بعضیها میروند غرب را نگاه میکنند، میگویند اینها چقدر منظم هستند و حسرتشان را میخورد. اگر در فرآیند منظم شدن آنها وحشی شدن پلیس نقش داشته و از سر ترس و ضعف و و از سر زبونی شهوترانی، نه از سر انسانیت، نظم را رعایت میکند، بازهم نظمش، ارزش دارد؟
این ادب نماز است؛ حتی اگر گناهی نکرده باشی!
یکی از سفارشهای استاد پناهیان به دوستان خود، ختم سورۀ واقعه مطابق با دستورالعملی است که آیت الله بهجت(ره) به اطرافیان خود توصیه می فرمودند...
خاطره ای از جبهه و نماز خواندن خاص یک رفیق/ پناهیان: با خودم کلنجار میرفتم که خدایا چکار کنم؟ بگویم؟ نگویم؟
ما 24ساعته داریم با خدا پینگ پنگ بازی میکنیم؛ ببین توپ را کجای میز میاندازد؟ تو آنجا ضعف داری/ چطوری در جریان محاسبۀ نفس، صدای خدا را میشنوی؟ انگار خدا دارد میگوید: «دیدی امروز چهکار کردی؟ امروز من اینرا از تو پرسیدم؛ دوباره این امتحانِ را از تو گرفتم...»
درست است که محبت زوری نمیشود، امّا ادب که زوری میشود!
اصلیترین بُعد وجود انسان گرایشهای او هستند؛ اصلاً «منِ» ما در همینجا قرار دارد. گرایشها بر اندیشه و رفتار انسان تسلط دارند. منتها اگر میبینید که اینقدر بر علم و عمل، تأکید شده برای این است که راه نفوذ ما به قلب، همین دو تا هستند. وقتی میگوییم «یک کسی به معرفت نفس رسیده» یعنی فهمیده چه میخواهد. یعنی فهمیده که کدام خواسته در وجودش اصیل و عمیقتر است...