راههای رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی(16)
همینکه بتوانی عاشق بشوی، خودش بزرگترین موفقیت است / شدیدترین محبت کجا گیر میآید؟
شناسنامه:
- زمان: 96/03/21
- مکان: تهران، میدان فلسطین، مسجد امام صادق(ع)
- صوت: اینجا
بخشهایی از شانزدهمین جلسۀ سخنرانی علیرضا پناهیان در مسجد امام صادق(ع) تهران، با موضوع «راههای رسیدن به حال خوش معنوی و نشاط زندگی» را میخوانید:
کسانی که عاشق کسی یا چیزی نیستند هیچوقت به نشاط عمیق نمیرسند
بعضیها هستند که در زندگیشان کلاً چیزی را «خیلی» دوست ندارند، عاشق چیزی یا کسی نیستند و نمیتوانند در دوری کسی اشک بریزند، اینها هیچوقت به نشاط عمیق نمیرسند.
محبتِ شدید پیدا کردن، انسان را با کمترین بهانهها در هر لحظهای بهشدت شاد میکند! چون مدام یک ربطی بین هرچیزی و معشوق خودش پیدا میکند و با آن عشق میکند و لذت میبرد! دیدند مجنون پای سگی را میبوسد، گفتند: این چه کاری است؟ گفت: «از کوی لیلی عبور کرده!»
محبتِ شدید، معمولاً پیدا نمیشود و به این سادگیها بهدستآمدنی نیست، ولی همه حاضرند دربارهاش حرف بزنند، ترانههایش را بشنوند و قصهها و افسانههایش را ببینند. چون خیال عشق و علاقۀ شدید هم نشاط میآورد! حتی اگر داستان این عشق دربارۀ فرد دیگری باشد، مشاهدهاش آدم را سرحال میآورد!
اگر فیلمسازان بتوانند با واقعنمایی در یک داستان، فیلم یا سریال عشقیِ عمیق و قوی بسازند، تمام دنیا طالب آن خواهند بود، اما چون نمیتوانند چنین قصهای بیافرینند، عشقهای مثلثی و هوسآلود درست میکنند تا یک هیجانی در مخاطب ایجاد کنند. البته همه میدانند که اینها آن عشقی که باید باشد نیست و وقتی قهرمان این داستانها بههم برسند، دیگر قصه تمام است.
کسی که نتواند عمیقاً و شدیداً کسی را دوست داشته باشد، اندوهگین، نامتعادل، حسود و بخیل میشود
یکی از عوامل بسیار مهم برای نشاط، عاشق شدن است و یکی از دلائل اندوه، عاشق نشدن است! آدمهایی که نمیتوانند عاشق بشوند، اندوهگین، حسود، کینهورز و بخیل و خودخواه میشوند.
آدمی که نمیتواند شدیداً یک علاقۀ بسیار عمیق پیدا کند و نمیتواند عمیقاً و شدیداً کسی را دوست داشته باشد، افسرده و نامتعادل و ناراحت است، چنین کسی کمکم عقدهای میشود! او در واقع روانپریش است و متاسفانه اکثر افراد تا حدّی از این روانپریشی رنج میبرند!
اگر شما «معشوق» داشته باشی و نگاه او برایت خیلی مهم باشد، آنوقت چیزهای دیگر برایت چندان مهم نخواهد بود. و وقتی چیزهای دیگر برایت مهم نبود و تو را غمگین نکرد، خصلتهای بدِ اخلاقی پیدا نمیکنی و آدم متعادلی خواهی بود. اما اگر عاشق نباشی، همهچیز برایت مهم میشود، چیزهایی که هرکدامش به تنهایی میتواند خُلق تو را تنگ کند و روحیهات را خراب کند!
شاخص عشق این است که «بیشتر از خودت، محبوب را دوست بداری»
البته آدمها بهسادگی نمیتوانند عاشق بشوند؛ منظور ما عشق و محبت فوقالعاده شدید است، نه در حد محبت پدر و مادر به فرزند، یا محبت به همسر! شاخص عشق این است که «بیشتر از خودت، او را دوست داشته باشی» و حتی خودت را هم برای او بخواهی!
بعضیها معنای عشق را نفهمیدهاند، نه شدیدترین محبت را چشیدهاند و نه میتوانند آنرا تصور کنند. لذا اسم هر عاطفه یا هر هوسی را عشق میگذارند!
همینکه بتوانی عاشق بشوی، خودش بزرگترین موفقیت است
اگر چیزی را بیشتر از خودت دوست داشته باشی، تمام عمرت در وجد هستی، تمام وجودت غرق نشاط است، اصلاً همینکه توانستی عاشق بشوی، خودش بزرگترین موفقیت است!
ببین اصلاً چیزی را شدیداً دوست داری؟! چیزی که آدم را عمیقاً شاد میکند دوست داشتنِ عمیق است، نه رسیدن به محبوب! آدم همینکه بتواند عمیقاً چیزی را دوست داشته باشد از غم و اندوه رها میشود و احساس خوشبختی میکند!
عاشق شدن نشاط میآورد و نشاطی که عشق بیاورد دیگر جای هیچ غمی را باقی نخواهد گذاشت، بعدش همۀ اتفاقاتی که میافتد، موافق نشاط است!
وقتی عاشق باشی و محبوب داشته باشی، حتی اگر به او نرسی هم در اوج نشاط هستی
علت اصلیِ نبودن نشاط، نبودن اصلِ محبت است نه «نرسیدن به محبوب!» وقتی محبوب داشته باشی و عاشقش باشی، حتی اگر به او نرسی هم در اوج نشاط هستی! درد و بدبختی انسان این است که عاشق نیست، و بعد میخواهد عقدهگشاییاش را سرِ هزار چیز دیگر انجام دهد!
اگر کسی را دیدی که حالش خوب نیست، انرژی ندارد، ناراحت است و مدام به دیگران گیر میدهد، به او بگو: «مثل اینکه عاشق نیستی!» چون انسان برای عاشق شدن طراحی شده و اگر عاشق نباشد مریض است، حالش خوب نیست، تعادل ندارد و انگار سرِ جای خودش نیستم.
بعضیها مدام شغل عوض میکنند، یا مدام میخواهند آدمهای اطراف خود را عوض کنند؛ مثلاً همسر یا همسایۀ خود را عوض کنند. یا میگویند: این کارمند خوب نیست، آن همسایه خوب نیست... باید گفت: «نه؛ حالِ خودت خوب نیست!»
یکی از عوامل نشاط معنوی، عشق و محبت است
اساساً غمها و شادیهای انسان خیلی به «محبت» ربط دارند. البته غیر از محبت، منافع اولیۀ حیاتی هم برای انسان شادیآور یا غمگینکننده است، اما شدیدترین غمها و شادیهای انسان، غمها و شادیهای عاطفی هستند.
یکی از عمیقترین عوامل نشاط معنوی-و نشاط در زندگی- عشق و «محبت شدید» است. البته ما کوتاه آمدیم و گفتیم: «حتی یک ذره محبت هم موجب نشاط است» مثلاً شما یکذره دوست داری این ماشین را بخری و وقتی آنرا خریدی به نسبت همان محبت، خوشحال میشوی اما این خوشحالی دو روز دیگر تمام میشود!
نشاط عمیق با شدیدترین محبت پدید میآید
یکذره دوست داشتن هم موجب نشاط میشود؛ اما نشاطِ یکذرهای! بعضی از زن و شوهرها بههمین دلیل از هم طلاق میگیرند؛ اولش فکر میکنند ازدواج یعنی عشق و عاشقی بهمعنای واقعی کلمه، اما بعداً میبینند که آنطور نبوده و آن عشقی که تصور میکردند در کار نیست، لذا باهم بد میشوند و از هم تنفر پیدا میکنند، چون انتظار داشتند خیلی عاشق هم بشوند! درحالیکه آن عشق واقعی، اصلاً بهسادگی روی زمین گیر نمیآید؛ یا فیلم است یا افسانه!
ریشۀ اصلی نشاط، محبت بسیار شدید است؛ نشاط عمیق با شدیدترین محبت پدید میآید. شدیدترین محبت یعنی آن محبتی که محبوب را از خودت بیشتر دوست داشته باشی و خودت را دیگر نبینی!
شدیدترین محبت، کجا گیر میآید؟
حالا این محبت بسیار شدید کجا گیر میآید؟ هرجا این محبت شدید، گیرت آمد بردار؛ نوش جانت! برو با علوم تجربی ببین کسی اینقدر عاشق کسی یا چیزی شده است یا نه؟
اگر مختصات این محبت شدید را بررسی کنی میبینی که آدم فقط اهلبیت(ع) را میتواند اینطور شدید دوست داشته باشد، در این عالم تنها کسانی که میشود عاشقانه آنها را دوست داشته باشی(یعنی بیشتر از خودت، آنها را دوست داشته باشی) پیغمبر(ص) و اهلبیتِ ایشان هستند!
خدا میفرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» (حجر/29) یعنی من از روح خودم در او دمیدهام. ما به خدا تعلق داریم و فقط آن کسی که از همه بیشتر به خدا چسبیده و خدا خیلی دوستش دارد (یعنی ولیّ خدا) را میشود در حدّ اعلی، دوست داشت؛ بقیه را نمیشود اینطوری دوست داشت.
اصلاً هدف خلقت اولیاء خدا این بود که تو به این محبت برسی! خدا آنها را خلق کرده برای اینکه تو عاشق آنها بشوی، برای اینکه یک چیزی باشد که بشود عاشق آن شد!
شدیدترین محبت، آن است که محبوب را از خودت بیشتر دوست داشته باشی
حرف آخر را پیامبر(ص) در این روایت کلیدی بیان فرموده است: «لَا یُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّى أَکُونَ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَهْلِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ عِتْرَتِی أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ» (امالی صدوق/334) مؤمن نیست احدی از شما مگر اینکه مرا از خودش بیشتر دوست داشته باشد و اهلبیتِ مرا از بچههای خودش بیشتر دوست داشته باشد! و این یعنی «عاشق آنها باشد» چون عشق یعنی اینکه محبوب را از خودت بیشتر دوست بداری.
طبق این روایت، کسی که عاشق نیست، ایمانش اشکال دارد! سندش هم این آیه قرآن است که میفرماید «الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» (بقره/165) کسانی که ایمان دارند شدیدترین محبت را به خدا پیدا میکنند!
محبت به اولیاء خدا «نتیجۀ محبت خدا» و «آورندۀ محبت خدا» است
البته در آیه فوق، بحث محبت به خدا مطرح شده، اما طبیعتاً «محبوب المحبوب، محبوبٌ» پس کسی که شدیدترین محبت را به خدا پیدا کند-یعنی شدیدتر از محبت به خودش، و پدر و مادرش- هرچیزی را که خدا دوست دارد، او هم دوستش خواهد داشت؛ حتی بیشتر از خودش! دیگر اصلاً خودش را نمیبیند و آن را میبیند! لذا وقتی خدا فرمود: «پیامبر(ص) حبیب من است!» طبیعتاً عاشق پیامبر(ص) میشود.
خلاصه اینکه؛ مهمترین عامل نشاط، محبت به اولیاء خداست! محبت به اولیاء خدا نتیجۀ محبت خداست و آورندۀ محبت خداست.
سلام و رحمت الله...
صمیمانه سپاس گذار استاد عزیز و مجموعه سایت بیان معنوی هستیم _ امیرالمؤمنین علیه السلام نگه دارشما...
فیلم کامل این جلسه هم موجود هست؟