گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ –جلسه بیست و دوم
چرا خداوند ما را به اطاعت از رسول و اولیالامر ارجاع میدهد؟/ با اطاعت از رسول، دو اتفاق خوب برای ما میافتد/ اطاعت از ولیّ خدا نشاندهندۀ صداقت ما در اطاعت از خداست
شناسنامه:
- مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
- زمان: رمضان98
- صوت: اینجا
- موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟
- تاریخ: ۹۸/۰۳/۰۹
فلسفۀ وجود پیغمبر چیست؟ آیا پیغمبر فقط یک «پِیک از جانب خداوند» است؟! معمولاً برداشت عمومی مردم این است که پیغمبر یعنی کسی که فقط پیام خدا را به ما میرساند؛ اما این تلقی اشتباه است! موضوع محوری دین «فرمان» است و فلسفۀ وجود پیغمبر هم این است که فرمانده باشد «ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»
رابطۀ ما با خدا «رابطۀ فرمانبری» است
- در آموزشهای دینی بیشتر از اینکه بر ایمان به خدا و اعتقاد به وجود خدا تأکید داشته باشیم، باید رابطۀ خودمان را با خدا تعریف کنیم؛ رابطۀ ما با خداوند متعال یک «رابطۀ فرمانبری» است. رابطۀ رزقگرفتن از خدا و حتی رابطۀ تسبیحگفتن و ستایشکردن خداوند، یک رابطۀ عمومی است (یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض؛ جمعه/1) همۀ موجودات این رابطه را با خدا دارند و این اختصاص به انسان ندارد. آن چیزی که شرافت انسانی است، این است که انسان از خدا فرمان ببرد.
- حالا چرا ما باید فرمان ببریم؟ هم حس پرستش در وجود انسان اقتضا میکند که انسان فرمان ببرد، هم اینکه ما اساساً عبد آفریده شدهایم و هویت ما «عبد بودن» است؛ موجودیت ما اینگونه تعریف شده است. اگر عبد خدا نشویم، عبد غیرخدا خواهیم شد، عبد ابلیس خواهیم شد، عبد طاغوت خواهیم شد، چون ما ذاتاً عبد هستیم. کسانی هم که میخواهند فرعونگری کنند، آنها هم عبد هستند، آنها هم به نوعی، مشغول عبودیت هستند؛ البته عبودیت ابلیس و صورتهای دیگری از عبودیتِ غیرخدا.
- ما باید دنبال چیزی به نام «فرمان خدا» بگردیم؛ هم بهخاطر تنفر از عبدبودن برای غیرخدا، هم بهخاطر بیدارشدن شیرینیِ عبدبودن برای خدا. خوشبختانه فرمانهای الهی هم صادر شده است و این فرمانها هم به نفع خودمان هم هست؛ هیچوقت خدا فرمانی که به ضرر ما باشد، نداده است. همۀ دستوراتی که خدا به ما داده، کاملاً معلوم است که به نفع تعالی روح ما و به نفع تعالی جامعۀ ما است، ما منفعتطلب نیستیم و الا فرمانپذیر میشدیم!
چرا خداوند ما را به اطاعت از رسول و اولیالامر ارجاع میدهد؟
- تا اینجای بحث، به مرز عبودیت خدا رسیدیم، وقتی انسانها به این نقطه میرسند، وارد مرحلۀ دوم میشوند که مسئلۀ اصلی نزاع همۀ انبیاء الهی با کافران است! در قرآن کریم میبینید که تا اینجای کار، زیاد سرش دعوا نیست، یعنی تسلیمِ خدا شدن و فرمان خدا را بردن، سخت نیست و از اینجا به بعد تازه دعوا شروع میشود. دعوا سرِ چه موضوعی پیش میآید؟ خدا میفرماید: اگر میخواهید حقیقتاً فرمان من را ببرید و این در عمق جانتان بنشیند، فرمان من را با واسطه هم ببرید! اینجاست که ما را به فرمانبری از رسولش و فرمانبری از اولیالامر، ارجاع میدهد.
- مقولۀ اطاعتکردن اینقدر مقولۀ عمیقی در وجود انسان است که تازه وقتی به خدا «چَشم» میگویی، هنوز معلوم نیست که حقیقتِ فرمانبری، برایت اتفاق افتاده است یا نه؟! اینقدر این اتفاق عارفانه است که باید با تمام وجودت به او «چَشم» گفته باشی و اطاعت کنی! آن «اخلاص در عبادت و اطاعت» که میگویند، همین است.
حقیقتِ فرمانبری و اطاعتکردن، انسان را به حیات طیبه میرساند
- این فرمانبری و اطاعتکردن، انسان را به نقطههایی میرساند که فوقالعاده عجیب است؛ انسان را به حیات طیبه میرساند «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» (نحل/97) در حیات طیبه، آدم یک چشم و گوشِ دیگری-غیر از این چشم و گوش سر- پیدا میکند و مشاعرش برای بردن یک لذتهای دیگری باز میشود، فهم دیگری پیدا میکند، اصلاً زندگیِ کسانی که حیات طیبه دارند، اینطور نیست که فقط گناه نکنند و حیات پاکیزهای داشته باشند و آدمهای خوبی باشند! علامۀ طباطبائی ذیل کلمۀ «حیات طیبه» توضیح میدهند که اینها اصلاً زندگی و حیات دیگری پیدا میکنند؛ انگار دوباره متولد میشوند و مشاعر جدیدی برایشان باز میشود؛ غیر از این دیدن با چشم و شنیدن با گوش!
- فرمانبری یک حداقل دارد و یک حداکثر. حداقلش همین فرمانبریهای معمولی است و حداکثرش را اگر ما بخواهیم طی کنیم نیاز به یک خلوصی دارد، نیاز به یک عمقی در وجود ما دارد، برای اینکه این عمق تحقق پیدا کند، خدا میفرماید: «تو که بنا است از من اطاعت کنی حالا غیرمستقیم هم از من اطاعت کن؛ به تو میگویم از ولیّ من هم اطاعت کن!» اینجاست که مرحلۀ دوم آغاز میشود.
بعضیها چون نفس خود را پاکیزه نکردهاند، در مرحلۀ دومِ فرمانبری کم میآورند!
- بعضیها وقتی به مرحلۀ دوم میرسند، کم میآورند و پس میزنند؛ چون نفس خودشان را پاکیزه نکردهاند. وقتی خدا دستور میدهد «از ولیّ من هم اطاعت کن» اصلاً میگویند خدایا تو را هم نمیخواهم! مثل داستانی که در روز غدیر اتفاق افتاد!
- وقتی پیامبر(ص) دست أمیرالمؤمنین(ع) را بالا بُرد «مَن کُنتُ مَولاه فَهذا علیٌّ مَولاه» یک کسی گفت: یا رسولالله این را خدا گفته است؟ فرمود بله، گفت پس بگو خدا همین الان یک بلایی نازل کند من را ببرد جهنم و نابودم کند چون من دیگر این صحنه را نمیتوانم تحمل کنم! یعنی خودش تقاضای عذاب کرد! لذا همینکه از نزد رسول خدا(ص) رفت و کمی دورتر شد، سنگی از آسمان آمد و نابودش کرد. (بَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا... ثُمَّ أَثَارَ نَاقَتَهُ، فَحَلَّ عِقَالَهَا، ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا، فَلَمَّا خَرَجَ مِنَ الْأَبْطَحِ، رَمَاهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ مِنَ السَّمَاءِ؛ تفسیر فرات/ص 505)
بعضیها به اطاعت از رسولخدا که میرسند معلوم میشود حقیقتاً خدا را اطاعت نمیکردند!
- بعضیها به اطاعت از رسولخدا که میرسند معلوم میشود که حقیقتاً خدا را اطاعت نمیکردند. خدا اطاعت از رسولش را برای چه گذاشته است؟ اول برای اینکه ما در جریان اطاعت، خیلی عمیق و خالص بشویم؛ چون اطاعتپذیری و فرمانپذیری، مسئلۀ بسیار عمیقی است. دوم برای اینکه انسان موجود پیچیدهای است و باید معلوم بشود که در اطاعت از خدا مکر نکرده است! یعنی اینطور نباشد که فعلاً خودش را به اطاعت از خدا ملزم کرده باشد تا ببیند کِی میتواند از دست خدا فرار بکند! انسان موجود پیچیدهای است و باید دید که او خودش را فریب نداده باشد، چون انسان گاهی از اوقات خودش هم خودش را درک نمیکند!
- «فرمانبری» بنا است حقایق وجود من را-بهعنوان یک عبد- شکفته کند، فرمانبری بنا است من را به عالیترین لذتهایم برساند و من را در موقعیت عبد قرار بدهد تا هویت خودم را درک کنم و از این رابطۀ عبد و مولا تغذیه کنم و شارژ بشوم (چون انسان در همین رابطه است که شارژ میشود و راه شارژ او، همین فرمانبری است) اگر بنا است اینهمه برکات برای بندگی و «فرمانبری» اتفاق بیفتد، پس من باید آن را در وجود خودم تعمیق کنم و برای اینکه تعمیقش کنم، خداوند میگوید از «ولیّ من اطاعت کن!» برای اینکه معلوم بشود من در جریان اطاعت از خدا، خودم را فریب ندادهام، میفرماید «از ولیّ من اطاعت کن!»
یکی از کمبودهای فرهنگ دینیِ ما عدم توجه به «نافرمانی از پیامبر و امام» بهعنوان گناه است / اطاعت از ولیّ خدا نشاندهندۀ صداقت ما در اطاعت از خداست
- در این مرحلۀ دوم (یعنی در مرحلۀ لزوم اطاعت از رسولخدا) جدای از معصیت خدا بحث «معصیت رسولخدا» هم پدید میآید که در قرآن کریم، مکرر دربارۀ معصیت رسولخدا بحث شده است. متأسفانه این جزء کمبودهای فرهنگ دینی ما است و اصلاً مشهور نیست؛ یعنی اینکه کسی «گناه و نافرمانی از پیغمبر یا گناه و نافرمانیِ از امامزمان و امامِ حیّ را مرتکب شود» البته امامزمان(ع) الان به ما دستور نمیدهد و این دستوراتی که ما دارید اجرا میکنید همان دستورات خداوند است. دستوری که «امام حیّ» الان بخواهد به ما بدهد، دستورات مصداقی است، مثلاً اینکه «الان این کار را انجام بدهید...»
- اطاعت از خدا که معلوم است چیست؛ همین احکام و اخلاق و مسائلی است که ما إنشاءالله میدانیم و انجام میدهیم. اما اطاعت از رسول چیست؟ این است که رسول، در مصادیق فرمان میدهد و ما باید اطاعت کنیم. خب الان که رسول و وصیّ او نیستند، آیا این بخش دین تعطیل میشود؟ آیا این را میتوان پذیرفت؟!
- اطاعت از رسول، تحکیمکننده و تثبیتکننده برای اطاعت از خدا است، اطاعت از رسول و اطاعت از ولیّ خدا نشاندهندۀ صداقت اطاعت از خدا است، اطاعت از ولیّ خدا بالابرنده و عمقدهندۀ اطاعت از خدا است و فقط بعد از این اطاعت است که آدم به معنای واقعی کلمه شکفته میشود.
الان که رسول و امامِ حاضر نداریم، تکلیف این بخشِ دین(اطاعت از رسول) چه میشود؟
- حالا این سؤال مهم مطرح میشود: الان که رسولخدا(ص) از دنیا رفته و ولیّ خدا هم پشت پردۀ غیبت است، آیا این بخش دین تعطیل است؟! اگر کسی بگوید این بخش دین الان تعطیل است، دینشناسیاش مخدوش است و تعریفش از دین، غلط یا ناقص است.
- خداوند به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» (آلعمران/31) تو خودت به آنها بگو که اگر خدا را دوست دارید از من تبعیت کنید تا خدا هم شما را دوست داشته باشد و گناهان شما را ببخشد. الان تبعیت از رسولخدا در چیست؟ مثلاً اگر نماز بخوانی، از پیغمبر تبعیت کردهای یا از خدا؟ نماز را که خودِ پروردگار دستور داده است؛ پس در اینجا از خدا تبعیت کردهای. حالا تبعیت از پیغمبر چیست؟ پیغمبر در مصادیق، فرمان میدهد؛ مثلاً اینکه الان وقت جنگ است، الان وقت صلح است و...
- الان که رسول خدا(ص) از دنیا رفته است، تکلیف این آیۀ قرآن چه میشود؟ آیا مصرفِ این آیۀ قرآن، فقط مربوط به زمان حیات پیامبر(ص) بود؟ آیا این اطاعت از رسولخدا دیگر در دین مصرف ندارد و برای ما فقط جنبۀ تاریخی دارد؟ فلسفۀ اطاعت از رسول خدا چه بود؟ آیا الان آن فلسفه از بین رفته است؟!
آیا بعد از رسولخدا، لازم نیست از کسی اطاعت کنیم؟!
- در صدر اسلام-بعد از پیامبر(ص)- این برداشت وجود نداشت و همه میگفتند که «خلیفه باید اطاعت بشود؛ عین اطاعت از رسول خدا!» فقط دعوا سر ملاک انتخاب خلیفه بود و الا آن کسانی که نزدیک به عصر ظهور اسلام بودند این برداشت را نداشتند که «ما بعد از رحلت رسول خدا لازم نیست از کسی اطاعت کنیم!» دعوا سر مصداق بود که الان از چه کسی باید اطاعت کنیم؟
- در سورۀ احزاب دربارۀ ضرورت اطاعت از خدا و رسول آمده است: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (احزاب/36) برای مؤمنین، اختیاری نیست که وقتی خدا و پیغمبرش دستور دادند، آنها خودشان تصمیم بگیرند که چهکار کنند؛ بلکه باید فرمان ببرند! «وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» اینجا کلمۀ معصیت و نافرمانی، هم نسبت به خدا آمده است، هم نسبت به رسول خدا؛ یعنی نافرمانی و اطاعتنکردن از رسول خدا.
- در برخی آیات دیگر، فقط معصیتِ رسول آمده است: «وَ تِلْکَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ» (هود/59) قوم عاد با آیات و نشانههای خدا در افتادند و پیامبران خدا را عصیان کردند. نقطۀ جالبش این است که وقتی پیامبران را عصیان کردند، از زورگوها تبعیت کردند! یعنی همان واقعیتی که قبلاً بیان شد؛ اگر از ولیّ خدا اطاعت نکنی، از دشمن خدا اطاعت خواهی کرد.
با اطاعت از رسول، دو اتفاق خوب برای ما میافتد
- وقتی از رسول خدا اطاعت کنیم، دو تا اتفاق میافتد: یکی اینکه اطاعت از خدا با اطاعت از رسول، صداقتش ثابت میشود و دیگر اینکه با اطاعت از رسول، اوج میگیرد؛ یعنی شما در جریان اطاعت از رسول، به اوج عرفان و شکوفایی میرسید که در همان اطاعتهای عمومی از فرامین الهی به این اوج نمیرسید. اینجاست که کمالِ گذشتن از بعضی از خصلتهای بد، خودش را نشان میدهند، لذا انسان پرواز میکند و تعالی پیدا میکند.
مجازات معصیتِ رسول و ولیّخدا، بدتر از معصیت خداست!
- اگر رسول را معصیت کنی در واقع خدا را معصیت کردهای، ولی مجازاتش بدتر از آن وقتی است که خدا را معصیت کنی! وقتی خدا را معصیت کنی، خدا که اذیت نمیشود! «لَا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ» (نهجالبلاغه/خطبه 193) بر دامن کبریاییاش ننشیند گرد! اما وقتی رسول خدا را اذیت کنی چه میشود؟ رعایتنکردن حق ولیّ خدا را چطور میخواهی جواب بدهی؟!
- بلاهایی که نازل میشود اولاً بهخاطر معصیت رسول و معصیت ولیّ خداست، ثانیاً بدترین بلاها بهخاطر معصیت رسول و معصیت ولیّ خداست.
- یک آدم ملحد، به مدینه آمد و از امیرالمؤمنین(ع) چندتا سؤال پرسید. آخرین سؤالش این بود که چرا شما به رسول خودتان میگویید «رَحمَةً للعالَمین» یعنی ایشان برای مردم عالم رحمت است؟ ایشان چگونه برای کافران رحمت است؟ چه رحمتی برای کافران دارد؟ نباید بگویید «رحمةً للعالمین» باید بگویید «رَحمَةً للمؤمنین»!
- أمیرالمؤمنین(ع) در جواب او میفرماید: اتفاقاً رسول خدا «رحمة للعالمین» هم هست؛ یعنی کافرین هم جزئش هستند. آن فرد ملحد گفت: چگونه؟ حضرت فرمود: رسول خدا برای اینکه در اثر عصیان فرمانِ ایشان، بلا سرِ مردم نازل نشود معمولاً صریح فرمان نمیداد، بلکه بهگونهای صحبت میکرد که یکمقدار ابهام داشته باشد که بعضیها برای زیر دررویی، بهانه پیدا کنند. لذا ایشان رحمةً للکفار بود، چون اگر صریح فرمان میداد، کفار وقتی با فرمان صریح ایشان مخالفت میکردند، بلا سرشان نازل میشد.
- بعد أمیرالمؤمنین(ع) موضوع انتخاب جانشین پیامبر(ص) را مثال میزند، یعنی پیامبر(ص) در معرفی جانشین خودش، همینگونه رفتار کرد و الا اگر میخواست خیلی قرص و محکم بگوید، هر کسی صریحاً با آن مخالفت میکرد، بلا سرش میآمد، کمااینکه در واقعۀ غدیر خم، این بلا بر سر یک نفر آمد (بَلَغَ ذَلِکَ الْحَارِثَ بْنَ النُّعْمَانِ الْفِهْرِیَّ فَرَحَلَ رَاحِلَتَهُ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَیْهَا...؛ تفسیر فرات/ص 505)
یکی از دلائل ادامۀ غیبت امامزمان(ع) عدم طاقت ما در فرمانپذیری است!
- موضوع معصیت رسول و موضوع بلا نازلشدن در اثر معصیت ولیّ خدا، تا این حدّ موضوع جدّی و مهمی است! حالا فکر کنید که اگر امامزمان(ع) بیاید و صریحاً فرمانی بدهد و یکوقت ما تحمل نکنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد! لذا میتوان گفت که یکی از دلائل پشت پردۀ غیبت باقیماندن امامزمان(ع) عدم طاقت خودمان است!
- أمیرالمؤمنین(ع) خیلی از اوقات، کوتاه میآمد و فرامین صریح نمیداد. أمیرالمؤمنین(ع) در آن پنج سال خلافتش، آن اواخر یکبار از امامت خودش سخن گفت؛ آنهم با اشاره! لذا یکدفعهای بعضیها تازه شیعه شدند و فهمیدند که اصل مسئله چیست. (در آن زمان هم فقط بعضیها شیعه-به معنای معتقد به امامتِ ایشان- بودند، و اینطور نبود که اکثراً شیعه باشند!)
- مسئلۀ نازلشدن بلا در اثر معصیت ولیّ خدا مسئلۀ خیلی عجیب و غریبی است. مثلاً ابلیس چهکار کرد که از درگاه خدا رانده شد؟ ابلیس صریحاً خدا را دربارۀ ولیِّ او معصیت کرد و رجیم شد! حضرت آدم چهکار کرد؟ خودِ خدا را معصیت کرد و بعدش هم توبه کرد و پذیرفته شد. اگر معصیتِ حضرت آدم هم-نعوذ بالله- اینقدر سنگین بود، چهبسا موفق به توبه هم نمیشد!
مهمترین فایدۀ انجام حلال و حرامهای الهی چیست؟
- حقیقت دین کجاست؟ فرمودهاند «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَةِ» (کافی/ج2/ص18) در دین به هیچ چیزی دستور داده نشده است مثل ولایت! این بحثِ تعارفی نیست؛ بلکه به حقیقت دین برمیگردد!
- اینکه ما دستورات راحتتر خدا را-مثل نماز، روزه، خمس، زکات و حرام و حلالهای الهی- مراعات میکنیم و انجام میدهیم، فلسفه و حکمتش چیست؟ بیتردید مهمترین فائدهاش این است که وقتی نوبت به فرمان رسولخدا و ولیّ خدا رسید، آنجا فرمانپذیر باشیم و جا نزنیم و از زیر دررویی نکنیم و برسیم به اینجا که «ما آماده هستیم فرمان ولیّ خدا را بپذیریم»
- الان فرمان ولیّ فقیه آن صراحت فرمان ولیّالله الاعظم را ندارد، لذا در آن یک مهلتی هست برای کسانی که میخواهند کافرانه رفتار کنند و حقیقت را بپوشانند. پس الان ما در دوران فرصت و دوران تمرین هستیم. البته ما نمیخواهیم بگوییم که «در دوران غیبت، خوب است که ما فرمان امام را نداریم!» خُب اگر فرمان امام را نداریم، فرمان نائبالامام را که داریم! چون اصلاً نمیشود این بخشِ دین، تعطیل باشد!
- شهید آیتالله مدنی، که از شخصیتهای برجستۀ انقلاب بودند، در وسط هفته از حضرت امام(ره) به ایشان دستور میرسد که «شما امام جمعۀ فلان شهر (مثلاً همدان) شدهاید...» آن شبی که ایشان دستور امام(ره) را دریافت میکند، در یک شهر دیگری بود. ایشان-که خودش یک عارف واصل بود- وقتی پیام امام(ره) را دریافت میکند بلافاصله به رانندۀ خود میگوید: «بلند شو برویم!» راننده میگوید: حالا چند روز تا جمعه مانده است و ضرورتی هم ندارد که الان بروید، فعلاً کارهای مربوط به همینجا را رسیدگی کنید، بعداً میرویم... اما شهید مدنی میگوید: «فرمان نائب امامزمان(ع) است! من اگر الان بروم، میتوانم به خدا بگویم که خدایا من فرمان را اجرا کردم. ولی اگر بگذارم فردا یا پسفردا بروم، یکوقت ممکن است از دنیا بروم درحالی که این فرمان را اجرا نکردهام!» یعنی میگوید: این امر ولیّ خداست و بلافاصله بلند میشود و حرکت میکند.
- از وصیتنامههای شهدا، آمار گرفته شده است؛ بهطور متوسط شهدا در هر وصیتنامهشان چهار مرتبه از سیدالشهدا، کربلا، أباعبداللهالحسین، عاشورا و این مقوله سخن گفتهاند که البته این طبیعی است! اما بهطور متوسط چهار مرتبه هم از تبعیت از رهبری و ولایت فقیه صحبت کردند. یعنی شهدا در آن حالِ خوش معنوی که قبل از شهادت داشتند، به ضرورت این موضوع رسیده بودند.
- یقیناً خارج از کشور کسانی که این راه مؤمنانه را دارند طی میکنند، متوسط تبعیتشان از متوسط تبعیت ما از رهبری، بالاتر است. آقای سیدحسن نصرالله، به عنوان یک شاهد رسماً در یک سخنرانی میگوید: «در ایران هم آنچنان که باید، فرمان رهبری را گوش نمیکنند!»
با نگاه فرادینی هم تبعیت از یک رهبر-با شرایط خاص- برای جامعه، مفید و ضروری است
- حتی اگر دین و کل اعتقادات دینی را کنار بگذاریم و با نگاه دنیایی به فرامین دینی نگاه کنیم، میبینیم که فرامین دینیِ ما اگر فرمان خدا هم نباشند، تکتک برای فیزیک بدن ما و برای روان ما و برای دنیای ما و برای جامعۀ ما مفید است، بلکه ضروری است. تبعیت از یک رهبر در جامعه با این شرایط و در همین اقتضائات-بدون اینکه بحث اعتقادات دینی را وسط بیاوریم- یک سیستم پیشرفته است که از دموکراسی خیلی پیشرفتهتر است! محال است رهبری در یک چنین جامعهای، اجازه بدهد که نیروی نظامی این کشور برود به یک کشور دیگر و مردم بیگناه را قتلعام کند. کمااینکه بارها و بارها ما این امکان را داشتیم ولی انجام ندادیم، اما شما ببینید دموکراسی در جهان چهکار کرده است؟ تا آنجایی که زورش رسیده، مردم جهان را غارت و قتلعام کرده است.
- بعضیها از دموکراسی و از جامعۀ آزاد غرب دفاع میکنند، درحالیکه میبینند غربیها جلوی چشمشان دارند از رژیم جنایتکار صهیونیستی حمایت میکنند، بلکه خودشان آن را تأسیس کردهاند! بعد به این میگویند «فضای آزاد» و به این میگویند «حکومت مردم!» اصلاً با اینها نباید بحث کرد؛ چون اینها بدیهیات اولیه را زیر سؤال بردهاند! آیا مردم در یک جامعۀ آزاد، رأی میدهند به اینکه «برویم کودککشی کنیم»؟!
- کدام حکومت دموکراتیک بوده که از رژیم صهیونیستی حمایت نکرده است؟ کدام حکومت دموکراتیک بوده که تحت نفوذ صهیونیستها نبوده است؟ آیا دموکراسی یک بهانه است برای اینکه جوامع را بدون سر و صدا زیر سلطۀ صهیونیستها ببرند؟ شما ببینید اسرائیل نتیجۀ چیست و اسرائیل را چه کسی درست کرده است؟ آیا کسی غیر از همین حکومتهای دموکراسی غربی، اسرائیل را درست کرده است؟! امروز هم میبینید که همۀ کشورهای دموکراتیک تحت نفوذ صهیونیستها هستند. وقتی در اندازههای بینالمللی نگاه میکنید، میبینید که همین کلام پروردگار است: «عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ» (هود/59) رسولان خدا را عصیان کردند و امر هر دشمنِ زورگویی را تبعیت کردند.
عصیان رسول یعنی نافرمانی از کسی که خدا برتریاش را برای شما تشخیص داده است
- عصیان رسول یعنی «نافرمانی از کسی که خدا برتریاش را برای شما تشخیص داده است» یعنی از چنین کسی نافرمانی نکنید و گناهش را انجام ندهید! از بس ما دربارۀ «عصیان رسول» صحبت نکردهایم و فقط دربارۀ عصیان خدا حرف زدهایم، دیگر کمکم این بخشهای دین دارد از یادمان میرود! درحالیکه آموزش دین باید بهگونهای باشد که وقتی اصول دین را به بچه درس دادیم، این بچه بلافاصله بگوید: «خُب الان که پیامبر نیست و امام پشت پردۀ غیبت است، پس فرمان چه کسی را باید اطاعت کنیم تا بشود حقیقت دین؟»
- شاید برخی در اینجای بحث بگویند: «چرا اصل دینداری و حقیقت دینداریِ هر کسی را به تبعیت از یک نفر وابسته کردید!» پاسخش ساده است؛ پدر و مادر شما مگر معصوم هستند؟ مگر علامه هستند؟ شما اگر آیتالله هم باشید، بدون اجازۀ پدر و مادرتان حق ندارید به سفر بروید! حرام است و نمازتان قبول نمیشود. درحالیکه پدر و مادرِ شما، ممکن است در امر دین، اهل تشخیص هم نباشند. نمونهاش ماجرای اویس قرنی است که برای دیدن رسولخدا(ص) از راه دور آمده بود اما بهخاطر مادرش(که مسلمان هم نبود) بدون دیدن پیامبر(ص) برگشت.
این عجیب نیست که تمام دین ما وابسته به تبعیت از یک نفر باشد/ اینکه «فرمان چه کسی را میپذیری؟» اصل دین است
- این خیلی چیز عجیبی نیست که تمام دین شما وابسته به تبعیت از یک نفر باشد! در مورد پدر و مادر، این را تجربه کردهایم. درحالیکه تشخیص پدر و مادر هم همیشه درست نیست. یک عاطفۀ مادری، به همۀ زندگی ما قید زده است، درحالیکه اینجا(دربارۀ لزوم تبعیت از امر ولیّ خدا) بحث حیثیت جامعه مطرح است، بحث ثبات و امنیت و قوام یک جامعه مطرح است! این را بعضیها نمیفهمند!
- در زمان پیامبر اکرم(ص) حقیقت دین بهگونهای جا افتاده بود که «دستور ولیّ امر جامعۀ دینی، مقدسترین دستور است» پیغمبر اکرم(ص) و آیههای قرآن، این برای مردم جا انداخته بودند که اصل دین یعنی «تو فرمان چه کسی را میپذیری؟» ولی الان خیلیها دین را از این «فرمانپذیری از ولیّ خدا» جدا کردهاند.
- جنایتی که صورت گرفت و منجر به حکومت افرادی مثل یزید شد، این بود که این «فرماندهیِ مقدس» را با جایگاهش دزدیدند و در اختیار امثال یزید قرار دادند. امامحسین(ع) برای حقیقت دین کشته شد؛ همان حقیقتی که دزدیده شده بود! (و الا آنها با بقیۀ دین کاری نداشتند؛ نماز را که میخواندند، روزه را که میگرفتند و... همین یک مسئله را دست زده بودند؛ بحث فرماندهی جامعه)
- امامحسین(ع) با شهادت خودش کاری کرد که مردم ببینند و بفهمند چه کسی دارد به آنها دستور میدهد! امامحسین(ع) با شهادت خودش واقعاً آبرویی برای جریان خلافت نگذاشت. دیگر بعد از آن، خلفا نتوانستند آن کارهایی را انجام دهند که قبلاً میکردند. مثلاً اینکه خلیفه میآمد میگفت «امروز چهارشنبه است ولی میخواهیم نماز جمعه بخوانیم!»
- اصلِ حکومت امامزمان(ع) تحقق ولایت ولیالله الاعظم بر روی زمین است؛ عدالت از برکاتِ آن است و امنیت از منافع آن است، اصلش این است که این ولایت پیش میآید. مقدمهسازی برای ظهور هم باید یک چیزی از جنس ظهور باشد! لذا اصل مقدمهسازی، درستکردن یک جامعۀ ولایی است، اتفاقی که از اول انقلاب تا الان افتاده است.
(الف2-ن2)
ارسال نظر
لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید