۹۸/۰۴/۰۹ چاپ ایمیل و پی دی اف
گناه چیست؟ توبه چگونه است؟ جلسه بیست و سوم

اگر می‌خواهی عاشق خدا بشوی، راهش حرف گوش‌کردن از خداست! / اطاعت از خدا، کم‌کم محبتِ خدا را به دل انسان می‌اندازد / برخی تصور می‌کنند مؤمن منافعش را به‌خاطر «امر خدا» کنار می‌گذارد!/ امر خدا، بالاترین منفعت را برای انسان دارد

شناسنامه:

  • مکان: تهران، مسجد امام صادق(ع)
  • زمان: رمضان98
  • صوت: اینجا
  • موضوع: گناه چیست؟ توبه چگونه است؟

وقتی به‌خاطر منفعت خودمان دستور خدا را اجرا کردیم، کم‌کم به اینجا می‌رسیم که خودِ «امر خدا و نافرمانیِ خدا» برای ما مهم می‌شود، به‌حدی که «حرمت امر خدا» برای ما مهم‌تر از کسب منفعت یا دفع ضررِ ناشی از گناه می‌شود، یعنی: «خدایا-صرفنظر از نفع و ضررِ خودم- من با گناه‌کردن، به تو بی‌احترامی کردم»

وقتی «فرمان» آمد، اگر اطاعت نکنی می‌شود «گناه»!   

  • بعد از مقدماتی که در جلسات قبل مطرح کردیم، حالا می‌خواهیم به اصل بحث برسیم؛ به اینکه «فلسفۀ گناه چیست؟ چه می‌شود که مفهومی به‌نام گناه، خلق می‌شود؟»
  • وقتی «فرمان» آمد، اگر فرمان را اطاعت نکنی می‌شود «گناه»! ولی اگر به موضوع «فرمان خدا» توجه نکنی، هر اشتباهی که مرتکب شوی، ممکن است اسمش را «خطا» بگذارند یعنی دیگر اسمش را گناه و معصیت نمی‌گذارند؛ به این معنا که «من مقابل خدا ایستادم!» درحالی‌که معصیت یا گناه، یعنی اینکه جلوی فرمان خدا ایستاده‌ای.

اینکه «مقابل دستور خدا ایستادم» مهم‌تر است یا اینکه «به ضرر خودم رفتار کردم»؟

  • ما اساساً این را باید برای خودمان جا انداخته باشیم که «جلوی خدا ایستادن» اصلش یعنی به‌ضرر خودمان رفتار کردن! ولی از یک جایی به بعد، مهم‌تر از اینکه من به ضرر خودم رفتار کردم، این می‌شود که «من جلوی خدا ایستادم»! یعنی اینکه حرمت دستور خدا را نگه نداشته‌ام، برایم مهم‌تر از این می‌شود که به خودم ضرر زدم.
  • یک برنامه‌ای هست(به‌نام دین) که برای من مفید است و من باید آن را اجرا کنم، خدا هم به‌خاطر شدت علاقه‌اش به من دستور داده است، من هم به‌خاطر شکوفاشدنِ ویژگی «عبدبودن» در خودم، خوب است اطاعت کنم تا عبدِ این مولا(خدا) بشوم، نه عبدِ کسی دیگر! و از او بهره ببرم.

وقتی «حرمت امر خدا» در نظرت بالا برود، دستور خدا برایت مهم‌تر از منفعت خودت می‌شود

  • بعد از مدتی که به موضوع فرمانِ خدا توجه کردم، کم‌کم کار به جایی می‌رسد که دیگر منفعت خودم را در اجرای این دستور نمی‌بینم، بلکه دستور بودنش برای من مهم می‌شود. البته معلوم است که هرچه خدا دستور داده به نفع من است و اگر گوش نکنم به ضرر من است. اما چون خدا خودش وسط آمده است-در اثر علاقه‌ای که به بنده‌اش داشته و در اثر اینکه من راهی جز اطاعت از فرمان خدا برای شکوفایی ندارم- لذا خدا این برنامه را به‌صورتِ «دستوری» کرده و به من فرمان داده است، الان دیگر «فرمان» برایم مهم‌تر است. یعنی کار به جایی می‌رسد که انسان موقع اجرای فرمان خدا، منفعت خودش را نمی‌بیند و فقط فرمان الهی را می‌بیند.
  • کسی که می‌گوید «خدایا من را ببخش که تو را معصیت کردم» ته دلش به این مسئله هم توجه دارد که با انجام معصیت، در واقع به خودش ضرر زده است. اما این‌قدر مسئلۀ «حرمت امر خدا» پیش او بالا می‌رود که از خدا خجالت می‌کشد و به‌خاطر دوری از خدا-که ناشی از معصیت خودش است- دلش می‌گیرد. البته به منفعت خودش هم توجه دارد اما محور توجهش این است که «خدایا من تو را عصیان کردم»

اینکه در برخی ادعیه، بحث منفعت و ضرر مطرح شده، دلیلش چیست؟

  • انسان برای دین‌داری و ترک گناه، اول باید منفعت‌طلب بشود؛ البته تا آخر هم هیچ وقت انسان، از منفعت‌طلبی جدا نخواهد شد؛ انسان تا آخرش هرچقدر ترک گناه می‌کند به نفع خودش است، حتی کسی که شهید هم می‌شود، باز به نفع خودش است.
  • وقتی به‌خاطر منفعت خودمان دستور خدا را اجرا کردیم، کم‌کم به اینجا می‌رسیم که خود موضوعِ «امر» و موضوع «معصیت‌نکردنِ پروردگار» برای ما مهم می‌شود به‌حدّی که کم‌کم، دیگر از منفعت خودمان حرف نمی‌زنیم و اگر هم در مناجات، از منفعت خودمان حرف بزنیم، بابت این است که خدا را تحریک کنیم که «خدایا تو که دوست داری من ضرر نکنم، ببین ضرر کردم، پس دست من را بگیر و الا نابود می‌شوم!» آن‌وقت خدا هم می‌فرماید: نه، بندۀ من؛ نمی‌گذارم تو نابود بشوی...
  • گاهی در مناجات‌ها، گفته می‌شود «ظَلَمتُ نَفسی» یعنی من به خودم ظلم کردم، اما برای امیرالمؤمنین(ع)-که این جمله را در دعایش بیان کرده- مهم‌تر این است که «خدایا من به تو بی‌احترامی کردم!» حالا چرا از خودش حرف می‌زند؟ چون می‌داند که پیش خدا خیلی عزیز است، چون می‌داند اگر یک عبدی پیش خدا بگوید «من ضرر کردم» خدا به او رحم می‌کند؛ چون خدا بنده‌اش را دوست دارد؛ مثل مادری که بچه‌اش را دوست دارد.

برخی تصور می‌کنند مؤمنین به‌خاطر «امر خدا» منافع خود را کنار گذاشته‌اند!/ توجه به امر خدا، بالاترین منفعت را برای انسان دارد

  • اگر عبد خدا در دعایش می‌گوید «من به خودم لطمه زدم» (ظَلَمتُ نَفسی) درواقع می‌خواهد-به تعبیرِ نارسای ما- عواطف خدا را تحریک کند و الا عبد، کم‌کم به‌جایی می‌رسد که برایش فقط امر مولا مهم می‌شود لذا مسئله‌ای که برایش خیلی مطرح است، مسئلۀ گناه و معصیتِ خداست و اینکه «خدایا-صرفنظر از نفع و ضررِ خودم- من به تو بی‌احترامی کردم» البته خودِ این، بالاترین منفعت برای یک انسان است، خودِ اینکه برای خدا حرمت قائل است، در واقع فرارکردن از ضرر است. لذا مؤمنین و متقین مدام مراقب امرِ خدا هستند و مراقبند که «گناه نباشد» به‌حدّی که غریبه‌ها وقتی او را می‌بینند، دچار سوءتفاهم می‌شوند و فکر می‌کنند او منافع خودش را کنار گذاشته است و فقط می‌گوید «امر خدا!»
  • ما باید این سوءتفاهم را برای خودمان و برای دیگران، برطرف کنیم. برای خودمان، اول باید آدم‌های منفعت‌طلبی بشویم و بعد ببینیم عالی‌ترین منافع‌مان کجاست، بعد که خدا به ما دستور داد، بفهمیم خدا به ما لطف کرده که به ما دستور داده است و ما با دستورات خدا، به منافع خودمان می‌رسیم. همچنین بفهمیم که خدا وقتی به ما دستور داده است، درواقع به ما ابراز علاقه کرده و ما علاقۀ خدا به خودمان را پشت دستوراتش ببینیم، منّتش را بکشیم و خیلی خوشحال بشویم.

باید بفهمیم که راه رسیدن به منافع‌مان این است که «دستور خدا» را گوش کنیم

  • اول باید به این نقطه برسیم که بفهمیم دین هر دستوری به ما داده، به نفع خودمان است و می‌خواهد ما را به بیشترین لذت‌ها در همین دنیا برساند و اگر دین‌داری نکنیم دنیا و آخرت خودمان را مخدوش کرده‌ایم، وقتی این برای‌مان جا افتاد، باید بدانیم که راه رسیدن به منافع‌مان این است که دستور گوش کنیم، نه اینکه خودمان خودسرانه، کار انجام بدهیم! خدا هم این لطف را کرده که این دستورات را به ما ابلاغ کرده است.
  • اگر یک‌مقدار در فضای فرمان الهی زندگی کنیم، کم‌کم دستور خدا و خودِ خدا آن‌چنان اهمیتی برای ما پیدا می‌کند که آدم گاهی می‌تواند حتی منافع و مضارّ خودش را هم در اجرای دستور خدا فراموش کند! البته معنایش این نیست که دستور خدا خلاف منافع ما است؛ معنایش این است که دستور خدا برای ما مهم‌تر است.

اطاعت‌کردن از خدا کم‌کم حرمت و محبتِ خدا را به دل انسان می‌اندازد / اگر کسی می‌خواهد عاشق خدا بشود راهش «حرف گوش‌کردن» است

  • در محیط‌های نظامی و در پادگان‌ها، وقتی فرمانده فرمان می‌دهد، واقعاً خودِ فرمانده موضوعیت ندارد بلکه می‌خواهد کارِ رزم را جلو برود یا می‌خواهد جان سربازها را حفظ کند و... اما همین اطاعت‌کردن از فرمانده کم‌کم ابهت فرمانده را به دلِ نیروهایش می‌نشاند، کم‌کم یک حرمتی از فرمانده به دل آنها می‌اندازد به‌حدی که نیروی تحت امر، عاشق فرمانده‌اش می‌شود و حتی حاضر است از منافع خودش بگذرد و برای فرمانده‌اش بمیرد! یعنی بعد از مدتی، فرمانده یک حرمتی پیدا می‌کند، یک‌دفعه‌ای می‌بینی که سرباز به‌خاطر فرمانده، از جان خودش می‌گذرد!
  • «قدرتمندی» اگر معقول باشد، انسان آن را می‌پذیرد و بعد کم‌کم به منبع قدرت علاقه‌مند می‌شود. حالا این منبع قدرت اگر پروردگار عالم باشد چه می‌شود؟ یقیناً عشق عجیبی نسبت به خدا پدید می‌آید. لذا اگر کسی می‌خواهد عاشق خدا بشود راهش «حرف گوش‌کردن» است، راهش این است که اگر گناه کرده، از خدا به‌خاطر اینکه نافرمانی‌اش کرده، خیلی عذرخواهی کند. این نکته در روایات، کاملاً توضیح داده شده است، مثلاً فرموده‌اند: نبین چه گناه کوچکی انجام دادی، ببین چه خدای بزرگی را نافرمانی کردی! (لَا تَنْظُرْ إِلَى صِغَرِ الْخَطِیئَةِ وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَى مَنْ عَصَیْت‏؛ امالی طوسی/528) یعنی اینجا مسئلۀ امر خدا و حرمت خدا، اهمیتش بالاتر می‌رود از منفعتی که تو به آن نرسیدی یا ضرری که به تو رسیده است.

موضوع معصیت به‌مرور برای دین‌داران مهم می‌شود / آدم‌ها از روز اول، نمی‌توانند نسبت به گناه، حساس بشوند

  • اینکه می‌بینید در جرگۀ دین‌داری، موضوع معصیتِ خدا و «گناه نکردن» خیلی مهم و محوری تلقی می‌شود، این مسئله به‌مرور اتفاق می‌افتد و آدم‌ها یک‌دفعه‌ای از همان روز اول، نمی‌توانند نسبت به این موضوع، حساس بشوند. یعنی نمی‌شود گفت: «شما مگر مؤمنِ به خدا نیستی؟! پس چرا گناه کردی؟» این باعث می‌شود که افراد دل‌زدگی پیدا کنند!
  • شما در مرحلۀ اول باید بگویی «گناه به ضررت است و گناه نکردن، به نفعت است...» و در مرحلۀ بعد، برای اینکه سوءتفاهم ایجاد نشود، باید برایش جا بیندازی که خدا اگر به ما دستور داده است، به‌خاطر شدت علاقۀ او به بندگان است؛ لذا چون به پیغمبرش بیشتر علاقه دارد، نماز شب را هم به ایشان واجب کرده است و پیامبر(ص) اگر نماز شب را ترک کند، معصیت کرده است! پس خدا به هرکسی علاقه‌مند است، به او دستور می‌دهد.
  • بعد از اینکه بحث منفعتِ ما و علاقۀ خدا به بنده‌اش در موضوع گناه، جا افتاد، یک مدتی هم آدم باید تمرین کند و حرف گوش کند، وقتی یک‌مقدار تمرین کرد و حرف گوش کرد، کم‌کم ابهت خدا در دل می‌آید! وقتی ابهت خدا در دل آمد به اینجا می‌رسد: «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏» (نازعات/40) کسی که از مقام پروردگارش خوف کرد و نفسش را از هوای نفس(یعنی علاقه‌های بی‌ارزش) نهی کرد، چنین کسی سعادتمند می‌شود و به بهشت می‌رود.

سه مرحله را باید بگذرانیم تا گناه و نافرمانیِ خدا برایمان حرمت پیدا کند:

  • پس می‌توانیم سه مرحله را در این‌باره تصور کنیم: مرحلۀ اول این است که بفهمیم، گناه‌نکردن و اجرای دستور خدا به نفع خودمان است. مرحلۀ دوم این است که بفهمیم اگر خدا این برنامه را دستوری‌ کرد و فرمان داد و برایش بهشت و جهنم گذاشت، به‌خاطر محبت و عشق خدا به ما بوده است. مرحلۀ سوم چیست؟ اگر کسی دستور خدا را گوش کند، کم‌کم ابهت خدا به عنوان «فرمانده» در دلِ او می‌نشیند و کم‌کم عاشق او هم می‌شود.
  • البته در این بین، نکات دیگری هم هست-که در جلسات قبل، بیان شد-؛ مثلاً اینکه اگر حرف خدا را گوش نکنیم و عبد خدا نشویم، حتماً عبد کسی دیگر می‌شویم، ما انسان‌ها طعمه‌های لذیذی هستیم برای غیرخدا و طواغیتی که می‌خواهند فرمانروای ما بشوند، به‌حدی که باید از ترسِ این موضوع، به خدا پناه ببریم!
  • یکی از بزرگ‌ترین عذاب‌های الهی که در قرآن کریم، بارها بیان شده است، این است که خدا به بعضی‌ها می‌فرماید: من دیگر از تو حمایت نمی‌کنم، تو حامی نداری... این خیلی حرف بزرگی است. یعنی اگر من از تو حمایت نکنم این چرخ‌دنده‌های دنیا تو را لِه می‌کند، ابلیس تو را به بردگی می‌کشد و در راهش نفله می‌شوی، آخرش هم به جهنم می‌روی!

انگلیس و آمریکا می‌خواستند ما را هم مثل هندی‌ها به بردگی بکشند!

  • ما اگر نوکر و عبد غیرخدا بشویم، این غیرخدا یا طاغوت، از ما برای خودش کار می‌کشد و بردگی می‌کشد و بالاخره هم ما را نفله می‌کند. به‌عنوان مثال، انگلیسی‌ها سربازان هندی را با کشتی به سواحل ایران می‌آوردند که با ما بجنگند و ما وقتی می‌خواستیم با انگلیسی‌ها بجنگیم باید سربازهای هندی را می‌کشتیم! آن سربازان هندی، این وسط نفله می‌شدند؛ برای چه؟ برای انگلیس خبیث!
  • انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها می‌خواستند ما را به بردگی بکشند؛ شبیه به‌بردگی کشیدن هندی‌ها! لذا وقتی انگلیسی‌ها به کشور ما حمله کردند، امثال «شهید دلواری» رفتند در مقابل آنها ایستادند، چون شهید دلواری‌ها حاضر نبودند ما مثل هندی‌ها نوکر انگلیسی‌های خبیث بشویم. حالا اگر نوکر آنها بشویم، آیا آنها به نوکرشان، خوب می‌رسند؟ نه؛ نوکرشان را می‌فرستند تا برای آنها بمیرد!

کسی که خودش را در راه ولیّ خدا خرج نکند، خودش را در راه دشمن خدا خرج خواهد کرد!

  • امام‌صادق(ع) می‌فرماید: «مَنْ لَمْ یُنْفِقْ فِی طَاعَةِ اللَّهِ ابْتُلِیَ‏ بِأَنْ‏ یُنْفِقَ‏ فِی مَعْصِیَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ لَمْ یَمْشِ فِی حَاجَةِ وَلِیِّ اللَّهِ ابْتُلِیَ بِأَنْ یَمْشِیَ فِی حَاجَةِ عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (من‌لایحضره‌الفقیه/4/412) کسی که خودش را در راه ولیّ خدا خرج نکند، مبتلا می‌شود به اینکه خودش را در راه دشمن خدا خرج کند. هرکسی بسیجی‌وار برای امام‌زمان(ع) کار نکند قطعاً یک قسمتی از عمرش، بسیجی‌وار برای دشمن امام‌زمان(ع) خدمت می‌کند و نفله می‌شود. همه این‌جوری می‌شوند؛ یعنی از یک جایی به بعد، هستی‌شان را برای غیرخدا یا دشمن خدا می‌دهند. مثل مردم کوفه که هستی‌شان را برای یزید دادند و بعد هم کارشان افتاد به دست جنایتکاران سفاکی مثل حجاج سقفی!

اگر به کمی از منفعت قانع باشیم، ما را به بردگی می‌کشند!

  • مرحلۀ اول این است که من بفهمم این برنامۀ دین و دستورهایش به نفع من است، البته ما باید دنبال منافع حداکثری خودمان باشیم، چون اگر به کمی از منفعت قانع باشیم، ما را به بردگی می‌کشند! لذا اگر گفتند: تو چقدر می‌خواهی خوش‌بگذرانی؟ بگو: «می‌خواهم خیلی خوش‌بگذرانم! می‌خواهم عالی‌ترین لذات عالم را ببرم!»
  • اگر بگویی «یک‌کمی می‌خواهم خوش بگذرانم» می‌گویند: «خُب بیا نوکر من بشو، من آن یک‌کم را به تو می‌دهم!» اگر نوکر او بشوی، او-که دشمن توست- نمی‌گذارد تو عالی‌ترین لذات عالم را ببری که عالی‌ترین لذات هم لذت معنوی است؛ لذت آزاد بودن و آزاد زیستن را نمی‌گذارد ببری، لذت حق انتخاب را نمی‌گذارد ببری، او چهارتا لذت دمِ پیتی به تو می‌دهد، مثل لذت هوس‌رانی‌های جزئی، لذت کنار دریا و...اما نمی‌گذارد بالاترین لذت را ببری، نمی‌گذارد بالاترین افتخارات را داشته باشی.

اگر امر خدا برایم حرمت پیدا کند، وقتی معصیت کردم، هم می‌دانم به‌ضرر خودم عمل کردم، هم از خدا حیا می‌کنم

  • پس در مرحلۀ اول، آدم باید همۀ منافع خودش را بفهمد و بشناسد، همۀ منافع خودش را تأمین کند و از همۀ مضار پرهیز کند و بفهمد که برنامۀ دین، برنامه‌ای است برای تأمین منافع بشر.
  • مرحلۀ دوم هم این است که بفهمد چرا خدا این برنامه را «به‌صورت دستوری» به او داده است؟ به چند دلیل؛ یکی به‌خاطر اینکه دوستش دارد. پس این «علاقۀ به منفعت» به‌اضافه «علاقۀ به محبوبیت و احساس امنیتِ خاطر پیش خدایی که دوستش دارد» انسان را وادار می‌کند به اینکه فرمان‌ها را گوش کند.
  • مرحلۀ سوم هم این است که وقتی من از خدا فرمان ببرم، کم‌کم ابهت خدا به‌عنوان «فرمانده» در دلِ من می‌نشیند و کم‌کم خوف از مقامش پیدا می‌کنم و از او حساب می‌برم. آن‌وقت اگر معصیت کنم، جدا از اینکه می‌دانم به ضرر خودم عمل کرده‌ام، از خودِ خدا حیا می‌کنم و خجالت‌زده‌اش می‌شوم، یعنی غیر از بحث منفعت و ضرر، احساس می‌کنم این رابطۀ عاطفی مخدوش شده است لذا شرمندۀ خدا می‌شوم و دلم برایش تنگ می‌شود. اگر خطا کنم احساس می‌کنم حرمتش را شکسته‌ام، اینجاست که آدم تازه به پدیده‌ای به‌نام «گناه» می‌رسد و به‌خاطر انجام گناه، عذاب وجدان می‌گیرد و ناراحت و پشیمان می‌شود و اتفاقات روحیِ دیگری می‌افتد که در استغفار، خودش را نشان می‌دهد.

کسی که نسبت به گناه، حساس شده، تازه اصل دین برایش جا افتاده است

  • اگر کسی به اینجا رسید که نسبت به گناه، حساس شد، تازه اصل دین برایش جا افتاده است. دربارۀ گناه هم در روایات، نکات فراوانی بیان شده است مثلاً اینکه: کسی حق ندارد گنهکار را مأیوس کند، کسی حق ندارد از هیچ گنهکاری مأیوس بشود، چون خدا ممکن است دستِ آن گنهکار را بگیرد! کسی حق ندارد به‌عنوان یک آدم گنهکار، مأیوس بشود، بلکه باید از خدا بخواهد که دستش را بگیرد.
  • کسی که گناه برایش حرمت دارد وقتی دچار معصیت شود، واقعاً ناراحت می‌شود که حرمتِ امر خدا را شکسته است؛ فردی به امام‌صادق(ع) عرض کرد: من یک گناهی دارم انجام می‌دهم و نمی‌توانم آن‌را ترک کنم، وقتی این گناه را ترک می‌کنم و استغفار می‌کنم، دوباره مبتلا می‌شوم، دارم نابود می‌شوم! حضرت فرمود: این نشانۀ محبت خدا نسبت به تو است؛ یعنی خدا دارد تو را با همین گناه درِ خانۀ خودش نگه می‌دارد. برای اینکه از خدا بترسی و پیوسته خوف در دلت باشد، خدا توفیق جداشدن از آن گناه را به تو نمی‌دهد (قَالَ وَ اللَّهِ إِنِّی لَمُقِیمٌ عَلَى ذَنْبٍ مُنْذُ دَهْرٍ أُرِیدُ أَنْ أَتَحَوَّلَ مِنْهُ إِلَى غَیْرِهِ فَمَا أَقْدِرُ عَلَیْهِ. قَالَ لَهُ: إِنْ تَکُنْ صَادِقاً فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّکَ وَ مَا یَمْنَعُکَ مِنَ الِانْتِقَالِ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَخَافَهُ‏ ؛ امالی مفید/ص12) این‌قدر برایش موضوع حرمت خدا و حرمت گناه، مهم شده که ناراحت است از اینکه گناه می‌کند و خدا هم با همین ناراحتی، دارد آن پیوند بین عبد و مولا را تقویت می‌کند.
  • طبق برخی روایات، آدم می‌تواند با گناه، به بهشت برود. اما چگونه؟ می‌فرماید: بندۀ خدا، یک گناهی می‌کند و یک‌دفعه‌ای چشمش باز می‌شود، این‌قدر شرمنده می‌شود، این‌قدر سعی می‌کند جبران کند، این‌قدر ناراحت می‌شود که در اثر ناراحتی از این گناه، به بهشت می‌رود! اینها سرِ حرمت گناه پیش می‌آید. (قال رسول الله ص: یَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّ الْعَبْدَ لَیُذْنِبُ فَیَدْخُلُ إِلَى اللَّهِ بِذَنْبِهِ ذَلِکَ الْجَنَّةَ. فَقُلْتُ: وَ کَیْفَ ذَلِکَ، یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: یَکُونُ ذَلِکَ الذَّنْبُ نَصْبَ عَیْنِهِ تَائِباً مِنْهُ فَارّاً إِلَى اللَّهِ حَتَّى یَدْخُلَ الْجَنَّةَ ؛ امالی طوسی/ص530)

گناه این‌قدر باید پیش آدم حرمت داشته باشد که به مرز یأس برسد...

  • اینها همه مسائلی است که حول موضوع «حرمت گناه» پیش می‌آید. گناه این‌قدر باید پیش آدم حرمت داشته باشد تا آدم به مرز یأس برسد و بعد خدا شروع کند به امیددادن و بفرماید «إنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابین» من توبه‌کننده را دوست دارم. گناه این‌قدر باید آدم را اذیت کند که آدم از شدت ناراحتیِ ناشی از ارتکاب گناه، داغون بشود، آن‌وقت خدا بفرماید: من گناهت را پاک می‌کنم. عبد می‌گوید: خدایا ممنونم که گناه مرا پاک کردی، اما پروندۀ من باید از کارهای خوب، پُر می‌شد! اما تو فقط پروندۀ مرا پاک کردی، من الان چه‌کار کنم؟ من این‌همه فاصله را چطور پُر کنم؟ خدا می‌فرماید من «مُبَّدِلَ السَّیِّئات بالحَسَنات» هستم، من گناه را به خوبی تبدیل می‌کنم. من این کار را می‌کنم!
  • وقتی گناه برای کسی حرمت پیدا کند، همه‌اش دوست دارد به گناه خودش فکر کند و برود درِ خانۀ خدا دربارۀ گناهش حرف بزند. دوست دارد مدام بگوید «استغفرُ الله ربّی و أتوب الیه» این یک روحیۀ دیگر است؛ این یک عالمی است! خیلی از مذهبی‌ها هنوز وارد این عالم نشده‌اند!
  • کسی که گناه برایش مهم باشد، مدام مواظب است که گناه نکند و مدام می‌رود سر استغفار. همان‌طور که اوایل بحث مطرح شد، اول باید مواظب باشی منافع خودت را از دست ندهی و ضرر نکنی. آن‌وقت اگر راهِ درست رسیدن به منافع را پیدا کنی، می‌فهمی که فقط خداست که می‌تواند منافع تو را حفظ کند لذا کم‌کم خودت را به خدا می‌سپاری و می‌گویی: «خدایا، تو منافع من را حفظ کن، من دستورات تو را اجرا می‌کنم!» آن‌وقت جریان‌های قشنگی در زندگی‌ات شروع می‌شود، مثلاً اینکه خدا می‌فرماید: «مَن یَتِّقِ الله یَجعَل لَه مَخرَجا و یَرزُقهُ مِن حَیثُ لایَحتَسِب» تو بیا تقوای من را پیشه کن، تو در هر حادثه‌ای، فقط مراقب باش گناه نکنی، آن‌وقت ببین من برایت چه‌کار می‌کنم! فکر هیچ چیز دیگر را نکن!
  • «مِن حَیثُ لایَحتَسِب» یک امرِ تصادفی نیست، بلکه یک شیوه است؛ سیرۀ خدا در برخورد با مؤمنین و متقین است. اصلاً اینها یک زندگیِ دیگری پیدا می‌کنند، اینها وارد معامله با خدا می‌شوند و بیست و چهارساعته با خدا کار می‌کنند، دیگر اصلاً نمی‌توانند بدون خدا کار کنند.

چرا مؤمنین این‌همه دوست دارند استغفار کنند؟

  • برای اینکه گناه برای انسان حرمت داشته باشد باید چند مرحله را بگذراند: اول اینکه «گناه نکردن» برایش خیلی مهم باشد، دوم به اینجا برسد که همیشه با خدا سر گناهانش صحبت می‌کند و استغفار می‌کند. به‌همین دلیل است که اولیاء خدا مدام استغفار می‌کنند، البته دایرۀ استغفار خیلی گسترده است. استغفار مراتب بسیار بالا هم دارد به‌حدی که انگار مسئلۀ استغفار فقط سرِ گناه نیست و مسائل دیگری هم هست.
  • انسان در این مرحله، به جایی می‌رسد که دائماً احساس خطا می‌کند و ضعف‌های خودش را می‌بیند. درحالی‌که آدم معمولاً زیاد دوست ندارد نقطه‌ضعف‌های خودش را ببیند، آدم زیاد دوست ندارد ضررگاه‌های خودش را ببیند، آدم زیاد دوست ندارد حسرت بخورد، پس چرا مؤمنین این‌همه دوست دارند استغفار کنند؟ برای اینکه تا استغفار می‌کنند یک دریافتِ محبتی از خدا پیدا می‌کنند؛ چون خودش فرمود: «إنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوابین»  
  • کسی که از خدا عذرخواهی می‌کند، محبت خدا را حس می‌کند و می‌فهمد که خدا دارد با نگاه محبت‌آمیزش او را نوازش می‌دهد و این واقعاً لذت‌بخش است، مگر می‌شود شما از خدا عذرخواهی کنی و خدا با محبت به تو نگاه نکند و تو کیف نکنی؟! حالا اگر کسی ترک گناه کند چه؟ طبق روایت، کسی که ترک گناه کند خدا لذتی معنوی از خودش به بنده‌اش می‌چشاند که اگر لذت آن گناه را می‌برد، این‌قدر کیف نمی‌کرد! (...فَمَنْ تَرَکَهَا خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَعْطَاهُ إِیمَاناً یَجِدُ حَلَاوَتَهُ فِی قَلْبِه‏؛ جامع‌الاخبار/ص145) (مَنْ أَعْرَضَ عَنْ مُحَرَّمٍ أَبْدَلَهُ اللَّهُ بِعِبَادَةٍ تَسُرُّه‏؛ امالی‌طوسی/182) شما می‌توانید این را از همین امروز امتحان کنید؛ مثلاً اگر شرایط برای غیبت‌کردن پیش آمد، غیبت نکن ببین چقدر وجودت گرم می‌شود! چرا؟ چون خدا از تو خوشش آمده است.
  • بعضی‌ها هنوز رابطه‌شان را با خدا شروع نکرده‌اند، محور این رابطه هم «گناه» است. هیچ موضوع دیگری مثل گناه، موضوع عشق‌بازی بین عبد و مولا نیست! من خطا می‌کنم، خدا می‌بخشد، من خیلی خطا می‌کنم، خدا هم خیلی می‌بخشد! بعد می‌گویم: خدایا! این خطاهای مرا بخشیدی، ولی من این عمرم را که عاطل و باطل گذرندم چه‌کار کنم؟ خدا می‌فرماید: من برایت جبران می‌کنم!

(الف2-ن2)


<<جلسه قبل

جلسه بعد>>

نظرات

۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۰۸ حمید فکوری
باعرض سلام و عرض ادب و احترام
در مفهوم کلی کلمه گناه ، که همان نافرمانی از امر الهی میباشد
چگونه میتوانیم تاثیر مثبتی در روند جامعه داشته باشیم ؟
به نظر بنده اگه در جامعه به این کلمه توجه بیشتری بشود تمام مشکلات معنوی و اقتصادی ما حل خواهد شد؟ اگه لطف کنین در این رابطه بیشتر راهنمایی بفرمائید.سپاسگزارم
استاد امیدوارم خدا شما را خیر دنیا و آخرت به گونه ای که هر روز بیش تر دهد و همیشه سالم و تندرست باشید و برایمان بنویسید و سخنرانی کنید.

ارسال نظر

لطفا قبل از ارسال نظر اینجا را مطالعه کنید

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
دسترسی سریع سخنرانی ها تنها مسیر استاد پناهیان ادبستان استاد پناهیان درسنامۀ تاریخ تحلیلی اسلام کلیپ تصویری استاد پناهیان کلیپ صوتی استاد پناهیان پرونده های ویژه حمایت مالی بیان معنوی پناهیان

آخرین مطالب

آخرین نظرات

بیان ها راهکار راهبرد آینده نگری سخنرانی گفتگو خاطرات روضه ها مثال ها مناجات عبارات کوتاه اشعار استاد پناهیان قطعه ها یادداشت کتابخانه تالیفات مقالات سیر مطالعاتی معرفی کتاب مستندات محصولات اینفوگرافیک عکس کلیپ تصویری کلیپ صوتی موضوعی فهرست ها صوتی نوبت شما پرسش و پاسخ بیایید از تجربه... نظرات شما سخنان تاثیرگذار همکاری با ما جهت اطلاع تقویم برنامه ها اخبار مورد اشاره اخبار ما سوالات متداول اخبار پیامکی درباره ما درباره استاد ولایت و مهدویت تعلیم و تربیت اخلاق و معنویت هنر و رسانه فرهنگی سیاسی تحلیل تاریخ خانواده چندرسانه ای تصویری نقشه سایت بیان معنوی بپرسید... پاسخ دهید...