدای خودم را می خواهم
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«إِلَى مَنْ یَذْهَبُ الْعَبْدُ إِلا إِلَى مَوْلاهُ»؛ کجا برود بنده، عبد، یک برده کجا باید برود جز پیش مولای خودش؟ «وَ إِلَى مَنْ یَلْتَجِئُ الْمَخْلُوقُ إِلا إِلَى خَالِقِهِ».
دیدید توی بازار شلوغی یک کودکی گم میکند پدر و مادر خودش را، همه دارند از کنارش بیتفاوت رد میشوند. چهرهها را نگاه میکند وحشت میکند، همانجا میزند زیر گریه و نگاه میکند. دیگر نمیتواند از شدّت گریه ناله بزند بگوید من بابایم را میخواهم، من مادرم را میخواهم. وحشتزده اشک میریزد! خدا یک کاری کن همینجا برایت اینجوری گریه کنم، بگویم من خدای خودم را میخواهم! از همۀ خلق وحشت کنم بگویم من اربابم را میخواهم، گمش کردم! تا چندی پیش دستم توی دستش بود خیالم راحت بود، نمیدانم چرا من را رها کرد. حالا کجا بروم؟! کی من را تحویلم میگیرد؟! چرا هیچکسی را نمیشناسم؟ چرا همه غریبهاند برایم؟ من خدای خودم را میخواهم!
«إِلَهِی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفَادِ...»
گزیده 17: من را مشغول خودت کن
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«اللَّهُمَّ اشْغَلْنَا بِذِکْرِکَ»؛ خدایا من را مشغول خودت کن! خدایا من را مشغول خودت کن. خدایا یک کاری کن به حقّ حسینات، به حقّ زینبات که من همیشه مشغول تو باشم. آنچنان که زینب همیشه مشغول حسیناش بود. میگوید دستش را باز کردند برای کفن آماده کنند دیدند مشت کرده روی سینهاش نگه داشته. خدایا زینب توی مشتش چی نگه داشته؟ باز کردند دیدند پیراهن پارۀ حسیناش است.
خدایا یک کاری کن همیشه مشغول حسین تو باشم! بگذارید یک حرفهایی را بزنم که روز قیامت خواهم گفت، از سوز دل خواهم گفت، الآن بزنم. خدایا غلط کردم هر لحظهای مشغول تو نبودم! خدایا چه بیچاره بودم که مشغول تو نبودم! چه بدبخت بودم که مشغول تو نبودم! خدایا غلط کردم نفهمیدم من را ببخش!
«اللَّهُمَّ اشْغَلْنَا بِذِکْرِکَ وَ أَعِذْنَا مِنْ سَخَطِکَ...».
گزیده 18: هنوز ناراحت از این همه دوری نیستم
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«وَ جُدْ عَلَیْنَا فَإِنَّا مُحْتَاجُونَ إِلَى نَیْلِکَ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ...»
اما طلب مغفرت یک مقدمه میخواهد. آن هم اینکه آدم توی خودش یک بدیای سراغ داشته باشد، ناشایستگیهایی توی خودش دیده باشد مدتی رنج کشیده باشد، که وقتی میآید درِ خانۀ خدا تازه عقدۀ دل باز کند با خدا سرش حرف بزند. کسی که از بدیِ خودش ناراحت نیست، چه عذرخواهیای باید انجام بدهد؟ من آن بندۀ گنهکاری هستم که اصلاً خودم را گنهکار نمیدانم! من آن بندۀ گنهکاری هستم که اصلاً از تو شرمنده نیستم که بخواهم الهی العفو بگویم. هنوز دلم برای گناهانم نگرفته خدای من! هنوز دلم برای آلودگیهایم نگرفته، کدام آلودگی؟ خدای من! هنوز ناراحت از این همه دوری نیستم خدای من! باید اول من را برای استغفارِ خودت آماده کنی. الهی العفو، الهی العفو.
گزیده 19: یعنی تو دوست داری داد بزنم؟
مدت: |دریافت با کیفیت: [پایین(1MB) ]
متن مناجات:
«أَیْنَ سَتْرُکَ الْجَمِیلُ أَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلِیلُ أَیْنَ فَرَجُکَ الْقَرِیبُ»؛ انگار دارد صدا میزند پس کجا شد؟ پس چی شد مهربانی تو؟! پس چی شد مهربانی و پردهپوشی تو خدای من؟! «أَیْنَ فَرَجُکَ الْقَرِیبُ»؛ یعنی بنا بود زود دستم را بگیری خدا! چرا اینقدر طول کشیده آقای من؟!
«أَیْنَ غِیَاثُکَ السَّرِیعُ»؛ بنا بود سریع دستم را بگیری به فریادم برسی! «أَیْنَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ أَیْنَ عَطَایَاکَ الْفَاضِلَةُ أَیْنَ مَوَاهِبُکَ الْهَنِیئَةُ أَیْنَ صَنَائِعُکَ السَّنِیَّةُ». اگر امام سجاد اینجوری دعا نکرده بود بیادبی میدانستم بیایم شکایت کنم کجا کجاست بگویم. اما وقتی امام سجاد میفرماید، یعنی تو دوست داری بیایم داد بزنم، شکایت کنم، أینَ أینَ بگویم! یعنی ناراحت نمیشوی اگر بیایم ضجّه بزنم شکایت کنم.
«أَیْنَ فَضْلُکَ الْعَظِیمُ أَیْنَ مَنُّکَ الْجَسِیمُ أَیْنَ إِحْسَانُکَ الْقَدِیمُ»؛ این جمله را همه با هم بگوییم «أَیْنَ کَرَمُکَ یَا کَرِیمُ، أَیْنَ کَرَمُکَ یَا کَرِیمُ، أَیْنَ کَرَمُکَ یَا کَرِیمُ...».